شوهرم یکی از فرزندانم را ۳ میلیون فروخت!
شوهرم یکی از فرزندانم رو فروخت و دیگری را اجاره داد. با دخترم سرقفلی این چهارراه را اجاره کردیم و روزی ۱۵۰ هزار تومان گدایی میکنیم. خدا رو شکر درآمدمان خوب است.
معصومه صدایش میکنند و با همه بازیگوشیاش کمک خرج مادر است. یقیناً واژه تکدیگری را نمیفهمد اما از آن موقع که خود را شناخته دستش جلوی دیگران برای گرفتن پول دراز بوده و تمام ۹ سال عمرش را به آمدن برادرهایش به دنیا و در مقابل پول، رفتنشان گذشته و حالا باز هم منتظر بچهای در راه هستند.
پابرهنه در خیابانهای شهر جولان میدهد. دست و صورتش را با زغال سیاه کرده. می گوید که خانهشان زیر گذر مولوی است و ظهرها با مادرش یک موتوری کرایه می کنند و به محل کار می روند. کباب دوست دارد و مدام جوجه و کباب می خورند. پشت چراغ قرمز ایستاده و هر ماشین که ترمز میکند به سمتش میرود و پول طلب میکند.
جایگاهش دائمی است و با مادرش سرقفلی این چهارراه را اجاره کردند و مشغول کار تکدیگری هستند دخترک میگوید که پدرش در بالای شهر گدایی می کند و او و مادر ش در جنوب شهر چرا که مردم در جنوب شهر بیشتر دلشان برای بچه ها می سوزد و به آنها پول می دهد.
جلو و آمد و طلب لباس کرد. در ظل آفتاب خودش را به گریه زاری زد که از سرما می لرزد و لباسی ندارد که بر تن کند. قسم می خورد که چند شب است غذا نخورده و خیلی گرسنه است.
کسی به حرفهای اعتنایی نکرد و عصبانی شد. گفت خوب اگر پول نمی دهید شکلات یا هر چی تو کیفتان هست بدهید. چرا اینقدر مردم گدا شدند و پولی به ما نمیدهند.
مادرش از آن سوی چهارراه آمد و دستش را دراز کرد و گفت کمک کنید در راه رضایی خدا کمک کنید . مشکل دارم. شوهر ندارم. کرایه خانه می دهم. کودکی در راه دارم. کمک کنید ذلیل و خوار نشوید. خدا کمکتان باشد و .....
زن جوان گفت که پاتوق همیشگیش این چهار راه است اول گفت که روزی ۷ تا ۸ هزار تومان در می آورد و کفاف زندگیش را نمی دهد. ناسزایی به دختر می دهد و می گوید این هم شده وبال گردن خیلی شیطان است و مدام در حال بازیگوشی است با خودم می آورم تا کمک حالم باشد ولی باری شده بر کارهایم.
با عجز ناله می گوید دروغ چرا ولی بعضی روزها تا ۳۰ و ۴۰ هزار تومان هم در می اروم اگر این دختر دل به کار بدهد مردم به او بیشتر پول می دهند و روی هم ۱۵۰ به بالا پول در می آوریم ولی این ذلیل مرده کار نمی کند و مدام در حال شرارت است.
زن جوان ادامه می دهد بار زندگی رو دوش خودم است. شوهرم یکی از فرزندانم را ۳ میلیون فروخت و یکی دیگر را هم سالانه اجاره داد.
زن بدون اینکه احساس ناراحتی کند می گوید هر دو فرزندم پسر بودند و فرزندی هم در راه دارم که آن را شوهرم پیش پیش فروخته و با پولش خانهای گرفتیم.
دخترش می اید می گوید مامان بابا زنگ زده و گفته اوضاع اینجا پس است و بهزیستی آمده و در حال جمع آوری گدایان است.
مادرش نفرینی حواله بهزیستی می کند و می گوید اینها هم نمی گذارند یک قران در بیاوریم. هر بار که بهزیستی می آید ۲ پا داریم ۲ پای دیگر قرض کرده و فرار می کنیم نه اینکه از آنها بترسیم به این دلیل که اگر ما را ببرند فقط ۲ روز از کار و زندگی می افتیم.
دخترک می گوید هر وقت گرفتار بهزیستی میشوم خودم را به غش می زنم و کف خیابان پهن می شوم. البته مادرم با مغازه دار آن سمت میدان هماهنگ کرده هر وقت بهزیستی میآید من در آنجا قایم می شود و در را از پشت قفل می کنم.
وی ادامه میدهد : سواد ندارم ولی پول دارو و وقتی بزرگ شوم یک ماشین خوشگل برای خودم می خرم.
زن جوان می گوید که شوهرم صبح تا شب کار می کند ولی من و دخترم بعداز ظهرها کار می کنیم. ناهار و شام را در چلوکبابی آن سوی میدان می خوریم . از شغل و درآمدم راضی هستم و خدا را شکر می کنم.
افزایش تعداد متکدیان در خیابانهای شهر نشانه حضور مؤثر افرادی است که به متکدیان پول میدهند و به همین دلیل این چرخه معیوب ادامه دارد.
مردم انتظار دارند که پلیس و شهرداری ، متکدیان، ولگردان و معتادان را از خیابانهای شهر جمعآوری کند که انتظار بیجایی هم نیست چرا که طبق قانون مجازات اسلامی، تکدی گری و ولگردی، جرم است.
در کلان شهر تهران روز به روز تعداد متکدیان در تهران بیشتر می شود و معضلاتی را برای شهر ایجاد میکنند.
نظر کاربران
آره جون خودت اینا رو همه اون گدا بهت گفته چرا اینقدر دروغ سر هم میکنید میدید به خورد مردم گدا ملیاردر هم باشه نمیاد برا کسی سیر تا پیاز زندگیش رو بگه مجلتون آشغاله