سرگذشت یک قاتل بعد از آزادی چه شد؟
خودم می دانم اشتباه وحشتناکی را مرتکب شدم، به خاطر لحظه ای غرور و خشم، جوانی ام را تباه کردم و دستم به خون یکی از نزدیکانم آلوده شد ولی با آن که خانواده همسرم از خون خواهی من گذشتند باز هم ...
خراسان: خودم می دانم اشتباه وحشتناکی را مرتکب شدم، به خاطر لحظه ای غرور و خشم، جوانی ام را تباه کردم و دستم به خون یکی از نزدیکانم آلوده شد ولی با آن که خانواده همسرم از خون خواهی من گذشتند باز هم ...
مرد ۳۸ساله ای که طی یک اختلاف خانوادگی و پس از شکایت همسرش (سرگذشت او با عنوان «زندگی با قاتل» در همین ستون درج شد)، به کلانتری سپاد مشهد مراجعه کرده بود، درباره زندگی نابسامانش پس از آزادی از زندان به کارشناس و مشاور کلانتری گفت: سال ۸۸ ازدواج کردم اما همسرم اخلاق خاصی داشت. هربار اختلافی بین ما پیش می آمد و با هم مشاجره می کردیم، او بلافاصله ماجرا را به خانواده اش اطلاع می داد و برادرانش را سراغ من می فرستاد. اگرچه من هم نمی توانستم عصبانیت و خشم خودم را کنترل کنم و به این درگیری ها دامن می زدم ولی از دخالت خانواده او بسیار دلخور بودم.
خلاصه پنج سال بیشتر از ازدواجمان نمیگذشت که در یک روز شوم، دوباره مشاجره ای بین من و همسرم درگرفت. هنوز ساعتی از این درگیری خانوادگی نگذشته بود که دو برادر زنم به منزل من آمدند و مرا زیر مشت و لگد گرفتند، به حدی کتکم زدند که سرم شکست. من در اثنای این درگیری چاقو را به پهلوی برادرزنم فرو و این گونه با قتل او زندگی خودم را تباه کردم. بعد از این حادثه تلخ روانه زندان شدم که در نهایت دادگاه مرا به قصاص نفس محکوم کرد. با آن که اولیای دم باید بیشتر از ۱۰۰میلیون تومان دیه به من پرداخت می کردند اما من دیه ام را بخشیدم تا شاید پدرزنم از خون من بگذرد.
شش سال از عمرم را پشت میله های زندان گذرانده ام، دو بار پای چوبه دار رفته و مرگ را مقابل چشمانم دیده ام. در نهایت پدرزنم با شروطی مرا بخشید که یکی از آن شروط پرداخت چند میلیارد از اموال خانواده ام بود. با این همه او زندگی را به من بازگرداند و در حالی که باید قصاص می شدم، پای چوبه دار رضایت داد و من به زندگی بازگشتم ولی این کینه و عداوت پایانی نداشت و مهر قاتل بر پیشانی ام همچنان خودنمایی می کرد.
هر سخن و رفتاری در زندگی خانوادگی ام به معنای دیگری تعبیر می شد و آن ها نمی توانستند قاتل فرزندشان را دوباره در میان خود ببینند. در حالی که احساس می کردم همسرم هنوز به من علاقه دارد ولی باز هم رفتار خانواده اش به گونه ای بود که نمی توانستم این شرایط را تحمل کنم. تا این که در تعطیلات نوروزی همسرم از پله های ساختمان منزلمان سقوط کرد و دچار شکستگی پا شد.
مدتی بعد همسرم با من تماس گرفت و زمانی که اطمینان یافت در خانه خواهرم هستم، به اتفاق خانواده اش همه لوازم منزلم را به خانه خودشان بردند و بعد هم همسرم از من شکایت کرد که او را از روی پله ها پرت کرده ام و... حالا هم می دانم این زندگی فرجامی نخواهد داشت و من با یک لحظه عصبانیت زندگی خیلی از اطرافیانم را نابود کردم اما ای کاش...
شایان ذکر است، به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) بررسی شکایت های این زوج از یکدیگر و انجام خدمات مشاوره ای در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
نظر کاربران
چه جالب چرا باید به یک قاتل دیه داد؟؟؟
والا موندیم پس کو ان سکون وارامش در کنار همسر خوش به حال ان زن ومرد هایی که اصلا ازدواج نکردن