روایت تکاندهنده یکی از صیادان اسیر در تانزانیا
«هر بیست و چهار ساعت یک بار به ما غذا میدادند». خاتونی با این مقدمه اضافه میکند: «ذرت را آرد میکردند، توی آب میجوشاندند و به عنوان ناهار میدادند تا ظهر روز بعد. داخل این آبها کرم بود. همین را هم میگفتند قانون است! وضعیت بهداشتی هم خیلی بد بود، جایی که غذا میخوردیم پر از آشغال، آب کثیف، پشه و مگس بود. سرویسهای بهداشتی در نداشت. نمیدانم چه بگویم، خیلی بد بود.
روزنامه خراسان: «قانون بود که داخل آب آشامیدنیمان کرم باشد!»، «غذایمان فقط یک وعده در شبانهروز بود»، «اگر دو سه تا زندانی با همدیگر صحبت میکردند، شروع به شکنجه شان میکردند» و ....
این جملات و دهها جمله دیگر، فقط بخشی از توصیفات دردناکی است که از زبان عبدالله خاتونی، صیاد ۲۴ ساله شهرستان سرباز استان سیستانوبلوچستان میشنویم؛ صیادی که در یکی از روزهای آبان ۹۶ به همراه ۹ تن دیگر از دوستان و همکارانش، مثل هر روز برای شکار ماهی دل به دریا میزنند، اما بعد از سه هفته کار طاقتفرسا با وجود داشتن مجوز صید در آبهای بینالمللی، ارتش تانزانیا آنها را دستگیر میکند.
آنها هرگز تصورش را نمیکردند که قرار است سه سال از عمر و زندگانیشان را در جایی سپری کنند که به خاطر رنج زیاد هر روز به هم بگویند دست آخر باید خودمان را بکشیم و از این موقعیت خلاص شویم! حالا او و هفت نفر دیگر بعد از سه سال حبس ناعادلانه و تحمل رنج و محنتهای فراوان در زندانهای تانزانیا چند روز پیش به آغوش گرم خانواده و میهن بازگشتند.
گفتوگوی ما با کوچکترین و جوانترین صیاد این گروه را درباره زندان جهنمی کیکو میخوانید؛ فردی که صدایش از پشت گوشی بیشتر شبیه مردی ۴۰ یا ۴۵ ساله شده بود، نه جوانی ۲۴ ساله!
با مجوز وارد آبهای بینالمللی شدیم
بعد از احوالپرسی و تبریک بازگشت عبدالله به میهن از او میخواهم که بدون مقدمه برویم سراغ ماجرای زندانیشدنش در تانزانیا که میگوید: «هشتمین ماه سال ۹۶ بود که برای ماهیگیری از بندر بریس در سیستانوبلوچستان به سمت آبهای آزاد حرکت کردیم. بعد از پانزده بیست روز ماهیگیری، گشت استرالیا جلوی ما را گرفت و شروع به بازرسی لنجمان کرد و بعد از دقایقی رفت.
سه روز بعد نیروی دریایی تانزانیا ما را گرفت و شروع به بازرسی و کتکزدن ما کرد و نظامیهایشان مدام میپرسیدند برای چه وارد آب تانزانیا شدید و ما هم میگفتیم که ما خودمان نیامدیم و لنجمان خراب شده، توفان ما را به آبهای تانزانیا آورده است و .... واقعیت هم همین بود، اما آنها پشت سر هم تکرار میکردند که شما وارد آبهای ما شدید تا آشغال بریزید (!) و بدون مجوز ماهیگیری کنید، در صورتی که ما به آنها گفتیم، طبق قانون و مجوزی که داریم، وارد آبهای آزاد بینالمللی شدهایم.»
بعد از ۴ روز راهی زندان شدیم
«بعد از بازرسی اولیه، ما را به یک دفتر دیگر بردند و دوباره از ما چهار روز بازجویی کردند و در نهایت هم ما را راهی زندان کردند».
عبدالله با این مقدمه ادامه میدهد: «بعد از زندانیشدن، سر هر ۱۴ روز ما را به دادگاه میبردند و میگفتند شما حق صحبتکردن ندارید، فقط اسمهایمان را میخواندند و ما هم حاضری میگفتیم و بعد دوباره به زندان برمیگشتیم! در همان حین چندین بار با آنها دعوا کردیم و پرسیدیم برای چی هی ما را میبرید و میآورید؟ چرا فقط اسمهایمان را میخوانید؟ مگر چه جرمی کردیم؟ آنها هم در جواب میگفتند این قانون است و، چون پروندهتان کامل نیست، باید این کار را انجام بدهیم.
بعدش هم میگفتند که هر وقت پروندهتان کامل شد، شما را به دادگاه بزرگ میفرستیم. از همان اول مدام میگفتیم که موضوع را به سفارت ایران اطلاع دهید، اما این کار را نکردند و بعد از دو ماه به سفارت خبر دادند.»
به جرم صحبت با یکدیگر شکنجهمان میکردند
در ادامه گفتوگویم با عبدالله از رفتار زندانبانها و آیا اینکه هر ۱۰ نفر با هم در یک اتاق بودند یا نه پرسیدم که اینگونه جواب داد: «اسم زندان، کیکو بود و ۱۰ نفرمان در اتاقهایی جداگانه و ۱۲ متری بودیم. در هر اتاق ۱۲ متری تقریبا ۸۰ نفر زندانی بودند و اصلا برای نشستن و خوابیدن جا نبود.
زندانبانها هفتهای دو سه بار داخل اتاقها میآمدند، سوت میزدند، لباسهای همه را بیرون میآوردند، دستوپاهایمان را میبستند، ما را روی زمین میخواباندند و به همه ما حمله میکردند و با یک چوبی مثل باتوم کتکمان میزدند. اگر اعتراض هم میکردیم، بیشتر کتک میزدند. حتی اگر دو سه تا زندانی هم با همدیگر صحبت میکردند، شروع به شکنجه میکردند. در این مدت چندین بار از سازمان ملل و حقوق بشر هم آمدند، به آنها گفتیم ما نه پروندهای داریم و نه جرمی کردیم، اما نمایندگان سازمان ملل هم هیچ واکنشی نشان نمیدادند.»
قانون بود که داخل آب آشامیدنیمان کرم باشد!
«هر بیست و چهار ساعت یک بار به ما غذا میدادند». خاتونی با این مقدمه اضافه میکند: «ذرت را آرد میکردند، توی آب میجوشاندند و به عنوان ناهار میدادند تا ظهر روز بعد. داخل این آبها کرم بود. همین را هم میگفتند قانون است! وضعیت بهداشتی هم خیلی بد بود، جایی که غذا میخوردیم پر از آشغال، آب کثیف، پشه و مگس بود. سرویسهای بهداشتی در نداشت. نمیدانم چه بگویم، خیلی بد بود.
حمامش کوچک بود، ۱۲ نفر به صورت همزمان و با همدیگر حمام میکردند. حمامها، کاشی و سرامیک نداشت، خودمان باید از یک قسمت دیگر آب میبردیم. بعضی وقتها هم اصلا آب نبود. اتاقها آنقدر کوچک بود که عدهای ایستاده میخوابیدند. اتاقها پنکه و کولر نداشت، شبها تا صبح عرق میکردیم و از تعریق زیاد اتاقها خیس میشد. یک تلویزیون هم بود که البته بیشتر اوقات برق نبود تا نگاه کنیم.
در ضمن، هر درد و مرضی که داشتیم، فقط استامینوفن میدادند! میگفتی شکمم درد میکند، استامینوفن میدادند، پایمان درد میکرد، استامینوفن، بعضی روزها همین استامینوفن هم نبود، میگفتند دارو نیست. خلاصه اینکه وضعیت دارو و پزشکی هم خیلی بد بود. یادم میآید عبدالمجید آسکانی بیماری مالاریا گرفته بود، چندین بار او را به دکتر زندان نشان دادیم و دکتر گفت که وسایلی برای آزمایش نداریم. تقریبا سه چهار روز گذشت که بیهوش شد و دوباره او را پیش دکتر بردیم و گفتیم این را یک هفته است که میآوریم. بالاخره دکتر بعدازظهر آن روز قرص مالاریا برای او آورد و کمکم بهتر شد.»
آنجا، مردن یک چیز عادی بود
از عبدالله درباره دیدارهایش با دوستان در زندانهای مخوف تانزانیا، حرفهایی که بین هم رد و بدل میکردند، آرزوهایشان و ... میپرسم که توضیح میدهد: «اتاقهایمان به همدیگر نزدیک بود و هر روز همدیگر را میدیدیم. روز که میشد، همه را از اتاق بیرون میآوردند و در محوطه زندان مینشستیم تا بعدازظهر که دوباره بر میگشتیم به اتاقهایمان. در طول این سه سال به هم میگفتیم ما دیگر نمیتوانیم به ایران برگردیم و همین جا میمیریم، چون آنجا هر روز یک نفر از بیماری میمرد. در زندان کیکو، مردن یک چیز عادی بود و هر روز به چشم خودمان میدیدیم که یکی دو نفر میمیرند.
وقتی یک نفر مریض میشد، هر چقدر ماموران را صدا میکردند که بیایید رسیدگی کنید، نمیآمدند، تا اینکه صبح جسدش را میبردند! همه هم از ترس اینکه چوب و کتک نخورند، اعتراض نمیکردند. آن روزها فقط با خودمان میگفتیم آیا زمانی میرسد که ما به ایران برگردیم؟ همه ما ناامید بودیم و فکر نمیکردیم که برگردیم.
رفیق من عبدالمجید آسکانی بود و بیشتر با او درد دل میکردم. بزرگترمان «مسلم امیری» هم خودش یک گوشه افتاده بود و هیچ حرفی نمیزد. حدود ۱۹ نفر دیگر از بچههای سیستان و بلوچستان هم از سال ۹۲ در زندان تانزانیا هستند و هنوز بلاتکلیفند. آنها را حتی به دادگاه هم نمیبرند. انشاءالله که این بندگان خدا هم هر چه زودتر آزاد شوند.»
۳ سال هیچ خبری از خانوادههایمان نداشتیم
متاسفانه در این سالها، صیادان به هیچ مسیر ارتباطی با خانوادههایشان دسترسی نداشتند و هر دو طرف از همدیگر بیاطلاع بودند. از او درباره این قضیه و دلتنگیهایش میپرسم: «نه تلفنی بود که زنگ بزنیم، نه میتوانستیم نامهای بنویسیم و از خانوادههایمان بیخبر بودیم.
وقتی نامهای هم مینوشتیم، تحویل نمیگرفتند و میگفتند ممنوع است. در این چند سال هیچ خبری از خانوادهها و فامیلهایمان نداشتیم. خانوادههایمان فقط با سفارت تماس داشتند و با پولی که قرض کرده بودند از طریق سفارت یک وکیل در تانزانیا برایمان گرفته بودند، وکیل هم به زندان میآمد و میگفت که پروندهتان که به دادگاه بزرگ برود، آزاد میشوید.
سرکنسولگر سفارت هم سالی یک بار به ملاقاتمان میآمد و دلداریمان میداد. از سمت سفارت، سالی یک بار فقط یک صابون، مسواک، خمیردندان، یک جفت دمپایی و یک پیراهن برای ما میآوردند که یک ماه هم کفایت نمیکرد. آن روزها من فقط با خودم میگفتم آیا روزی میشود که دوباره پدر و مادرم را ببینم؟»
بازرسها به جای بازرسی، تونل وحشت راه میانداختند
این صیاد جوان درباره نحوه ارتباط با زندانیهای دیگر و زندانبانها هم میگوید: «اوایل با اشاره صحبت میکردیم، زبانشان سوئدی بود و کمکم زبانشان را یاد گرفتیم، با بقیه همسلولیها هم که صحبت میکردیم، میگفتند که در تانزانیا اصلا قانون وجود ندارد! یک نفر بود که میگفت درست است من جرم کردم، خب من را به دادگاه ببرند و برایم تصمیم بگیرند، ولی هفت سال است که در زندانم و یک بار هم مرا به دادگاه نبردهاند.
رئیس زندان هم که هر شش ماه یک بار میآمد داخل زندان، نمیگذاشتند به او نزدیک شویم و حرف بزنیم. یک نکته عجیب دیگر اینکه یک گروه مخصوص از بازرسان زندان در تانزانیا هستند که سالی یک بار از دادگاه نامه میگیرند و برای بازرسی نصف شب که همه خوابند به زندان میآیند، یهویی وارد اتاقها میشوند و همه را داخل راهرو میاندازند و شروع به کتکزدن و شکنجه میکنند. آنها به جای بازرسی، تونل وحشت راه میاندازند. یک بار هم یکی را از همه بیشتر کتک زدند و بعد او را به اتاق دیگری بردند تا اینکه صبح مرد و جنازهاش را آوردند!»
باورم نمیشود که زنده به ایران برگشتم
رهایی بعد از سه سال از زندان، آن هم زندانی مرگبار، لحظه بزرگ و باحلاوتی است که عبدالله درباره آن چنین میگوید: «اصلا باور نمیکردم که دارم به ایران برمیگردم. یعنی هیچ کداممان باورمان نمیشد، آن هم زنده! به همدیگر میگفتیم این خواب و رویا نیست؟ شیرینی این رهایی در خروج از تانزانیا خلاصه نمیشود. زیبایی آن زمانی دوچندان شد که با خانواده و دوستانم روبهرو شدم. حسی بود که برای اولین بار تجربهاش میکردم. انگار که دوباره به دنیا آمده بودم.»
ناخدایمان به ۳۰ سال حبس محکوم شده است
گرچه هشت نفر از این صیادان آزاد شدند و به آغوش گرم خانواده و میهنشان بازگشتند، اما این تلخی کاملا رفع نشده است، چون که عبدالله به دو نفر از دوستانش یعنی ناخدای لنج «نبیبخش بیبرده» و کمکمکانیک لنج یعنی «محمدحنیف درزاده» اشاره میکند که از آن جهنم راحت نشدند و دادگاه تانزانیا برای هر کدام ۳۰ سال حبس بریده است!
او در اینباره میگوید: «هشت نفرمان آزاد شدیم و متاسفانه دو نفر دیگر به ۳۰ سال حبس محکوم شدند. البته ما هم هیچ امیدی به آزادی نداشتیم تا اینکه یک روز ما را صدا زدند و گفتند تاریخ دادگاه شما آمده است. ما با خودمان میگفتیم حتما به ما یک حکمی میدهند و ما را به زندان دیگری میبرند.
آنجا که رفتیم اسمهایمان را خواندند و گفتند آنهایی که لنج را به این کشور آوردند، یعنی ناخدا و مکانیک به ۳۰ سال حبس محکوم هستند و بقیه هم آزادند، ولی ما باور نداشتیم، چون که شنیده بودیم آنجا خیلیها آزاد میشدند، ولی باز دوباره پلیس آنها را چند دقیقه بعد دستگیر میکرد و به زندان میبرد.
همان طور که انتظار داشتیم، بعد از اعلام آزادیمان پلیس زندانها ما را سوار خودرو کرد و به آنها گفتیم ما که آزاد شدیم، برای چه دوباره باید برویم بازداشتگاه؟ گفتند هنوز برگه آزادیتان به دست ما نرسیده، اگر برگهتان بیاید، آزادید وگرنه هنوز اینجا خواهید ماند تا اینکه بعد از چهار روز گفتند برگهتان آمده و شماها آزادید.»
باید کار کنیم و پول وکیلمان را بفرستیم
زمانی که این عزیزان آزاد شدند، مسئولان سفارت ایران به این هشت صیاد میگویند ما پولی برای تهیه بلیت شما نداریم و خانوادههایتان باید ظرف دو روز آینده، پول بلیت برگشتتان یعنی حدود ۲۰ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان را برای ما بفرستند وگرنه اینها دوباره شما را به زندان برمیگردانند.
خاتونی در اینباره میگوید: «مسئولان سفارت میگفتند که برای ما بودجهای نمیفرستند. به خانوادههایمان هم که زنگ زدیم، میگفتند ما چنین پولی نداریم، از کجا در این زمان بسیار کم بیاوریم؟ تا اینکه با کمک خیرها توانستند این پول را تهیه کنند و از این خیران خیلی تشکر میکنم، بالاخره بعد از چندشب به سمت ایران پرواز کردیم. از طرف دیگر، وکیلمان مدام میآمد و میگفت که اگر پول من را ندهید، نمیگذارم شماها بروید. با هزاران خواهش گفتیم میرویم، کار میکنیم و برایت پولت را میفرستیم که قبول کرد.»
ناخدا و مکانیک میگفتند ما با تابوت برمیگردیم
خداحافظی از دو رفیق که در بدترین شرایط ممکن گرفتار شدهاند، کار سادهای نیست. جوانترین صیاد این جمع اینطور توضیح میدهد: «روزی که آزادیمان قطعی شد، ناخدا و مکانیک گفتند که اینجا آخر قصه ماست، ما همین جا میمیریم، اگر بیاییم هم با تابوت برمیگردیم. آن دو فقط گریه میکردند. با وجود ناراحتی میگفتند به خانوادههایمان پیغام دهید که نگران نباشند. ناخدا، ساعت، دستبند و انگشتر و مکانیک هم ساعت و انگشترش را به ما داد و گفت اینها را برای خانوادههایمان ببرید. علاوه بر اینها هرکدامشان یک نامه هم نوشتند. سفارت گفت ما هم پیگیر خواهیم بود تا برای آنها عفو بگیریم.»
نوروز ازدواج میکنم
«من دیگر ماهیگیری و صیادی را کنار گذاشتهام و دیگر هیچ گاه در دریا کار نخواهم کرد». عبدالله درباره تصمیمهایش برای آینده با این مقدمه میگوید: «اگر بشود در یک مغازه یا جای دیگر کارگری میکنم. وکیلم هم در تانزانیا هر روز زنگ میزند که پولش را بفرستیم و باید زودتر دست به کار شوم. اگر خدا بخواهد نوروز میخواهم ازدواج کنم. دو برادر هم دارم و به آنها توصیه کردم که فقط درس بخوانند و مثل من دنبال صیادی نروند. موقعی هم که با دوستان از تانزانیا برمیگشتیم، آنها هم میگفتند ما دیگر صیادی نمیکنیم.»
نظر کاربران
مرگ بر ایران که دریا رو به چینی ها اجاره داده و صیادان خودمونو بدبخت کرده
ازبی عرضگی مسولان گشور مردمشون زجر میکشند
اخی خدا رو شکر.انشالله بقیه هم آزاد میشن و برمیگردن پیش خانوادشون
وای خدای من, من یک روز هم تو جایی که عبدا... جان گفتند نمیتونم دووم بیارم.
چی کشیدی پسر
سفیر تانزانیا را صدا کنید وزارت خارجه. حق ندارن با شهروندان ایران اینطور رفتار کنند
پاسخ ها
عرضه نداریم که احضار کنیم از برکت دولتمردان با کفایت تانزانیا هم دیگه تره برامون خورد نمیکنه...
انقدر بد سابقه شدیم که به ماهیگیرهامون هم به چشم جاسوس نگاه میکنن...
آره بابا چهکاریه برن صیادی، صیادی برای چینیهاس!!!
فقط سفارت....
برای خودم هم پیش آمده، در قبرس ترکیه، در کشور نیکاراگوئه.
سفارت ایران در خارج از ایران هییییچ کمکی نمیکند و به شما به دیده شک و تردید و... نگاه میکند.
هیچ امیدی به سفارت ایران نباید داشته باشید. هیچ امیدی.
این از اقتدار ماست بعدش چینی ها لقمه که ماهی توش باشه از دستمون میگیرن کسی جرعت نداره بهشون چیزی بگه . علی برکت الله
فک کن سفارت کشورمون یا هیچ کاری نکرده یا هیچکاری از دستش بر نیومده بکنه که این یعنی فرای فاجعه
فک کن سفارت کشورمون یا هیچ کاری نکرده یا هیچکاری از دستش بر نیومده بکنه که این یعنی فرای فاجعه
این هم از برکات اقتدار و عزت اسلامی هست که کشوری مثل تانزانیا هر کاری دلش بخواد با ایرانی جماعت انجام میده و خیالش هم از بابت عدم برخورد و پیگیری راحته. ولی وای به روزی که اشتباه کنه و یکی از اتباع کشورهایی که مسئولین ما روی اونها حساس هستن رو به اسارت بگیرن.
چه زجری کشیدند و میکشند، اگه مردم یک کشور اروپایی یا آمریکا بودند با حمایت دولتشون و پرداخت پول چند روزه آزاد میشدند...
سفارت پول نداشت یا به اقازاده هاشون دادن اونجا برن دور دور ادم چیزی های میشنوه میخونه.میخواد سرشو بزاره زمین بمیره
بعد مسولان چه کار میکند برای این بدبختها
واقعا که! مسئولین خیلی باشرف و مسلمانی داریم.
سلام
این ماجرا نشان می دهد که هنوز بخش هایی از دنیا در قرون وسطی زندگی می کنند.کجایند مدعیان حقوق بشر؟
تورو خدا یکی بداد اون دونفر وباقی کسانی که اونجا زندانی ان برسه چقدر وحشین این تانزانیا
سلام و درود
تاسف برای کشوری که برای آزادی مردمش بودجه نداره.
عجب دولت مقتدری داریم
احسنت به حمایت دولت ایران و شما هم توبه کنید دیگه به دریا نروید
ایران بقدری ذلیل شده جرات نمیکنه به تانزانیاهم چیزی بگه وتوضیح بخواد
وای خدا
سفارت ایران درتانزالیامیگه پول نداریم شماروبفرستیم ایران
ببخشیدسفارت یعنی چی؟؟کارش چیه؟؟
یه نفربمن بگه
پیشنهاد میکنم نیروی دریای ما توی ابهای بین الملی چندتا زنگباری را بگیرند انوقت دولت زنگبار را مجبور به معاوضه کنند البته اگه به هموطن ما ارزش قایل هستن نه یمنی و سوری لبنانی
حاشا به غیرت و همت وزارت خارجه
منم این روزا رو دقیقا مثه شماها تو زندان تایلند سپری کردم
باید قوه قضائیه ازطریق مجامع بین المللی احقاق حق کند.
چه دردناک
وقتی در سطح بین المللی اینقدر حقیر و منزوی شدیم ، قورباغه هم برای ما هفت تیر کش میشه ، تانزانیااا . ای خدا این چه روزگاری هست که به سر ملت ایران اومده . حالا برید ناو بسازید با سیصد متر طول . خب که چی بشه ؟ وقتی عُرضه تامین امنیت چهارتا صیاد ایرانی رو هم ندارید .
اُف بر دولتمردان وسفیران ایران در تانزنیا که عرضه هیچ کاری ندارند
بدبخت اوناییکه از سال92اونجا زندانیند
والا مسؤلین باید از خجالت بمیرند
اینهمه دم از عزت واقتدارمیزنید
حتی کشورهای گدا گشنه آفریقا هم براتون تره خورد نمیکنند
چرا برا لبنان و فلسطین پول دارند برا ملت ایران پول ندارند.
خیلی دردناک بود
سفارت کشور مارو، سفارت کشورهای دیگر رو، خداوکیلی ا گر فرزندان یا اقوام درجه چندم یکی از مسوولان بود نمی گذاشتند دو روز هم آنجا بماند.
وزیر امور خارجه کاری بکن
بژ عدالت چطور داشتید به سوریه فلیطین و لبنان افغانیتان کمک کنید نداشتید به این هم نو خود کمک کنید
پس سفارت ایران چه می کند در آنجا دولت ایران می بایست فشار وارد کند وبا زورهم که شده همه را آزاد کند پس نیروی دریایی ما چرا وارد عمل نشده واقعا دولت خیلی صاف نشان داده بسیار ناراحت کننده است یک دولت آفریقایی جرات کند با مردم ما این کار را کند خیلی خیلی متاسفم
باید دولت ماهی گیران را ازاد میکرد ؟ پس چتوری که چینها در ابهای ایران ماهی گیری می کنند ؟
چه دولت بیعرضه ای داریم ما
سفارت دولت تدبیر و امید بسیار در مورد این بیچاره ها کوتاهی کرده، یعنی چی بودجه به ما ندادن برای هزینه برگشت اینها چرا یه کشور در پیت باید هموطن های ما رو ۳ سال و اون دو نفر بیچاره ۳۰ زندان و شکنجه کنه
اینا که میگن لنج خراب شده و ناخواسته وارد آبهای این لعنتی ها شدن اصلا گیریم اشتباه مسیر رو رفتن آیا این وحشی بازیها درسته
واقعا جای بسی تاسفه، آقای دولت آقای سفارت حد اقل پیگیر آزادی اون ۲ نفر دیگه باش اگر هم بودجه نداری تو همین رسانه گلریزون میکنیم پولشو تامین میکنیم تا بیشتر از این یه کشور فشل ما رو تحقیر نکنه !!!!!
اصلا متوجه نمیشم چطور چینی ها از اون سر دنیا میان خلیج فارس برای صید ماهی وصیادان ما برای همین مقصود مجبورا برن اون سر دنیا با کلی مکافات ! ببخشید من نمیتونم هضم کنم یکی کمک کنه جواب رو پیدا کنم
فکر کنم وقتی برگشتن ایران و قیمتارو ببینن باز برگردن تانزانیا و التماس کنن که مارو همونجا نگهمون دارین
متاسفم برای این دولت دلسوز خودمان !!!؟
وای اون بیچاره ها که از سال ۹۲ اونجان و اون ناخدا و مکانیک بدبخت واقعا متاثر شدم
خون هم به این مصیبت بگریم دلم خنک نمیشه تانزانیاییهای وحشی خدا کمکدوتا اسیر دربند باشه
اگه مملکت دست صاحبش بود تانزانیا که هیچ توی جهنم هم کسی جرات این کارها رو نداشت...
اقتدار کجاست پس؟ پاسپورت ایرانی اعتبارش این بود؟ بیچاره ناخدا و مکانیک
عجب سفارت خونه ای داریم ، فقط خوب حقوق می گیرند و کاری نمی کنند.
اهای کسایی که واسه مردن ی گربه اشک می ریزید و یقه چاک می دید و هشتک می زنید چندتا ادم بی گناه با این وضع زندان افتادن تو رو خدا ی کاری بکنید
پس وزارت خارجه این همه هرت پورت میکنه. چکاراست
مملکت بی صاحب.کی از دستتون خلاص میشیم
حالا نمیخاد ازدواجکنی پول اون وکیل بدبخت رو بفرست براش.نیاد بگیره ببرت دوباره ۱۰سال دیگه زندان.
سفیر و کنسول و بقیه که عذرشان موجه است رفتنند اونجا دلاراشون را بگیرند کاری با اتباع ایرانی ندارند، مسئولین هم که اگر پولی باشه برای خانواده باید بفرستند اروپا و آمریکا پس انتظار بیخود داشتید. میمونه پول وکیل، یعنی انتظار داری با درآمد کارگری و این قیمت ارز پول وکیل را جور کنی. آنوقت ازدواج هم میخوای بکنی. بابا تو دیگه کی هستی!
چرا وزارت امور خارجه پیگیر آزادی اون دو نفر نیستن ؟
وای خدای بزرگ. اینا چی کشیدن! دولت ایران هم مثل ماست فقط نظاره گر بوده
متاسفم...
زندگیتوایرانهمبهتراززندانتانزانیانیست
تکلیف 19 نفری که ازسال92 اسیرن چی مبشه
وزارت خارجه خواهش میکنیم برای ازادیشون کاری کنید....
مردن بهترازاینجورزنده موندنه
خدایا کمکشون کن
معلوم نیست کشورهای دیگه ای هم باشن که متاسفانه اینطورفجیهانه اسیر باشن
کاش دولت ایران یه کاری واسه زندانیان که اونجا زندانی هستن کاری کنن
روایت تلخ و جگر سوزی بود . قدر عافیت کسی
داند که به مصیبتی گرفتار شود.
خدا آه و رنج ای افرادو از مسولان ای کشور بگیره
ان شاالله
عجب عزت واحترامی ایرانی دارد
عجب سفارت بی عرضه ایی داریم. یه سرباز آمریکایی در دست داعش اسیر باشه همه جوره تلاش میکنن آزادش کنن ولی سفارت ایران حتی پول پرواز این بیجارها نداده
ببین ایران جقدر کوچک شده که تانزانیاهم تحقیرمان میکنه
واقعا جای تاسف داره یعنی پول بلیط رو هم ندادن بهشون
پس این اقتداری که ازش دم میزنید کجاست؟ زورتون به تانزانیا هم نمیرسه؟ این همه خرج تو آفریقا کردین نمیتونیم شهروند خودتونو ازاد کنین؟
باورکردنی نیست.
سفارت ایران بودجه نداره؟کاری از دستش برنمیاد؟تانزانیا دیگه کدوم خراب شده ایه ؟
۳۰ سال زندانی اون دوتا بدبخت در غربت؟
کل جریان مثل یه فیلم وحشتناک بود.چرا کسی کاری نمیکنه اگه واقعآ اونا بیگناهن؟؟؟
این از بی کفایتی مسعولین ماهستش که نمیتونن کاری بکنن چی بودیم چی شدیم یک زمانی قیمت نفت و کشور ما تعیین میکرد حالا تانزانیا واسه ما شاخ شده