برترینها: دهه ۹۰ را شاید بشود دههی خیز فیلمهای به اصطلاح «اجتماعی» دانست، دههی پر از التهاب، خشونت و غم در سینمای فارسی، در اینجا و در دو بخش، نقشآفرینیهای ماندگار این دهه را مرور کردهایم. این مطلب برگرفته از یادداشتهای بهنام شریفی در کانال تلگرامی فیلم نیوز است.
هوتن شکیبا: طریقت یک آرتیست
هوتن شکیبا از اواخر دهه هشتاد در تئاتر کارش را شروع کرد. آرام آرام جلو رفت. بعد از چند نقش کوتاه در سینما و تلویزیون با سریال «لیسانسه ها» درخشید. بازی در نقشی کمیک که او را به مردم شناساند. شکیبا در کنار بازی در تئاتر و تلویزیون و سینما کار صداپیشگی را نیز انجام داد. حضور در مجموعه محبوب «کلاه قرمزی» به عنوان صداپیشه دیوی و خونه بغلی نشان داد که او تواناییهای بسیاری دارد.
کم کم وقت نشان دادن گوهر درونی او فرا رسید. نقش عبدالحمید ریگی در فیلم «شبی که ماه کامل شد» شکیبا را به اوج رساند. نقشی پیچیده که در میانه عشق و یک ایدئولوژی خطرناک گیر کرده است. چهره مهربان شکیبا و پیشینه نقشهای کمیکش تصوری را در ذهن مخاطب شکل داده بود که او فقط بازیگر نقشهای کمدی است. کمدینها در سراسر دنیا به اندازه بازیگران نقشهای غیر کمیک جدی گرفته نمیشوند. در حالی که بازی در نقشهای کمیک بسیار سختتر است.
بسیاری از کمدینها مثل رابین ویلیامز فقید با حضور در فیلمهای جدی «انجمن شاعران مرده» و «بی خوابی» انگار میخواستند این گزاره را از ذهن مخاطب پاک کنند که: کمدینها نمیتوانند نقشهای جدی را ایفا کنند. شکیبا از این تصور ذهنی مخاطب استفاده کرد و جنون یک کاراکتر به شدت پیچیده را با غرابتی یگانه ایفا کرد. تماشاگر در نیمه دوم فیلم از بیرحمی این کاراکتر جا میخورد. شکیبا با صداسازی، لهجه خاص، نگاههایی که در نیمه دوم سنگین و ترسناک شده بودند و هوش یک آرتیست نقش را در بهترین حالت ممکن ایفا کرد.
ستاره بخت شکیبا بالاخره بعد از این همه سال تلاش درخشید. بازیاش دیده شد. سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. کسانی که «عامه پسند» سهیل بیرقی را دیدهاند میدانند که شکیبا توانست در مقابل بازیگر بزرگی مثل فاطمه معتمد آریا یک نقشآفرینی متفاوت دیگر را رقم بزند. میلاد این فیلم کاراکتری متلون و چند رویه است و به همین خاطر بازیگر باید بداند که چگونه و چه وقت رفتارهای او را بازتاب دهد یا بنا به مقتضیات درام پنهان کند.
حالا سالها از زحمتهای بازیگر خوب تئاتر گروه تئاتر «تازه» گذشته است. هوتن شکیبا ستاره شد. طریقت این آرتیست به ما نشان میدهد که صبوری و تلاش چه پاداشی در پی دارد.
نوید محمد زاده: سیمای باشکوه یک هم قبیله
کارنامه بازیگری نوید محمدزاده آینه یک وضعیت است. بازیگری که تناقضهای دوران خود را در کالبد و روحش حمل میکند و عصیان، خشم مقدس و مهرش بر پردهها نقش میبندد. انگار روح بیقرارش در کالبدش جا نمیشود. روح بیقراری که برخلاف نسل آرمانخواه گذشتهاش تنها میخواهد زندگی کند و نمیتواند و نمیگذارند.
نوید «عصبانی نیستم» اولین نقش مهم کارنامهاش همه ویژگیهای کاراکترش را یک جا دارد: جوانی عاصی که در پی عشق میدود و نمیرسد. میخواهد زندگی کند و زمانهی نامراد نمیگذارد. محمدزاده این خشم سالیان را که نشان اندوهی بزرگ بود، در چشمهای نجیب، میمیک و بدنش ترسیم کرد. سیمرغ در آخرین لحظه به او نرسید و انگار سرنوشت کاراکتر به سرنوشت او گره خورد. اما محمدزادهیی که تجربهی حضوری درخشان در تئاتر را داشت، مانند یک سوار مصمم به پیش تاخت. خسته نشد.
کاراکتر بازیگریاش را قوام بخشید و سرانجام با «ابد و یک روز» نامش میان مردم پیچید. آنجایی که در اوایل فیلم به برادر کوچکش پول میدهد تا بساط جنسش را جور کند، میخواستیم بغلش کنیم. او شبیه هیچ بازیگری در تاریخ سینمای ایران نبود. شبیه ما میخندید. شبیه درد رگهای ما بغض میکرد و به همین خاطر سکانس گریهاش برای سمیه وارد فرهنگ تودهها شد. نتیجه یک سیمرغ دیرهنگام بود. حالا بازیگری به سینمای ایران اضافه شده بود که مردم و صاحبنظران به یک اندازه دوستش داشتند.
موسای «بدون تاریخ بدون امضا» جهانیاش کرد. سکانسهای گریه و عجز در چهرهاش روحمان را مچاله میکرد. شاهین «مغزهای کوچک زنگ زده» یتیمی بود که میخواست از دل سیاهی طلای درونش را متبلور کند. گریم خاص او، شیوهی حرف زدنش، جنس جنونش، چشمهای وق زدهاش (سکانس کشتن خواهرش را به یاد بیاوریم) نشان توانایی او بودند.
در «سرخ پوست» با صداسازی، حرکات با طمأنینه و چشمها و پلکهایی سنگین متفاوتترین بازی کارنامهاش را انجام داد و بالاخره در دومین همکاری درخشانش با سعید روستایی در فیلم «متری شیش و نیم» نقش ناصر خاکزاد را جوری ایفا کرد که لحظه لحظهی دردش را باور کردیم. آنجایی که با چشمانی ناباور فرار میکرد و دوباره گیر میافتاد، مانند یک کودک معصوم بود که نمیدانست شهر برای او یک قفس بزرگتر خواهد شد.
نوید محمدزاده مهمترین بازیگر - ستاره دهه نود سینمای ایران است. بر بلندای افتخار و محبوب آحاد مردم. بازیگری که به جای همهی ما عصیان میکند و میلههای قفس تنگ مناسبات جاری را میشکند. تلاش خستگیناپذیر وانتخابهای درخشانش نشان میدهند او همقبیلهی درد مردمش است و برای هنرش زندگی میکند.
محسن کیایی: خویشاوند صمیمیت
محسن کیایی نقشهای کمیک و جدی را به راحتی ایفا میکند و یکی از ستارههای دهه ۹۰ سینمای ایران است. کیایی از اواخر دهه هشتاد با حضور در آثار برادرش مصطفی کیایی وارد سینمای ایران شد.
او در دو همکاری اول «بعد از ظهر سگی سگی» و «ضد گلوله» حضورش را تثبیت کرد. «در خط ویژه» بازیاش دیده شد. در «عصر یخبندان» حضوری قابل قبول داشت و بالاخره در «بارکد» در نقش مکمل فیلم نشان داد که این اعتماد نتیجه خوبی داشته است.
کیایی که تجربه تئاتری داشت میخواست از زیر بار این تصور عمومی که فقط میتواند در آثار برادرش بازیاش را نشان دهد، بیرون برود. «آستیگمات» همان فرصت طلایی بود. دومین فیلم کارگردان خوب سینمای ایران مجیدرضا مصطفوی راجع به مردی بی مسئولیت بود که نمیتوانست رابطه سالمی با خانواده و پیرامونش برقرار کند. مهران یک بچه با هیکلی تنومند بود که مانند زالوهای زیرزمین خانهاش، وابستگی را زندگی میکرد. کیایی با درک صحیح نقش، یک بازی برونگرا و توجهش به ظرایف این کاراکتر نشان داد که میخواهد در سینمای ایران با قدرت ادامه دهد.
افشین «ماجرای نیمروز: رد خون» فرصت تازهای برای او بود که در میان بازیگران خوب این فیلم خودش را نشان دهد. فواد «مطرب» و بازی در مقابل پرویز پرستویی یک شانس بزرگ بود. بازی شیرین کیایی و حضور راحت و بی غل و غشش در یادها ماند.
اما مهمترین و بهترین بازی کیایی تا به امروز در نقش آرمان سریال «همگناه» رقم خورده است. او که یکی از نویسندگان سریال هم بود، نقش سخت و جذاب آرمان را برای خودش کنار گذاشت. نمودار تغییر این شخصیت از جوانی نابالغ و سر به هوا و شیرین تا مردی جدی و مسئولیتپذیر و اهل خانواده که پای عشقش میایستد، نشان میدهد این کاراکتر ویژگیهای یگانهای دارد.
کیایی در میان خیل ستارههای این سریال، یکی از بهترین بازیها را ارائه داد. در فصل اول با رفتارها و شوخیها و شکل ساده بازیاش مردم را جذب خود کرد و در فصل دوم و حضور انواع و اقسام مصائب با ارائه سهم بیشتری از درونگرایی این کاراکتر یک بازی به یاد ماندنی از خود به یادگار گذاشت. دو نفرههای او با بازیگر بزرگی، چون مسعود رایگان، بازی در مقابل هدیه تهرانی و مواجهه با خیل بازیگران خوب این سریال نشان دهنده تواناییهای کیایی بود.
بازیگری که انگار خویشاوند صمیمیت و راحتی است و به همین خاطر بازی هایش به دل مردم مینشیند.
الناز شاکردوست: تولد یک ستاره
بسیاری از بازیگران سینمای تجاری ایران و جهان به خاطر ارزشگذاریها وقضاوتها نمیتوانند در فیلمهای متفاوتتر بازی کنند. انگار مردم به صورت ناخودآگاه دوست ندارند آنها را در نقشهایی جدیتر ببینند. مثلا پروین خیربخش (با نام هنری فروزان) در سینمای پیش از انقلاب ایران علیرغم حضورش در فیلم متفاوت «دایره مینا» هیچ وقت از زیر سایه آن حضورها بیرون نیامد. یا بریژیت باردو در سینمای فرانسه را در نظر بگیریم که با بازی در فیلمهای ژان لوک گدار سعی کرد خودش را از گذشته سینماییاش مبرا کند.
الناز شاکردوست از اوایل دهه هشتاد به عنوان بازیگر سینمای تجاری کار خود را شروع کرد. اما در میان آن گونه فیلمها سعی کرد در فیلمهای متفاوتتری هم بازی کند. مثلا: «چه کسی امیر را کشت؟»، «در میان ابرها»، «اتوبوس شب» و «شیرین».
شاکردوست تصمیم گرفت در دهه نود کمکارتر باشد و منتظر یک نقش خوب بماند. فریدون جیرانی که پیش از این با «سالاد فصل» طبقه بازیگری مهناز افشار را هم عوض کرده بود، در فیلم غافلگیرکننده «خفگی» نقش صحرا را به شاکردوست سپرد. فیلمی سیاه و سفید و تجربهگرا که به خاطر بیزمان و بی مکان بودنش و ادای دینش به فیلمهای تاریخ سینما در خاطره تماشاگران جدی سینمای ایران باقی ماند. شاکردوست با گریمی متفاوت نقش کاراکتری درونگرا را به خوبی ایفا کرد و نشان داد اگر فرصت مناسب در اختیارش قرار بگیرد، میتواند استعدادهای خودش را نشان دهد.
همه چیز برای درخشیدن مهیا شده بود. فائزه «شبی که ماه کامل شد» همان فرصت نادر بود. شاکردوست پیچیدگیهای نقش زنی تنها که به واسطه یک عشق خام درگیر روابط خطرناک میشود را با دقتی کم نظیر ایفا کرد. او بالاخره دیده شد. سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را دریافت کرد و به یک ستاره - بازیگر بدل شد که هم صاحب نظران بازیهایش را میپسندیدند و هم مردم همچنان دوستش داشتند.
شاکردوست قبل و بعد از این نقش با حضور در فیلمهای فرزاد موتمن و بهنام بهزادی نشان داد عزمش برای عوض کردن طبقه بازیگریاش جدی است. الناز شاکردوست در حال حاضر یکی از اصلیترین گزینهها برای ایفای نقشهای جدی در سینمای ایران است. او حالا باید بیش از هر زمان دیگری مراقب این جایگاه تازه باشد.
سارا بهرامی: ظرافت یک ستاره روشن
سارا بهرامی تصویر تازهای از زنانگی را وارد سینمای ایران کرده است. کاراکترهایی که او ایفا میکند، زنهایی رها، با ظرافت، جذاب و شکنندهای هستند که میخواهند سهم خود را از دنیای پیرامون مردسالار بگیرند. او از اواخر دهه هشتاد وارد سینمای ایران شد و پس از ایفای چند نقش با فیلم «ایتالیا ایتالیا» خودش را به تماشاگران معرفی کرد.
بده بستان متناسب او با حامد کمیلی یک زوج جذاب را در این فیلم رقم زدند. عاشقانهای متفاوت که در یاد تماشاگران جدی سینمای ایران ماند. برفای «ایتالیا ایتالیا» روحیههایی متفاوتی را تجربه میکند: از زنی پرشور گرفته تا زنی غمگین که فکر میکند به پایان راه عشق رسیده. بهرامی مانند یک بازیگر با تجربه فراز و فرودهای این نقش را برجسته کرد.
«دارکوب» فرصتی طلایی بود که بهرامی توانایی هایش را اثبات کند. به طور کلی نقش آدمهای معتاد در سینمای ایران به شدت مورد توجه قرار میگیرد. اما نمونههای برجسته بسیار کمی از تصویر اعتیاد زنان در سینمای ایران وجود دارد. بهرامی زیر گریم سنگینش خرد شدن یک زن را با همه حالاتش به تصویر کشید. پشت آن چهره شکسته ظرافت و شیطنت کاراکتر بهرامی هم وجود داشت. اما اندوه این نقشآفرینی و اضمحلال این کاراکتر بر همه چیز چیره شده بود. پاداش این بازی عالی یک سمیرغ بلورین بود. حالا سینمای ایران یک ستاره زن تازه پیدا کرده بود.
پس از آن بهرامی در فیلم پرفروش «هزارپا» بازی کرد. فیلمی که تا پیش از مطرب پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران بود. بازی در مقابل رضا عطاران که هر لحظه میتواند با جادوی حضورش تماشاگر را بخنداند، بسیار سخت است. بهرامی توانست یک بازی نیمه جدی و نیمه کمیک ارائه دهد و از پس این مهم بربیاید؛ و بالاخره بهرامی در ترکیب بازیگران متفاوت «لتیان» در نقش یاسی باز هم حضوری متناسب دارد. یاسی زنی مردد است که مسیر زندگیاش را گم کرده و میخواهد برای دیگران تصمیم بگیرد.
سارا بهرامی میتواند در آینده ایفاگر نقشهای سختتر و پیچیدهتر هم باشد. به شرط آنکه همین مسیر را ادامه دهد و سینمای ایران هم از پتانسیلهای او استفاده کند. او جزو بازیگرانی است که از تجربه کردن نمیهراسد و برای نقشهایش بسیار زحمت میکشد.
ساعد سهیلی: مین؛ زیرِ پای عشق
چهره ساعد سهیلی میدان تناقضها، تردیدها و پیچیدگیهای اخلاقی است. او میتواند پسری ساده و سودایی در پی عشقی ممنوعه باشد یا جنایتکاری پریشان و حتی سردسته یک گروه تروریستی. بازیگری که پیشرفت بسیار بزرگی در دهه نود داشت و کاراکتر سینمایی خود را شکل داد.
ساعد سهیلی اولین بار توسط پدرش سعید سهیلی به سینمای ایران معرفی شد. برای اولین بار در کنار حمید فرخ نژاد و پولاد کیمیایی در «گشت ارشاد» مشهور شد و کم کم در سینمای ایران جا افتاد.
صابر «چند متر مکعب عشق» اولین نقشی بود که نشان داد سهیلی میتواند به عنوان یک بازیگر مستقل و ششدانگ عمل کند. جوانی عاشق که فرجامی تلخ داشت. سهیلی بعد از همکاری با «مسعود کیمیایی»، «امیر ثقفی» و «ابوالحسن داودی» آماده شد تا شاه نقش کارنامهاش را بازی کند.
شهاب «پل خواب» سختترین و پیچیدهترین نقشآفرینی سهیلی است. فیلمنامه «اکتای براهنی» بر اساس برداشتی آزاد از جنایات و مکافات داستایفسکی نوشته شده بود. شهاب در میان تردیدها و شرایط سخت و پیچیدهی پیرامونش کم کم مرز میان عینیت و ذهنیت را گم میکند. چهره ترس خورده سهیلی به خصوص در سکانس جنایت یکی از عوامل موفقیت فیلم شد.
مرتضی «مالاریا» عاشقی بود که میخواست با عشقش خارج از جامعه پیرامونش زندگی کند و باز هم فرجامی تراژیک پیدا میکرد. امیر علی «لاتاری» متفاوتترین عاشق کارنامه سهیلی بود. او عاشق دل خستهای بود که عشقش را از دست رفته میدید. بر خلاف عاشقهای قربانی فیلمهای قبلی او زنده ماند تا انتقام عشقش را بگیرد. گریههای سهیلی و بده بستان عاطفیاش با هادی حجازیفر رنگ تازهای به روایت داد.
سهیلی در «روز صفر» سعید ملکان دومین نقش بسیار سخت کارنامهاش را ایفا کرد: بازی در نقش عبدالمالک ریگی. نقشی که مابهازای واقعی داشت و پیش از این در «شبی که ماه کامل شد» هم به تصویر کشیده شده بود. سهیلی خشونت، بدویت و بیمنطقی کاراکتر را به خوبی پرورده کرد و توانست از پس ایفای نقش بربیاید.
ساعد سهیلی به خوبی توانسته در مرز میان سینمای عامه پسند و سینمای متفاوت حرکت کند، پایش را روی مین قضاوتهای این و آن بگذارد و نظر مردم و صاحبنظران را جلب کند. او با ادامه همین روند میتواند ستاره - بازیگر دهه آینده سینمای ایران بماند.
پری ناز ایزدیار: رازی در چشمانش
روند پیشرفت پری ناز ایزدیار در سینمای ایران پشتکار و استعداد بازیگری را پیش چشمانمان میآورد که با انتخابهای خوبش خودش را به مقام یک ستاره- بازیگر رساند.
ایزدیار بعد از بازی در چند سریال تلویزیونی و ایفای چند نقش کوتاه، در سریال «شهرزاد» در نقش شیرین دیوانسالار مقابل بازیگران، چون علی نصیریان، ترانه علیدوستی و شهاب حسینی درخشید.
«ابد و یک روز» برای او، تیم بازیگریاش و سینمای ایران یک اتفاق بود. سمیه بار خانوادهی پریشانش را به دوش میکشد. اشکهای تلخش، نگاههای غمگین و مضطربش و شکل بیان ایزدیار این نقش را به یاد ماندنی کرد. در صحنهیی که سمیه همراه با خانواده خواستگارش در ماشین نشسته با چشمانش خفقان و غربتش را به تماشاگر منتقل میکند. نتیجه این بازی درخشان سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول بود.
ایزدیار پس از ایفای چند نقش و تثبیت خود در سینمای ایران با دو فیلم «سرخ پوست» و «متری شیش و نیم» بار دیگر تواناییهای خود را اثبات کرد. الهام متری شیش و نیم حضور چندانی در فیلم ندارد، اما یکی از مهمترین اتفاقهای فیلم به دست او رقم میخورد. در سکانس مواجهه با صمد ایزدیار چند مرحله از بازی را ارائه میدهد: در ابتدا همه چیز را منکر میشود، بعد سعی میکند خودش را از مهکله برهاند و در انتها به عجز میرسد. بازی درخشان ایزدیار موید این گزاره است: «نقش کوتاه و بلند وجود ندارد. بازیگر خوب و بد وجود دارد».
سوسن «سرخ پوست» مانند یک سایه میآید و سرگرد جاهد را تحت تأثیر قرار میدهد. بازی به اندازهی ایزدیار هوش او را نشانمان میدهد. نگاههای معنادار و دوپهلوی ظریفش در خاطرمان ماند.
ایزدیار در جشنواره پیش با دونقش سخت در فیلمهای «مغز استخوان» و «سه کام حبس» شرایط دشوار زنهایی درگیر بزنگاههای اخلاقی را به تصویر کشید؛ و بالاخره سلمای «لتیان» میان یک دوگانگی بزرگ گیر کرده و نمیداند کدام زن درونش را زندگی کند. گیجی و گنگی او و نقشی که مجبور است برای دو مرد زندگیاش بازی کند، در بازی ایزدیار متبلور شده است. انگار قرار نیست هیچ کس رازچشمانش را دریابد.
پری ناز ایزدیار نقشهای سخت، چند بعدی و پیچیده را آن قدر ساده ایفا میکند که یادمان میرود او چه بازیگر خوبی است. نگاههای ایزدیار و چشمانی که نمیخواهند درونیاتش را لو دهند و همزمان آمیزهای از چند حس متناقض هستند، ما را درگیر میکنند. ایزدیار بدون هیچ تردیدی یکی از بهترین بازیگر- ستارهها دهه ۹۰ سینمای ایران است.
امیر جدیدی: سفرِ قهرمان
امیر جدیدی جذابیت و کاریزمای یک ستاره را دارد. ستارهای آراسته و جذاب که میتواند همزمان نقش کاراکترهایی میان طیف سفید تا خاکستری را به خوبی ایفا کند. صدای مردانه و تیپ منحصر بهفردش تعریفی تازه از مردانگی در سینمای دههی ۹۰ ایران داد.
جدیدی پس از ایفای نقش در فیلمهای «آفریقا» و «سیزده» اولین بار با «رخ دیوانه» خودش را به مخاطب انبوه شناساند. حرکت آهسته و پیوسته ستاره کم حاشیه سینمای ایران در این دهه کمکم جواب داد.
آریا زلزله فیلم «من» یک فرصت طلایی برای او بود. بازی در مقابل لیلا حاتمی فرصت خوبی بود که این بازیگر جوان و مستعد خودش را نشان دهد. بذلهگویی، معرفت و جذابیت کاراکتر با بازی به اندازهی او در دنیای فیلم جا افتاد. بابک حفیظی «اژدها وارد میشود» بهترین فرصت کارنامه بازیگری جدیدی برای ورود به مرحلهای تازه شد.
استایل، طرز پوشش کاراکتر و جدیت او در جهان استیلیزه و ابسورد فیلم به بار نشست. حالا بازیگری به سینمای ایران اضافه شده بود که دوربین دوستش داشت.
سیاوش «قاتل اهلی» یک برگ برنده تازه در مسیر بازیگری جدیدی بود. قهرمانی که در دنیای مناسبات پیچیدهی فیلم با رنگی از قهرمانهای پیشین سینمای کیمیایی میخواهد دنیای خودش را بسازد. مردانگی او در شرایط و جامعهی پیرامونی در بوته آزمایش قرار میگرفت. جدیدی نشان داد استعداد ایفای نقش یک قهرمان کلاسیک را دارد. قهرمانی که مردم دوستش داشته باشند و قلبشان با سرنوشتش به تپش بیفتد. پس از این گامهای محکم بالاخره ستاره اقبال به او رو کرد.
جدیدی با ایفای دو نقش کاملا متقاوت در «تنگه ابوقریب» و «عرق سرد» سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. در یکی نقش رزمندهای فداکار و پرمهر را ایفا کرد و در دیگری نقش مردی با روحیات شدید مردسالارانه که میخواهد جلوی پیشرفت همسرش را بگیرد. حالا او در اوج بود.
در جشنواره سال گذشته با «روز صفر» استایل قهرمانانهی او برجسته شد. نقش مأمور امنیتی جذاب و باهوشی که همیشه جلوتر از دیگران حرکت میکند. یک گام بزرگ برای یکی از قهرمانهای دههی نود سینمای ایران شکل گرفته است: بازی در فیلمی از اصغر فرهادی با عنوان «قهرمان». ستارهای که مسیر صعود به قله را آرام آرام طی کرد و حالا فرصت این را دارد که به واسطه بازی در این فیلم در جشنوارههای جهانی هم دیده شود. شاید سفر تازه قهرمان تازه شروع شده است
طناز طباطبایی: تاوانِ زیبایی
قانونی نانوشته در سینمای ایران وجود دارد که بازیگران زن باید از زیبایی خدادادی خود بگذرند و انواع و اقسم نقشهای سخت را ایفا کنند تا بتوانند به عنوان یک بازیگر پذیرفته شوند. طناز طباطبایی نیز انواع و اقسام نقشهای سخت را در سینمای ایران ایفا کرد تا بالاخره توانست سیمرغی را که سالها از او دریغ شده بود را دریافت کند.
کاراکتر بازیگری او به نشانی از زنانی بیپناه بدل شد که میخواهند در جهان بیرحم پیرامونشان به دنبال بقا بگردند. طباطبایی پس از تجربهی چند نقش کوتاه در دههی هشتاد اولین بار در «صداها» ساختهی فرزاد موتمن در نقش دختری معتاد نظرها را جلب کرد.
مریم «مرهم» نام او را در سینمای ایران ثبت کرد. او هم یک دختر معتاد بود که نمیتوانست و نمیخواست بیرحمی پیرامونش را بپذیرد. دهه نود شروع درخشش این بازیگر مستعد بود. شیرین «هیس! دخترها فریاد نمیزنند» یک نقش پیچیده و چند وجهی بود که طباطبایی به خوبی آن را ایفا کرد. زنی که در کودکی مورد تجاوز قرار گرفته و همچنان زیر سایهی شوم این عارضهی روانی مانده بود. نگاههای ترسخورده و هیستریک طباطبایی در اذهان ماندگار شد.
لادن «آرایش غلیظ» امتداد وجه ستارهگون او بود. ستاره خستگیناپذیر سینمای ایران با ایفای نقش یک زن ساده و رویایی باز هم در نقش یک قربانی فریب خورده، نشان داد که میتواند ایفاگر نقشی جدی در جهان ابسورد فیلم باشد. حنای «خشم و هیاهو» نیز زنی بیپناه بود که نمیخواست فریب خوردنش را باور کند. فریادها و خشم طباطبایی در مقابل نوید محمدزاده را به یاد بیاوریم.
او در «ویلاییها» ایفاگر نقشی کاملا متفاوت شد. نقش زنی مذهبی که نمیتواند از تنهاییاش گذر کند. طباطبایی بالاخره در جشنوارهی سال گذشته به حقش رسید. در «خورشید» مادری مجنون بود که میخواست از قفسش بگریزد و به کودکش برسد.
اوج بلوغ طباطبایی را در این نقش کوتاه میبینیم. پروانه «شنای پروانه» طباطبایی را صاحب سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مکمل زن کرد. پروانهیی که مثل اکثر نقشهای کارنامهاش زنی بیپناه بود که در چنبرهی نگاه مردسالارانه و بیرحم پیرامونش محکوم به فنا بود. علیرغم حضور کوتاه طباطبایی، پرپر شدن معصومیتش تا پایان فیلم با تماشاگر باقی میماند.
طناز طباطبایی در همهی این سالها تاوان زیباییاش را داد. به جلو حرکت کرد. پا پس نکشید و از پس نقشهایی سخت با بازیهایی به اندازه برآمد و بالاخره مزد این همه تلاش را گرفت.
هادی حجازی فر: ایمان ِ استوار ِ یک عاصی
شمایل بازیگری هادی حجازی فر تصویر مردی را به ما نشان میدهد که میخواهد در دنیای بیاصول پیرامونش اصول شخصی خود را بنا کند. مردی که انرژی درونش از ایمان و باوری مستحکم نشأت میگیرد. در این میان او خشم و عصیان درونش را نثار کسانی میکند که پرندهی ایمان از قلبشان کوچیده است.
اگر از نقش کوتاه حجازی فر در فیلم «مزرعه پدری» رسول ملاقلیپور بگذریم، بدون تردید او یکی از بازیگر- ستارههایی است که در دههی نود درخشید. بازی در نقش و فیلم سخت «ایستاده در غبار» در نقش شهید احمد متوسلیان شروع درخشش او بود. نقشی پیچیده و دشوار که به واسطه مدیوم شاتهای زیاد و پرهیز از کلوزآپ سختتر هم شده بود. او توانست با حرکات بدن و دمیدن روح کاراکتر در درونش تجربه کارش در تئاتر را وارد سینما کند.
حجازیفر در دومین همکاری اش با محمد حسین مهدویان در نقش کمال «ماجرای نیمروز» این روند را ادامه دهد. سادگی، بدوی بودن و اصول اخلاقی خاص کمال او را از بقیه کاراکترها جدا میکرد. او انگار یک وصلهی ناجور بود. زمختی و خشونت این کاراکتر با صداقت و باور درونی حجازیفر ترکیب شد و یک نقش دوست داشتنی دیگر را به کارنامهی او اضافه کرد.
موسای «لاتاری» قهرمانی در سینمایی بیقهرمان بود که تا انتهای مسیر را برای آن چیزی که فکر میکند درست است، میرود. چهارمین همکاری زوج مهدویان- حجازیفر هم نتیجهیی در خور داشت. کمال در «ماجرای نیمروز: رد خون» درگیر ماجرایی خانوادگی میشود. حالا او مثل الگوی همیشگی فیلمهای این چنینی باید از بین مصلحت و وظیفه یکی را انتخاب میکرد. انگار تقدیر ترمزش را کشیده بود. در سکانس پایانی شکل نگاههای حجازیفر، سیگار کشیدنش و نگاه آکنده از خشم و انزجارش به صادق و رفتنش نشان میدهد که انگار او دیگر نمیتواند این مناسبات پیچیده را تاب بیاورد.
در جشنواره سال گذشته حجازیفر با دو نقش کاملا متقاوت بار دیگر تواناییهایش را نشان داد. حمید «دوزیست» با آن گریم سنگین فراتر و پیچیدهتر از جمع پیرامونش است و آتابای فیلم «آتابای» با پژواکهایی از شمایل بازیگری او، مردی است که میخواهد گذشتهاش را شخم بزند و اشتباهاتش را بپذیرد. یک تغییر بزرگ در پرسونای بازیگر- ستاره دهه نود سینمای ایران.
هادی حجازی فر یک نگاه تازه را به بازیگری سینمای ایران اضافه کرد. او ایفاگر نقشهای آدمهایی استوار و حساس شد که برای باورشان میجنگند. حتی اگر این جنگ در نگاه جماعت عافیتطلب پیرامونی چیزی جز یک رسوایی بزرگ نباشد.
نظر کاربران
سالی صدها نفر فارغ التحصیل دانشگاه و کلی آموزشکده بازیگری ،کل بضاعت سینمای ما همین چند نفر شدن.جالبه اینها هم اکثرا تحصیلات ندارن!
خیلی اوضاع خیطه...خیلی!
پاسخ ها
چه ربطی به تحصیلات داره؟
شاید دوست ندارن تحصیلات داشته باشن به شما مربوط میشه؟؟!
فکر کنم من منظورم رو بد بیان کردم. من منظورم این نبود که باری بازیگری تحصیلات لازمه.نظرم این بود که این همه هزینه و انرژی تو زمینه آکادمیک کجا میره و چه ارزشی داره که خروجی نداره
چرا پلی لیست این هفته رو نزاشتینن
پاسخ ها
همون بهتر که نیست خیلی رو مخه
چرا چرت پرت میگی برای تو رو مخه ولی برای بعضا خوبه
محسن کیایی
ساعد سهیلی
امیر جدیدی
هادی حجازی فر
لامصب چه بازیگرای
از لیست قبلی هم شهاب حسینی و جواد عزتی
همشون عالین
واقعا جالبه که هیچ اسمی از باران کوثری نیاوردید تو لیستتون ؛ کل اعتبار مقالتون رو بردید زیر سوال ؛ کسی که دو تا سیمرغ داره واقعا نباید تو این لیست باشه ؟
پاسخ ها
بازیگرای توی ده نود اگه سواد داشته باشی
گفت هر سری چن نفرو میارن دیگه
نگه هرکی سیمرغ گرفت بازیگر خوبیه ؟!
اگه دقت کنی مطلب ادامهداره. نمیشه همه رو تو یکی جا داد که.
پژمان جمشیدی هم تو چندسال اخیر خیلی پیشرفت کرده
هیچکدام عبدی و خیراندیش نمیشن
فقط
فردین
ایرج قادری
ناصر ملک مطیعی
بهروز وثوقی
پاسخ ها
نسلی بودن که تکرار نمیشن.. بهروز وثوقی تاج سر سینمای ایران است...
جای ساعد سهیلی و محسن کیایی و الناز شاکردوست تو این لیست نیست.کلاً کسایی که به خاطر پول و پارتی و چهره بازیگر شدن جاشون تو این لیست نیست.
در جواب اقای ferishon که گفتند بازیگرای دهه نود و گفتند اگه سواد داشته باشم خواستم بگم :
بغض؛ عصبانی نیستم ؛ کوچه بی نام ؛ عرق سرد
همشون تو دهه نود بودند که باران کوثری به خاطرشون یا نامزد سیمرغ یا برنده سیمرغ شده ...
اونی که سواد نداره تویی بنده خدا ..
پاسخ ها
اها فرق بازیگر نو ظهور میفهمی
یا نه
باران کوثری خیلی کارش قدیمی تر از این بازیگران
از فیلم روز سوم و توفیق اجباری و من مادر هستم و رقص در قبار فرهادی
پس نوظهور نیست
این چیزا سواد هم نمیخواد
به سیمرغ هم نیست چون بیشتر بازیگرای این لیست سیمرغ ندیدن
فقط و فقط نوید محمدزاده
سلطانه سلطان
فقط نوید محمدزاده
لعنتی جوری بازی میکنه که انگار خودِ واقعیشه. به شدت تأثرگزار. یعنی نمیشه سینمادوست باشی و باهاش همذات پنداری نکنی
نوید♡
فقط طناز طباطبایی