پیامدهای انتشار فهرست شهرهای تبعیدپذیر
«تبعيد» هنوز اثرگذار است يا مجازاتي است تاريخي كه امروز تاثير تاديبياش را از دست داده است؟
روزنامه اعتماد: «تبعيد» هنوز اثرگذار است يا مجازاتي است تاريخي كه امروز تاثير تاديبياش را از دست داده است؟
«دور كردن، بيرون كردن كسي از وطنش، اخراج از بلد يا نفي بلد» معنا و ريشه واژه تبعيد است. عملي كه نه امروز و ديروز، بلكه از ديرباز به عنوان يك مجازات ازسوي مراجع قضايي در نظر گرفته ميشد و مرتكب جرم بايد به اقامتي اجباري تن ميداد. اين مجازات اگرچه براي جرايم متنوعي از زنا تا محاربه درنظر گرفته ميشود اما همواره و اغلب مجازاتي سياسي شناخته ميشده است.
مجازاتي كه از دههها پيش تاكنون گريبان چهرههاي مشهوري را گرفته است. از اميركبير در تبعيد به كاشان و سپس قتل، سيدحسن مدرس در تبعيد به خواف و در ادامه به كاشمر و سپس قتل تا رضاشاه كه به اجبار به جزيره موريس و پس از آن به ژوهانسبورگ آفريقاي جنوبي فرستاده شد و محمد مصدق كه يكبار رضاشاه او را به خراسان تبعيد كرد و بار ديگر محمدرضا او را در احمدآباد به كنج عزلت نشاند. از مبارزان انقلابي چون مهدي بازرگان كه ۵ سالي را در برازجان دور از موطن بود تا آيتالله خامنهاي كه به جنوب، آيتالله طالقاني به بافت، آيتالله منتظري كه در چهارمين تبعيد به خلخال رسيد و در راس همه تبعيدها، اقامت اجباري امام خميني در عراق و سپس پاريس، جملگي دلايل سياسي از دور مانده از خاستگاه نقش اصلي را ايفا كرده است.
اين مجازات با پيروزي انقلاب تغيير نكرده و همچنان هم از روزنامهنگار تا كنشگر سياسي و مدني را از محل زندگياش راهي شهرهاي ديگر ميكند؛ شهرهايي كه شهرت بعضي از آنها به تبعيدگاه بودن است. اخيرا نام ۳۶ شهر به عنوان تبعيدگاه مجرمان در رسانهها منتشر شد كه در آغاز گفته ميشد اين شهرها ازسوي وزارت كشور به عنوان تبعيدگاه انتخاب شدهاند. اين موضوع موجي از انتقادات به راه انداخت. اما سيدسلمان ساماني معاون هماهنگي و سخنگوي وزارت كشور ديروز اين ليست را فهرستي خلاف واقع خواند و توضيح داد كه «بر اساس قانون مجازات اسلامي مصوب ۱۳۹۲، وزارت كشور هيچگونه نقشي در زمينه تعيين نقاط اقامت اجباري محكومين ندارد.»
او ادامه داده است كه «آييننامه مربوط به اقامت اجباري صرفا توسط وزارت دادگستري تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه ميرسد. بهعلاوه در قانون مجازات اسلامي مصوب سال۱۳۹۲، هيچ منطقه از پيش تعيينشدهاي براي اقامت اجباري محكومين (به اصطلاح تبعيدي) وجود ندارد. قضات دادگاهها به تشخيص خود و بر اساس ملاكهايي همچون نوع جرم، حساسيت و تأثيرگذاري جرم، شخصيت و سوابق مجرم و ديگر شاخصها، محل اقامت اجباري اينگونه محكومين را مشخص ميكنند.» در آغاز كه ليستي از نام شهرهاي مختلف جهت اعمال مجازات تبعيد منتشر شد، اغلب فعالان حوزه گردشگري بودند كه نسبت به خدشهدار شدن وجهه شهرها كه هركدام ميتوانند مقصد خوبي براي گردشگري باشند، اعتراض كردند اما در ادامه وجهه جزايي و تاديبي اين مجازات نيز در فضاي مجازي و رسانهاي ازسوي برخي ناظران مورد نقد قرار گرفت.
مجازاتي كه دايره وسيع آن ميتواند علاوه بر مجرم (بنابر حكم دستگاه قضا)، خانواده زنداني را نيز تحت تاثير قرار دهد و علاوه بر تاثير بر زندگي اجتماعي و فردي مجرم بر وجهه شهر تبعيد و شرايط ايجاد شده براي ديگر شهروندان ساكن در آن شهر نيز موثر خواهد بود. ضمن اينكه باتوجه به گسترش وسايل ارتباط جمعي اساسا اين نوع مجازات كاركرد خود را از دست داده است. موضوعي كه سيدرضا اكرمي، وزير آموزش و پرورش كابينه ميرحسين موسوي كه در دوره پهلوي زنداني بوده در گفتوگو با «اعتماد» بر آن تاكيد دارد. همچنين محمد توسلي، دبيركل نهضت آزادي و از مبارزان انقلابي نيز در يادداشتي كه با اين مضمون، معتقد است روشي براي اسقاط فعالان سياسي است كه نبايد از دوران طاغوت به پسا انقلاب آورده ميشد.
علاوه بر اين احمد زيدآبادي، روزنامهنگاري كه ارديبهشتماه ۹۴ از تبعيد به تهران بازگشت روايتي خواندني از دوران تبعيد به گناباد دارد. چه با نگاهي تاريخي و چه با نگاهي به اظهارات اين ۳ كنشگر سياسي و رسانهاي به نظر ميرسد كه تبعيد اساسا مجازاتي بياثر شده كه تنها وجههاي ناخوشايند از دستگاه قضا بر جاي ميگذارد يا به تعبيري مصداق اين شده كه «عرض خود ميبري و زحمت ما ميداري!»
تبعيد و تداوم رسالت آگاهيبخشي
توسلی؛ دبيركل نضهت آزادي و از مبارزان انقلابي:
اخيرا اسامي شهرهايي كه به مثابه تبعيدگاه براي اعمال مجازات در نظر گرفته شده، در نامه وزير كشور به رييس قوه قضاييه منتشر شد. اين خبر موجب شد بار ديگر مجازات تبعيد زندانيان سياسي توجه بسياري از صاحبنظران را به خود جلب كند. مجازاتي كه از دوره پيش از انقلاب براي كنشگران سياسي و مدني و اجتماعي تجربه شده است. در همين راستا پيش از انقلاب جمعيتي براي رسيدگي به امور تبعيديها و زندانيها و خانوادههايشان تاسيس شد. از وظايف مهم «جمعيت ايراني دفاع از آزادي و حقوق بشر» كه در سال ۱۳۵۶ به حضور جمعي از فعالان ملي و اسلامي همزمان با باز شدن فضاي سياسي كشور با مديريت اشخاصي ازجمله مهندس مهدي بازرگان تشكيل شد، پرداختن و رسيدگي كردن به مشكلات و مسائل تبعيديها، بازداشتيها و زندانيهاي پيش از انقلاب در سراسر ايران بود. پيامد اقدامات اين جمعيت كاهش هزينه مبارزه و تقويت جنبش اجتماعي بود كه سوابق آن در دفتر دوم جلد نهم مجموعه آثار نهضت آزادي ايران به تفصيل شرح داده شده است. مجموعه مكاتباتي كه از سوي چهرههاي تبعيدي با اين مركز صورت گرفته، درخواستهاي آنان و خدماتي كه به آنها از سوي اين جمعيت ارايه شده چهرههايي چون آيتالله خامنهاي كه آن زمان به جنوب كشور تبعيد شده بودند، آيتالله محمدي گيلاني و جمعي ديگر از روحانيون و فعالان سياسي در تبعيد با اين جمعيت در ارتباط بودند.
مجازات تبعيد در دوران طاغوت و استبداد سياسي به عنوان روشي براي ايجاد محدوديت فعالان سياسي كه هم روحانيون و هم ديگر مبارزان انقلابي به ويژه دانشجويان را شامل ميشد، مورد استفاده قرار ميگرفت. بنابراين خواه ناخواه استفاده از اين مجازات كه اتفاقا اخيرا در دوران پس از انقلاب در مورد برخي فعالان سياسي و مدني چون آقاي سعيد مدني به نوعي تجربه شده باعث شبيهسازي امروز با شرايط پيش از انقلاب ميشود. اين در حالي است كه پيش از انقلاب حاكميتي استبدادي وجود داشت و شاه با اقتدار و استبداد كامل جامعه را اداره ميكرد، براي شهروندان هيچ حقوقي قائل نبود و در نتيجه با مبارزان انقلابي نيز به همين سبك و سياق برخورد ميشد.
امروز در شرايطي كه شكاف ملت - دولت و بحرانهاي ناشي از تحريمها و پديده جديدي چون فراگير شدن كرونا ضرورت تساهل و تامين حقوق اساسي ملت طبق اصول قانون اساسي به ويژه اصول مطروحه در فصلهاي سوم و پنجم كه در آن بر حقوق شهروندان تاكيد بسيار شده، با اين تصميم در تضاد قرار دارد. آن هم در شرايطي كه بسياري از آنان به دليل برخي اظهارنظرهاي عمدتا مشفقانه زنداني و مجرم شناخته شدهاند. بنابراين چه بر اساس مباني آموزههاي قرآني و چه بر مبناي قانون اساسي اولا نبايد كسي را به دليل اظهارنظر يا نقد مشفقانه به زندان انداخت يا تبعيد كرد، ثانيا نبايد فراموش كنيم كه چنين افرادي در قامت كنشگران سياسي و اجتماعي به هر كجا كه تبعيد شوند، به رسالت آگاهيبخشي خود عمل خواهند كرد.
در واقع اگر چه تبعيد حكمي فردي است و در واقع فردي را به تبعيد ميفرستند اما اگر به عنوان يك مساله اجتماعي به آن نگاه كنيم، پيام آن واضح و روشن است و آن، اين است كه سعي ميشود كه گفتمان و تفكر آن فرد تبعيد شود اما امروزه در عمل چنين موضوعي امكانپذير نيست. چه آنكه چهرههايي چون سعيد مدني به عنوان پژوهشگر ارشد علوم اجتماعي كه در سالهاي گذشته به جنوب فرستاده شد و در همان منطقه تبعيدي نقش موثري در آگاهيبخشي ايفا كرد. يا اگر اشخاص ديگري چون كيوان صميمي را كه براي هشتمين بار است حكم زندان گرفته، به منطقهاي دورافتاده تبعيد كنند او از قدرت آگاهيبخشي خود در همان منطقه استفاده خواهد كرد. همچنين زنداني كه در اوين به سر ميبرد و دستكم ميتواند با خانواده خود هر از چندي ديدار كند، با كسي كه به يك شهر دورافتاده تبعيد ميشود از نظر شرايط زيستي و خانوادگي چالشهاي بسياري براي جامعه فراهم خواهد كرد.
بنابراين انتظار نميرود كه آن مجازاتي كه براي فعالان سياسي و انقلابي در زمان نظام استبدادي اعمال ميشد، در انقلابي كه آقاي خميني به عنوان رهبر آن در نوفللوشاتو از آزادي، دموكراسي و جمهوري سخن گفت و مردم با اعتماد به چشماندازي كه ايشان براي آينده جمهوري اسلامي ارايه دادند، 12 فروردينماه 58 به جمهوري اسلامي راي دادند، دنبال نشود و اقداماتي كه موجب نقض حقوق شهروندي و اصول تصريح شده در قانون اساسي بوده و در راستاي منافع ملي نيست و شكاف ملت و دولت را تشديد خواهد كرد، متوقف شود.
تبعيدي كه غنيمت شد
احمد زيدآبادي؛ روزنامهنگار تبعيد شده به گناباد:
روزي كه به گناباد رسيدم، هوا پنداري گر گرفته بود. گرماي هوا مرا به ستوه آورد، اما استقبالي كه جمعي از دراويش بيدختي و فعالان سياسي و مدني گناباد در حياط دادگستري گناباد از من به عمل آوردند، داغي هوا را به طراوتي دلپذير تبديل كرد. حتي يكي از كاركنان دادستاني كه بروكراتي تمامعيار و بيآزار و آرام بود، در جريان ثبت و ضبط اوراق مربوط به تبعيد، درصدد همدلي بر آمد و اما به دليل روحيه بينهايت محافظهكارش تنها جملهاي كه گفت، اين بود: «مگر گناباد تبعيدگاه است كه افراد را به اين شهر تبعيد ميكنند؟» از همين يك جمله پي بردم كه مردم گناباد از اينكه شهرشان به عنوان تبعيدگاه مورد استفاده قرار ميگيرد، دلخورند و ميخواهند اين شهر از فهرست تبعيدگاههاي كشور حذف شود.
«تبعيد» يا به عبارتي «نفي بلد» مربوط به دوراني است كه ارتباط بين شهرها به دشواري صورت ميگرفت و اگر فردي به منطقهاي دور افتاده تبعيد ميشد، عملا ارتباطش با شهر و دوستانش قطع ميشد. اين وجه از ماجرا در واقع جنبه تاميني داشت. از طرفي نقاط دورافتاده معمولا توسعه نيافته و بد آب و هوا بود و تبعيد افراد به آنجا روزگارش را به سختي ميگذراند. اين هم جنبه تنبيهي و مجازات فرد تبعيدي بود.
در روزگار كنوني اما هر دوي اينها معنا و مفهوم خود را از دست داده است. نه فقط توسعه حمل و نقل سفر به هر شهري را آسان كرده، بلكه انقلاب در حوزه ارتباطات منزوي كردن و قطع ارتباط افراد را به امري غيرممكن تبديل كرده است. امروزه در هر گوشهاي از جهان و از جمله ايران، موبايل و اينترنت خط ميدهد و هر فردي با دسترسي به يكي از آنها ميتواند با سراسر جهان ارتباط برقرار كند. بنابراين جنبه اصطلاحا تاميني تبعيد بهطور كامل منتفي شده است. البته بدي آب و هوا و عدم توسعه زيرساختهاي يك تبعيدگاه ميتواند سبب مجازات فرد شود، اما اين مجازات عمدتا دامن خانواده فرد تبعيدي را ميگيرد؛ چراكه مجبورند ترك ديار كنند و بدون فراهم بودن امكانات يك زندگي جديد دور از اقوام و خويشان خود زندگي كنند.
چنين وضعيتي اما شامل متهمان عادي است. متهمان سياسي در اين روزگار به هر نقطهاي كه تبعيد شوند، هر چند كه از جانب برخي نهادهاي رسمي مورد غضب باشند، از سوي عموم مردم به خصوص نيروهاي فعال جامعه قدر ميبينند و بر صدر مينشينند!
چنين وضعيتي براي من در گناباد پيش آمد. ابتدا نيروهاي فعال شهر سراغم آمدند و بعد به تدريج مردم عادي شهر نيز در كوچه و خيابان و بازار چنان به گرمي برخورد كردند كه گويي سالهاي سال در آن شهر زيستهام!
در حقيقت آنچه ميتوانست در گناباد تا اندازهاي آزاردهنده باشد، تنهايي و غربت نبود، بلكه عدم امكان كنترل جمعيتي بود كه از شهرهاي اطراف به ديدارم ميآمدند. در آن مدت من به زحمت توانستم بسياري از دوستان شهرهاي دور را متقاعد كنم كه براي سفر به گناباد عجله نكنند و بگذارند هوا رو به ملايمت بگذارد! واقعيت اين است كه با توجه به تجربه تبعيد زندهياد آيتالله منتظري به خلخال و سقز و طبس، من نگران آن بودم كه هجوم دوستان، تمام اوقات فراغتم را پر كند و وقتي براي مطالعه باقي نگذارد! با اين همه، ورود فردي و جمعي بسيار از فعالان عرصههاي گوناگون اجتماعي به گناباد به اندازهاي بود كه من در آن مدت دو ماه فرصتي براي مطالعه پيدا نكردم.
از اين گذشته، گناباد كه شهري باستاني و با مردمي بسيار نجيب و آرام بود، به سرعت مرا به خود علاقهمند كرد. روزها با مهمانان يا دوستان گنابادي به مناطق ييلاقي در كوهستان جنوب شرقي و سرچشمه قناتهاي مختلف و آثار ديدني شهر و بقاع سلاطين دراويش در بيدخت ميرفتيم و يك ريز به بحث و گفتوگو درباره همه امور دنيوي و اخروي ميپرداختيم!
ظاهرا اين وضع به مذاق مسوولان شهر خوش نيامد. گفته شد كه فرماندار وقت با همه مراكز قابل تصور مكاتبه كرده و گلايه كرده است كه چرا با فرستادن فلاني به گناباد اين شهر بيمساله و ساكت را محل توجه رسانهها و هجوم فعالان شهرهاي ديگر تبديل كردهاند! در اين ميان امام جمعه شهر هم سكوت را جايز ندانست و در خطبههاي نماز اعلام كرد كه اگر «مفسدان سياسي» را از گناباد خارج نكنند، او پيروان خود را به تظاهرات عليه همه نهادهاي ذيربط فرا خواهد خواند.
اين بود كه دستگاه قضا ادامه حضور مرا در گناباد به صلاح ندانست و بقيه حكم را بخشيد! با آنكه بسياري از اين موضوع استقبال كردند اما دوستان گنابادي به قول خودشان براي مدتي «افسرده» شدند. حضور من گويا در آن شهر براي آنها تنوعي بود همانطور كه دوستي آنها و شهر تاريخي آنان با قناتهاي جارياش براي من غنيمت شد.
نظر کاربران
کل این مملکت الان تبعیدگاهه. هیچ کجاش فرقی با هم نداره