آموزش زمین شناسی به سید محمد خاتمی
او متولد سال ۱۳۳۸ مشهد است. ابطحی، خواهرزاده شهید هاشمی نژاد است و مدیرکلی چند مرکز صدا و سیما را تجربه کرده است و در سال ۶۲، مدیر رادیو ایران شد. ۵ سال بعد از سوی خاتمی، به معاونت بین الملل وزارت ارشاد منصوب شد.
مجله نسیم بیداری:
محمدعلی ابطحی (رئیس دفتر رئیس جمهور خاتمی)
سیاسی ها او را با ریاست دفتر خاتمی در دوره اصلاحات و فیلم محاکمه اش در دادگاه پس از انتخابات جنجالی سال 88 به یاد می آورند. جوانترها اما ابطحی را از معدود روحانیونی می دانند که حضور فعالی در فضای مجازی دارد، وبلاگ می نویسد، عکس می گذارد، لایک می زند و ...
او متولد سال 1338 مشهد است. ابطحی، خواهرزاده شهید هاشمی نژاد است و مدیرکلی چند مرکز صدا و سیما را تجربه کرده است و در سال 62، مدیر رادیو ایران شد. 5 سال بعد از سوی خاتمی، به معاونت بین الملل وزارت ارشاد منصوب شد و بعد از استعفای خاتمی به صدا و سیما بازگشت. چندی بعد عازم بیروت شد و با کاندیداتوری خاتمی، استعفا کرد و به ستاد او پیوست. در دولت دوم اصلاحات معاون پارلمانی رئیس جمهور شد و تا دوره هفتم مجلس در این سمت ماند و بعد استعفا کرد.
در زیرزمین واتیکان ایستاده بودیم. آقای خاتمی، رئیس جمهور بود و در وسط ایستاده بود و ما دور و برش حلقه زده بودیم. یک آقای پیرمرد موجه اروپایی، خیلی مبادی آداب، آرام آرام داشت حرف می زد و مترجم هم ترجمه می کرد. مهندس آثار باستانی بود و بسیار تخصصی حرف می زد. فکر کنم انواع خاک ها و تفاوت خاک های اروپا با خاک های مناطق دیگر دنیا را توضیح می داد...
این اولین سفر آقای خاتمی به اروپا بود. آن هم بعد از آن که قبل از انتخابات ۷۶، حتی سفرای کشورهای اروپایی هم تهران را ترک گفته بودند. در چنین شرایطی، بعد دوم خرداد، اروپا قصد داشت فضای جدید ایران را به رسمیت بشناسد. در میان مخالفین آقای خاتمی، حتی بیشتر از جناح راست آن روزها، گروه هواداران سازمان مجاهدین خلق از انتخاب آقای خاتمی ناراحت بودند.
بلافاصله پس از انتخاب ایشان، دستگاه های تبلیغاتی منافقین فعال شدند. آنها معتقد بودند آقای خاتمی چهره خوبی از ایران می آفریند و طبعا خشونت گرایانی مثل آنان، نمی توانند نماینده ایران در مقابل دولت های جهانی باشند.
به این دلیل وقتی اعلام شد آقای خاتمی توسط یک دولت اروپایی دعوت رسمی شده است، فراخوان عمومی دادند که تمام نیروهایشان در اروپا گرد هم بیایندو بزرگترین تظاهرات را علیه خاتمی به راه بیندازند. پلیس ایتالیا خیلی حفاظت سنگین گذاشته بود اما در یک اتحاد نانوشته با جریان های مخالف داخلی، منافقین از همه امکانات خود استفاده کرده بودند. پلیس ایتالیا قبل از رفتن، ما را در جریان جزییات کارهای آنها گذاشته بود و واقعا هم تلاش داشتند که مشکلی پیش نیاید.
مثلا روزی که قرار بود آقای خاتمی به فلورانس سفر کند، گفتند اعضای مجاهدین، اتوبوس های زیادی کرایه کرده اند تا هواداران خود را به این شهر ببرند. در آستانه پرواز به سمت فلورانس بودیم که به ما خبر دادند پلیس، اتوبوس های آنان را به بهانه ای متوقف کرده تا بعد از سخنرانی آقای خاتمی به آنجا برسند.
در عین حال فضای شهر به شکل عجیبی امنیتی شده بود و شیرینی اینکه بعد از سال ها مردم، نماینده خودشان را در کشورهای اروپایی با عزت و احترام ببینند، تلخ می کرد. روز اول سفر هم وقتی از هتل به طرف دفتر نخست وزیر می رفتیم، پلیس بی نظم و پرحجم ایتالیا دو طرف خیابان رو به جمعیت ایستاده بود.
در چند مقطع خیابان، منافقین حمله فزیکی کردند. پلیس خیلی دستپاچه شد. ایتالیا دوست نداشت در اتحادیه اروپا به عنوان میزبان نامطمئنی برای اولین سفر اروپایی رئیس جمهور ایران که بعد از سال ها اتفاق می افتاد، شناخته شود.
کار منافقین به این شکل بود که در ابتدا چند نفر تظاهر به حمله می کردند، پلیس به سمت آنها می رفت و بلافاصله چند نفر دیگر آن سوتر، به داخل خیابان می آمدند و رنگ می پاشیدند. اسکورت پلیس وقتی آن چند نفر را دید، دستپاچه شد و در نتیجه کاروان آقای خاتمی را ویراژ می داد. در نهایت چند نفر توانستند خودشان را به وسط خیابان برسانند و به روی ماشین آقای خاتمی رنگ بپاشند.
وقتی به محوطه نخست وزیری رسیدیم، آقای آلما نخست وزیر وقت آمده بود بیرون برای استقبال، خبرنگاران به شکل بی سابقه ای از اولین سفر رئیس جمهور ایران به اروپا گزارش تهیه می کردند. وقتی آقای خاتمی پیاده شد، اتومبیلش رنگ پاشی شده بود. همه دوربین ها به سمت بالای ماشین رفت و رنگ را ثبت کرد.
فضای رسانه ای آنقدر علیه ایتالیایی ها تند شد که چند نفر خبرنگار، بی آن که وقت مصاحبه باشد به نخست وزیر این کشور اعتراض کردند. خانم امانپور هم از طرف سی ان ان آمده بود. بلند پرسید آقای نخست وزیر اگر به جای این رنگ ها گلوله بود، دولت ایتالیا چه پاسخی می داد؟ و نخست وزیر هم عذرخواهی کرد.
حالا با این مقدمه واین فضا، پلیس خیلی ترسیده بود و از روز دوم، سختگیری بیشتری می کرد، چون دوست نداشت مورد مؤاخذه مجدد قرار گیرد. رفته بودیم دیدار عالیجناب پاپ اعظم، بعد از دیدار هم برایمان برنامه بازدید از واتیکان گذاشته بودند. پلیس ساعت پایان را به من گفت و اصرار داشت سر ساعت، باید در اتومبیل ها باشیم چون خیابان ها را می بست و ترافیک و خط مجاهدین برای پلیس ایتالیا مشکل می آفرید. ما هم قول داده بودیم و آقای خاتمی را هم در جریان گذاشته بودیم.
پلیس پایان وقت دیدار از واتیکان را اعلام کرد. درست وقتی بودکه یک آقای مهندس آثار باستانی بی آنکه در برنامه ما باشد، علاقمند شده بود به آقای خاتمی زمین شناسی یاد بدهد. با چشم و ابرو به آقای خاتمی اشاره کردم که باید برویم. آقای خاتمی هم به ما فهماند که وقتی این آقا حرف می زند که نمی توانم راه بیفتم.
راست می گفت. با دوستان دنبال راهکار بودیم. رئیس پلیس هم هی اصرار می کرد که زودتر راه بیفتیم. به ذهنم رسید که همانجا وسط حرف آقای مهندس، ما شروع کنیم به دست زدن. یعنی حرف مهندس تمام شده و ما هم خوشحالیم از این حرف ها و تشویق می کنیم. به چند نفر از دوستان دفتر گفتم که آماده باشند، به محافظان ایرانی و ایتالیایی آقای خاتمی هم گفتم که آماده باشند.
تا آقای مهندس آمد نفسی تازه کند، همگی شروع کردیم به دست زدن و محافظان راه افتادند و طبعا آقای خاتمی هم با لبخند زیر لب راه افتاد و آقای مهندس هم گیج و ویج دست داد و خداحافظی کرد. من از آن آقای متشخص محترم عذرخواهی می کنم، ولی واقعا چاره دیگری نداشتیم.
ارسال نظر