دختر ۲۰سالهای که از پوشیدن لباس مردانه و موی کوتاه لذت میبرد
همه ما تمام مدت سعی داریم از دردهای درونی خود فرار کنیم اما این دردهای سمج، با پیگیریها و پشتکار مداوم، بالاخره ما را پیدا کرده و یقهی روانمان را میفشارند.
برترینها _ آیدا فلاحیان: همه ما تمام مدت سعی داریم از دردهای درونی خود فرار کنیم اما این دردهای سمج، با پیگیریها و پشتکار مداوم، بالاخره ما را پیدا کرده و یقهی روانمان را میفشارند. همین چند روز پیش بود که یکی از دردهای قدیمی من که چند وقتی بود با آن کنار آمده بودم، بالای سرم ایستاد و به من پوزخند زد. دردی که فکر کنم از اول زندگی تا امروز که ۲۰ سالهام با آن دست و پنجه نرم میکنم. دردی از من و جنس من به نام "جنسیت زدگی".
معمولا در مجالس و مهمانیهای خانوادگی، رابطه من با ریش سفیدها، صمیمانهتر از روابطم با جوانها و بچهها است. همین چند روز پیش، همین طور که داشتم با عموی شصت هفتاد سالهام خوش و بش میکردم، بحثمان به جای باریکی کشیده شد. این بار بعد از تمام شوخ طبعیهای من، او تصمیم گرفت من را با خاطراتش بخنداند. گفت:چند روز پیش پسری رو سوار ماشینم کردم.پسره به یکی از گوشهاش گوشواره انداخته بود! مونده بودم چجوری صداش کنم.نه میتونستم بگم "آقا پسر" نه "آقا دختر".
عمو،این را گفت و شروع کرد به خندیدن. من هم به نشانه ادب خندیدم. در شرایط عادی این کار را نمیکنم اما جر و بحث کردن با افراد مسن، از توانم خارج است. با این حال، چیزی درون من دوباره روشن شد که خیلی وقت بود با "عادت کردن" خاموشش کرده بودم...
جنسیت تمام مردم دنیا قبل از ترخیص شدن از بیمارستان، با رنگ پتوی آنها تعیین میشود. دخترها پتوی صورتی و پسرها پتوی آبی. اما بعدها که کم کم رنگ و روی این پتوها میرود، ما با ابعاد جدیدی در هویت خود آشنا میشویم.
برای مثال خود من هیچوقت با صورتی کنار نیامدم! مسئله حتی پیچیدهتر هم بود. من با هیچ چیز به ظاهر دخترانهای کنار نیامدم. از بچگی به جای عروسک بازی و تمرین آشپزی خیالی با ظرف و ظروفهای پلاستیکی،عاشق شمشیر بازی و تیراندازی بودم.خوب یادم هست که هیچ دختری با من همبازی نمیشد. چون میترسیدن یا عروسکهایشان را خراب کنم یا سر و صورت خودشان را با شمشیرم زخمی! در تمام دوران کودکی، همه با جملهی " این باید پسر میشد" به بچه بازیهای من میخندیدن اما هیچکدام خبر نداشتند این جمله تا چند سال بعد قرار است روی دوش من سنگینی کند.
تا به حال به این فکر کردهای که نکند پدر مادر شما، پدر مادر واقعیتان نباشند؟!
یا فکر کردهای شاید شما ایرانی نباشید و کشور دیگری زادگاه واقعی شماست؟
شما در خواب زندگی میکنید یا در واقعیت؟
تا به حال به جنسیت خود شک کردهاید؟
باید بگویم جواب من تنها به سوال آخر "بله" است...
بعد از گذشتن از کودکی و نوجوانی، در روزهایی که تمام همسن و سالهایم به دنبال شغل آینده خود بودند، من فقط به دنبال جواب یک سوال بودم: آیا من دخترم؟!
مدت زیادی درباره انواع گرایشهای جنسیتی و هویت جنسی افراد تحقیق کردم. گمانه زنیهای اولیهام این بود احتمالا من یک "ترنسکشوال" هستم. افرادی که روحشان در بدن جنسیت مخالف خود زندگی میکند. افرادی با روح و جسم مخالف که به جرات میتوانم بگویم سختیهای زیادی تجربه میکنند.
البته در داستان من، رسیدن به این جواب ساده تازه اول راه بود.تصمیم گرفتم به یک روانشناس مراجعه کرده و تایید او را هم داشته باشم. در اولین جلسه رو به رویش نشستم و گفتم: فکر نمیکنم من یک دختر باشم!
او در جواب از من پرسید که چرا همچین تفکری دارم.
گفتم: من از بچگی عاشق بازیهای پسرانه مثل شمشیر بازی بودم
گفت: خب؟
گفتم:از پوشیدن لباسهای مردانه لذت میبرم
گفت: خب؟
گفتم: دوست ندارم موهایم بلند باشد و از آرایش کردن متنفرم.
گفت: همین؟!
دیگر چیزی برای گفتن نداشتم. سکوت کردم تا او ادامه دهد. اول صحبتش را با "ببین دختر نازم" شروع کرد.بعد گفت جامعه تمام مدت در حال برچسب زدن به افراد و چیزهای مختلف است. البته نه به قصد بد، این برچسبهای برای راحتتر شناختن و شناخته شدن است که البته در بسیاری از موارد بسیار آسیب زا هستند.
راست میگفت. این برچسبهای پیشفرض، سالیانه هزاران نوجوان را دچار بحران جنسیت میکند. به قدری که آنها برای رهایی از این برچسبها برای تغییر جنسیت اقدام میکنند. البته این نکتهی ترسناک ماجرا نیست. بسیاری از این نوجوانان بعد از تغییر جنسیت دچار پشیمانی شده و دست به نفس کشی میزنند...
بعد از آن جلسه تراپی، یاد گرفتم که زنانگی نه در موی بلند و ناخنهای لاک زده، بلکه در درون روح لطیفیست که من اجازه بروز آن به هر شکلی را دارم.
اولش کمی سخت بود. مثلا بیشتر وقتها در مکانهای عمومی به جای"خانم محترم"، "آقا پسر" صدا شدم اما با این حال بهتر از نقش بازی کردن بود.
به هرحال، تمام حرفم این است که شما نیز مانند عموی من عضوی از این جامعه هستید.
دیدن دختری با موهای کوتاه، پسری با گوشواره، دختر بچهای با شمشیر و پسر بچهای با تیشرت صورتی، اتفاقیست که حتما برای شما نیز رخ خواهد داد. پس زنانگی و مردانگی افراد را در درون آنها جست و جو کنید تا هیچکس به وجود خود مشکوک نشود.
نظر کاربران
تنها چیزی که بشر را اذیت میکند نادانی است نه چیز دیگر ....
دقیقا نصف افسردگی مردم دلیلش همینه
این چنتا جمله کله روزمو ساختتتت.خیلی حقققق بوددد خیلیی
خوب چکار کنه میدونید الان یک دست لباس مناسب زنانه قیمتش چقدره؟؟
راحت یک پیراهن شلوار برا داداش شو برمیداره میپوشه .تازه جذاب جنجالی هم میشه
ممنونم از شما بسیار متن زیبایی بود امیدوارم افراد جامعمون به حدی آگاهی بدست بیارند که رنگ ها و بعضی کارها رو برای جنسیت های دختر و پسر از هم جدا نکنند هرکسی علایق و شخصیت خاص خودشو داره😊❤فقط باید یاد بگیریم به خودمون بگیم به من چه❗
باسلام اگر در جامعه در بعضی موارد که واقعا به ما ربطی نداره فقط سه جمله یاد بگیریم این دنیا جای بهتری برای زندگی میشه اونم اینه به من چه * به تو چه * به ما چه
پاسخ ها
اتفاقا این به من چه و به توچه خیلی چیز چرتی هس
مثلا یه نیازمند ببینیم بگیم به من چه! از کنار یه آدم زخمی یا تصادفی رد بشیم بگیم به من چه و.....
بنظرت چه چیزی از این جامعه انسانی باقی میمونه
منم دوست داشتم پسر بودم
خوب کاری می کنه
من دوست ندارم مرد بودم ولی لباس ساده و مردونه و پسرانه خیلی دوست دارم....به نظرم برا بیرون رفتن و کارهای روزانه یا مسافرت از لباس زنانه بهتر اند
آفرین اصلش همینه هرجور دوس داری بپوش ب کسیم ربط نداره گناه کسیو پا کسی دیگه نمی نویسن تو قبر اونم خاکش نمیکنن
چه قدر من بود ، من همه دوستای صمیمیم پسرن ، در تمام محل کارهام با همکارای پسرم رفیق تر بودم ، همه شونم میگن تو رو خدا ادا دخترای نازدار رو درنیار بهت نمیاد ، منم تو این بحران بودم که روانشناس به من گفت تو دختری ، ذاتت دختره روحت دختره ، هر جور دوست داری زندگی کن ، به بقیه و حرفاشون توجه نکن
من یه زنم به زن بودنم هم افتخار می کنم اما این قدر بودن خود واقعیم برام سخت و تو بعضی موارد غیر ممکن شده که فکر میکنم یا باید مهاجرت کنم یا تغییر جنسیت بدم😩
بچه منم همین مشکلو داشت!!!!شاید باورتون نشه جراحی کرد!!!!
الآنم دانشجوئه!!!!
الحمدالله حالش خیلی از قبل از عمل بهتر شده!!!!
میخوام بگم که..... چشمها را باید شست .......جور دیگر باید دید......
در پناه حق