در دام قومگرایان نیفتیم!
جوامعی مانند کانادا که به جای دامن زدن به تقابلهای هویتی،در پی احترام و تکریم فرهنگ مهاجران بودهاند،کمتر با هویتگرایی مرگبار،نظیر آنچه فرانسه با آن مواجه است،روبرو هستند.
عصر ایران: چندی پیش یک روحانی مشهور که در سابقۀ منبری خود حملات تند به مقدسات اهل سنت را دارد، عنوان کرده بود وقتی به خطای خود پیبرده، با یک روحانی اهل سنت تماس گرفته تا از سخنان گذشته پوزش بخواهد. مولوی رند به او گفته است که صنف وی نهایت بهرهبرداری را از حملات روحانی شیعه برای رویگردان کردن طلاب و مردمان عادی اهل سنت از شیعیان کردهاند.
از نقل این ماجرای عبرت آموز، میخواهم به نحوه فعالیت سرآمدان جریان قومگرایی در ایران و نحوۀ مواجهۀ برخی گروههای دغدغهمند وحدت و تمامیت ارضی با این فعالیتها نقبی بزنم.
شوربختانه چندسالی است که گاه و بیگاه، شاهد صحنهگردانی قومگرایانی هستیم که به نام دفاع ازهویت ایرانیان ترکزبان،فضای مجازی، ورزشگاه ها و مجامع عمومی را عرصۀ تاخت و تاز نفرتپراکنی علیه ایران و ایرانی کردهاند.
بستر شبکههای اجتماعی هم امکانی بینهایت برای ابراز این احساسات فراهم آورده است. عنصر حاضر و غالب در این فعالیتها، ادبیاتی تند، به شدت هیجانزده، سرشار از توهین علیه مؤلفههای وحدت ملی و آمیخته با بیانی نژادی و برتریجویانه است که خشونت علیه سایر ایرانیان را تجویز و در صریحترین جلوههای آن جداییطلبی را ترویج میکند.
نکتۀ خندهدار موجود در این دست نوشتهها، سخن گفتن از ضرورت رعایت حقوق بشر، متهم کردن دیگران به نژادپرستی و انکار حقوق قومی است.
تلخکامی زمانی بیشتر میشود که این نواهای گوشخراش از جایی برمیخیزد که همواره دژ مستحکم ایران دوستی و حراست از مرزهای ملی بوده است.
اکنون در آن سرزمین و نیز در قلب تهران، اقلیتی بینام و نشان،اما پر سر و صدا،خاندان علی اف و اردوغان را ناجی خود میدانند و بیجیره و مواجب وظیفه خود میدانند از هر اقدام ترکیه و جمهوری آذربایجان دفاع و دیگر ایرانیان را دشمن خود معرفی کنند و بر مولفههای هویت ایرانی بتازند.
شاهدیم که از مشاهده این تحرکات و نیز تلاش برخی رقبای منطقهای برای دامن زدن به این گرایش ها،آتشی در دل های دوستداران این مرز و بوم زبانه میکشد.
همین،باعث شده تا گروهی به سوی جبههگیری و مجادله با این جماعت در فضای مجازی مشغول شوند. چنان که میدانیم هر بحثی در چنین فضاهایی به سرعت قطبی میشود و لاجرم کار به توهین، تحقیر، فحاشی قومگرایانه و در نتیجه تولید و بازتولید ادبیات نژادی میکشد.
شاهد بودیم که چنین فضایی درمقطع حمله ترکیه به شمال عراق و نیز جنگ اخیر جمهوری آذربایجان و ارمنستان،دوباره اوج گرفت و تشدید شد.
نکته مهمی که من از لابلای مطالعات خوددر مورد فعالیت سرآمدان و سرجنبانان جریان های قومگرا دریافتهام آن است که آنها نه تنها دغدغه تخفیف تقابلها در چنین فضایی را ندارند، بلکه اتفاقا از دامن زدن به آن استقبال هم میکنند، چراکه در جریان فحاشی و توهین و تحقیرهای نژادی و فرهنگی و زبانی است که تقابلهای هویتی دامن زده میشود، امکان مفاهمه و مصالحه از میان می رود، مرزهای هویتی آشتیناپذیر شکل میگیرد و کار به مجادلات خونین احاله میشود. نتیجه آنکه پیشتازان جریانات قومگرا ادبیات نفرت را میپسندند و سخت در پی دامن زدن به آن هستند.
همانطور که سلفیها از توهین به مقدسات اهل سنت،ساز خود را کوک میکنند، در میان مردمان عادی تهییج ایجاد میکنند و برای خود پیروان جدید دست و پا میکنند، قومگرایان و تجزیه طلبان نیز از اینکه نژاد، زبان، موسیقی، فولکلورشان توسط مخالفانشان مورد تحقیر و حمله قرار بگیرد، استقبال میکنند.این حملات، تحقیرها و توهینها، هیزم برافروختن آتش قومگرایی در میان توده وسیعتری است.
وقتی دو جمع کوچک با زبان و ادبیاتی توهینآمیز نژاد و زبان و قومیت یکدیگر را مورد حمله قرار میدهند،به آسانی میتوان افراد و گروه های دیگر را به جرگه خود کشید.
روی سخن من با ایران دوستانی است که ناشی از سیطره احساسات تلخ و خشم برخاسته از فعالیت و ادبیات بیشرمانه اقلیت قومگرا،با درافتادن در دامان تحقیر و توهین به قومیت،زبان و فرهنگ بخش مهمی از ایرانیان،عملا در آتش تقابلسازی هویتی میدمند و ناخواسته مسیر پروژه هویتسازی آنها را تقویت می کنند.
این دسته نه تنها کمکی به ایران و پاسداری از تمامیت ارضی ایران نمیکنند،بلکه با رنجاندن دیگر ایرانیان، جداییها را تشدید میکنند و گروه بیشتری از مردم را به سوی گروه های قومگرا سوق میدهند. همان طور که شارلی ابدو با کاریکاتورهای موهن خود، با تشدید احساس تحقیر و طرد در میان جامعه مسلمان فرانسه، گروه بیشتری را به دامان بنیادگرایی سوق میدهد.
در مواجهه با این ورطه خطرناک، دوراندیشی حکم میکند که از درافتادن در دام تقابلسازی هویتی حول نژاد،زبان و فرهنگ قومی پرهیز کنیم.
اگر قومگرایان به عناصر هویت ایرانی و اقوام دیگر ایرانی توهین میکنند،کسانی که وطن خود را با تمام تنوعات و فرهنگ های درون آن دوست دارند، نه تنها باید از توهین و تحقیر متقابل پرهیز کنند،بلکه ضمن پالایش زبان و نوشتار خود از توهین و تحقیر، قدم جلوتر نهاده فرهنگ و فولکلور تولید شدهآنان را تکریم کنند و به عنوان بخشی از میراث ایرانی بزرگ بدارند.
این یک واکنش منفعلانه نیست،بلکه کنشی از سر هوشمندی است که میتواند همچون اکسیری برای زدودن بسیاری از تقابلهای مرگبار و خالی کردن دست قوم گرایان حرفهای برای قراردادن قومیت و ملیت باشد.
این حرکت پاسداشت زبان و قومیت مردمانی است که نه تنها تقابلی میان هویت قومی و ملی خود قائل نیستند،بلکه در طول تاریخ پیشگامان حراست و حفاظت از هویت ملی و مرزهای این سرزمین بودهاند. متاسفانه این جهتگیری هوشمندانه نسبت به بخشی ازمیراث ایرانی به دلیل برخی روحیات بدون پشتوانه در نزد برخی لایههای ایران دوستان نادیده انگاشته میشود و در عوض تصور میشود مسئله باتحقیر و انکار حل خواهد شد.
باید بدانیم اتخاذاین روش، کاری دشوار اما در درازمدت به نفع وطنمان است. نتایج موفق حاصل از چنین راهبردهایی هم اکنون پیش روی ماست. جوامعی مانند کانادا که به جای دامن زدن به تقابلهای هویتی،در پی احترام و تکریم فرهنگ مهاجران بودهاند،کمتر با هویتگرایی مرگ بار،نظیر آنچه فرانسه با آن مواجه است،روبرو هستند.
مثالی از یک تجربه موفق از اجرای چنین رویکردی در این حوزه هماکنون پیش روی ماست.
کمتر از دو دهه پیش شاهد بودیم گفتار روزمره ایرانیان سرشار از جوکها و لطیفههای قومیتی بود و برخی شومنهای مبتذل نیز به این فضا دامن میزدند.
با ورود تلفن همراه و فراهم آمدن امکان ارسال پیامک این فضا به نحو عجیبی تشدید شد. به عینه شاهد بودیم که این گفتارها و نوشتارهای مبتذل تاچه حد در تشدید احساس تحقیر قومی و رنجش اقوام ایرانی نقش داشت و البته واکنشهایی مهم ایجاد کرد.
آگاهی و هوشیاری از پیامدهای مخرب جوکهایی که به آسانی از کنار آن عبور می کردیم اما باعث نوعی حرکت اصلاحی در فرهنگ عمومی شد.
در چرخشی حیرت انگیزعموم ایرانیان به تدریج این عادت زشت را ترک کردند و تا حدود زیادی گفتارهای روزمره و مبادلات مجازی از توهین و تحقیر نهفته در جوکها پیراسته شد.
این دگرگونی ازنظرمن دربحث تحول درفرهنگ عمومی مثال زدنی است،تحولی که نخبگان اجتماعی و فرهنگی و سیاسی نقش جریان ساز را در آن داشتند و بسیار موفق بود.
اکنون نیز نخبگان و فعالان فکری و فرهنگی میتوانند به جای بازی کردن در سناریوی خائنانه قومگرایان،با اتخاذ رویکردی مشابه،گام بلندی به سوی بیاثر کردن رویکرد مرگبار آنها بردارند.
تردیدی ندارم با عمومی شدن این گرایش،بخش مهمی از هیجانهای قومگرایانه تخفیف خواهد یافت.هرچند در نهایت گروهی کوچک از قومگرایان حرفهای باقی خواهند ماند که بیماری آنها درمانشدنی نیست.
حجت کاظمی- استادیار علوم سیاسی در دانشگاه تهران
ارسال نظر