صاحب «یک عاشقانهی آرام» به روایت نسل سومیها
چرا «نادر ابراهیمی» ماندگار است؟
نادر ابراهیمی برای همه دوستداران ادبیات نامی شناخته شده است، او در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران بهدنیا آمد. پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی، فرزندِ آجودان حضور قاجار و از نوادگان ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدار کرمان در عصر قاجار بود که رضاشاه پهلوی او را، ضمن خلع درجه از کرمان به مشکین شهر تبعید کرد.
روزنامه فرهیختگان : نادر ابراهیمی برای همه دوستداران ادبیات نامی شناخته شده است، او در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران بهدنیا آمد. پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی، فرزندِ آجودان حضور قاجار و از نوادگان ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدار کرمان در عصر قاجار بود که رضاشاه پهلوی او را، ضمن خلع درجه از کرمان به مشکین شهر تبعید کرد که هنوز قلمستانی به نام او در حومه مشکینشهر وجود دارد(قلمستان عطا) و هنوز فامیل او(ابراهیمیهای کرمان) در شهر و استان کرمان شناخته شده و مشهور هستند. مادر نادر ابراهیمی هم از لاریجانیهای مقیم تهران به شمار میآمد.
در تمام سالهای پرکار و بیکار یا وقتهایی که در زندان بهسر میبرد، نوشتن را ـ که از ۱۵ سالگی آغاز کرده بود ـ کنار نگذاشت. در سال ۱۳۴۲ نخستین کتاب خود را با عنوان «خانهای برای شب» به چاپ رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد. تا سال ۱۳۸۰ علاوهبر صدها مقاله تحقیقی و نقد، بیش از 100 کتاب از او چاپ و منتشر شده است که دربرگیرنده داستان بلند(رمان) و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایشنامه، فیلمنامه و پژوهش در زمینههای گوناگون است. ضمن آنکه چند اثر از او به زبانهای مختلف دنیا برگردانده شده است.
فعالیت حرفهای خود را در زمینه ادبیات کودکان با تاسیس «موسسه همگام با کودکان و نوجوانان» ـ با همکاری همسرش ـ در آن موسسه متمرکز کرد. این موسسه، بهمنظور مطالعه در زمینه مسائل مربوط به کودکان و نوجوانان برپا شد و فعالیتش را در حیطه نوشتن، چاپ و پخش کتاب، نقاشی، عکاسی و پژوهش درباره خلقوخو، رفتار و زبان کودکان و نیز بررسی شیوههای یادگیری آنان دنبال کرد. «همگام» عنوان «ناشر برگزیده آسیا» و «ناشر برگزیده نخست جهان» را از جشنوارههای آسیایی و جهانی تصویرگری کتاب کودک دریافت کرد. نادر ابراهیمی در ۷۲ سالگی پس از چندین سال دستوپنجه نرم کردن با بیماری بعدازظهر پنجشنبه ۱۶خرداد ۱۳۸۷ درگذشت.
جاری شدن تفکر نادر ابراهیمی در تمام زندگی من
«نون، الف» و «آبی سرخ» دو صفحه مشهوری هستند که در شبکه اجتماعی اینستاگرام فعال هستند. طراح و نویسنده صفحه «آبی سرخ» دختری متولد سال 62 است، کسی که خودش را عاشق نوشتههای نادر ابراهیمی معرفی میکند. فرانک سلطانی، متولد شیراز.
از او میپرسم: «چطور با نادر ابراهیمی آشنا شدی؟»
میگوید:«اولین بار چند جمله از مردی در تبعید را در یکی از کتابهای دوره دبیرستان خواندم. از شب بیداریهای محمد صدر و شمعهایی که تا صبح میسوخت. حس متفاوتی نسبت به نوشتههایی که تا آن موقع خوانده بودم، داشت. از دوران کودکی هم اسم سریال «آتش بدون دود» را همیشه از بزرگترها شنیده بودم. کتابش را هم در کتابخانه داشتیم اما نخوانده بودم. این دو مورد همیشه در ذهنم بود و میخواستم شروع به خواندن کتابهای ایشان بکنم، اما پیش نمیآمد.»
میگویم:«پس چه زمانی بالاخره این قفل شکست و خواندن کتاب از آثار این نویسنده را شروع کردی؟»
میخندد و میگوید: «دوران دانشگاه بود که از فایل فهرست کتابها، اسم بر جادههای آبی سرخ را دیدم و حسابی جذبم کرد. وقتی کتاب را گرفتم. دیدم اسم نویسنده نادر ابراهیمی است و این اولین کتابی بود که از او خواندم و شیفته نگاه، مرام و قلمش شدم.»
میگویم:«بهترین جملهای که از نادر ابراهیمی خواندی و همیشه برایت تاثیرگذار بوده، چه جملههایی بوده است؟»
کمی فکر میکند و میگوید: «سخت است که بخواهم انتخاب کنم اما خب فکر میکنم چند جمله از نادر ابراهیمی همیشه در ذهنم میچرخد: «ما میخواهیم زمانه را عوض کنیم. تا عوض کردنش هم مدتها در راه خواهیم بود. راه را با غم و خشم و بیم بگذرانیم که چه؟ شاید، اصلا اگر با خشم و اندوه به نقطه تعویض برسیم، دیگر لایق عوض کردن زمانه نباشیم.» یا آن جملهای که میگوید: «آنچه ماندنی است ورای من و توست. بگذار آنچه از دست رفتنی است از دست برود.»
میگویم:«حالا فکر کن نادر ابراهیمی زنده بود و همین جا جلوی تو نشسته بود. چی بهش میگفتی؟»
هیجان به چشمهایش میآید و میگوید: «بعید میدانم تمام ایمان و ارادت و چیزی که با حضور نادرخان در زندگی من شکل گرفت را بشود با گفتن چند جمله بیان کرد. اما خب همیشه یک مسالهای در ذهنم بود، زمانی که «آتش بدون دود» را میخواندم چون شخصیت «آت میس» محبوبترین شخصیت برایم بود، آن موقع دلم میخواست میتوانستم نادرخان را ببینم و بگویم کاش جور دیگری کتاب تمام میشد.»
صحبتهایم با فرانک که تمام میشود به یاد حرفهای فرزانه منصوری، همسر نادر ابراهیمی میافتم که وقتی برای مصاحبه با او تماس گرفتم، گفت: «کاش از نگاهی جدید به زندگی نادر حرف میزدید. از جوانهایی که نادر را ندیدهاند اما شناخت خوبی از او دارند. شناختی که شاید به اندازه شناخت من از نادر باشد که سالها با او زندگی کردم.»
عقیده نادر ابراهیمی مرا جذب کرد
صفحه بعدی یعنی «نون، الف» برای یک دهه هفتادی است. پسری که به شکلی اعتقادی با نادر ابراهیمی همراه شده است. وقتی از او میخواهم خودش را معرفی کند، میگوید:«علی هستم، متولد سال ۱۳۷۱ در تهران. دانشجوی ارشد جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی هستم.»
میپرسم: «چطور با نادر ابراهیمی آشنا شدی؟»
میگوید: آشناییام با نادر ابراهیمی برمیگردد به کتاب «تضادهای درونی.» عاشق قلمش شدم. چند سال بعد فهمیدم نادر ابراهیمی با خیلی از روشنفکرهای ایرانی متفاوت است و با توجه به اعتقادات خودم جدا از قلم نادرخان شیفته منش، تفکر و عملش شدم. از دوران دبیرستان تا اواسط دوره لیسانس همه کتابهایش را خواندم.
او حرف میزند و من به حرفهایش فکر میکنم. اصلا متوجه نشدم که چند دقیقهای است سکوت کرده است. میگویم: «برایم جالب است که اعتقادات نادر ابراهیمی برای یک جوانی که او را ندیده و دهه هفتادی است جالب توجه بوده. چه چیزی از این اعتقادات برایت جالب بود؟»
میگوید: «در مرحله اول من زمانی مواجهه جدی با نادر ابراهیمی پیدا کردم که شدیدا حزباللهی بودم و وقتی دیدم چنین نویسندهای برای امام خمینی(ره) و ملاصدرا کتاب نوشته است، برایم جذاب بود اما بعدها دیگر این نگاه را نداشتم و درک کار نادر برایم مشخص بود که چرا سراغ یکی مثل امام خمینی(ره) میرود. اما باز هم باور نادر ابراهیمی به انقلاب اسلامی و بعد از آن ادامه مسیر خودش بهعنوان یک اندیشمند و نویسنده برایم جالب بود. خیلیها دست از کار کشیدند یا مرزهای مشخصی با مفاهیمی مثل انقلاب، جبهه و... پیدا کردند، اما نادر با وجود تفاوت عقیدتی با این جریان همراه شد.»
میگویم: «چه جملهای از نادر ابراهیمی در زندگی برایت سرمشق و ماندگار بوده است؟»
میگوید:« انتخاب خیلی سخت است، چراکه تک تک جملات برایم ماندگار شده است اما در آخرین نامه در کتاب «40 نامه کوتاه به همسرم» در اول نامه اینطور شروع میکند: «یک روز عاقبت قلبت را خواهم شکست ـ یک روز عاقبت. نه با سفری یک روزه، نه با سفری بلند بل با آخرین سفر، یک روز عاقبت قلبت را خواهم شکست ـ یک روز عاقبت. نه با کلامی کم توشه از مهربانی، نه با سخنی توبیخکننده بل با آخرین کلام.»
سوالی که از فرانک پرسیدم را از علی هم میپرسم که اگر نادر ابراهیمی زنده بود چه چیزی به او میگفتی؟
در جوابم مکثی میکند و میگوید: «حقیقت این است که بیشتر دوست داشتم بشنوم تا اینکه بخواهم چیزی بگویم اما خب شاید در مورد راه و رسم عاشقی کردن صحبت میکردم و اینکه چطور میشود یک عمر عاشقانه زندگی کرد.»
نوشتههای عاشقانه آرام و نجیب نادر ابراهیمی در صفحات مجازی زیست میکنند، نوشتههایی که برای نسل امروز همچنان آشناست و این رمز ماندگاری عاشقانه نوشتن نادر ابراهیمی است.
نظر کاربران
مردن امر ساده ایست و از زندگی کردن بسیار آسانتر است
تمام خفقان مرگ
در مقابل یک شک
در مقابل یک حرص
در مقابل یک ترس
در مقابل یک کینه
و در مقابل یک عشق
هیچ است.....
مردن امر سادهایست
ودر مقابل خستگیهای زندگی چون سفریست که در یک روز تعطیل میکنیم ودیگر هرگز برنمیگردیم
ب نظر من بهترین جملهش اینه
خدا رحمتشون کنه
بسیار نویسنده و متفکر قابلی بودند... خدا رحمتشون کنه