۱۰۵۰۹۵
۳۹ نظر
۵۰۰۸
۳۹ نظر
۵۰۰۸
پ

وقوع یک اتفاق تکان‌ دهنده در تهران +عکس

روز گذشته اندکی پس از ظهر، همزمان با غرش رعد‌ و‌ برق در آسمان پایتخت و آغاز بارش ناگهانی، پایتخت‌نشینان در خیابان‌های خیس تهران نظاره‌گر سایش قطره‌های ریز و تند باران بر سر شهر شدند. در خیابان ولیعصر تهران اما لغزندگی زمین، لذت بارش بهاره را زائل کرد.

خبرگزاری ایسنا: روز گذشته اندکی پس از ظهر، همزمان با غرش رعد‌ و‌ برق در آسمان پایتخت و آغاز بارش ناگهانی، پایتخت‌نشینان در خیابان‌های خیس تهران نظاره‌گر سایش قطره‌های ریز و تند باران بر سر شهر شدند. در خیابان ولیعصر تهران اما لغزندگی زمین، لذت بارش بهاره را زائل کرد.

خبرنگار روزنامه قانون با این مقدمه می‌نویسد: «عابری جوان و هدفون به گوش و بی‌حواس ... موتورسیکلت‌سواری لعنت‌گویان به‌ این بارش بی‌مقدمه و عجول برای رسیدن به محل کار ... رسیدن همزمان‌ این دو به تقاطع ... و تصادفی برق‌آسا که عابر جوان را زیر چرخ‌های موتور به زمین انداخت.

پشت پنجره دفتر روزنامه، چشم‌هایی که تا لحظاتی قبل بارش قطره‌ها را دنبال می‌کردند، حالا نفس‌بریده به حادثه‌ای که پیش چشمشان رخ داده بود خیره مانده بودند. پسرک تکان نمی‌خورد. صداها پشت پنجره تکرار می‌کردند: «تکون نمی‌خوره ... تکون نمی‌خوره ...» موتورسیکلت‌سوار جوان در صحنه مانده بود. گویا اورژانس خبر می‌کرد و همزمان وحشت‌زده بالای سر پسرک‌ این‌سو و آن‌سو هم می‌رفت. لب‌هایش به تندی تکان می‌خوردند. عاقبت پسرک تکان خورد، صورتش توی هم مچاله شد. سرش را حرکت داد و با درد بالا آورد. جوی کوچک خون زیر سرش با آب باران راه گرفت. عکاس روزنامه از در دفتر بیرون دوید ...

وقوع یک اتفاق تکان‌ دهنده در تهران +عکس

پرده اول ... یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان!

اورژانس هنوز نرسیده. عکاس روزنامه بالای سر پسرک‌ ایستاده. دورش را سه چهار نفری گرفته‌اند که یکی از آنها همان موتورسیکلت‌سوار وحشت‌زده است. دو سه نفر دیگر‌ ایستاده اند و نگاه می‌کنند. بقیه مردم حتی نمی‌ایستند، نگاهی می‌اندازند و به سرعت رد می‌شوند بی‌آنکه دغدغه‌ای گریبانگیرشان شود. بیشتر از دغدغه، عجله دارند چون حالا باران به شدت تند شده و یک لحظه‌اش برای خیس شدن از سرتا پا کافی است ... کاری به کار پسرک کم‌سن و سالی که افتاده کنار جدول خیابان و هر آن ممکن است اتوبوس‌های خیابان ولی‌عصر با یک خطا سرش را له کنند، ندارند. برای نمونه حتی یک ماشین نمی‌ایستد، حتی یک نفر محض کنجکاوی نمی‌پرسد که‌ این بچه وسط خیابان زیر این باران تند که حالا مثل یک چاله دورش را گرفته چه می‌کند! اورژانس همچنان نرسیده. پسرک را از ترس آسیب مغزی نمی‌شود تکان داد، حتی نمی‌شود اندکی جا به جایش کرد. سرش هنوز خون‌آلود است. دراز به دراز توی آن چاله آب، زیر بارش سیل‌آسا افتاده و رفته‌رفته به‌شدت به لرزه می‌افتد. مردم می‌آیند و می‌روند. حتی کسی برای فیلم گرفتن هم نمی‌ایستد. گویا اتفاقی عادی رخ داده و همه به آن عادت داریم. انگار نه انگار که یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان ...

وقوع یک اتفاق تکان‌ دهنده در تهران +عکس

پرده دوم ... ۲۰ دقیقه بعد

۲۰ دقیقه از زمانی که پسرک دراز به دراز کنار خیابان شلوغ ولی‌عصر افتاده می‌گذرد که آمبولانس از راه می‌رسد. برخلاف مردم که به شدت عجله دارند، پزشکان اورژانس به هیچ‌وجه عجله ندارند. خونسردی بارزترین خصیصه‌ای است که از چشم‌هایشان می‌خوانی.

مصدوم خیس را که حالا از شدت لرز دندان‌هایش به هم می‌خورد، روی برانکارد به ماشین انتقال می‌دهند. از عکاس می‌خواهند که عکس برندارد، مثل همیشه در جواب دیرکردشان می‌گویند که به موقع آمده‌اند و از تو می‌پرسند چه نسبتی با مصدوم داری که‌ اینقدر سوال می‌پرسی. می‌گویی خبرنگارم و نمی‌دانی چه سرّی در‌ این جمله است که خنده به لب پزشک می‌نشاند. با همان خنده می‌گوید: «چی می‌خوای بنویسی خانوم؟ می‌بریمش بیمارستان دیگه ... بفرمایید، داریم می‌بریمش.» در کشویی آمبولانس را می‌بندد و پشت در گم می‌شود.

وقوع یک اتفاق تکان‌ دهنده در تهران +عکس

پرده سوم ... ۲۰ دقیقه بعدتر

به دفتر برمی‌گردی و پشت میزت می‌نشینی تا شرح واقعه را بنویسی اما می‌شنوی که آمبولانس هنوز‌ ایستاده. سرک می‌کشی و می‌بینی که ماشین هنوز همان جاست و در آن بسته. همه می‌پرسند: «پس چرا نمی‌رود؟» همه نگران حال پسرک هستند اما آمبولانس گویا خیال حرکت ندارد. معلوم نیست پشت آن در چه خبر است. می‌نشینی و کمی‌ بعد دوباره بر می‌خیزی و سرک می‌کشی و می‌بینی هنوز همان جاست. کفر همه بالا آمده. بار دیگر پایین می‌روی، در‌ این فاصله پلیس هم از راه می‌رسد و جمع خونسرد را تکمیل می‌کند.

در پشت آمبولانس حالا باز است. موتورسیکلت‌سوار جوان همچنان رنگ‌پریده است و داخل ماشین بالای سر مصدوم نشسته. دو طرفش دو پزشک اورژانس نشسته‌اند که کارهایی انجام می‌دهند و همزمان با پلیس صحبت می‌کنند. یکی‌شان پایین می‌آید و با پلیس پچ‌پچ می‌کند. صورت پسرک پیدا نیست اما بدنش را می‌بینم که لباسی به تن ندارد. می‌پرسم حال مصدوم چطور است و پس چرا حرکت نمی‌کند؟ جواب نمی‌دهند. دوباره می‌پرسم. پزشک بی‌حوصله است: «خانوم چی می‌خوای؟ من که نمی‌تونم‌ اینو بذارم‌ اینجا برم.» به موتورسیکلت‌سوار اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «باید بره کلانتری، نمی‌شه که بذارم بره، باید تحویلش بدم.» دوباره به سمت پلیس برمی‌گردد که می‌پرسم اگر در‌ این فاصله برای مصدوم اتفاقی بیفتد چه؟ آن هم مصدومی‌که ۲۰ دقیقه زیر آب باران افتاده بوده و خون از سرش رفته. باز می‌خندد: «۲۰ دقیقه؟ ... تو آب؟ ... کی گفته؟» بعد خنده اش را می‌خورد و ژست می‌گیرد: «خواهرم، اگه من تشخیص بدم علائم حیاتی مریض ضعیفه یا‌ اینقدر بدحاله که باید سریع منتقل بشه مطمئن باش‌ اینجا نمی‌مونم.‌ این حالش خوبه چیزیش نیست.» در تمام مدتی که کنارش می‌ایستی و حرف می‌زنی همین‌ها را یک ریز تکرار می‌کند. عاقبت پس از‌ اینکه چک و چانه‌هایش را با تو و پلیس می‌زند، می‌پرد داخل ماشین و می‌گوید: «برو دیگه خواهر من ... کارتو که کردی، خبرتو که گرفتی، صدا هم که ضبط کردی. برو.» یک بار دیگر در را می‌بندد و پشت آن گم می‌شود.

وقوع یک اتفاق تکان‌ دهنده در تهران +عکس

پرده چهارم ... من زدم، من به هیچ کس نزدم

موتورسیکلت سوار را تحویل پلیس داده‌اند. چشم‌هایش پر از وحشت است. تا لحظه آخر بالای سر مصدوم مانده و با‌ اینکه می‌توانسته اما نرفته. دوستش را خبر کرده که تنها نباشد اما چشم‌هایش پر از ترس است. دوستش برای او که موش آب کشیده شده لباس آورده. حواسش نیست. لباس را برعکس پوشیده است. می‌پرسم: «خوبی؟» جواب نمی‌دهد. دوباره می‌پرسم: «چطور شد که زدی بهش؟» حواسش نیست. می‌گوید: «آره من زدم.» بعد دست روی سرش می‌کشد و دنبالش که می‌روم انگار که بخواهد گریه کند، می‌گوید: «من نزدم ... من به هیچ کس نزدم ...» اصلا تو حال خودش نیست. می‌فهمد لباسش را برعکس پوشیده، همان وسط خیابان از تنش در‌می‌آورد و دوباره می‌پوشد. دست‌هایش را مدام روی سرش می‌کشد. تحویل پلیس شده و با‌ اینکه اورژانس گفته حال پسرک خوب است اما او در آستانه سکته قرار دارد! بغض کرده و اصلا نگاهت نمی‌کند. معلوم نیست در نقطه خالی و بی‌هدفی که هر چند لحظه به آن زل می‌زند چه می‌بیند ... تنهایش می‌گذارم.

وقوع یک اتفاق تکان‌ دهنده در تهران +عکس

پرده آخر ... آسان و بی‌دردسر

به دفتر که برمی‌گردی و از بالا سرک می‌کشی، آمبولانس و پلیس و موتورسیکلت‌سوار، همه رفته‌اند. باران بند آمده، اثری هم از حادثه‌ای که کمتر از ساعتی قبل اتفاق افتاده، نیست اما خیابان همان خیابان است و مردم همان مردم ... ماشین‌ها هنوز بوق می‌زنند و با شتاب از خیابان خیس عبور می‌کنند. به فرض حتی تحمل لحظه‌ای‌ ایستادن برای عبور یک عابر را ندارند. عابر‌ها بدتر از ماشین‌ها ... با عجله می‌روند و می‌آیند، مثل مورچه‌هایی که تند و تند به هم تنه می‌زنند و از کنار هم رد می‌شوند و می‌روند و برمی‌گردند و هیچ عاملی جز شاید دانه‌ای روی زمین، عامل بازدارنده آنها از‌ این شتاب نخواهد بود. انسان‌هایی که‌ این روزها آموخته‌اند اگر آب و دانی دیدند از حرکت بایستند، در غیر‌این صورت، سر پر دردسر خود را به درد بیشتر نیندازند. مردمی‌که در روزهای گذشته برای دریافت اندکی بنزین و ذخیره آن قبل از اعمال گرانی‌ها، در صف‌های پمپ بنزین غوغا کردند و تحمل چند ساعت معطلی در صف‌ها را به جان خریدند و تا نیمه‌شب در جایگاه‌های دریافت سوخت ماندند، همان مردمی‌ هستند که امروز حتی چند ثانیه نیز برای‌ ایستادن بالای سر جوانی که کنج خیابان به حال مرگ افتاده بود وقت نگذاشتند.

در گذشته اگر به فیلم گرفتن می‌ایستادیم و جان کندن همنوع برایمان جذابیت بصری داشت،‌ این روزها حتی درد و جان دادن نیز هیجان خود را برای ما جماعت بیمار از دست داده. دغدغه آب و نان و معیشت و اقتصاد، تنها چیزی است که می‌تواند ما را ساعت‌ها در کنار هم در صف‌هایی مانند توزیع سبد کالا نگاه دارد. غیر از‌ این کاری به کار هم نداریم، کاری به کار آنها که مسئولیت به گردن دارند نیز نداریم. ما عجول و بی‌حوصله شده‌ایم و آنها خونسرد و پایدار. فرقی نمی‌کند‌ این مسئولیت، مدیریت یک سازمان باشد یا به وقت رساندن ماشین اورژانس. خونسردی و کتمان، گویا به رمز موفقیت تبدیل شده. می‌آیند و می‌مانند و می‌خندند و می‌روند، کم مانده سیگاری هم به نرمی‌ بالای سر مریض دود کنند تا خونسردی‌شان کامل شود. برای مردم هم تا زمانی که برای عزیز خودشان اتفاقی نیفتاده باشد، هیچ چیز مهم نیست. اوج احساس مردم حالا در‌ این خلاصه شده که جلویت را بگیرند و بگویند: «داشتی با اورژانس حرف می‌زدی؟ پسره حالش خوب بود؟» و تو پوزخند بزنی و بگویی: «خوب بود.» در جواب تو دست‌ها را رو به آسمان بلند می‌کنند و شکر‌ ایزد می‌گویند. فکر می‌کنی؛ تنها کاری که هم آسان است هم بی دردسر.»
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • pouya

    اینجا ایرانه کشور فرهنگ و تمدن نیست که خواهرم...

    پاسخ ها

    • بدون نام

      اینجا ایران است

    • بدون نام

      آفرین...........

    • مهسایی

      آخ آخ

      قلبم درد گرفت

      خدایا رحم کن

  • فرشاد

    متاسفانه گزارشگر محترم هنوز تفاوت تکنیسین اورژانس و پزشک اورژانس را نمیدانند جای تاسف است

    پاسخ ها

    • پژمان

      این تکنسین نباید یک درصد احتمال اتفاق رو بده و بره؟ این همه الکی الاف کردنا چیه؟

    • بابک

      حالا مگر در اصل ماجرا فرقی هم می کنه؟؟؟!!! اصل موضوع و مطلب رو فراموش کردی گیر دادی که تکنسین بوده یا دکتر

  • بدون نام

    گزارش خيلي قشنگي بود!

  • بدون نام

    خانم خبرنگار يه كلام: زيادي جو گير شدي. بيخيال

    پاسخ ها

    • بابک

      انشاءالله وقتی مشابه این حادثه واسه شما هم اتفاق افتاد میگیم که زیاد جوگیر نشه

  • جهانی

    همه از خودشان شروع کنند جامعه متحول میشود در غیر اینصورت از دست هیچکس کاری ساخته نیست.

  • شادی

    من یه دانشجوی شهرستانیم.چندی پیش توی مترو به کمکی فوری نیاز داشتم اما هیچ کس کمکم نکرد. در حالی که اگه همین کمک رو در شهرستان خودمون از مردم می خواستم با تمام وجود کمکم می کردند. از اون روز به بعد فهمیدم که تهرانی ها بر عکس اون همه فدات شم،قربونت برم هاشون برای همدیگه.هیچ حس نوع دوستی ندارن اصلا نمی دونن عاطفه چیه. این تصویر هم یه نمونه از بی عاطفگی اونهاست به همشهریشون.

    پاسخ ها

    • بدون نام

      شما که سنگ شهرتو به سینه میزنی لطفا برگرد شهر خودت یه کمم این تهران خراب شده خلوت بشه- پر شده از دانشجو و سرباز شهرستانی- ماشاله درس و سربازی هم که تموم شد دیگه اصلن خودتون رو تهرانی میدونید و دیگه عمرا برگردید- جدیدا واله هر جا میری به ی زبونای مختلفی حرف میزنن اصلن نمیدونی از کجا اومدن هر جا میری پره

    • پاینده آزاد

      پس لطفا درست تموم شد برگرد شهرت بذار کمی نفس بکشیم شهرستانی باعاطفه.

    • رسول

      آدم که این نظرات رو میخونه یه لحظه فک میکنه که دوران هیتلر نازی هستش و این تهرانیا هم نژاد برتر. توی کل دنیا از کشورهای بی مرز حرف میزنند و ما مشکل داریم که شهرستانیا چرا میان تهران!!! واقعا کجای کاریم. مقصر کیه!!!

    • بدون نام

      دوست طرف كه اومده واسش لباس آورده و موش آب كشيده شده ، حس نوع دوستي نداشته ديگه؟
      اولا: ميگه مردم ميترسيدن تكونش بدن كه يه موقع آسيب نبينه!
      ثانيا: تو عكس كاملا مشخصه كه تعدادي ايستادن.
      ثالثا: خبرنگارا كارشون ساختن كوه از كاهه! بهت توصيه ميكنم زياد به حرفاشون توجه نكن چون اونا پياز داغشو زيادي زياد ميكنن!

    • پاینده آزاد

      با این مثبتایی که میدن معلوم شد تهران مملو از شهرستانی هایی است که آن را به ذباله دونی تبدیل کردند.بابا برین شهرتون هی عیب رو تهران نذارین. تهرانو شما به گند کشیدیناااا

    • نگار

      از ادبیات کلامی "پاینده آزاد" میشه فهمید که فرهنگ وشعورش در چه حدیه . شما نظر ننویسی آبروی تهرونیها محفوظ تره . چون به قول شاعر "پسته ی بی مغز چون لب وا کند رسوا شود"

    • بدون نام

      جدی می گی پاینده آزاد؟ واقعا متاسفم

  • ارسلان

    دقیقا! منظورم نظر شادی جان هستش!فقط یه مشت تعارفهای بیخود!

  • بابك

    عجب پسرك كم سن و سالي بود! اين هم مثل حس هم نوعي تهراني ها كم بود عجب سوتي جالبي

  • حامد

    همه چیز رو باهم قاطی نکنید،فقط یلحظه خودتون رو بذارید چای اون بنده خدا .چقد مردم بی اعتنا شدن،چقد سرد و سنگدل شدن
    متاسفم واسه خودمون ایرانیا ک چقدر بی تفاوت شدیم نسبت به کسانی که کمک احتیاج دارن
    اگه محل حادثه رو ترک می کردیم بهتر ازین بود که مث بوق وایسیم اونجا و عذاب کشیدن یه نفر دیگه رو به نظاره بشینیم..
    متاسفم
    همین...

    پاسخ ها

    • بدون نام

      داداش فكر كنم اصلا مطلبو درست نخونديا!
      درست بخون بعد ميبيني كه نوشته مردم از ترس اينكه جوونو تكون بدن و آسيب مغزي نخاعي بهش وارد شه نميتونستن كاري بكنن!
      همون بايد تو شهراي ديگه ميبود كه مردم بلندش ميكردن مياوردنش تو پياده رو ، خدايي نكرده يه آسيبي هم به نخاعش وارد ميشد اونوقت مردم اون شهر نهايت معرفتو نشون داده بودن ديگه، نه؟
      طرف فلج ميشد چون مردم ميخواستن بگن ما با معرفتيم!
      آخه مطلبو نميخوني مياي نظر ميدي!
      بخون بعد بيا بگو!

  • maryam

    به نظر من خبرنگار از يه حادثه که به خير گذشته يه تراژديه غمگين ساخته که تنها کسى که به فکر مردمه خودشه پليس و دکتر و بقيه مردم بى رحم و خونسردن.خيلى دلم ميخواد يه بارم من مثل خودتون تو کارتون فضولى کنم تا ببينم خوشت مياد که تو کار ديگران دخالت ميکنى؟من به شخصه کارم به اورژانس محترم خورده اونا با دقت کار انجام ميدن.اين دقت رو نبايد به حساب بى خيالى گذاشت.متأسفم براى خبرنگار.....

    پاسخ ها

    • بدون نام

      آمار منفیا جای تاسفه که ما مردم چقدر بدون تفکر و بررسی تحت تاثیر قرار میگیریم.

    • بدون نام

      موافقم باهات!

  • خواننده

    تنها کسایی که در این حادثه یه نکته مثبت توشون دیده میشه راننده موتوره که صبر کرده تا آمبولانس بیاد و اون (دوست) ، که برای همراهی دوستش که توی دردسر افتاده بود براش لباس آورده. خوبه که وقتی توی دردسر افتادیم به داد هم برسیم حتما خدا هم جای دیگه به ما رحم میکنه و وای بر آن افرادی که میتونستن کاری بکنن و به وظیفه شون عمل نکردن ... من به اون ها می گم بی چاره ها یی در لباس انسان .
    واقعا لازمه به حال مردم این کشورفکری کرد که از نبود آموزش و آموزش درست ( این گوهر پیشرفت) رنج می بره. در سال فرهنگ امیدوارم متولیان فرهنگی تلنگری به این مردم بزنن و الا از فرهنگ و انسانیت و اخلاق جز کور سویی دیده نمیشه ...

  • زهرا

    دلم می گیره از این همه بی مهری، متاسفم برای خودم که مسلمانم و وطنم ایرانه،

  • مهدی

    به خداقسم فقط ماتهرانی هااینجوری هستیم عاطفه داره توزندگی ماشینی ماازبین میره والله توشهرستانها اینجوری نیست به خدا همه به هم محبت دارن 3ماه پیش تودامغان کارداشتم سواریه تاکسی شدم خدارفتگانش رورحمت کنه ادرس روبلدنبودم نزدیک به دوساعت معطل من شد کارم که تموم شد فهمیدمسافرم برای استراحت من روبرد خونه شون بعدازظهرمن رواورد ترمینال داشتم ازش تشکرمیکردم یه چیزی گفت 3 ماهه دارم بهش فکرمیکنم گفت همشهریم نیستی هموطنم که هستی انصافا ماتوتهران باکسی اینجوری برخوردمیکنیم

    پاسخ ها

    • بدون نام

      همه جا خوب و بد داره داداش!

  • بدون نام

    هر چی منفی مثبت میدی میگیره مجله جان یه نفر صد تا یا بیشتر منفی میتونه بده یا مثبت

  • بدون نام

    شماییکه تهرانی ،شهرستانی راه انداختین انسانیت هیچ دخل و ربطی به جا و مکان ندارد و در همین تهران بی درو پیکر
    و درندشت انسانهای مثبت و شریفی پیدا میشه که اند انساندوستی و معرفتند ولی همانطور که در گزارش خانم خبرنگار هم امده دغدغه آب و نان و معیشت و اقتصاد چنان گریبان انسانیت و مرام و معرفت را گرفته که این خصایص و فضایل انسانی بر اثر فشار گریبان ،نمرده باشد به کما رفته است حالا مجسم کن یه دکتری از نوع همین دکتر ذکر شده در گزارش هم مسئول درمان این بیمار بیچاره به کما رفته باشه !؟

  • بدون نام

    متأسفم براى نژادپرستانى كه اينجا هم ول كن نيستن و هر كسى سنگ شهر خودش رو به سينه ميزنه پس نتيجه ميگيريم ايرانى جماعت درست بشو نيست

  • مریم

    الان بهتر نیست راه کار ارایه شود تا خدای نکرده در موارد مشابه درست رفتار شود؟ آیا رفتار درست حرکت دادن شخص مصدوم است؟ اگر ضربه مغزی و یا قطع نخاع شود چه؟ خوب هوا هم بهاری است کسی لباس گرم تنش نیست که رویش را بپوشاند و یا چتر بالای سرش بگیرد. منطقی ترین و مطمئن ترین راه، تماس با اورژانس است که انجام شده. الان همدردی و شلوغ کردن دور و بر مصدوم فایده اش چیست؟

  • بی نام

    شنیدم خارجی ها اگر ساعت را یکی ازشان بپرسد ، جواب نمی دن و رد می شن.
    ما ایرانی ها با عاطفه تریم. خارجیها مهد بی عاطفگی هستن. این را در جواب آنهایی نوشتم که گفته اند : اینجا ایران است.
    این جوان را نمی توانسته اند تکان بدن ، شاید تکان می دادن بدبخت یک طوری می شده.

  • ثمین

    خوب مردم هیچی که کمکش نکردن حق دارن ولی اورژانس دیگه چرابیخیالن خدای من خوب ایرانه دیگه

  • بدون نام

    قابل توجه کاربر (رسول)
    اقای محترم حرف کشورهای بی مرزو ولش کن- اینا همش در حده حرفه- اگه نبود الان ویزای تمام کشورها رو بر میداشتن هرکس هم راحت اقامت میگرفت- کو هست همچین چیزی!!!!! همون ترکیه ش هم که ویزا نمیخاد هر سه ماه یکبار باید از کشورش خارج بشی دوباره وارد شدکه اگه خلافی کرده باشی بگیرنت- هر شهر و کشوری که مرتب و منظم باشه باید قانونمند باشه- بعدشم اون دهکده جهانیه که منظور مجازیه که هرکس تو خونش نشسته و از اینترنت به دنیا وصله-ای کاش تهران هم ویزا میخاست که اینقدر این شهر به گند کشیده نمیشد- هر جا میری دست این شهرستانیا که میریزن زمین چون براشون مهم نیست اصلا یاد نگرفته و هزارتا درد دیگه!!!!

  • زن ایرونی

    نفهمیدیم حال پسره چطور شد ؟؟؟؟

  • شاپور

    عابر هدفون به گوش تو عالم دیگه بوده و حواسش به خودش و اطرافش و هیچ چیز و هیچ جا نبوده و نیست و بیخود و بی جهت واسه مردم دردسر درست کرده نیازی به این همه بحث و جدل نیست

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج