گفتوگو با پری ملکی، بانوی نوازنده و خوانندهی ایرانی
با اینکه بعد از انقلاب خوانندگی بانوان در ایران عملاً ممنوع شد، اما به ایران آمد؛ چون اعتقاد داشت بستر کار، عشق و فعالیتش اینجاست. به کشورش برگشت و تلاش کرد تا در دنیای موسیقی جایی هم برای خانمها باز کند. اوایل در خانهها کنسرت برگزار میکرد، اما طولی نکشید که بهعنوان نخستین بانوی خواننده ایرانی توانست مجوز برگزاری کنسرت برای بانوان را دریافت کند و به کنسرتهایش رنگ و بوی قانونی بدهد.
روزنامه همشهری - پرنیان سلطانی: با اینکه بعد از انقلاب خوانندگی بانوان در ایران عملاً ممنوع شد، اما به ایران آمد؛ چون اعتقاد داشت بستر کار، عشق و فعالیتش اینجاست. به کشورش برگشت و تلاش کرد تا در دنیای موسیقی جایی هم برای خانمها باز کند.
اوایل در خانهها کنسرت برگزار میکرد، اما طولی نکشید که بهعنوان نخستین بانوی خواننده ایرانی توانست مجوز برگزاری کنسرت برای بانوان را دریافت کند و به کنسرتهایش رنگ و بوی قانونی بدهد. کمی بعد هم با تغییر قوانین جامعه بهصورت همخوانی، کنسرتهایی را برای عموم برگزار کرد تا این بار تواناییهایش در خوانندگی را نه فقط در بین مخاطبان خانم، بلکه بین همه مخاطبان موسیقی به اثبات برساند.
صحبت از پری ملکی است؛ یکی از معدود خوانندگان زن پس از انقلاب که محدودیتها و ممنوعیتها نهتنها جلوی فعالیتش را نگرفت، بلکه برای او به انگیزهای تبدیل شد تا در تمام این سالها با گامهای محکم و استوار در مسیر بازگشایی فعالیت بانوان در دنیای موسیقی قدم بردارد. انتشار کتاب زندگینامه پری ملکی با عنوان «آوای یک زندگی» را بهانه کردهایم تا این بانوی جسور آواز ایران برایمان از فضای این روزهای موسیقی بانوان، کمیها و کاستیهای این دنیای کمتر شناخته شده و تأثیر موسیقی در محیط خانه و جامعه بگوید.
خواندن از چه زمانی برایتان جدی شد؟ یعنی از کی متوجه شدید که سرنوشتتان خوانندگی است؟
من از زمانی که خودم را شناختم شروع به خواندن کردم. خاطرم هست که کلاس اول دبستان بودم که برای نخستین بار در جمع همکلاسیهایم آواز خواندم. بعد هم مرتب در مسابقات و جشنهای مختلف مدرسه شرکت میکردم و مرتب جایزه میگرفتم.
خانوادهتان مخالفتی نداشتند؟
خیلی اطلاعی از این فعالیتهایم در مدرسه نداشتند. بعد که متوجه شدند هم فکر نمیکردند خواندن برای من تا این اندازه جدی باشد. درواقع خیلی خواننده شدنم را جدی نمیگرفتند. تا اینکه سرانجام برنامه اجرا کردم و کنسرت گذاشتم و آنها هم من و کارم را جدی گرفتند!
دقیقا این جدی شدن خوانندگی از کی اتفاق افتاد؟
خوانندگی برای من از همان ابتدا که در مدرسه میخواندم، خیلی جدی بود. اما از زمانی که ازدواج کردم، با تشویق و حمایتهای همسرم توانستم بهطور جدی بهدنبال یادگیری آواز بروم و فعالیتم را هدفمند کنم. همان زمان ایرج تیمورتاش از ترانهسرایان بزرگ آن دوره مرا به وزارت فرهنگ و هنر برد و آنجا با تعلیم زیرنظر استاد محمود کریمی، کلید کار حرفهای من زده شد. بعد چند سالی ایران نبودم و وقتی برگشتم زیرنظر استاد نصرالله ناصحپور، استاد علی جهاندار و امیر پایور آواز را ادامه دادم.
اتفاقا سؤال بعدی من درباره همین برگشتتان به ایران است. شما در فاصله سالهای ۵۶ تا ۵۹ در انگلیس زندگی میکردید، وقتی به ایران برگشتید که انقلاب شده بود و فعالیت بانوان در حوزه موسیقی رسما ممنوع بود. چرا در آن دوره تصمیم گرفتید به ایران برگردید؟
راستش را بخواهید آن زمان بیشتر بهخاطر همسرم به ایران برگشتم. اما واقعیت ماجرا این است که بستر کار، فعالیت و عشق من اینجا بود. علاقه من به موسیقی سنتی اینجا میتوانست شکل بگیرد و شکوفا شود، برای همین با وجود اینکه در تمام این سالها همیشه میتوانستم خارج از ایران فعالیت کنم، اما هیچوقت ضرورت آن را احساس نکردم. چون موسیقی سنتی، موسیقی این کشور است و مخاطبان من اینجا هستند.
ماندید و برای حضور خانمها در فضای موسیقی تلاش کردید. آنقدر که امروز شما را بیش از آواز و تدریس، به فعالیتتان برای بروز استعدادهای بانوان در این عرصه میشناسند. این راه را چطور طی کردید؟
خب اوایل انقلاب که حتی آقایان هم برای فعالیتهای موسیقایی با مشکل مواجه بودند، تکلیف ما کاملا مشخص بود. تا اینکه رفتهرفته کمی فضا مهیاتر شد و تا سال ۱۳۷۰ برخی خانمهای خواننده موفق شدند یکیدوکنسرت خصوصی برای خانمها برگزار کنند. اما من همیشه فکرم این بود که خانمها هم باید در این عرصه حضور داشته باشند. برای همین از اوایل دهه ۷۰ تصمیم گرفتم برای خانمها اجرا بگذارم. تا یکیدوسال همراه با گروه نوازندهام در خانهها کنسرت برگزار میکردیم و در هر اجرا بهطور میانگین ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر مخاطب داشتیم.
تا اینکه مسئولان وزارت ارشاد متوجه این فعالیتها شدند و پرسیدند چرا وقتی قرار است کنسرت برگزار کنی، به ما خبر نمیدهی؟ من هم در جوابشان گفتم، چون اجازه نمیدهید! اجازه بدهید تا به شما هم خبر بدهم! آنها هم در آن دوره روی باز نشان دادند و گفتند بیا امتحان کن. نتیجه این شد که از همان زمان بهدنبال گرفتن مجوز رفتم. با اینکه خیلی سخت بود و ماهها دوندگی کردم، اما بالاخره توانستم بهعنوان نخستین بانوی خواننده، مجوز اجرا برای خانمها را بگیرم و راهگشای حضور بانوان در وادی موسیقی باشم.
با این مجوز سال ۷۴ نخستین اجرای قانونیام را در ورزشگاهی نزدیک تجریش برگزار کردم و تا سال ۷۸ به اجرای کنسرت ویژه بانوان ادامه دادم. از آن سال به بعد هم با تغییر نگاه جامعه و فراهم شدن امکان همخوانی خانمها، کنسرتهایم را بیشتر به سمت کنسرتهای مشترک بردم و با همخوانی و همنوازی برای عموم مردم برنامه اجرا کردم.
نتیجه تلاشتان برای فعالیت خانمها در عرصه موسیقی را چطور میبینید؟ بهنظرتان بانوان فعال در موسیقی این روزها چقدر در کارشان جدی هستند؟
هماکنون ما نوازندههای خانم خیلی حرفهای و توانمندی داریم. اما من در خوانندهها بهویژه آنهایی که این روزها کنسرتهای ویژه بانوان برگزار میکنند، کمتر خواننده خوبی دیدهام. یعنی بهنظرم بسیاری از خوانندههای خانمی که امروز میخوانند، هنوز آمادگی حضور روی صحنه را ندارند و باید کمی بیشتر روی صدایشان کار کنند.
خب مشکل را کجا میبینید؟ چرا این افراد خوب آموزش ندیدهاند؟
مشکل خوب آموزش دیدن یا ندیدن نیست، مشکل بیحوصله شدن هنرجوهاست! همه میخواهند خیلی زود به برگزاری و اجرا برسند. از طرفی تکنولوژی و امکان ضبط خوب صدا هم باعث شده تا خیلیها دیگر ارزش و اعتبار چندانی برای آموزش در این حوزه قائل نشوند. خود من در تمام سالهای تدریسم خیلی با این پدیده مواجه شدهام که برخی هنرجوها همان جلسه اول میپرسند خب ما کی میتوانیم برنامه اجرا کنیم؟! من هم به شوخی میگویم هفته آینده!
واقعیت این است که طی کردن این راه، نیاز به صبوری زیادی دارد و تا کسی ردیفهای آوازی را بهطور کامل یاد نگیرد، نمیتواند ادعا کند خواننده است. بهنظر من یک خواننده از زمانی که کارش را از صفر شروع میکند تا بتواند به اجرا برسد، دستکم به یک دوره چهارساله نیاز دارد.
شاید یکی از دلایل این بیصبری بهخصوص برای خانمها این است که کارشان در زمینه آواز اساسا دیده نمیشود. هیچوقت امکان انتشار آثارشان را ندارند و کمتر پیش میآید منتقدی کارشان را بشنود و نقد کند. برای همین خیلی انگیزهای برای پرورش صدایشان ندارند. قبول دارید؟
خب یک بخش این موضوع تقصیر خود ماست. من از سال ۷۸ که همخوانی خانمها امکانپذیر شد تا توانستهام اجرای مشترک گذاشتهام. چون بهنظرم فقط این کارها هستند که با حضور روزنامهنگارها و منتقدان موسیقی، دیده و شنیده میشوند. برگزاری کنسرت برای خانمها به همان دلایلی که خودتان هم گفتید، خیلی جدی نیست و در بسیاری از مواقع سرسری گرفته میشود. اما با این حال بیشتر بانوان فعال در حوزه موسیقی اصرار دارند که فقط اجراهای ویژه بانوان برگزار کنند.
من قبول دارم که در اجراهای مشترک دیگر صدای خواننده بهصورت تکی شنیده نمیشود و خوانندههای خانم باید همخوان باشند، اما به هر حال تنها راه شنیده شدن در محافل رسمی موسیقی کشورمان همین راه است. درواقع این انتقاد بزرگ من به خانمهاست و اعتقاد دارم این خود ما هستیم که باعث شدهایم راهمان بسته بماند.
در این زمینه نگاهی دیگر هم وجود دارد. بسیاری از خانمهای فعال موسیقی معتقدند که آقایان همکارشان خیلی به آنها اعتماد نمیکنند و در گروههای موسیقی، فضای زیادی در اختیارشان قرار نمیدهند. بهنظر شما هم همینطور است؟
بله متأسفانه و این حکایت خیلی غمانگیز است. من همان اندازه که خانمها را مورد نقد قرار میدهم و میگویم هر چه بیشتر کنسرت بانوان بگذاریم، بیشتر به ضرر خودمان است. همکاران آقای خودم را هم نقد میکنم که چرا به ما اعتماد نمیکنند و اجازه نمیدهند خانمهایی که با این همه سختی و محدودیت تلاش کرده و حرفهای شدهاند، در این فضا کار کنند؟ همین چند وقت پیش کنسرتی رفتم که متشکل از ۳ نوازنده خانم و ۴ نوازنده آقا بود.
با اینکه خانمها خیلی حرفهایتر از آقایان بودند، اما بهاندازه یک تکنوازی هم به آنها فرصت داده نشده بود! خیلی وقتها هم میشنوم که از اجرای نوازندگان و همخوانهای خانم در گروههای موسیقی جلوگیری شده، اما آقایان گروه کارشان را ادامه دادهاند! سؤال من این است که چرا سایر اعضای گروه از روی سن پایین نمیآیند؟ چرا کنسرت را لغو نمیکنند؟ به هر حال این خانم هم عضوی از گروه است، چطور اجازه میدهند به بخشی از گروهشان توهین شود؟ بهنظرم دیگر وقت آن رسیده که دستکم در دنیای موسیقی این نگاه جنسیتی را کنار بگذاریم و به آدمها براساس تواناییهایشان فضای کار بدهیم.
اگر موافق باشید کمی از موسیقی بانوان فاصله بگیریم و بهطور کلی به دنیای موسیقی امروزمان بپردازیم. بهنظر شما بزرگترین مشکل این روزهای موسیقی ما چیست؟
ما هماکنون با چند مشکل مواجهیم. یکی همان بیصبری خوانندههای ماست که باعث شده امروز بیشتر کارها و اغلب کنسرتها ذرهای تأثیرگذار نباشند. مشکل دیگر هم این است که مردم ما مانند گذشته بهدنبال موسیقی اصیل و کار خوب نمیگردند. البته تقصیری هم ندارند، چون این تقصیر قبل از آنها متوجه رسانههای ملی ما ازجمله رادیو و تلویزیون است که کمتر موسیقی اصیل و فاخر پخش میکنند.
از آن طرف شبکههای ماهوارهای هم هر چه موسیقی مبتذل و سطح پایین است به خورد مردم میدهند. معلوم است که در این فضا مخاطبان موسیقی رفتهرفته به این نوع خوراک عادت میکنند و یادشان میرود نشانی از کار خوب بگیرند. متولیان فرهنگ و هنر هم در این زمینه مقصرند. در روزهایی که مسئولان فرهنگ دنیا برای جاری شدن موسیقی اصیل در کشورشان هزینه میکنند، ما هر لحظه عرصه را برای فعالیت فعالان جدی موسیقیمان تنگتر میکنیم.
در کشورهای مختلف دنیا همه نهادهای دولتی دستبهدست هم میدهند تا هزینه برگزاری کنسرتهایشان به حداقل برسد؛ چون به تأثیر موسیقی در ایجاد آرامش میان مردم باور دارند. اما در کشور ما بودجهای که برای فعالیتهای موسیقی درنظر گرفته نمیشود، هیچ، برگزارکنندگان اجراهای زنده باید ۲۰ درصد هم مالیات بپردازند! خب چنین سیاستهای اشتباهی است که باعث شده موسیقی اصیل و سنتی ما روزبهروز ضعیفتر شود. امیدوارم روزی ما اهالی موسیقی هم یک صنف داشته باشیم تا از این طریق بتوانیم تأثیر و اهمیت موسیقی در زندگی مردم شهر را برای متولیان فرهنگ و هنرمان جا بیندازیم و از حق و حقوق فعالان این عرصه دفاع کنیم.
این تأثیر موسیقی در آدمها که از آن صحبت میکنید، دقیقا شامل چه مواردی است؟ یعنی میخواهیم بدانیم ما از اساس چرا باید موسیقی گوش بدهیم؟
موسیقی لازمه حیات است. تحقیقات و پژوهشهای فراوانی درباره نقش موسیقی در رشد گلها و گیاهان انجام شده است. بارها و بارها هم ثابت شده اگر مادران در زمان بارداریشان موسیقی گوش دهند، بچههایی آرام به دنیا میآورند. این را خودم کاملا تجربه کردهام.
من همیشه برای پسرم، بامداد میخواندم و ساز میزدم و حالا میتوانم آرامش را در وجود پسرم ببینم. برای همین من معتقدم خانمها حتی در شرایطی که صدایشان در اجتماع ممنوع است، باز هم بهتر است آواز یاد بگیرند. مادری که آواز میخواند فضای خانهاش را پر از مهر، عشق و آرامش میکند. اتفاقا خیلی از هنرجوهای من دقیقا به همین دلیل به کلاسها میآیند.
میگویند وقتی بچه بودند مادرشان برایشان آواز میخوانده و میخواهند لذتی که در بزرگ شدن در چنین فضای لطیفی را تجربه کردهاند، به فرزندانشان هم هدیه کنند. در یک کلام من معتقدم هر جا موسیقی باشد، آرامش، لطافت و زیبایی هم هست.
و بهعنوان آخرین سؤال، این روزها مشغول چه کاری هستید؟ اجرای جدید ندارید؟
چرا، گروه خنیا بهمنماه با چند مهمان ویژه در فرهنگسرای نیاوران اجرا دارد. بهخاطر همان مشکلاتی که گفتم چند وقتی است که دیگر نمیتوانم برنامههایم را در تالار وحدت برگزار کنم. چون هیچوقت دلم نمیخواهد بلیت کنسرتهایم را گران بفروشم. دوست دارم مخاطبهایمان کسانی باشند که موسیقی را دوست دارند، نه کسانی که صرفا متمول هستند. بهخاطر هزینههای بسیار زیاد تالار وحدت، انشاءالله بهمنماه در در فرهنگسرای نیاوران پذیرای علاقهمندان به موسیقی هستیم.
از گروه تا آموزشگاه موسیقی خُنیا
پری ملکی پس از بازگشتش به ایران، در سال ۱۳۷۳ یک گروه موسیقی بانوان به نام خُنیا تشکیل داد که این گروه از سال ۱۳۷۹ همکاریاش را با نوازندگان و خوانندگان مرد آغاز کرد تا بتواند کنسرتهایی را بهصورت همخوانی و همنوازی برای عموم مردم برگزار کند. این خواننده نامآشنا در اینباره میگوید: «من از زمانی که کارم را شروع کردم، میخواستم حرفهای باشم. نخستین قدم حرفهای بودن در این عرصه هم داشتن یک گروه بود. برای همین گروه موسیقیام را تشکیل دادم و نامش را خُنیا، بهمعنای سرود، نوا و نغمه گذاشتم.»
پری ملکی آموزشگاه موسیقیای هم به همین نام دارد؛ آموزشگاهی که فعالیتش را از سال ۱۳۹۴ در محدوده یوسفآباد آغاز کرده است. وقتی از این خواننده و مدرس آواز درباره این آموزشگاه میپرسیم، میگوید: «من از ۳۵ سال پیش مدرس آواز هستم و علاوه بر خانه، سالها در مراکز مختلف ازجمله مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، فرهنگسرای شفق، دانشگاه علمی کاربردی شماره ۴ و آموزشگاههای ساز، تماشاگه راز و... تدریس داشتهام. این در حالی است که پسرم هم کوبهاینواز است و عروسم هم سنتور مینوازد. برای همین تصمیم گرفتم آموزشگاه موسیقی دایر کنم که بتوانیم بهصورت متمرکز به علاقهمندان به موسیقی آموزش بدهیم.»
آوای یک زندگی، روایت یک عمر عاشقی
نخستین روز آذرماه بود که در موزه موسیقی ایران از کتاب زندگینامه پری ملکی با عنوان «آوای یک زندگی» رونمایی شد. این کتاب ۱۷۰ صفحهای که آن را نشر هفترنگ منتشر کرده، حاصل گفتوگوی توکا ملکی با مادرش است که این خواننده نامآشنا در آن به شرح حال دوران کودکی و نوجوانی، چگونگی پرداختن به موسیقی، تجربیات و خاطراتش از کنسرتها، تعلیم موسیقی و نگاهش به زندگی پرداخته است.
در حاشیه گفتگو با پری ملکی فرصتی دست داد تا با توکا ملکی همصحبت شده و انگیزهاش را از نگارش این کتاب بپرسیم. توکا میگوید: «یکی از دغدغههای همیشگی من حضور بانوان در دنیای موسیقی است. برای همین از هر فرصتی که داشتم برای نگارش مقالاتی برای روزنامهها و مجلات استفاده کردم. سال ۸۰ نیز کتابی درباره موسیقی بانوان نوشتم که نامش زنان موسیقی ایران از اسطوره تا امروز است.» توکا که کارشناس ارشد هنر است، ادامه میدهد: «ما در تاریخ نگارش موسیقی یک ضعف بزرگ داریم و آن هم این است که کارهای تحقیقی در این حوزه بسیار کمتر از حوزههای دیگر انجام شده است.
عموم کتابهای موسیقی توصیفی هستند و در آنها نقد و تئوری جدی دیده نمیشود. متأسفانه در این کتابها نه تاریخچه درستی از موسیقی بهویژه موسیقی سنتی ارائه شده و نه شیوه کاری فعالان موسیقی به روشنی بیان شده است. برای همین نیاز به مستندسازی در این حوزه کاملا احساس میشود که یکی از راههای مستندسازی، تاریخ شفاهی و گفتوگوست. برای همین من هم برای نگارش این کتاب ترغیب شدم؛ چون میدانم این کتاب فقط درباره پری ملکی خواننده نیست، بلکه درباره دوره کاری یک نسل موسیقی است که میتواند در آینده به پژوهشگران این حوزه کمک کند.»
اعضای گروه موسیقی خنیا
(بهترتیب از راست) «نیکی شیرپیشه» همخوان، «سهیل مخبری» نوازنده کمانچه، «جلال امیرپورسعید» آهنگساز و نوازنده تار، «پری ملکی» خواننده، «فاروق کسمایی» خواننده، «بامداد ملکی» نوازنده تنبک و سازهای کوبهای، «مرضیه رحیمزاده» نوازنده سنتور در کنسرت «زمان که میگذرد»، شهریور ۱۳۹۳، تالار وحدت
فستیوال بینالمللی هنرهای سنتی والانسیئن، خرداد ۱۳۹۱، فرانسه
کنسرت ۲۰ سال با خنیا، مهرماه ۱۳۹۲، تالار وحدت
ما هماکنون با چند مشکل مواجهیم. یکی همان بیصبری خوانندههای ماست که باعث شده امروز بیشتر کارها و اغلب کنسرتها ذرهای تأثیرگذار نباشند. مشکل دیگر هم این است که مردم ما مانند گذشته بهدنبال موسیقی اصیل و کار خوب نمیگردند.
ارسال نظر