عطريانفر: ظریف با اصلاحطلبی سازگاری تام دارد
هرچه بیشتر به برگزاری انتخابات نزدیك میشویم، سؤالات بیشتری درباره نحوه عملكرد جریانهای سیاسی به وجود میآید؛ بهویژه برای اصلاحطلبان كه مشكل ردصلاحیت را در پیش دارند و این اتفاق در همه دورهها چه در مجلس و چه در ریاستجمهوری گریبانگیر اصلاحطلبان بوده است.
هرچه بیشتر به برگزاری انتخابات نزدیك میشویم، سؤالات بیشتری درباره نحوه عملكرد جریانهای سیاسی به وجود میآید؛ بهویژه برای اصلاحطلبان كه مشكل ردصلاحیت را در پیش دارند و این اتفاق در همه دورهها چه در مجلس و چه در ریاستجمهوری گریبانگیر اصلاحطلبان بوده است.
بررسی سیر ردصلاحیتها بهویژه از سوی جناح چپ خط امامی كه امروزه اصلاحطلبان نامیده میشوند، امری لازم برای تحلیل بهتر شرایط كنونی این جریان سیاسی است؛ بههمیندلیل گفتوگو كردیم با محمد عطریانفر، فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو شورای مركزی حزب كارگزاران سازندگی كه مشروح آن را در ادامه میخوانید.
در آغاز كلیتی از تاریخچه ردصلاحیتهای پس از انقلاب بفرمایید.
موضوع احراز صلاحیت نامزدها چه در ریاستجمهوری و چه در مجلس، موضوعی است كه در قانون اساسی به آن اشاراتی كلی شده است و پارلمان را موظف میكند كه قوانین موضوعه را در ابعاد جامع و مانع تدوین كند که بر این مبنا قانون انتخابات ریاستجمهوری و مجلس تحقق پیدا كرده است.
در قانون انتخابات مجلس اشاره شده كه صلاحیت نامزدهای نمایندگی مجلس را هیئتهای اجرائی بررسی میكنند و بهعنوان پشتوانه اطلاعاتی مراکز استعلامی را موظف كرده كه هیئتهای اجرائی را پشتیبانی کنند. این سه حوزه یكی بحث احوال اربعه نامزدهاست كه از طریق سازمان ثبت احوال استعلام آن صورت میگیرد، دوم موضوع بررسی احتمالی محرومیت از حقوق اجتماعی و سوم استعلام قضائی است.
بر پایه این سه شرط انتخابات اولیه انجام میشود و یك نهاد نظارتی نیز تعیین و اجازه داده شده تا چنانچه هیئتهای اجرائی در تأیید صلاحیتها اشكال غیرواقع و خلاف قانون و مقررات ایجاد كرده باشند، آن نامزد حق داشته باشد به هیئتهای نظارت شكایت کند. این متن قانون، نكتهای را به ما میفهماند؛ كسانی كه نامزد انتخابات میشوند، در هر شرایط، قانون حافظ حقوق آنهاست.
این شرایط و رفتار اجرائی و نظارتی در ۱۰ سال اول انقلاب حاکم بر انتخابات بود؛ حتی در زمانی كه امام در قید حیات بودند، شورای نگهبان سرفصلی را باز كرد كه فارغ از تکالیف قانونی هیئتهای نظارتی و اجرائی بود. برای خود، شأن دیگری مقرر كردند كه به طور مستقیم میتوانند به صلاحیتها ورود كنند كه چنانچه كسی تأیید صلاحیت شده باشد، میتوان روی صلاحیت او علامت سؤال گذاشت و این اول مناقشه بین نظریات سیاسی موجود در كشور در برابر هیئتهای نظارت شورای نگهبان بود.
منتها در آن مقطع موفق نشدند این نگاه را جا بیندازند اما بعدا بر این خواسته پافشاری كردند و قانون را اصلاح كردند و نظارت استصوابی را به نفع شورای نگهبان از طریق قانون متمم در مجلس به تصویب رساندند و این ماجرا از سالهای۷۰ به بعد آغاز شد. از زمانی كه مجلس چهارم نظارت استصوابی را قانونی كرد، مشكل آغاز شد.
سه رد صلاحیت مطرح سالهای اول انقلاب، اعضای حزب توده به علت باورنداشتن به خدا، مسعود رجوی به علت رأیندادن به قانون اساسی و مهندس بازرگان بود. فارغ از این چهرهها آیا این رد صلاحیتها در آن سالها كار صحیحی بود؟
اعضای حزب توده وابسته به بیگانه و با رژیم مارکسیستی اتحاد جماهیر شوروی مرتبط بودند و عمدتا اگر ردصلاحیتی به معنای واقعی كلمه صورت گرفته باشد، ناشی از این ارتباط و وابستگی به خارجی بود و آن ردصلاحیت هم كار غلطی نبوده است. اگر مثلا یك سازمان نوظهور بود و ارتباط خارجی نداشت و ملی بود، شاید این نقد ردصلاحیت برای آنها قابل قبول بود. امام هم در پاریس به مشاركت ملی تمام تفكرات سیاسی اشاره كرده بودند. اعضای مجاهدین خلق هم به دلایل عدم پذیرش قانون اساسی و براساس داوری یك دستگاه منصف سیاسی نمیتوانستند تأیید صلاحیت شوند و ما نیز نباید جلوی این ردصلاحیتها میایستادیم.
در مجلس چهارم این بار شاهد ردصلاحیت نیروهای طرفدار امام هستیم؛ چه روندی طی شد كه از ردصلاحیت نیروهای ماركسیست به ردصلاحیت نیروهای خط امامی رسیدیم؟
مجلس چهارم دقیقا همان زمانی است كه شورای نگهبان هیئتهای نظارتی خودش را با نوعی ردصلاحیت سراسری نسبت به همه كاندیداهای جریان چپ سیاسی كه مجلس سوم را در اختیار داشتند، به كار گرفت. جریان سیاسی چپ در گذشته اگر هم شورای نگهبان حرفی قاعدهمند مطرح نمیکرد، به امام پناه میبرد؛ اما در این مقطع شورای نگهبان بر پایه نظارت استصوابی اعمال نظر میکرد و جریان سیاسی چپ نیروهای مؤثر خود را از دست داد و نتوانست از حقوق خود دفاع كند.
این روند تا مجلس ششم ادامه پیدا میكند و در انتخابات مجلس هفتم دوباره شاهد ردصلاحیت اصلاحطلبان هستیم. سؤالی كه مطرح است، این است که تحصن مجلس ششم دراینباره كار درستی بود؟ چرا مجلس ششم فقط برای ردصلاحیت خودش تحصن كرد نه برای حقوق مردم؟
من از منتقدان آن تحصن هستم. مجلس مهمترین نهادی است كه باید به قانون پایبند باشد. این ابستراكسیونكردنهایی كه البته تجربههایی هم در دموكراسی دارد، در شرایطی كه مجلس با اقتدار كافی و با اكثریت نیرومندی از جریان چپ مقدرات نهاد قانونگذاری را در دست دارد، معنا ندارد.
این حركت در پارلمان، معمولا از اهرمهایی است كه اقلیت مجلس از آن برای اینكه بخشی از حقوق خود را كه احتمال پایمالشدن آن را میدهند، استفاده میکنند و با این روش پارلمان را از اكثریت میاندازند تا از این طریق بتوانند حرفشان را به كرسی بنشانند؛ درحالیكه مجلس ششم بینیاز از این رویکرد بود. مشكل مجلس با بیرون از مجلس بود و میخواست با این ابزار اهداف خود را پیش ببرد که به نظر من منطق روشنی نداشت و پیامی كه رهبری به شكلهای غیرمستقیم به آنها منتقل میكردند، این بود که نهادی كه خود در تدوین و تصویب قانون دست برتر دارد، چگونه از این روشها استفاده میكند؟
این روش ناموجه آسیبی جدی به تفكر چپ سیاسی زد و دو حادثه تلخ را به وجود آورد؛ اول اینكه كسانی كه با آن تحصن همراهی كردند، محل تردید شورای نگهبان قرار گرفتند. شورا كه ابزار استصواب را داشت، كافی بود این اتفاق را نیز به آن اضافه كنیم. صلاحیتهای افرادی هم كه در درون دولت با این تحصن همراه شدند، در دستگاه امنیتی محل تردید قرار گرفت. از این جهت باید آن عرضه را به لحاظ تاریخی یك بار دیگر مرور كنیم و ببینیم اشکالات دوستان چه بود تا دوباره دچار این سوءتفاهمها در مقیاس ملی نشویم.
یعنی ردصلاحیتهای انتخابات مجلس هفتم واکنش به عملکرد نمایندگان در دوره نمایندگیشان در مجلس ششم بود؟
خیر، اینطور نیست. به نظر من مسئله چیز دیگری است. الان دو تفكر مقابل هم رقابت میکنند. موضوع نظریه حكمرانی از جنس جمهوری اسلامی و نظریه حكمرانی از جنس حكومت اسلامی است كه مرحوم آقای مصباحیزدی پشتیبان جدی آن بود و روحانیون سنتی ازجمله برخی اعضای محترم شورای نگهبان پیرو این نظریه هستند و باورشان این است كه مردم هر كجا اشتباه تصمیم گرفتهاند، باید جلوی آن را گرفت؛ دیدگاهی که با نظر امام اختلاف دارد.
امام در جلسهای به اعضای خبرگان رهبری در مقام اهمیت رأی مردم گفته بود اگر مردم ولو اشتباه هم كردند شما نباید جلو آن بایستید. گرچه معمولا مردم و نمایندگان مردم كمتر اشتباه میكنند، ضمن اینکه نمایندگان مردم چون رأی مستقیم مردم را دارند، باید پاسخگو باشند. با چنین فرضی، برگزیدگان رأی مردم چون خود را در برابر مردم مسئول میدانند، همواره سعی میکنند با دقت کافی بهگونهای عمل کنند که وجاهت رأی، نظر و تصمیم آنها نزد مردم مقبول واقع شود.
برخی از اصلاحطلبان معتقدند كاهش میزان مشاركت در اسفند 98 به دلیل ردصلاحیت اصلاحطلبان بود؛ این گزاره تا چه حد صحیح است؟
دوستان افراطی كه انتخابات را تحریم كرده و شركت نكردند، كافی است خروجی حاصل از تحریم و انفعال خود در سال ۹۸ را با سال ۹۴ مقایسه كنند؛ در همان زمان هم ردصلاحیتها به همین گستردگی وجود داشت، اما آقای خاتمی محوریت این انتخابات را خوب مدیریت كرد، آقای هاشمیرفسنجانی نیز حمایت كرد و اصلاحطلبان ناشناخته كه ردصلاحیت آنها نزد نهادهای نظارتی سخت و عملا ناممکن بود، به مجلس راه یافتند.
هرچند اینها در مجلس به دلیل ضعف مدیریت موفق نبودند، اما به هر حال تیم نیرومندی به مجلس راه یافت. مگر سال ۹۸ نسبت به سال ۹۴ چه تفاوت و شرایط جدیدی در صحنه سیاسی كشور حاكم شده بود كه آقایان دست از همراهی برداشتند و انگیزه و میل مشاركت فعال را از نیروهای خودی گرفتند و با این انفعال، جماعت دیگری به مجلس رفتند كه امروز میفهمیم چقدر ضرر كردیم و یك اقلیت کارآمد كه بتواند مقابل اكثریت راست در مجلس بایستد، وجود ندارد و ما به دست خود این فرصت را از اصلاحات گرفتیم.
اگر با رویكردهای ۹۴ حركت میكردیم، چهبسا در همین مجلس هم میتوانستیم منشأ اثر بوده یا حداقل بازدارنده در برابر زیادهخواهیهای رقیب باشیم، بهخصوص در شرایطی كه آقای لاریجانی هم نبود، اگر این موقعیت را از خود دریغ نكرده بودیم، شاید مشاركت بهتری شكل میگرفت و امکان دستیابی برای ریاست مجلس را هم به دست میآوردیم؛ چون رقیب نیرومندی نداشتیم و آقای قالیباف هم سابقه کار با مجلس را در كارنامه خود نداشت؛ درحالیكه اصلاحطلبان میتوانستند رقابت خوبی با او داشته باشند.
سال 98 بحثی كه از سوی برخی از اصلاحطلبان درباره ردصلاحیتها مطرح میشد، گفتوگو با شورای نگهبان بود، اما عملا ردصلاحیتها در سال 98 بیشتر از قبل شد. به نظر شما گفتوگو با نهادهای مرجع در این زمینه نتیجه میدهد؟
برخی از دوستان معتدل هم بودند احساسشان این بود كه تا زمانیكه این قانون اساسی و این رویکرد ازسوی شورای نگهبان حاکم باشد، یكی از كارهایی كه برای احقاق حق خود میتوان در پیش بگیریم و گام درستی برداریم، معجزه گفتوگو است. اگرچه بعضی مدعی تحققاند با اینحال ما فقط حرف این مسئله را زدهایم و رفقا كاری در این زمینه نكردهاند.
ما یك سرزمین مشترك داریم كه بههرصورت نهادهای نظارتی هم در آن وجود دارد. اگر در روند فعالیتهای قانونی بخواهیم كرسیهای قدرت را از آن خود كنیم، باید واقعیت مماشات و گفتوگو را بهعنوان امر واقع و روی زمین كه رقیب یا گروههای مرجع حقوقی چندان هم نظر مثبتی به اندیشه چپ ندارند را بپذیریم.
ممكن است برای انتخابات 1400 چنین گفتوگوهایی شكل بگیرد؟
در دقیقه۹۰ نمیشود مذاكره و جبران مافات كرد. اگر واقعا چنین توصیهای به دوستان اصلاحطلب داشته باشیم كه بخواهند آینده را بهتر از گذشته رقم بزنند، باید بنای انتخابات۱۴۰۴ را از الان بچینند و فرصتها را غنیمت بشمرند. اینكه ما دو سال اخیر را بدون هیچگونه عمل سیاسی به بطالت گذراندیم و به سمت نهادهای مرجع نرفتیم و فرصت را از دست دادیم و الان بخواهیم در دقیقه۹۰ فقط حرف بزنیم، هیچ برونرفت مؤثری صورت نخواهد گرفت.
جبهه اصلاحطلبان ایران خواهان معرفی كاندیداي تمام اصلاحطلب هستند، اگر آن كاندیدا ردصلاحیت شد، اصلاحطلبان چه وضعیتی در انتخابات پیدا میكنند؟
اگر اصلاحطلبان با یك كاندیدای توانمند و موجه و كسی وارد شوند كه جامعه نسبت به آن شناخت کافی داشته باشد و رأی منفی او حداقلی باشد و بتواند نماد اجماع همه نخبگان سیاسی اصلاحطلب باشد و بتواند اعتماد رهبری برای حضور در انتخابات را جلب كند، یك انتخابات قطبی و دارای پیام شكل میگیرد. به نظر من چنین چهرهای ردصلاحیت نخواهد شد. این مسئله را در گذشته در مشی رهبری دیدهایم كه ایشان قائل به این هستند كه این دو گروه سیاسی اصیل در انقلاب باید حضور سیاسی داشته باشند اما اگر دچار تكثر نامزدها شدیم، ممكن است عمده نیروها ردصلاحیت شوند و یك اصلاحطلب فرعی تأیید صلاحیت شود كه دچار آسیب میشویم.
عرصه سیاست عرصه ممكنات است و باید متكی بر گمانهزنی درست، كارها را سامان دهیم؛ اینكه اینطور فكر كنیم كه یك نفر را انتخاب كردیم و اگر ردصلاحیت شد چه كنیم، البته به لحاظ ذهن ریاضی باید احتمال را داد اما نباید روی این احتمال ضعیف تمركز کرد. اگر بر اساس درك درست به این رسیدیم كه یك شخصیت ممتاز را معرفی كنیم، باید امیدواری كامل داشته باشیم که صلاحیتش مورد تأیید قرار خواهد گرفت.
اکنون دو ماه به انتخابات مانده است و توقعی هم نیست كه نامزد نهایی اصلاحطلبان اعلام شود اما پیرو صحبتی كه عنوان کردید كه باید یك كاندیداي تماما اصلاحطلب، مورد قبول رهبری و شورای نگهبان و با مقبولیت میان نخبگان سیاسی معرفی شود، سه مثال بزنید كه در میان اصلاحطلبان این خصوصیات را داشته باشند؟
ظریف، جهانگیری، پزشكیان كه اجماع نخبگانی روی این افراد بعید نیست. اگرچه بنا به دلایل منحصربهفرد، چهرهای مانند آقای سیدحسن خمینی میتواند در موقعیتی متفاوت و ممتازی در جایگاه رفیعتری مطرح باشد.
مگر آقای ظریف اصلاحطلب است؟
بله، اصلاحطلبی مهری بر پیشانی افراد نیست. عملكرد آنها را كه نگاه میكنیم با ظرفیتهای اصلاحطلبی سازگاری تاموتمام دارد.
كاندیدای مورد نظر شما چه زمانی معرفی خواهد شد؟
به عنوان یك جریان سیاسی علاقهمند و ملی تا دقیقه۹۰ ثبتنام انتخابات نمیتوانيم به سمت گزینه مورد نظر برویم، چون نهادهای مرجع اینقدر فضا را تیرهوتار كردهاند كه شما مجبورید تا دقایق آخر منتظر باشید. امیدواریم روزی رقابت سیاسی به شكلی ایجاد شود كه یكسال قبل از برگزاری انتخابات به سمت رقابتهای درونجبههای و انتخاب نامزدهای موردنظر بدون دلهره و ترس از ردصلاحیت آنها برویم.
در میان جوانان این احساس وجود دارد كه اصلاحطلبان كاركرد سیاسی خودشان را از دست دادهاند و مهم نیست كاندیدا بشوند یا نشوند و حاكمیت نیز این فرض را دارد كه اصلاحطلبان كاركردی ندارند چون توانایی جمعآوری آراي خاكستری را ندارند و سیستم به سمت یكدستسازی میرود، این گزاره چقدر صحیح است؟
اصلاحطلبان حتما كاركرد سیاسی خود را در عرصه اداره کشور و ازجمله برای نظام انتخاباتی دارند، چه كسی چنین حرفی را زده است؟ ما اتهام بیدلیل و بیپشتوانه را نباید به اصلاحطلبان نسبت دهیم. جامعه در مقام انتخاب است، بین خوب و بد یا خوب و خوبتر یا بد و بدتر انتخاب میكند. مردم ممكن است گلایه داشته باشند اما درهرحال به سمت انتخاب میروند. اصلاحطلبان باید بدانند تا زمانی كه چرخه حكمرانی بر ارابه انتخابات بچرخد، اندیشه اصلاحطلبی اتفاقا وزن قویتری نسبت به اصولگراها در جامعه دارد.
شما با دولت روحانی مواجه شدهاید كه در دولت اول موفق بوده و در دولت دوم شكست خورده است، اصلاحطلبان میتوانند بسیار توانمند ظاهر شوند. اگر اصلاحطلبان فردا پای خودشان را از صحنه بیرون بكشند، همین قصههایی كه برای مجلس فعلی رخ داد آنوقت برای ریاستجمهوری اتفاق میافتد.
ارسال نظر