فیلمهایی با قهرمانانی متفاوت؛ از «ادوارد دستقیچی» تا «دانکرک»
یکی از درسهای پرتعدادی که سینما به ما آموخته است این است که عمل قهرمانانه گاهی اوقات میتواند بهسادگی تعریفکردن یک قصه زیبا یا حتی تلاش صرف برای بقا باشد. در این گزارش سراغ تعدادی از فیلمهایی رفتهایم که تصاویر متفاوتی از قهرمان را مقابل ما قرار دادهاند.
بازنمایی تصویر یک قهرمان از رویکردهایی است که در سینما زیاد اتفاق میافتد و سینمای قهرمانمحور طرفداران خود را دارد.
بخش مهمی از سینما با مفهوم قهرمان گره خورده است. هر چند عدهای به عباراتی از این قبیل اشاره میکنند که باید به حال ملتی که نیاز به قهرمان دارد تاسف خورد اما بهنظر میرسد این دیدگاه میان عموم سینمادوستان چندان پرطرفدار نیست و هنوز هم تماشای قهرمانانی که دست به اقداماتی بزرگ میزنند برای عمده تماشاگران دلچسب و خواستنی است. با این وجود، آیا میتوان مفهوم قهرمان را بهشکلی قطعی و تکبعدی تعریف کرد؟ نگاهی به بسیاری از آثار شاخص تاریخ سینما نشان میدهد که پاسخ منفی است. یکی از درسهای پرتعدادی که سینما به ما آموخته است این است که عمل قهرمانانه گاهی اوقات میتواند بهسادگی تعریفکردن یک قصه زیبا یا حتی تلاش صرف برای بقا باشد. در این گزارش سراغ تعدادی از فیلمهایی رفتهایم که تصاویر متفاوتی از قهرمان را مقابل ما قرار دادهاند.
همه این فیلمها را میتوانید هم اکنون در فیلم نت تماشا کنید.
۱. فیلم پای چپ من (جیم شریدان، ۱۹۸۹)
فیلمهای الهامبخش پرتعدادی در تاریخ سینما به قهرمانانی پرداختهاند که توانستهاند بر مشکلات جسمانی غلبه کرده و نشان دهند که انسان حد و مرزی نمیشناسد. «پای چپ من» یکی از مهمترینِ این آثار محسوب میشود. این فیلم بر اساس داستان زندگی کریستی براون (با بازی دنیل دیلوئیس) ساخته شده است؛ مردی که با فلج مغزی متولد شد اما تنها با استفاده از پای چپ خود، انتظارات و طرد شدن خود از سوی جامعه را نادیده گرفت و در نهایت به یک هنرمند الهامبخش تبدیل شد. جنبه قهرمانانه او از نبرد سرسختانه و بیوقفهاش با محیط ظاهربین اطراف ناشی میشود. کریستی براون دل خوشی از ترحم ندارد و در عوض خواستار احترام و به رسمیت شناختهشدن تواناییهایش بهعنوان یک انسان بااستعداد است و درست همینجا است که به یک قهرمان تحسینبرانگیز تبدیل میشود.
۲. فیلم ادوارد دستقیچی (تیم برتون، ۱۹۹۰)
هیچ فهرستی از قهرمانان غیرعادی بدون حضور قهرمانی از سینمای منحصربهفردِ تیم برتون کامل نخواهد بود! «ادوارد دستقیچی» داستان شخصیتی به نام ادوارد (با بازی جانی دپ) است؛ مخلوق ناقص یک دانشمند عجیب که پیش از پایان کار روی او از دنیا رفته است. ادوارد آدمی است مهربان با استعداد هنری و غریزهای سالم، صادقانه و کودکانه و البته دستهایی بهشکل قیچی! همین توصیفات کافی است تا او را در مقام یک قهرمان غیرمتعارف بپذیریم. «ادوارد دستقیچی» نگاه اجتماعی آشکاری دارد و نشان میدهد که چطور خیلی وقتها قضاوت ما در قبال افراد متفاوت به امری ظالمانه و سرکوبکننده تبدیل میشود. معصومیت ادوارد با قضاوتهای بیرحمانه اطراف در تضاد است و تصمیم او برای انتخاب انزوا به جای درگیری در راه حفاظت از کسانی که دوستشان دارد، جنبه متفاوت و کمیاب او را در مقام یک قهرمان سینمایی تقویت میکند.
۳. فیلم فارست گامپ (رابرت زمهکیس، ۱۹۹۴)
اگر بخواهیم ویژگیهای شخصیت فارست گامپ را روی کاغذ بیاوریم، احتمالا با مجموعهای از کلیشهها روبهرو خواهیم شد: مردی با هوش محدود اما ظرفیتی فراطبیعی برای مهر ورزیدن، انعطافپذیری و عشق بیقیدوشرط. با این وجود، بازی استادانه تام هنکس و شیوه روایی ویژه «فارست گامپ» آن را به اثری بهیادماندنی تبدیل کردهاند. فارست یک قهرمان غیرمتعارف است چون روابط منحصربهفردی (بهویژه با عشق دوران کودکیاش، جنی) برقرار میکند و بهواسطه رفتارهای عموما غیرمنتظرهاش است که به شخصیتی الهامبخش تبدیل میشود. همینطور لحن چندوجهی اما متعادل «فارست گامپ» کمک ویژهای به ماندگارشدنش کرده است. کافی است به یاد بیاوریم که سکانس مشهور دویدن طولانی فارست گامپ چطور لحن حماسی ناشی از قدرت اراده و طنزی ظریف را در هم آمیخته است.
۴. فیلم زندگی زیباست (روبرتو بنینی، ۱۹۹۷)
دوره ششساله جنگ جهانی دوم یکی از تیرهترین دورههای قرن بیستم محسوب میشود و در میان انبوه فجایع آن سالها، اتفاقات هولناک رخداده در اردوگاههای کار اجباری نازیها یکی از مواردی است که هیچگاه فراموش نخواهد شد. «زندگی زیباست» داستان پدری دوستداشتنی بهنام گوئیدو (با بازی خود روبرتو بنینی) را روایت میکند که سعی میکند با استفاده از طنز و تخیل خانوادهاش را حفظ کرده و از روح و روان پسرش در برابر وحشت اردوگاه کار اجباری نازیها حفاظت کند. کلیدیترین نکته اینجاست که خوشبینی فراتر از حد تصور گوئیدو و تبدیل هر پدیده دردناکی به یک بازی شیرین، نه از سادهلوحی و عدم شناخت مناسب او از جهان اطراف بلکه اتفاقا از شناخت عمیق او ناشی میشود. کار بزرگی که بنینی در «زندگی زیباست» انجام داد این بود که توانست تلخی انکارناشدنی وقایع کار اجباری را با امیدبخشی و انرژی مثبت شگفتانگیزی ادغام کند بدون اینکه این دو حس متضاد یکدیگر را خنثی کنند.
۵. فیلم ذهن زیبا (ران هاوارد، ۲۰۰۱)
«ذهن زیبا» داستان واقعی جان نش، ریاضیدان نابغهای را روایت میکند که دستاوردهای تحصیلی و روابط شخصیاش بهواسطه ابتلایش به اسکیزوفرنی به چالش کشیده میشوند. جان نش (با بازی راسل کرو) به موفقیتهای قابل توجهی در زمینه ریاضیات دست یافت اما «ذهن زیبا» نشان میدهد که جنبه قهرمانانه او نه فقط در ریاضیات، بلکه در سفری طولانی از دل مسیری تیرهوتار بهسمت پذیرش و درک خویشتن است. جان با اراده محض و حمایت همهجانبه همسرش آلیشیا (با بازی جنیفر کانلی) میفهمد (و به ما نیز میفهماند) که قهرمانی فقط به اراده و استقامت احتیاج ندارد بلکه پذیرش آسیبپذیری در خیلی از مواقع میتواند گام اول در مسیر تبدیلشدن به یک قهرمان باشد.
۶. فیلم ماهی بزرگ (تیم برتون، ۲۰۰۳)
حیف است که فهرست قهرمانان متفاوت سینمایی را با تنها یک فیلم از تیم برتون ببندیم! «ماهی بزرگ» تخیل و واقعیت را بهشکلی رویاگون در هم میآمیزد تا داستان فردی به اسم ادوارد بلوم را به تصویر بکشد که بیش از هر چیزی به قصهگویی ایمان دارد. تمام زندگی او از طریق داستانهایی خارقالعاده و فانتزی تعریف میشود. در جهانی که نقش و اهمیت خیالپردازی در مواجهه با انواع بحرانهای سیاسی، نظامی و اقتصادی در حال کمرنگتر شدن است، برتون در «ماهی بزرگ» نشان میدهد که اگر قدرت داستانپردازی را از دست بدهیم ممکن است نتوانیم در مقابل واقعیت بیرحم دوام بیاوریم. مسیری که ادوارد بلوم طی میکند به یاد ما میآورد که قهرمانی همواره ناشی از انجام اَعمال بزرگ نیست بلکه خوشبین بودن و اعتقاد به تاثیرگذاری امر خلاقانه، میتواند زندگی آدمها را دگرگون کند.
۷. فیلم هزارتوی پن (گیلرمو دلتورو، ۲۰۰۶)
بسیاری از فیلمهای گیلرمو دلتورو داستان آدمهایی را روایت میکنند که از دنیای بیرحم بیرون به جهانی فانتزی و ذهنی پناه میبرند. «هزارتوی پن» یکی از این فیلمهاست که در اسپانیای پس از جنگ داخلی روایت میشود. این فیلم در مورد دختر جوانی است که در آن دوره خطرناک وظایفی خارقالعاده را از یک جانور اسطورهای دریافت میکند. دلتورو با در هم ریختن جهانی تیرهوتار رئالیستی و دنیایی اسطورهای، بهسراغ مضامینی میرود که بارها در تاریخ سینما به زبان تصویر بیان شدهاند: شجاعت، معصومیت، فداکاری و عشق. با این وجود تمام این صفات آشنا، وقتی در یک محیط جدید مطرح میشوند بدیع بهنظر میرسند. این درست همان اتفاقی است که برای «هزارتوی پن» افتاده است.
۸. فیلم دستنیافتنیها (اریک تولدانو و اولیویر ناکاش، ۲۰۱۱)
پرداختن به دوستیهای غیرمنتظره همواره جذابیت قابلتوجهی برای بسیاری از فیلمسازان و فیلمنامهنویسان داشته است. میزان برانگیزانندگی این داستانها با حجم تعارضهای موجود میان شخصیتهای اصلی نسبت مستقیم دارد. «دستنیافتنیها» یکی از فیلمهایی است که این مسیر را بهشکل جذابی پیموده است. این کمدی-درام فرانسوی، داستان ارتباط یک مرد ثروتمند که فلج شده و یک پرستار سیاهپوست از طبقات پایین جامعه را روایت میکند. سازندگان «دستنیافتنیها» تا توانستهاند ویژگیهای دو شخصیت را در تضاد با یکدیگر به تصویر کشیدهاند و همین امر باعث شده تا فیلمی با پیامهای اجتماعی آشکار، حتی برای لحظهای شعاری یا گلدرشت جلوه نکند. «دستنیافتنیها» به یاد ما میآورد که مشارکت میان افراد و افکار متفاوت و گاه متضاد نهتنها امکانپذیر است بلکه میتواند به شکستن موانع اجتماعی کمک کند.
۹. فیلم هتل بزرگ بوداپست (وس اندرسن، ۲۰۱۴)
شخصیت اصلی «هتل بزرگ بوداپست» با نام گوستاو اچ (با بازی رالف فاینس)، یک دربان دقیق و جذاب که به موفقیت میرسد، ترکیبی است از ویژگیهایی کلیشهای و خصوصیات غیرمنتظرهای که در فیلمهای وس اندرسن بهوفور یافت میشوند. او وفادار، مدبر و سرسخت است و در عین حال تعهد عجیبوغریبی نسبت به هتل، کارکنانش و یک تابلوی گرانبها دارد. قهرمانی او با احساس تزلزلناپذیر وظیفه و تلاش برای رعایت عدالت در جهانی در حال فرو رفتن به دل هرجومرج تعریف میشود. با این ویژگیها، او میتوانست یک شخصیت تک
بعدی باشد اما جهان عجیبی که اندرسون در این فیلم به تصویر کشیده است باعث میشود ته دل خود احساس کنیم که چقدر در دنیای امروز به چنین قهرمانانی نیاز داریم.
۱۰. فیلم دانکرک (کریستوفر نولان، ۲۰۱۷)
ژانر جنگی در طول تاریخ سینما ترکیبی از قهرمانپردازیهای حماسی و نمایش پوچی تراژیک بوده است. آنچه به «دانکرک» جایگاهی ویژه در این ژانر میبخشد، مفهومی است که میتوان آن را «تکثر مفهوم قهرمان» دانست.
«دانکرک» پیرامون عملیات معجزهآسای نجات بیش از ۳۰۰ هزار سرباز عمدتاً انگلیسی و فرانسوی محاصرهشده در بندر دانکرک در اوج جنگ جهانی دوم روایت میشود. هر چند این عملیات (که از آن با عنوان «عملیات دینامو» یاد میشود) یکی از وقایع حماسی و قهرمانانه جنگ جهانی دوم است اما نولان ترجیح داده تا ماجرا را از زاویه متفاوتی به تصویر بکشد. «دانکرک» سه مقطع متفاوت از این عملیات را با شخصیتهایی متفاوت روایت میکند که هر کدام در یک منطقه و یک بازه زمانی مجزا رخ میدهند.
در طول این روایت پیچیده، آدمها رفتارهای متفاوتی را از خود بروز میدهند: برخی از دست دشمن فرار میکنند و گروهی به دل دشمن میزنند؛ عدهای به نجات جان خود میاندیشند و بعضی به نجات جان دیگران. اما آنچه در انتهای فیلم میبینیم حاکی از قهرمانبودن تمام این افراد است. به بیان دیگر، در شرایط بحرانی، گاهی اوقات حتی نفسِ زندهماندن را هم میتوان درست بهاندازه مبارزه مستقیم با دشمن یک عمل قهرمانانه دانست.
آریا قریشی
ارسال نظر