روایت صدرعاملی از شب محاکمه رئیس ساواک
رسول صدرعاملی کارگردان سینما که پیش از فیلمسازی خبرنگار حوادث بوده، در گفتوگوی جدیدی از شب محاکمه نعمتالله نصیری رئیس ساواک و مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران بعد از پیروزی انقلاب صحبت کرده است.
فیلم نت نیوز: رسول صدرعاملی کارگردان سینما که پیش از فیلمسازی خبرنگار حوادث بوده، در گفتوگوی جدیدی از شب محاکمه نعمتالله نصیری رئیس ساواک و مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران بعد از پیروزی انقلاب صحبت کرده است.
او درباره آن اتفاق به سایت ایران وایر گفته: «من در عکسهای منتشر شده، ۲۴ ساله هستم. آن شب خاص که عکسهایش وجود دارد، احمدرضا دریایی که خدا رحمتش کند دبیر سرویسم بود، تماس گرفت و گفت ظاهرا تیمسار نصیری خودش را معرفی کرده و الان در مدرسه رفاه است و خواست تا بروم ببینم چه خبر است. از بازداشت رحیمی هم خبری نداشت. من آن موقع در شیفت شب روزنامه بودم و حدود پنج عصر به روزنامه میرفتم و تا هفت صبح کار میکردم. آن شب بعد از تماس آقای دریایی، به همراه عکاس روزنامه به مدرسه رفاه در خیابان ایران رفتیم.
رسول صدرعاملی (سمت راست) در حال مصاحبه با نصیری رئیس ساواک
دنبال حاج احمد خمینی بودم چون در نوفل لوشاتو با او آشنا شده بودم. داشتم دنبالش میگشتم که بتواند اجازه ورود من را به اتاق محاکمه بدهد اما ندیدمش. حدود یک ساعت، شاید هم کمی بیشتر پشت در ایستاده بودم تا بالاخره کسی به نام حاج مهدی عراقی من را با خود به داخل برد.»
او در پاسخ به اینکه چه تاریخ و ساعتی به آن جلسه رفته بود، توضیح داده: «ساعت و تاریخ آن شب را دقیقا یادم نیست. غروب بود و بین ۲۳ تا ۲۵ بهمن ماه این اتفاق افتاد.»
صدرعاملی در پاسخ به این سوال که آیا توانسته بود از نصیری و رحیمی سوالات خود را بپرسد، میگوید: «من سه یا چهار سوال از نصیری پرسیدم. اما رفتار آدمهای داخل اتاق، از جمله دکتر ابراهیم یزدی خوب نبود و باعث اعتراضم شد و گفتم این رفتار شما درست نیست. چیزی حدود نیم ساعت بیشتر نتوانستم آنجا بمانم. حالم از آنهمه بیاحترامی بد شد.»
صدرعاملی درباره شرایط رحیمی و نصیری میگوید: «من هیچوقت نمیتوانم چهره آنها را فراموش کنم. در چهره آنها ناباوری و بهت بود و البته در چهره بعضی از ما. صورت رحیمی و نصیری طوری بود انگار فکر میکردند هر لحظه در باز میشود و کسی از طرف سلطنت یا ارتش میگوید خواستیم فقط شما را امتحان کنیم. مرتب به پشت سرشان نگاه میکردند. انگار هیچکدام باورشان نمیشد که همه آن اتفاقات واقعی است و به زودی اعدام میشوند.»
ارسال نظر