۴۹۱۰۹۱
۵۰۰۸
۵۰۰۸
پ

کمربند قهرمانی املت!

اگر نقاشی های فرانسیس بیکن را دیده باشید، تایید می کنید که بهترین رنگ تخم مرغ گوجه همین رنگ نقاشی های این مرد بزرگ است.

هفته نامه کرگدن - یحیی غنی: اگر نقاشی های فرانسیس بیکن را دیده باشید، تایید می کنید که بهترین رنگ تخم مرغ گوجه همین رنگ نقاشی های این مرد بزرگ است.

گفت همه حسرت خانواده ما را می خوردند، بابام می رفت... لا اله الا الله. همه دنیا حسرت غذای ایرانی را می خورند، بعد ایرانی ها عشق سوشی و ماهی خام و لجن کف حوض افتاده به سرشان. رفتم مهمانی دیدم بوی سیر و لجن و کولر تمیز نشده از سال قبل می آید. فین فین کردم پرسیدم بوی چیست؟ ذوق زده گفتند از قیافه ات معلوم است عاشق این بویی، مزه اش از این بو هم عالی تر است.

من واقعا یادم نیست میمیک صورتم در چه فرمی بود که باعث این سوءتفاهم جدی شد که من اگر غذای کره ای بخورم دوست خواهم داشت. اما جدای از بو، خودش هم چیز افتضاحی بود. حیف برکت خدا. یکی به دفاع از غذا استدلال کرد که بابت خاصیت همین غذاهاست که این همه هیوندا و کیا می سازند... گفتم چینی ها که از این ها جلوترند. لابد به خاطر سگ لاپلویی که می خورند به این جا رسیده اند.
کمربند قهرمانی املت!

بحث بالا گرفت و مهمانی به نزاع منجر شد. گفتم من که به طمع تیهو و قرقاول نیامده ام. توقع بره ایستاده که نداشتم. چلوخورش معمولی برایتان سخت بود، نان و پنیر می دادید، می خوردیم خدا را هم شکر می کردیم. «کهن جامه خویش آراستن/ به از جامه عاریت خواستن».
نان و پنیر خودمان را سق بزنیم بهتر است از این جلبک و ماهی خام و خیار... گفتند می دانی چقدر پول این ها شده؟ گفتم تا شما در جهانید، مفلس در نمی ماند، حیف پول، حیف وقت... دو، سه نفر دیگر که در تذبذب سنت و مدرنیسم بودند، برخورد رادیکالی مرا که دیدند، شیر شدند و آمدند پشت سر من که صد رحمت به همان اشکنه خودمان.

از شما چه پنهان صاحبخانه هم که خواسته بود با قاشق ماهواره، جوهر کره ای بخورد، پشیمان شد که: «الان زنگ می زنم از سر کوچه پیتزا بیاورند..» مهمان خوب نیست روداری کند و در کار صاحبخانه دخالت کند. ادب حکم می کند، ادبا هم حکم کرده اند، هرچه جلویمان گذاشتند بخوریم و تشکر کنیم. صد البته. اما «هرچه» کجا، اغذیه چینی و کره ای و ژاپنی کجا؟ ضمن این که پیتزا هم همچه بهتر از آن ها نیست. درست است که ایتالیایی ها خوش سلیقه و دست و پنجه دارند و ذائقه شان از اقوام یاجوج و ماجوج به ما نزدکی تر است، اما پیتزای سر کوچه که پیتزا نیست.

من دقت کرده ام در ایران اکثرا پیتزا را به ضرب و روز کچاپ پایین می دهند. هر جای دنیا کنار پیتزا کچاپ و مایونز بگذارید، به ریش و ذائقه تان می خندند، اما دراین جا بی کچاپ پایین نمی رود این حجم متراکم پنیر و خمیر... این پنیر هم مگر هضم می شود لاکردار.

این است که باید به کمک نوشابه د رحندق بلایش ریخت...این بود که جسارت کرده، از موقعیت «مهمانِ خر صاحبخانه» بیرون آمدم و کنترل اوضاع را به دست گرفتم، در یخچالشان را باز کردم دیدم هم تخم مرغ دارند، هم گوجه. قواعد دموکراسی را یک سو نهادم و جمع را امر کردم به املت، یا به قول قدیمی ها تخم مرغ گوجه.

پیشبند نبستم، اما آستین بالا زدم و آشپزی و مدیریت مهمانی را به دست گرفتم. اول از همه در پنجره ها را باز کردم تا این بوی بد زخم/ زهم/ زقم ماهی و جلبک بیرون برود. اسفند هم گفتم روی آتش بریزند که هم چشم حسود بترکد، هم عطرش بر عفن غذای قبلی فائق آید.

بعد گوجه ها را شستم و نصف کردم و به دست خود درون تابه چیدم. از بخت بلند سرآشپز، صاحبخانه تابه مسین داشت که کناری نهاده بودش. آن را بیرون آوردم و گوجه ها را به آن منتقل کردم. دو لیوان آب هم ریختم کف تابه گذاشتم سر گاز و در یکی از قابلمه ها را که به این تابه می خورد، گذاشتم روش. سه دقیقه بعد آب جوش آمد و بخار کرد وگوجه ها را از پوستشان کند. پوست گوجه قدری دیرهضم است و تجربه نشان داده که عین پلاستیک مقاوم است. پس چه بهتر که از چرخه غذایی حذفش کنیم حذفشان کردم و با پشت قاشق گوجه ها را لهیدم و با آتش ملایم، سر حوصله هم زدم و آب گوجه ها را به هوا فرستادم.

هشت، ده دقیقه بعد کف تابه خمیر قرمز رنگی داشتم که در آستانه رب شدن بود. اما من که رب نمی خواستم. نمک زدم، بعد فلفل. در قفسه ادویه چشمم به گرده غوره افتاد، کمی ریختم. زیره هم ایضا. به علاوه کمی زردچوبه و خیلی کم دارچین.

صاحبخانه رفت تلویزیون را کم و زیاد کند، اندکی زعفران هم روی گوجه ها ریختم. حالا نوبت می رسد به کره. کره را درست موقعی اضافه کردم که آب گوجه ها تمام و کمال تبخیر شده بود. هنوز کره به روغن تبدیل نشده، آتش زیر تابه را کم کردم. دو دقیقه بعد تخم مرغ ها را به تناسب هر دو تا گوجه یک تخم مرغ، شکستم. بعد خیلی آرام و متین شروع کردم از بیرونی ترین دایره تابه، هم زدن به سمت درونی ترین دایره تابه.

هم زدن باید به صورت اسپریچوال، از بیرون به داخل باشد، اما خیلی آرام. اگر نقاشی های فرانسیس بیکن را دیده باشید، تایید می کنید که بهترین رنگ تخم مرغ گوجه همین رنگ نقاشی های این مرد بزرگ است. حاصل کار حتی از نقاشی او هم بهتر شد. حیف که صاحبخانه شعور سنگک نداشت و مجبور شدیم چنین غذای معرکه ای را با نان تست بخوریم. اما این نان چیزی از ارزش های غذای من کم نکرد... همه خوردند و گفتند مادر عباس.... مادر عباشس که نه، یحیی جان مرد باسلیقه ای است و املت هایش رو کم کنی است و اگر المپیک املت بود حتما حائز رتبه یک جهانی می شد و برای سال های متمادی کمربند قهرمانی املت را به کمر می بست.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج