فرد زینه مان، نابغهای برای همه دورانها
فرد زینه مان جوانی یهودی و مهاجر فقیری بود که در سال ۱۹۲۹ در آغاز بحران مالی و فروپاشی اقتصادی، با جیب خالی و آیندهای مبهم تک و تنها وارد آمریکا شد. از همان آغاز در اطراف استودیوهای فیلمسازی در هالیوود پرسه میزد و با درک عظمتِ ابزار ویرانگر سینما برای آیندهی کاری خود خیال پردازی میکرد.
برترینها - بهنام منقولی: ۱۱۲ سال از تولد «فرد زینه مان» کارگردان اتریشی میگذرد، با این وجود آثار و میراث وی در تاریخ سینما و هالیوود به حدی مهم، پیشرو و فراتر از زمانه اش بوده است که ما را مجاب میکند بعد از گذشت ۷ دهه از دوران ظهور و اوج فیلمسازی وی به این مساله بپردازیم که زینه مان و آثار جاودانه وی مانند «ماجرای نیم روز»، «مردی برای تمام فصول» و «روز شغال» چه چیزی در خود داشته اند که هنوز هم با تماشای مجدد آنها در عین خلاقانه بودن و کهنه نشدن، سرشار از مفاهیم و دریافتهایی تازه اند.
فرد زینه مان جوانی یهودی و مهاجر فقیری بود که در سال ۱۹۲۹ در آغاز بحران مالی و فروپاشی اقتصادی، با جیب خالی و آیندهای مبهم تک و تنها وارد آمریکا شد. از همان آغاز در اطراف استودیوهای فیلمسازی در هالیوود پرسه میزد و با درک عظمتِ ابزار ویرانگر سینما برای آیندهی کاری خود خیال پردازی میکرد. وی سالها توامان به یادگیری و کار در حوزه عکاسی، فیلمبرداری و تدوین پرداخت که بعدها بسیار در موفقیت وی تاثیرگذار بود، در سال ۱۹۳۸ با ساخت یک فیلم کوتاه جایزهی اسکار گرفت. در تمام این دوران کاری مسئلهی جنگ، امنیت و اضطراب همراه همیشگی اش بود و از نئورئالیستهای ایتالیایی الهام میگرفت. با وجود میانسالی همچنان اسم و رسمی نداشت و چند فیلم بلند ساخت که دیده نشدند، تا اینکه در سال ۱۹۵۲ یکی از شاهکارهای ابدی تاریخ سینما را ساخت یعنی «ماجرای نیم روز» که در ایران با نام «صلات ظهر» هم شناخته میشود.
«ماجرای نیم روز» روایتگر مارشال ویل کین (با بازی درخشان گری کوپر) کلانتر شهری است که پس از سالها خدمت به جامعه حالا به دنبال سر و سامان دادن زندگی شخصی و ازدواج است، اما ناگهان متوجه میشود قاتل خطرناکی که پیشتر بازداشت کرده بود آزاد شده و امنیت شهر در معرض تهدید است، در حالی که مردم شهر در بی خیالی و بی مسئولیتی مطلق به سر میبرند و بر ضد مارشال هستند. مارشال در عین تنهایی به فکر حفظ شرافت و قانون، دفاع از شهر و مردمانی است که از او متنفرند.
«ماجرای نیم روز» در دورانی ساخته شد که هالیوود متاثر از پاکسازیهای جریان «مک کارتیسم»، آغاز جنگ سرد و نفرت پراکنی علیه نویسندگان و روشنفکران چپ در آمریکا بود به همین دلیل در دوران خود بد فهمیده شد و تفسیرهای فرامتنی باعث شد بسیاری به آن روی خوش نشان ندادند (با وجود برنده شدن چند جایزه اسکار مهم مانند بازیگر مرد نقش اول). عدهای فیلم را شدیدا راست گرایانه و توجیه کننده سیاستهای امنیتی و جنگ طلبانه، خشن و توهم دشمن سازی دانستند در حالی که دیگران فیلم را شورشی تمام عیار علیه سیستم و نظم موجود میدانستند.
اما در واقع مارشالِ «ماجرای نیم روز» نه نماد کهنه سربازانی است که در پی آسایش پس از جنگ هستند و متوجه میشوند جنگ تمامی ندارد و نه نماد هرج و مرج و شورش علیه نظم حاکم، بلکه روایت مردی است قانون مدار که در موقعیتی خطیر میبیند دستاوردهایش رو به تباهی است در حالی که جامعه در انحطاط به سر میبرد و بی مسئولیتی؛ جامعهای که در بزنگاه خطر و نبردِ مرگ و زندگی، بوی خیانت و منافع شخصی میدهد. تئوری سیاسی نهفته در قالب روابط شهر، کلیسا، قانون، کلانتر و تبهکاران نمادی است از جامعه آمریکا، اهمیت قانون و عدالت در میان حافظان دموکراسی. مارشالِ فیلم در نهایت میتوانست نماد تنهایی روشنفکران و کسانی باشد که در دادگاههای آن دوره محکوم و ممنوع الکار و خانه نشین میشدند و اکثرا همکاران آنها علیه شان شهادت میدادند.
«ماجرای نیم روز» در روزگار اوج وسترنهای محافظه کارانه جان فورد و یکه تازی جان وین و برخلاف آن، با نمایش جامعهای ترسو و رو به اضمحلال که اصول خود را فراموش نموده و مارشال خود را تنها گذاشته و از طرفی همراهی یک مرد کور، یک کودک و یک زن با مارشال که خود در شک و تردید و اضطراب است؛ همه کلیشههای مضمونی رایج در آن روزگار را شکست و با ساختار شکنی خود ژانر وسترن را یک سطح ارتقاء داد. بر زمین انداختن ستارهی نشان کلانتر در پایان فیلم توسط مارشال و ترک شهر و مردم، امری نبود که در سینما و جامعه آن روز به راحتی درک و پذیرفته شود.
رویکرد مکتبی فرد زینه مان در سینما «واقع گرایی اجتماعی» بود به همین دلیل برای باورپذیری بیشتر، نقش زنان و عامه مردم را در آثار خود برجسته میکرد. جزو عاشقان هنر و ادبیات بود و از سویی دیگر به دلیل تحصیل در رشته حقوق با مبانی سیاسی و اندیشههای انتقادی آشنایی داشت. از طرفی به دلیل سالها دستیاری و تجربه و آموزش در حوزههای فیلمبرداری و تدوین چنان به «تصویرسازی» مسلط شده بود که در دکوپاژ و کارگردانی، مدیوم سینما را تغییر و ارتقاء داد و در این میان همواره از متنهایی فاخر و اقتباسهایی ادبی بهره برد و بدین ترتیب از منظر فرمی و روایی آثاری آفرید که امروز دست نیافتنی به نظر میرسند.
وی بلافاصله پس از موفقیت «ماجرای نیم روز» فیلم درخشان «از اینجا تا ابدیت» را ساخت، باز هم داستان یک قهرمان تنها و مضطرب و درگیرِ پیچیدگیهای اخلاقی و وجدانی که این بار در قامت یک سرباز، قربانی فرماندهان میشود. با این فیلم برای اولین بار به جایزهی اسکار کارگردانی رسید و در مسیر ثبات شهرت و اعتبار گام نهاد. بعد از ساخت چند فیلم دیگر و ۵ سال ممنوع الکاری (به دلیل اینکه سبک واقع گرایانه وی مورد سوء تفسیر قرار گرفت و علیه سیستم و چپ گرایانه تلقی شد) در نهایت برخلاف میلش مجبور به مهاجرت از آمریکا به انگلستان شد و در اروپا فاخرترین اثر خود یعنی «مردی برای تمام فصول» را در ۱۹۶۸ کارگردانی کرد اگر چه مانند شخصیتهای آثارش لجوجانه دست از آرمانهای خود نکشید و همچنان «وجدان و اخلاق فردی» مساله اساسی اش بود.
«مردی برای تمام فصول» روایتی بود بر مبنای تاریخ مکتوب؛ «سر تامس مور»، صدر اعظمِ هنری پنجم پادشاه انگلستان در اوایل رنسانس حاضر نیست بپذیرد که پادشاه همسر نازای خود را برخلاف آیین کاتولیک و عرف و قانون طلاق دهد. اما این بار جنس درگیری اخلاقی «قهرمانِ تنها» یعنی تامس مور عواقبی سیاسی و مکافاتی مذهبی و ترس از جهنم را در پی دارد، از طرفی ضرورتی است سیاسی که پادشاه همسر و ولیعهد داشته باشد و این مسائل جذابیت و پیچیدگی درام را دو چندان کرده است. باز هم یک مرد با انتخاب خود در موقعیتی خطیر به تنهایی باید قانون و شریعت را از انحراف نجات دهد. زینه مان که خود به عنوان یک یهودی زاده اضطراب و مسائل وجدانی و اخلاقی جزئی از تربیتش و زمانه و زیستش در اروپا بود به خوبی تضادهای میان حقیقت افلاطونی و ضرورت عملی را در این فیلم نمایش داد و با این فیلم پرهزینه تسلط خود را بر درامهای تاریخی و درآوردن مفاهیم روز اخلاقی از بطن یک موقعیت تاریخی واقعی نمایان کرد و برای دومین بار اسکار کارگردانی را از آن خود کرد.
زینه مان که همواره به دنبال تجربههای جدید فرمی و ساخت فیلم در ژانرهای مختلف بود، در سالهای پایانی عمر خود دو اثر مهم دیگر ساخت «جولیا» و «روز شغال». از نظر بسیاری منتقدان «روز شغال» تولد ژانر پلیسی - حادثهای جدید است در بستری سیاسی. گروهی که از کسب استقلال الجزایر توسط فرانسه ناراضی اند تروریستی را استخدام میکنند تا رئیس جمهور فرانسه را ترور کند. فرم روایت، قاب بندی، تدوین و ریتم تند و تعلیق این فیلم به کلی جدید و نوآورانه است و تا امروز هم تاثیرات آن در فیلمهای هم رده خود ادامه دارد، همه اینها ریشه در استعداد و تخصص زینه مان یعنی «هنر تدوین» داشت. در «جولیا» نیز اوج درکش از مفهوم «درام روانشناسانه» را در بستر داستانی درباره افراد درگیر در جنگ جهانی دوم روایت کرد.
با قطعیت میشود گفت زینه مان در اکثر ژانرهای مهم سینمایی فیلم ساخت از موزیکال تا وسترن و تاریخی و تریلر حادثه ای؛ و در همهی آن ژانرها هم تغییراتی اساسی ایجاد کرد در عین اینکه محدود به آن ژانر نماند. به عبارتی «ماجرای نیم روز» یک وسترن استخوان دار است، اما فقط وسترن نیست؛ «مردی برای تمام فصول» درام تاریخی و جدی است، اما محدود به تاریخ نیست. او یک قصه گوی ماهر بود که مفاهیم مرتبط با انسان و اخلاق را با سبک رئالیستی خود ماهرانه در شخصیت هایش در هم میتنید و این گونه داستان را از زمانه و جغرافیای خود فراتر میبرد. دائما میان فضا سازی و شخصیت در نوسان بود.
از طرفی وسواسهای فرمی و ایدههای جدید و بعضا جنون آمیز تکنیکی اش را هرگز رها نمیکرد، به طور مثال در «ماجرای نیم روز» از سبک فیلمبرداری گزارشهای خبری آن روز استفاده کرد و نورپردازی بسیار روشن، یا دقایق روایت داستان فیلم را برابر زمان واقعی قرار داد که حرکتی آوانگارد بود و جسورانه. عموما به پایانهای باز علاقمند بود یا معتقد بود اختراع صدا یا رنگی شدن در سینما موجب عقب گرد شده است و «اصالتِ روایت تصویری» را به حاشیه برده است. ذهنش دائما مشغول احیاء تصویر به کمک متن و روایت بود. معتقد بود " فیلم سازی یعنی رسیدن به حداقل تفاهم ممکن از مسیر هنر".
او جزو استثنائات تاریخ سینماست که معجونی جادویی از استعداد و نبوغ، تخصص و تجربه بود و در همه فنون سینمایی از تکنیک و فرم تا فیلمنامه و طراحی شخصیت دستی داشت و همه را در کار خود به خدمت میگرفت، در عین حال اهل پُزهای روشنفکرانه کارگردانهای اروپایی و مولف هم دوران خود نبود و اصالت را به قصه میداد. در میان بحران و تعلیق داستانی، بحران درونی شخصیت را برجسته میکرد. دغدغه اش تضادهای میان انتخاب زندگی سازش کارانه و یا مرگ قهرمانانه در موقعیتهای دراماتیک و حساس بود. جزو معدود کارگردانانی بود که در آن دوران برای بازیگران پیش از فیلمبرداری جلسات بحث درباره فیلمنامه میگذاشت تا به عمق شخصیتها نزدیکشان کند و این گونه بود که بسیاری از بزرگترین بازیگران سینما با آثار او کشف شدند مانند گریس کلی یا اوا گاردنر و مریل استریپ. حتی شخصیتهای فرعی آثار او از شخصیتهای اصلی فیلمهای دیگران عمیقتر بود.
با وجود اینکه این روزها با پیشرفتهای تکنیکی سینما، برگشت به فیلمهای کُند و کلاسیک هالیوود و تماشای آنها کار سادهای نیست، اما آثار زینه مان به دلایل فوق که برشمردیم رنگ و بو و خاصیت خود را از دست نداده اند و گفتمان شان منقضی نشده است؛ تماشای چند باره آنها هر بار به درک زوایای جدیدی از هنر سینما و مدیوم آن کمک میکند و به همین دلیل در مدارس و آکادمیهای فیلمسازی در دنیا واحدهایی از دروس هنرجویان به مرور آثار وی اختصاص داده شده اند؛ آثاری که جان کلامشان در این جمله زینه مان در یک مصاحبه در اواخر عمرش خلاصه میشود:
" تلاش برای تغییر دادن یک فرد در جهت اینکه رفتار و گفتمان نسل جدید را بپذیرد کاری است غیرممکن و رقت انگیز. انسان باید راه خود را به تنهایی دنبال کند و اطمینان داشته باشد که این راه والاتر از مدهای زودگذر زمانه است. "
نظر کاربران
فیلم بزن بزن خوب چی داری؟