ایرانی جماعت هرگز به کسی توهین نمیکند!
جمشید مشایخی بسيار معروفتر از آن است كه نياز به معرفي داشته باشد. آنقدر نقشهاي مختلف بازي كرده كه نام و چهرهاش در ذهنها تهنشين شده و تا اليالابد خيال رفتن ندارد! مشايخي چند وقت پيش تولد ۷۳ سالگياش را پشتسر گذاشت. تعداد آثار نمايشي، سينمايي و تلويزيونياش آنقدر زياد است كه از شمارش خارج شده!

هفت صبح : مسئله اي كه بعد از ماجرای مسی پيش آمد يك مسئله انساني بود، درباره ملت و فرهنگ ايران بود. براي من خيلي مهم بود، چون ما ملت بيادبي نيستيم. فرهنگ غني هزاران ساله داريم، ملت باشرفي هستيم و به كسي توهين نميكنيم.
این نهتنها براي من، براي خيلي از جوانها گرفته تا پيرها مطرح شد. بعضيها فكر ميكنند جمشيد مشايخي خودش را جلو انداخته تا بگويد خيلي مطرح است! اصلا اينطور نيست.
بسيار معروفتر از آن است كه نياز به معرفي داشته باشد. آنقدر نقشهاي مختلف بازي كرده كه نام و چهرهاش در ذهنها تهنشين شده و تا اليالابد خيال رفتن ندارد! «كمالالملك» را همه به خوبي به ياد ميآورند. با بازي درخشان «جمشيد مشايخي» براي هميشه اين شخصيت تاريخي كشور، ماندگار و زنده شد.
مشايخي چند وقت پيش تولد ۷۳ سالگياش را پشتسر گذاشت. تعداد آثار نمايشي، سينمايي و تلويزيونياش آنقدر زياد است كه از شمارش خارج شده! مشايخي با بازي خوبش، توانسته نقشهاي تاريخي را براي هميشه زنده نگه دارد.
بازياش در سوته دلان «علي حاتمي»، قيصر «مسعود كيميايي»، شازده احتجاب «بهمن فرمانآرا» و خيلي كارهاي ديگر، هنوز در يادهاست. اين پير دوستداشتني سينماي ما اين روزها مريض است و در خانه به سر ميبرد. چند وقت پيش هم بهخاطر توهين مردم ايران به مسي، بازيكن شهير آرژانتيني، اظهارنظر كرد و آن كار ايرانيها را مذموم خواند.
بعد از آن خبرهايي منتشر شد كه باشگاه استقلال ميخواهد براي دلجويي از مسي، ملاقات او و مشايخي را ترتيب دهد كه فعلا در حد يك خبر مانده است! اما استاد بازيگري از انتشار چنين خبرهايي ناراضي است. با او گفتوگويي داشتيم تا هم علت ناراحتياش را بپرسيم و هم از سالهاي بازيگرياش.
ماجراي مسي چقدر جدي است؟ يعني اگر امكان رفتن به آرژانيتن فراهم شود واقعا به ديدار مسي ميرويد؟
من اصلا هيچ اطلاعي ندارم. نه خودم را لوس ميكنم و نه ميخواهم خودم را مطرح كنم. مسئلهاي كه پيش آمد يك مسئله انساني بود، درباره ملت و فرهنگ ايران بود. مسئلهاي كه براي من خيلي مهم بود، چون ما ملت بيادبي نيستيم. فرهنگ غني هزاران ساله داريم، ملت باشرفي هستيم و به كسي توهين نميكنيم.
اين تنها براي من هم مطرح نشد، براي خيليها از جوانها گرفته تا پيرها مطرح شد. من وقتي خانه پدرم ميرفتم و از من ميپرسيدند غذا خوردهاي، حتي اگر نخورده بودم هم ميگفتم خوردهام. يعني تا اين حد خجالتي هستم. من اصلا پررو نيستم كه خودم را جلو بيندازم و بگويم من خيلي به فكر اين مسئله هستم. در مصاحبههايم هم گفته بودم كه بايد با همه اساتيد صحبت كنم و با همه قشرها حرف بزنم.
اين فكر جمشيد مشايخي به تنهايي نيست، اين احساس يك ملت است. بعضي اوقات يك چيزهايي آنقدر الكي بزرگ ميشوند كه بعضيها فكر ميكنند جمشيد مشايخي خودش را جلو انداخته تا بگويد خيلي مطرح است! اصلا اينطور نيست. من هميشه گفتهام كه شاگرد ملت ايران بودم، هستم و خواهم بود و هيچم و به اين هيچ بودن افتخار ميكنم.
مثل اينكه خيلي ناراحت هستيد! اصلا بحث ديدار با مسي از كجا شروع شد؟
يك بار برنامه ۹۰ با من تلفني حرف زدند و من فقط احساسم را مطرح كردم. من معتقدم ايراني بيادب نيست. بعد از آن به وسيله بچههاي خبرنگار به نشستي با آقايان فتحاللهزاده و رويانيان دعوت شدم و اين مسئله ديدار با مسي هم از طرف آنها مطرح شد. من فقط احساسم از برخورد مردم را بيان كردم. هرجاي دنيا برويد مگر چند كشور هستند كه بزرگان ادبشان فراوان باشند؟ هيچ كشوري به اندازه كشور ما در زمينه اخلاق، ادب و فرهنگ، لطايف ندارد. پس اين حرف بيربطي نيست اگر امروز من ادعا كنم كه مردم ايران بيادب نيستند و غصه ميخورم كه از زبان كسي حرف زشتي بيرون بيايد و به يك خارجي نسبت داده شود. من فقط دلم سوخت.
بهتر است از اين بحث بگذريم چون بهنظر ميرسد اصلا براي شما شيرين نيست! جايي خواندم كه شما نقش كمالالملك را حاصل عمر هنريتان ميدانيد. چرا اين نقش؟!
من در آنجا بحثم اين بود كه كمالالملك يك هنرمند بود و نگاهش به مردم و به حكومتهاي زمان خودش، نگاه هنرمندانه است. در واقع خودش را نفروخته. هنرمند نبايد خودش را بفروشد و نوكر پادشاهان باشد. اين اصل را در اين شخصيت ميبينيم. كمالالملك كسي نبود كه به خاطر مقام و موقعيت، مجيز كسي را بگويد يا بنده كسي باشد، او بنده مردم بود و اصلا براي همين من اين نقش را بازي كردم و خيلي هم دوستش داشتم. حضرت حافظ ميگويد ما آبروي فقر و قناعت نميبريم، با پادشه بگو كه روزي مقرر است. من اين بيت را قبول دارم. زمان سلطان محمود غزنوي، ۴۰۰ شاعر وجود داشت كه ۳۹۹ نفرشان مجيزگوي شاه بودند و فقط فردوسي در مقابل او ايستاد. من فردوسي را قبول دارم. احساس من هميشه همين بوده، احساس فردوسي و حافظ و امثالهم. كمالالملك را هم براي همين خيلي دوست داشتم.
در واقع چون يك هنرمند واقعي بود؟
بله. دقيقا. تفكر و رفتار يك هنرمند واقعي را داشت.
اصلا شده تا به حال فكر كنيد كه مثلا نقشي را بيش از همه نقشهاي ديگرتان دوست داشتهايد؟ مثلا الان بايستيد و به همه عمر هنريتان نگاه كنيد و بگوييد من فلان نقش را بيش از همه نقشها دوست دارم.
خيلي كارهايم با بزرگان سينما را دوست داشتم. كارهايم با مسعود كيميايي، بهمن فرمانآرا و خيليهاي ديگر. اما من «يه بوس كوچولو» را خيلي دوست داشتم. شخصيتي را كه بازي كردم خيلي دوست داشتم. چون عاشق مردم بود و به خاطر آنها زندگي ميكرد. در جايي ميگفت «آنقدر به همه اميد دادم كه ديگر الان اميدي برايم نمانده است!»
داستان آشنايي شما با علي حاتمي از كجا شروع شد؟
قبل از اينكه دوستان ديگر با علي آشنا شوند، من با او آشنا شدم. علي نمايشنامه مينوشت و به اداره هنرهاي دراماتيك ميآورد. آشنايي ما برميگردد به اوايل دهه ۴۰. هنوز هم ازدواج نكرده بود. نقش اصلي اولين فيلمش به عهده من و حسين كسبيان بود كه اين فيلم هيچگاه ساخته نشد.
تئاتر را از كي شروع كرديد؟ ميدانم كه داوود رشيدي و علي نصيريان و يكي دو نفر ديگر با هم گروه تئاتري تشكيل دادند و كارشان را از همانجا شروع كردند. شما هم با آنها بوديد؟
اداره هنرهاي دراماتيك در سال ۱۳۳۶ تاسيس شد. اولين كسي كه آنجا استخدام شد، من بودم. افراد ديگر بعدها آمدند. بعضيها در گروه هنر ملي بودند و بعضيها به صورت آزاد آمدند. من هم اولين كسي را كه ديدم، لطفالدين خسروي شاگرد دكتر فروغ بود كه او هم در آموزش و پرورش معلم بود و قصد داشت خودش را به اداره هنرهاي كل كشور(اداره هنرهاي دراماتيك) منتقل كند. بعدها پرويز كاردان آمد، اسماعيل شنگله و جعفر واليزاده آمدند، محمدعلي كشاورز، علي نصيريان هم بعد از آنها آمد. فخري خروش و عزتالله انتظامي هم سالهاي بعدش آمدند. داوود رشيدي سال ۳۹ و حميد سمندريان سال ۳۸ آمدند.
چه حافظهاي، حتي سالهاي ورود ديگران را هم يادتان مانده! اشاره كرديد در سال ۳۶ وارد تئاتر شديد. زندگي هنري شما به قبل و بعد از انقلاب تقسيم ميشود. خودتان كارهاي هنريتان در كدام دوره را بيشتر دوست داريد؟
شما اگر زندگي هنري بازيگر بزرگي چون مارلون براندو را هم بخواهيد بررسي كنيد، شايد اگر در قيد حيات بود ميگفت فقط از چند فيلمي كه بازي كرده خوشش ميآيد. من كه كوچكتر از او هستم هم همينطور. من از همه كارهايم خوشم نميآيد اما تعدادي از فيلمهايم را دوست دارم. چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن. من اگر قيصر و شازده احتجاب را قبل از انقلاب بازي كردم، خيلي دوستشان دارم. سوتهدلان علي حاتمي را هم دوست دارم.
بعد از اينكه انقلاب شد بعضي از بازيگران به خارج از كشور مهاجرت كردند و بعضي ديگر با تغييراتي در زندگيشان دوباره به سينما و تلويزيون ايران برگشتند. زندگي شما دستخوش چنين تغييراتي نشد؟
اين چيزي كه ميخواهم بگويم، تا به حال نگفتهام؛ بعد از انقلاب دكتر پرويز وردآور قائممقام وزير فرهنگ و هنر شد. او از من خواست رئيس اداره تئاتر شوم. من هم از سال ۵۷ تا ۵۹ مسئول اداره تئاتر وزارت ارشاد بودم. اسم تئاتر ۲۵شهريور را هم من به سنگلج تغيير دادم. جعفر واليزاده كه از هنرمندان اداره تئاتر بود، گفت جلال آلاحمد گفته است اينجا محله سنگلج است كاش اسم اين تئاتر هم سنگلج باشد، ماهم اسمش را تغيير داديم.
در كارنامه هنري شما هيچ سيمرغي وجود دارد. با وجود كارنامه درخشاني كه داريد اين كمي عجيب است!
قبل از اينكه تنديس سيمرغ ساخته شود، به برندههاي جشنواره فيلم فجر، لوح ميدادند كه من به خاطر كمالالملك و گلهاي داوودي لوح گرفتم. اجازه دهيد رك به شما بگويم! من هيچوقت عضو هيچ باندي نبودم. بعضي از فيلمهايي كه بازي كردم بعد از سالها همه ميگفتند عجب بازي خوبي ولي چرا سيمرغ نگرفتي؟! چون من عضو هيچ باندي نبودم. همه چيز باندبازي شده. يك آقايي هست كه اسمش را نميبرم -نه به خاطر ترسم، كه من از هيچكس واهمهاي ندارم، اگر اسمش را ببرم خيلي بيخودي اسمش بزرگ ميشود- همه چيز سينما دست اوست. مگر چه كرده كه به اينجا رسيده؟! اصلا انگار سينما نداريم و داريم در يك دكان فعاليت ميكنيم!
شما هم بازيگر تئاتر هستيد هم تلويزيون و هم سينما. هميشه هم خيلي قوي در نقشتان ظاهر شدهايد. اساسا بازي در اين مديومها براي شما فرقي هم ميكند؟
تئاتر دنياي متفاوتي نسبت به سينما و تلويزيون دارد. من كارم را اصلا با تئاتر شروع كردم. آخرين كارم در ۱۳-۱۴ سال پيش روي صحنه رفت. هادي مرزبان نمايشنامهاي به نام «شب روي سنگ فرش خيس» به نويسندگي شادروان اكبر رادي داشت كه من را هم به عنوان بازيگر دعوت كرده بود. اما چندسال بود كه ديگر بازي نميكردم و از تئاتر دور شده بودم براي همين از هادي خواستم كه به مدت يك ماه با من به تنهايي تمرين كند تا بتوانم خودم را به ديگر بازيگران نمايش برسانم. اصل حرفم اين است كه بازي در تئاتر و سينما و تلويزيون با هم فرق ميكند. من و بعضي از دوستان تئاتريام وقتي از تئاتر قرار بود در فيلم «خشت و آينه» به كارگرداني ابراهيم گلستان بازي كنم، قرار شد گلستان با ما سي جلسه تمرين كند تا از بازي اغراقآميز تئاتر بيرون بياييم و بازيهاي زيرپوستي و حسي ارائه دهيم.
بعضي از بازيگران امروزي معتقدند اين مديومها هيچ فرقي با هم ندارند!
نه اصلا اينطور نيست. خيلي با هم فرق دارند. كساني كه اينطور فكر ميكنند كاملا اشتباه ميكنند. بازي صحنه تئاتر با بازي در تلويزيون زمين تا آسمان فرق ميكند
تفاوتشان در چيست؟
در تئاتر بازي اغراقآميز ارائه ميدهيد براي اينكه تماشاچي بازي شما را ببيند. اما در سينما و تلويزيون تماشاچي يك كلوزآپ از شما ميبيند و تمام حست از چشم و صورتت منتقل ميشود. در واقع يك بازي كاملا زيرپوستي است. اين چيزي نيست كه من بگويم، اين يك اصل است. به نظر من كساني كه ميگويند بازي در اين مديومها تفاوتي با هم ندارند، اصلا بازيگر نيستند و بازيگري نميدانند! زماني با براندو گفتوگو كردند و پرسيدند كار جديدي در صحنه تئاتر داريد؟ جواب ميدهد اصلا حرفش را نزنيد، بازي در تئاتر خيلي سخت است. اين را بزرگترين بازيگر جهان ميگويد، آنوقت ما در ايران، خودمان را لوس ميكنيم و ميگوييم فرقي ندارد؟! بعضيها از سينما به تئاتر ميروند و ميخواهند روي صحنه هم بازي كنند. در صورتي كه نميدانند چقدر بازي در تئاتر سخت است. به نظرم كساني هم كه ميروند تئاتر اين افراد را تماشا كنند براي ديدن خود تئاتر نيست، بلكه براي ديدن بازيگران ميروند! بازيگر تئاتر بايد سخت كار كند تا بتواند بازي كند. اگر توان داشتم و ميخواستم در تئاتري بازي كنم شك نكنيد كه ماهها طول ميكشيد تا خودم را آماده كنم. بعضيها كارهاي سخت را آسان فرض ميكنند و وضعيت تئاتر و سينماي ما را ميبينيد! چندتا بازيگر بزرگ و كاركشته در سينما و تئاتر داريم؟ به خاطر همين بيتوجهيها كارهايي كه ميبينيم خيلي بد هستند. من اگر دويست سال هم عمر كنم و در همه اين دويست سال بازي كنم، نميتوانم يك بازيگر خوب شوم.
سالهاست ديگر تئاتري از شما نميبينيم. چرا؟
بعد از انقلاب در جمع، ۴ تئاتر بيشتر بازي نكردم. خيلي مشكلات جسمي زيادي در طول سالها برايم به وجود آمد كه باعث شد ديگر بازي تئاتر را كنار بگذارم. بازي تئاتر نياز به تمرين زياد و سختكوشي دارد كه از توان من خارج بود.
چطور بعد از اين همه سال بازيگري به سراغ كارگرداني نرفتيد در صورتي كه ميبينيم خيلي از بازيگرها بعد از چندسال بازي، به سراغ كارگرداني ميروند؟!
وقتي در اداره هنرهاي دراماتيك استخدام شدم حكمم، كارگرداني بود. در همان سالها يك سريال تلويزيوني كارگرداني كردم ولي ديگر اين كار را نكردم. چون استعدادم در بازيگري است. به نظرم آدم يك كار را درست و حسابي انجام دهد بهتر از اين است كه چند كار را نصف و نيمه انجام دهد.
پيش آمده كه نقشي را به خاطر پول بازي كرده باشيد؟
بله، سالها پيش چنين اتفاقي افتاد. يادم ميآيد با اداره تئاتر دعوايم شد و بيرون زدم و مجبور شدم براي پول نقشي را بپذيرم. اما خيلي اين ماجرا تكرار نشد. بعد از آن دوباره با اداره آشتي كردم و برگشتم.
نظر کاربران
آقای جمشید مشایخی یک هنر پیشه دوست داشتنی است که در بین مردم از درک بالائی بر خوردار میباشد وبا زبان ساده ومردمی با مخاطب خود صحبت میکند وارد مسائل سیاسیش نکنیداما یک یاد آوری جناب آقای مشایخی اینهمه الفاظ رکیک وزننده از مسولین وملت ایران به سایر ممالک که گفت میشود آیا بگوش شما خورده است مثلا پرچم یک کشوری را آتش میزنند هنگام نماز خواندن فوش میدهند به بالاتری مقامات کشورهای دیگر اهانت میکنند ( احمدی نژاد میگفت اوباما کاکا سیاه) وهزاران توهین وفهاشی که از زبان فرمانده سپاه وسایرین گفته میشود انشا ء الله بگوش شما نرسد در ایران فقط وفقط یکنفر بود که با دشمنانش هم محترمانه صحبت میکرد آنهم آقای خمینی بود میگفت آقای کارتل ولی مسولین فعلی هیچکدام حقوق انسانی را رعایت نمیکنند
اون حرکت فیسبوکی اینقدر زشت بود که سالها تنمون رو بلرزونه اما امیدوارم واقعا مردم به خودمون بیاییم و تمام بی اخلاقیهایی که طی این سالها برامون عادت شده کنار بزاریم