سالگرد اعدام القانیان؛ اتهامات وی چه بود؟
نکته جالب توجه دربارۀ اعدام او خشم و اعتراض شدید در آمریکا خصوصا در مجلس سناست. به گونهای که می توان گفت آغاز تنش جمهوری اسلامی با آمریکا اعدام القانیان بود نه اشغال سفارت در ۶ ماه بعد.
عصر ایران: ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۸ و سه ماه بعد ازپیروزی انقلاب اسلامی ایران، حبیبالله القانیان رییس انجمن کلیمیان تهران و صاحب ساختمان پلاسکو و مالک اولین کارخانههای پلاستیک و ملامینسازی در ایران و سهامدار عمدۀ چند شرکت بزرگ دیگر، تیرباران شد.
القانیان را با تأسیس کارخانۀ محصولات لوازم خانگی «جنرالاستیل» هم میشناسند.
از نکات جالب دربارۀ القانیان اشتهار او به «حاج حبیب» است حال آن که نه مسلمان بود و نه طبعاً به مکه رفته بود بلکه به رسم یهودیان و چون به بیتالمقدس رفته بود به «حاج حبیب» یا «حاج حبیبالله» شهرت داشت.
القانیان اولین تاجر یهودی بود که به اتاق بازرگانی و صنایع ایران راه یافت و با یک حاجی مسلمان (علی حاجی ترخانی) هم شریک شد. شراکتی که به مصادرۀ بخشی از اموال دومی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجامید.
القانیان، زادۀ محلۀ «عودلاجان» تهران در خانوادهای یهودی بود. نام پدرش «حاجبابایی» بود و نام مادرش هم «خانمجان».
اولین شغل او پس از پایان مدرسۀ آلیانس مدیریت هتل داییاش - حاج عزیز القانیان - در خیابان فردوسی بود ولی به سرعت تجارتخانهای راه انداخت و با دختر دایی خود (ماه سلطان/ نیکخواه) ازدواج کرد که ثمرۀ آن یک دختر بود و سه پسر.
در سال 1337 شرکت پلاستیک سازی پلاسکو را تأسیس کرد و بعد به ساختمانسازی روی آورد و اولین ساختمان بلندمرتبه به سبک برج های غربی در تهران را در 16 طبقه با یاری مهندسان اسراییلی در خیابان شاهآباد (جمهوری) ساخت و ساختمان پلاسکو نمادی شد از تجاریسازی و الگویی که برخی معتقدند تهران را بدقواره و توجه به معماری را کم کرد ولی به خاطر این که اسکلت فلزی و آسانسور داشت در آغاز دهۀ 40 متفاوت بود. چندی بعد ساختمان آلومینیوم را هم ساخت.
در کتاب «خاطرات من و فرح» البته آمده که بهاییان به زور پلاسکو را از چنگ او درآوردند ولی اگر مانند «دخترم فرح» جعلی باشد (نه مترجم آن وجود خارجی دارد و نه ناشر خارجی، واقعی است) نمیتوان و نباید به آن استناد کرد.
القانیان همزمان و سالهای طولانی و تا پیروزی انقلاب 1357 رییس انجمن کلیمیان تهران بود و گفته میشد ساختمان سفارت اسراییل در تهران را او خریده و وقف کرده بود.
در یکی از دیدارهای تجار با شاه او که عضو شاخص اتاق بازرگانی شده بود مجال گفت و گوی خصوصی با شاه را پیدا میکند و پس از آن به شکل حیرتآوری از تسهیلات و امکانات برخوردار میشود.
با این حال در 5 مرداد 1354 به اتهام گرانفروشی دستگیر و این خبر تیتر یکِ روزنامۀ اطلاعات میشود. همین سابقه و ریاست انجمن کلیمیان و تأکید بر تفکیک یهودیان از صهیونیستها و پیشینۀ شراکت با کسانی چون حاجی ترخانی او را به خطا میاندازد که انقلابیون با او کاری نخواهند داشت یا این که باور نداشته انقلاب پیروز خواهد شد و فرصت فرار را از دست داد یا نگران املاک و ثروت خود بود و به هر حال تنها چند روز بعد از پیروزی انقلاب دستگیر میشود.
حکم اعدام او در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۸ به اجرا درآمد به سبب کیفرخواستی با اتهامات ۹ گانه از این قرار:
«دوستی دشمنان خدا و دشمنی دوستان خدا، جاسوسی اسراییل، جمعآوری کمک برای اسراییل علیه فلسطینیها، صرف درآمد در اسراییل، فساد در زمین با از بین بردن منافع اقتصادی و در نتیجه نسل فعال جامعه، محاربه با خدا و رسول خدا و نایب امام زمان و تمام مردم محروم، سد راه خدا و سد تکامل ارزش های اسلامی و انسانی، فساد در زمین و معاونت در کشتار ب یرحمانۀ برادران فلسطینی».
القانیان، تمام اتهامات خصوصاً خرید زمین در اسراییل را رد کرد و گفت: «من آن قدر مذهبی هستم که کارگران به من اشیخ می گویند!»
نکته جالب توجه دربارۀ اعدام او خشم و اعتراض شدید در آمریکا خصوصا در مجلس سناست. به گونهای که می توان گفت آغاز تنش جمهوری اسلامی با آمریکا اعدام القانیان بود نه اشغال سفارت در 6 ماه بعد.
واکنش به اعدام القانیان حتی از اعدام امیر عباس هویدا نخستوزیر پیشین در یک ماه قبل هم شدیدتر بود و سنای آمریکا رسماً موضع گرفت. واکنشهایی که از عمق نفوذ یهودیان در ایالات متحده خبر میداد.
در ایران هم بعد از واکنش تند سنای آمریکا در آغاز خرداد راه پیماییهای اعتراضی گستردهای انجام شد و در تهران هاشمی رفسنجانی سخنرانی کرد و چون فردای آن روز ترور شد به عوامل اسراییل نسبت داده شد حال آن که به سرعت مشخص شد کار یک گروه افراطی مذهبی به نام «فرقان» بوده است.
دادستان کل جمهوری اسلامی ایران در 26 اردیبهشت 1358 به بنیاد مستضعفان دستور داد «تمامی اموال و املاک حبیبالله القانیان و فامیل دست اول او را طبق رأی دادگاه مصادره و ادارۀ آنها و دریافت اجاره بها را سرپرستی کامل کند.»
جنازۀ او با وساطت «خاخام یدیا شوفط» در اختیار خانوادهاش قرار گرفت و هر چند دیگر نامی از او باقی نماند اما ساختمان پلاسکو یادآور او بود تا زمستان 1395 که پلاسکو هم در آتش سوخت.
ارسال نظر