«پرچمدار نوآوری در موسیقی بود؛ «غلامحسین درویش طالقانی». اگر تاریخ موسیقی را ورق بزنیم بارها نامش کنار دیگر بزرگان این هنر تکرار میشود.»
روزنامه همدلی در یادداشتی به مناسبت سالمرگ «غلامحسین درویش»، موسیقیدان مدرن دوره قاجار، نوشت: «۱۲۵۱ در تهران به دنیا آمد. نامش را «غلامحسین» گذاشتند اما پدرش وقتی میخواست صدایش بزند «درویش» خطابش میکرد. بعدها هم لقبش شد. پدرش «حاج بشیر» اهل زیدشت طالقان بود.
موسیقی غرب در دوران قاجار از طریق مارشهای نظامی به ایران آمده بود. پدرش که او نیز در نواختن تار چربدست بود و دوستدار موسیقی، در ۱۰سالگی فرستادش مدرسه نظام تا استاد شود. آن هنگام مدرسه نظام یکی از شعب دارالفنون بود که تحت سرپرستی «موسیو لومر» اداره میشد و تنها آموزشگاهی بود که به صورت حرفهای در آن موسیقی تدریس میشد.
«درویش» در آنجا با شوق و علاقه فراوان مبانی موسیقی غربی را آموخت. با تنبک کوچک و شیپور کارش را آغاز کرد و در ادامه با خط و رسم موسیقی آشنا شد. تار و سهتار را هم «آقاحسینقلی خان» به او آموخت؛ کسی که خودش از نوادر موسیقی کلاسیک ایرانی به حساب میآمد.
«درویش» ممتازترین شاگرد او شد و بعد از تکمیل دوره آموزشیاش برای تسلط هر چه بیشتر بر تار و سهتار، مدتی نیز تحت نظر «میرزا عبدالله فراهانی» قرار گرفت. حالا هم موسیقی اروپا را میشناخت، هم ایران را. همین اصول پایه سبب شد نامش در جرگه نوآوران موسیقی ایران قرار بگیرد.
در آن دوران «درویشخان» هم تار میزد، هم سهتار. آنقدر زیبا که شاعران بنامی چون ایرج میرزا در شعرهایشان از او یاد کردهاند. «درویش» هنگام تحصیل در مدرسه نظام دریافته بود آواز ملی سرزمین خودش بیش از حد یکنواخت است و بدون ضرب بودنش گاهی ملالانگیز میشود. به همین دلیل به فکر افتاد کاری کند که بر جذابیتش بیفزاید.
پیش از او «علیاکبر شیدایی» و «عارف قزوینی» هم سعی کرده بودند آوای نوینی ارائه بدهند، اما شاید چون آنچنان بر اصول پایه موسیقی ملی تسلطی نداشتند بیشتر کارهایشان از سر ذوق بود و نتوانستند نام خودشان را پای چنین تغییری امضا کنند.
«سعدی حسنی» در کتاب تاریخ موسیقی مینویسد: «نخستین تحول واقعی موسیقی را غلامحسین درویش آغاز کرد» و چنین تعبیری حقیقت داشت. «شیدایی» و «قزوینی» تصنیفهایشان اساس محکمی نداشت و حتی خودشان هم اجرایش میکردند، اما «درویش» دستمایه آگاهیهایش در آهنگی که میساخت به موسیقی ملی و ملل دیگر بود. شعری اگر انتخاب میکرد حتماً شاعر بنامی آن را سروده بود و خوانندههای تصنیفهایش کارآزموده بودند.
در دوران مشروطه انجمنی بود به نام «اخوت» که خودش کنسرت برگزار میکرد. این کنسرتها که گاه درآمدشان صرف کمک به آسیب دیدگان بلایای طبیعی و گاه انسانی میشد، هم رهبری و هم ریاست ارکسترش بر عهده «درویشخان» بود. او در اجرای نوآوریهایش از اعضای همین ارکستر استفاده میکرد. دو بار هم به اروپا رفت. این سفرها برایش دستاورد نوی به ارمغان آورد. او که همواره سعی میکرد کار تازهای ارائه دهد بعد از مراجعت به وطن قطعات دلپذیری در ساختار ضربآهنگهایش به کار برد که تا آن هنگام بیسابقه بود و بعدها سبب شد چند شرکت اروپایی برای ضبط موسیقی ملی کشورش به ایران بیایند.
سهتار تا قبل از درویش پنج سیم داشت. او بود که سیم ششم را با الهام از مشتاقعلی شاه، به آن اضافه کرد. همچنین اولین کلاس تدریس موسیقی در ایران، کلاس او بود و بسیاری از شاگردانش در آینده سرآمد موسیقی ملی شدند. او پس از این که شاگردان دورهشان را میگذراندند به آنها نشان تبرزین میداد. آنها که دوم میشدند ترکیبی از مس و نقره و کسانی که ممتاز میشدند تبرزین طلا هدیه میگرفتند. «مرتضی نیداوود، ابوالحسن صبا، موسی معروفی، نورعلی برومند و سعید هرمزی» ازجمله شاگردانی بودند که به تبرزین طلای درویشخان مفتخر شدند. زندهیاد روحالله خالقی در کتاب «سرگذشت موسیقی ایران» مینویسد: «پدرم از هنر و مکارم اخلاقی او (درویشخان) که چندی هم از تعلیماتش برخوردار شده بود، حکایتها میکرد. من آرزو داشتم وی را ببینم و سازش را از نزدیک بشنوم تا این که برحسب دعوت پدرم شبی به باغ ما آمد. محفل آراستهای به پاس احترام او ترتیب دادند و حضار اهل ذوق و دوستدار موسیقی که در انتظار هنرنمایی وی بودند، مقدم استاد را گرامی داشتند. نوای لطیف سرانگشتان گهربار درویشخان رونق خاصی به مجلس داده بود و مضرابهای ریز، صاف و پیدرپی و پختگی پنجه و
حالت خوش سازش همه را ساکت و خاموش کرد. استاد که با مهربانی همه را «پیرجان» خطاب میکرد، تار را به زمین گذاشت و با سهتار قطعه زیبایی در شور نواخت که آیتی از لطف و زیبایی بود و هرگز اثرش از خاطرم محو نمیشود.»
«غلامحسین درویش» شب دوم آذرماه ۱۳۰۵ در پی سانحهای جان خودش را از دست داد. ظاهراً او اولین کسی بود که در ایران در پی حادثه رانندگی جانش را از دست داد. گویا از محفلی دوستانه بازمیگشته که اتومبیلی با درشکهاش تصادف میکند و او پس از پرت شدن از گرده درشکه با سر به کف خیابان برخورد میکند. مردم فوراً او را به بیمارستان نظمیه تهران میبرند اما پس از پنج روز در اثر خونریزی مغزی جان خودش را از دست میدهد. جسدش را در گورستان «ظهیرالدوله» آرام میدهند و چند روز پس از مراسم خاکسپاری «علینقی وزیری» به یادبودش مجلسی در مدرسه موسیقی خود برپا میکند. در آن مجلس «وزیری» با نواختن چند قطعه از کارهای «درویش» با تار، یادش را گرامی میدارد.»
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر