سیاوش کسرایی؛ گردش به راست از قلب چپ
سیاوش کسرایی (۱۳۷۴-۱۳۰۵) یکی از تاثیر گذارترین و برجستهترین شعرای معاصر ایران است که متاسفانه در رسانهها کمتر به او پرداخته شده است. در این مطلب میخواهیم نگاهی اجمالی به زندگی آثار این شاعر بپردازیم.
برترینها - صدف پیکامی: سیاوش کسرایی (۱۳۷۴-۱۳۰۵) یکی از تاثیر گذارترین و برجستهترین شعرای معاصر ایران است که متاسفانه در رسانهها کمتر به او پرداخته شده است. در این مطلب میخواهیم نگاهی اجمالی به زندگی آثار این شاعر بپردازیم.
سیاوش کسرایی علاوه بر شعر گفتن نقاشی نیز میکرد و در این زمینه نیز آثار قابل تاملی را خلق کرده است. سیاوش کسرایی در اصفهان متولد شد، اما پس از تولدش همراه با خانواده اش به تهران مهاجرت کرد. او پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی به مدرسهی دارلفنون رفت.
وی در نیمهی دههی بیستم شمسی وارد دانشکده حقوق شد و لیسانس خود را از همان دانشگاه اخذ کرد. پس از اتمام تحصیل، کسرایی نیز مانند بسیاری به خدمت سربازی رفت. در همین دوران بود که بیش از پیش با آثار نیما آشنا شد و سپس به آشنایی این دو منجر شد. کسرایی، شعر گفتن را از سنین جوانی آغاز کرد. کسرایی از طریق شغلهای دولتی و اداری امرار معاش میکرد تا اینکه پس از کودتای سال ۳۲ مدتی به زندان افتاد. او در رابطه با زندان اشعار زیادی را سرود. با اینکه سیاوش کسرایی از شاگردان نیما یوشیج بود و همواره شعر نو میسرود، اما او همیشه به اشعار کهن و به طور کلی ادبیات کهن علاقهی خاصی داشت.
نکتهی که دربارهی زندگی سیاوش کسرایی مهم است، سیاسی بودن شخصیت او است. کسرایی در جوانی به حزب توده پیوست و خیلی از آثار او تحت تاثیر نگاه ایدئولوژیک وی هستند. شاید به همین دلیل است که او را از آرمانگراترین شعرای معاصر ایران میدانند. او که در توصیف انسان یکی از بهترین شاعران است، یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران نیز بوده است.
کسرایی در میان شاعران و نویسندگان، یاران بسیاری داشتن که همواره با آنان مصاحبت داشت. ادیبان بسیاری در دفتر کار او رفت و آمد داشتند و جلسات زیادی را در باب ادبیات برگزار میکردند. کسرایی بیش از همه با افرادی، چون هوشنگ ابتهاج، احمد رضا احمدی، محمود اعتمادزاده (م. ا. به آذین)، ایرج افشار، فروغ فرخزاد، مرتضی کیوان، شاهرخ مسکوب، فریدون مشیری، نادر نادرپور، نیما یوشیج، و ابراهیم یونسی ارتباط داشت.
وی پس از انقلاب ۵۷ در سال ۱۳۶۱ ابتدا به افغانستان و سپس به مسکو رفت و پس از چند سال به وین پایتخت اتریش مهاجرت کرد و تا پایان عمر در همان شهر ماند. سیاوش کسرایی که رابطهی نزدیکی با شاعر مشهور، هوشنگ ابتهاج داشت، وصیت کرد که پس از مرگش ابتهاج متولی و مسئول آثار او باشد. آثار سیاوش کسرایی که بصورت مجموعه شعر هستند عبارتند از: «آوار»، «آرش کمانگیر»، «از خون سیاوش»، «سنگ و شبنم»، «با دماوند خاموش»، «خانگی»، «به سرخی آتش، به طعم دود»، «از قرق تا خروسخوان»، «تراشههای تبر»، «مهره سرخ»، «هوای آفتاب»، «ستارگان سپیدهدم»، «مهره سرخ» و «گزیده اشعار».
مجموعهی آرش کمانگیر مشهورترین و حماسیترین اثر سیاوش کسرایی است که گرچه نیمایی نوشته شده، اما روح آن کاملا حماسی و ملهم از شعر کهن پارسی است. در مورد مجموعهی آرش این نکته را نیز باید در نظر داشت که دورهی سراییدن این مجموعه در دوران پاشدساهی محمدرضا پهلوی بوده و شاعر برای اینکه مسائلی را مطرح کند و این مسائل سانسور تمهیدی اندیشیده است که این تمهید، داستان سرایی در شعر بوده است.
همانطور که میدانید در جوامعی که آثار هنری و ادبی به دلیایل سیاسی به زیر تیغ سانسور میروند، هنرمندان همواره چارهای میاندیشند برای آن که از تیغ این سانسورها در امان بمانند. یکی از راههای فرار از سانسور ایجاد سمبل و نشانه و همچنین تمثیل است. داستان مجموعه شعر آرش به گونهای روایت میشود که مکان آن باید در سرزمینی پر کوه و مرتفع باشد. شاید از این رو بوده که کسرایی، مازندران را به عنوان مکان داستان خود برمی گزیند. این مجموعهی سیاوش کسرایی که آن را اثری حماسی میدانند طبعا دارای عناصر حماسی است. به همین علت در اینجا به تعریف اجمالی حماسه میپردازیم. حماسه را داستانها و شعرهای است که بر اعمال قهرمانانه و افتخارات شخص یا گروهی تاکید دارد. شعر حماسی معاصر این ویژگیها را متناسب با شرایط تاریخی خود و بیانی تازه روایت میشوند.
به همین دلیل است که اشعار حماسی معاصر به هیچ وجه کهنه نیست و کاملا متناسب با زمانهی خود دگرگون شده است. اما سیاوش کسرایی این دگرگونی را تا آنجا پیش میبرد که دیگر این حماسه نه از زبان پهلوانان و قهرمانان بلکه توسط مردم عادی روایت میشود. او در این مجموعه مانند تمام آثارش توجه بسیاری به مردم زمانه خود و شرایط جامعهی آن دوران دارد. در حقیقت میتوان گفت که مجموعهی آرش یکی مجموعهی حماسی است که دارای روح رئلیسم اجتماعی است. میتوان گفت که آثار کسرایی روح حماسی، غنایی، اجتماعی همه همگام با یکدیگر در اثر جریان دارد.
او در مجموعهی آرش بیشتر از هر چیز بر ارزشهای انسانی تاکید میکند. او با تمام ناکامیهایی که در زندگی و اجتماع خود تجربه میکند نوری از امید را در این مجموعه میتاباند. زاویهی دید در مجموعهی آرش به صورت دانای کل است که این دانای کل خود شاعر است. پس از گذشت قسمتی از مجموعه روایت داستان به شخصیت عمو نوروز سپرده میشود. به طور کلی میتوان گفت که آرش تلاشی دورباره برای زنده کردن امید و سرافرازی است که پس از کودتای ۲۸ مرداد از بین رفته بوده است.
آخرین اثر سیاوش کسرایی (منظومه مهره سرخ)
در آخرین منظومهی سیاوش کسرایی شاهد تغییراتی در نگاه و دید شاعر قابل رویت است. در مجموعهی مهره سرخ دیگر از آرمانگرایی مطلق خبری نیست بلکه آرمانگرایی شاعر به نوعی تعدیل شده و به پختگی بیشتری رسیده است. او در این اثر از تجربههای زندگی پرفراز و نشیب خود الهام گرفته و سرنوشت بشر را به صورتی تراژیک بیان میکند.
منظومهی مهره سرخ مملو است از امیدهای برباد رفته، فداکاریها و جانهایی که نثار آرمانهای خود شده اند. کسرایی خود در برآمدی بر مهره سرخ در این باره میگوید: آرش و سهراب گردانندگان این دو منظومه اگر از یک خون بوده باشند، اما هر یک را وظیفهای دیگر است. " سهراب که یکی از شخصیتهای اصلی منظومه مهره سرخ است، با آرش مجموعهی آرش او تفاوتهای چشمگیری دارد.
او شخصیتی مطلق و ایستا نیست بلکه دارای تمام خصایص انسانهای واقعی و حتی امروزی است. در زندگی قهرمان مهره سرخ جهان بینیها پا به پای تغییر جهان تغییر میکنند، اما آرمانهای انسانی تا زندگی هست باقی میمانند. مجموعهی منظومه مهره سرخ را میتوان به اندازهی مجموعهی آرش مهم و اثر گذار دانست. این مجموعه که با پختگی نگرشهای شاعر سروده شده است، دارای قوتهای زیادی است که این اثر را به تولد دوبارهی شاعر شبیه میسازد.
متاسفانه مرگ به سیاوش کسرایی امان نداد تا آثار بیشتری همتای منظومه مهره سرخ از او باقی بماند و شعر فارسی را تحت تاثیر خود قرار دهد. این داستان در سال ۱۳۷۰ شمسی منتشر شده است. این منظومه به طور کلی روایت آخرین ساعات زندگی سهراب پسر رستم است. بیتهای زیر نمونهای از منظومه مهره سرخ است:
بسیار قصهها که به پایان رسید وباز
غمگین کلاغ پیر ره آشیان نجست
اما هنوز در تک این شام میپرد
پرسان و پیکننده هر قصه از نخست
دل دل زنان ستاره خونین شامگاه
در ابر میچکید
سیمرغ ابرها
میرفت تا بمیرد در آشیان شب
پهلو شکافته
سهراب
روی خاک
می سوخت میگداخت
در شعلههای تب
آوا اگر که بود تک شیهه بود.
نظر کاربران
تشکر