حیطه اختیارات رئیسجمهور کجاست؟
احمد زیدآبادی روزنامهنگار و فعال سیاسی طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی با عنوان قانون اساسی و بازنگری آن! نوشت: بحث «حیطه اختیارات رئیسجمهور» از همان ابتدای تدوین قانون اساسی مورد اختلافنظر و چالش بین مسئولان حکومتی بوده است.
احمد زیدآبادی روزنامهنگار و فعال سیاسی طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی با عنوان قانون اساسی و بازنگری آن! نوشت: بحث «حیطه اختیارات رئیسجمهور» از همان ابتدای تدوین قانون اساسی مورد اختلافنظر و چالش بین مسئولان حکومتی بوده است.
نخستین رؤسایجمهور پس از انقلاب، تفسیر نظام پارلمانی از قانون اساسی را که طبق آن نخستوزیر در رأس قوه مجریه تعریف میشد، مغایر روح آن قانون میدانستند و از تنزل مقام ریاستجمهوری به موقعیتی تشریفاتی، همواره ناخرسند و معترض بودند. در بازنگری قانون اساسی در سال ۶۸ تلاشی برای تقویت جایگاه ریاستجمهوری با حذف پست نخستوزیری صورت گرفت، اما این مساله خود چالش جدیدی درباره ماهیت ریاستی یا پارلمانی نظام سیاسی به وجود آورد. معمولا رؤسای جمهورِ دوران پس از بازنگری، با تکیه بر اصل ۱۱۳ قانون اساسی که رئیسجمهور را مسئول اجرای این قانون دانسته است، نظام سیاسی را ریاستی فرض کرده و در مقابلِ دخالت گسترده قوای دیگر بهخصوص مجلس در روند کار خود، اظهار ناخشنودی کردهاند.
نیروهای اجتماعی و سیاسی هم بنا به اینکه رئیسجمهور وقت تا چه اندازه مطالبات و علایق آنها را نمایندگی کرده است، از ریاستی یا پارلمانیبودن نظام سیاسی دفاع کردهاند! برای نمونه، در دورانی که محمود احمدینژاد بر ریاستیبودن نظام اصرار میکرد، عمده نیروهای اصلاحطلب با این تلقی از قانون اساسی مخالف بودند، حال آنکه در دوران ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی و حسن روحانی، اصولگرایان این نقش را بازی کردهاند!
واقعیت این است که قانون اساسی مجموعهای از مواد ۱۷۷ گانهای است که بهسختی میتوان نوعی انتظام و انسجام در بین اجزای مختلف آن به دست داد؛ به عبارت دیگر، سیری در مذاکرات تدوین قانون اساسی نشان میدهد که نظریه منقح و روشنی در پشت ذهن تدوینکنندگان این قانون درباره دولت بهطور کلی و دولت مدرن بهطور اخص وجود نداشته است. از همینرو، از یک طرف بسیاری از قوانینی که شأن عادی داشته در قانون اساسی گنجانده شده است و از طرف دیگر، برخی ویژگیهای دولت مدرن با صورتی از فقه سیاسی ترکیب یافته است که نهایتا هر نوع قرائت و تفسیری از آن را ممکن میکند؛ بهطوریکه نظام برآمده از آن را عدهای «ولایی» و نشأتگرفته از مشروعیت الهی، عدهای «جمهوری» و منبعث از آرای عمومی و مشروعیت قانونی و عدهای دیگر ترکیبی از «مشروعیت آسمانی» و «مقبولیت زمینی» میدانند.
تفسیر رسمی قانون اساسی، اما به شورایی متشکل از شش فقیه و شش حقوقدان منحصر شده که معمولا «ولایی» بودن نظام در اظهارنظرهای آنها بسیار پررنگ است، گو اینکه در مورد نوع تفسیر خود نیز علاقهای به پاسخگویی به جامعه حقوقی کشور ندارند و به همین علت از سوی برخی از حقوقدانان برجسته و حتی فقیهان بلندپایه، به تفسیر سیاسی از قانون اساسی متهم میشوند. با این حساب، منازعه سیاسی درون حکومتی در جمهوری اسلامی سرشت حقوقی ندارد و به همین دلیل بسیار بعید است که سخن روحانی در مورد بازنگری در قانون اساسی گرهی از مشکل او بگشاید یا ره به جایی ببرد مگر آنکه در وضعیت عینی توازن قوای حاکم تغییر و تحولی پدید آید که چشمانداز آن هم فعلا به سود روحانی نیست.
ارسال نظر