گفت و گوی منتشر نشده با پوران فرخزاد به مناسبت سالمرگ فروغ
پوران فرخزاد: هیچ وقت دوست نداشتم مثل فروغ رفتار کنم
بیش از ۵۰ سال از مرگ فروغ فرخزاد میگذرد، اما وقتی کلمه ۵۰ را مینویسید یا میخوانید متوجه میشوید که زمان بسیار طولانی است برای نبود شاعری که چند نسل را درگیر آثار خودش کرده بود.
روزنامه جامجم - محمدرضا کائینی: بیش از ۵۰ سال از مرگ فروغ فرخزاد میگذرد اما وقتی کلمه ۵۰ را مینویسید یا میخوانید متوجه میشوید که زمان بسیار طولانی است برای نبود شاعری که چند نسل را درگیر آثار خودش کرده بود. فارغ از جهان ادبی او نوع زندگی فروغ هم چه در زمان زیست او و چه در نبودش همیشه همراه بوده است با حرف ها و حاشیه های بسیار،از طغیان و سرکشیاش در برابر هنجارهای جامعه و ازدواجش با پرویز شاپور گرفته تا ورودش به جهان سینما و ساخت فیلم تکان دهنده «خانه سیاه است» وآشنایی اش با ابراهیم گلستان که هنوز هم ناگفتههای تازهای دارد.
در میانه این نیمقرن افراد بسیاری هم از نوع زندگی فروغ نقل کردهاند، از نقل قول جنجالی مسعود کیمیایی در رابطه با روز مرگ فروغ بگیرید تا نزدیکان این شاعر که چند وقت پیش نامههای عاشقانه او به پرویز شاپور را منتشر کردند. اما شاید زنده یاد پوران فرخزاد معتبرترین فردی بود که میتوانست در رابطه با فروغ حرف بزند، از شرایط زیستی او در کودکی و نوجوانی تا ورودش به جهان شعر و هنر. این گفتوگوی منتشر نشده ای است با پوران فرخزاد که در حاشیه جلسات ادبی او در روزهای دوشنبه صورت گرفته است. .شرایط حاکم بر فضای فرهنگی جامعه ما نشان می دهد که زندگی وآثار فروغ،همچنان برای علاقهمندان ومنتقدان او موضوعی جذاب ودرخورِگفت وگوست، همین است که شاید حرفهای پوران فرخزاد را جذاب تر کند.
شاید برای آغاز مصاحبه بهتر باشد از این نقطه شروع كنیم كه شما چند سالی است كمتر درباره فروغ صحبت و مصاحبه میكنید و بیشتر در حوزه تمایلات شخصی و آثاری كه دوست دارید تولید كنید، فعال هستید. علت سكوتتان در اینباره چیست؟
البته خیلی هم ساكت نبودهام، اما میپذیرم در سالهای اخیر چندان علاقهمند نبودهام درباره فروغ حرف بزنم. راستش از شما چه پنهان خیلی وقت است نمیدانم خواهر فروغ هستم! مدت درازی است كه فكر میكنم فروغ یك شاعر است و من هم یك نیمچه شاعر هستم. تصور میكنم هر آنچه را لازم بوده است بهعنوان یك خواهر در مورد فروغ بگویم، گفتهام و در مجموع این مردم هستند كه باید درباره او قضاوت كنند. سالهاست میبینم عده زیادی از مردم، بهخصوص جوانها، حرفهای خودشان را در هر مقطع سنیای كه باشند، از زبان فروغ میشنوند و معتقدند او با جسارت و گستاخی، مكنونات قلبی آنها را در زمانی نسبتا دور، یعنی چند دهه پیش بیان كرده. دیدن همین برایم كافی است و مرا خوشحال میكند.
موضوع این گفتوگو، آخرین فصل از زندگی فروغ است و نه كلیت آن. هر چند دامنه بحث، گاهی پای ادوار مختلف زندگی فروغ، اطلاعات و خاطرات مربوط به آن را هم وسط میكشد، اما قبل از ورود به بحث شاید بهتر باشد نقطه پایانی زندگی فروغ را برای ما نقل كنید. یعنی از آخرین روز و آخرین ساعتهای حیات او برایمان بگویید؟
در آن دوره در رادیو كار میكردم و معمولاً برای مطالعه و آماده كردن محتوای برنامهها به كتابخانه سفارت انگلیس میرفتم. البته اعضای خانواده ما كم و بیش به آن كتابخانه میرفتند، چون منابع بسیار خوبی داشت. آن روز صبح به كتابخانه رفته بودم و داشتم كار میكردم كه یك نفر از پشتسر به شانهام دست زد و پرسید: چقدر كار میكنی؟
برگشتم و دیدم فروغ است وآمده تا ادامه نمایشنامه ژان مقدس را ترجمه كند.
گفت: دنبال یك فضای آرام بودم، چون میخواستم نمایشنامه را ترجمه كنم و برای همین به اینجا آمد. نشست كار كرد و حدود یكی دو ساعتی گذشت. بعد به من گفت: میخواهم به خانه مامان بروم كه با هم ناهار بخوریم، تو هم بلند شو بیا.
گفتم در رادیو مهمان دارم و تو هم بیا با هم به رادیو برویم. اصرار كرد تو بیا برویم به خانه مامان، ولی هر چه اصرار كرد قبول نكردم و گفتم: در رادیو كار دارم. او هم به عادت همیشه با لحنی بین شوخی و جدی گفت: خاك تو سرت، به جهنم! خداحافظ، من رفتم و البته برای همیشه رفت!
من هم بعد از مدتی بساطم را جمع كردم و پی كارم رفتم رادیو. آن روز مامان خورش بادمجان درست كرده بود كه فروغ خیلی دوست داشت. وقتی ناهارش را خورده گفته بود: مامان! باید بروم، پوران هم نیامد! و مادر را میبوسد و میرود.
دفتر آقای گلستان یك جیپ قراضه داشت كه باید تعمیر میشد و هنوز نشده بود. گلستان به راننده گفته بود توپشت رل بنشین و نگذار فروغ با این ماشین رانندگی كند، اما آن روز فروغ با اصرار گفته بود: امیخواهم خودم رانندگی كنم و تو كنارم بنشین! بو به هر حال آن اتفاق وحشتناك افتاد. خیلی نمیتوانم درباره اش صحبت كنم.
اگر بخواهیم ویژگیهای دوران اتولدی دیگرب را بسنجیم و ارزیابی كنیم، شاید یكی از ابتداییترین آنها خروج از هیجانات فوقالعاده او در دوران نوجوانی و جوانی باشد. در مجموعههای شعری قبلی فروغ از جمله اسیر و دیوار، شاهد دختری جسور، عصبی و عصیانگر هستیم كه احساسات شخصی خود را بیان میكند و شاید بعضی از نوجوانانی كه تازه وارد این مقطع از زندگی خود میشوند، با آن اشعار همذاتپنداری میكنند، اما در اتولدی دیگرب فروغ نه تنها در كسوت منتقد رفتارهای اجتماعی ایرانیان و فضای فرهنگی كشور ظاهر میشود، بلكه در صدد ترسیم آرمانشهری است كه از فضای حاكم بر جامعه آن دوران بسیار دور است. این تحول و تغییر ناگهانی قطعا ریشه در پیشزمینههایی دارد. به نظر شما چه عواملی سبب شد فروغ از آن اشعار هیجانی اولیه - كه بیشتر جنبه شخصی داشتند- به چنین جایگاهی برسد؟
این از همان مواردی است كه تا فضای خانواده ما را در دوران كودكی و نوجوانی فروغ بررسی نكنیم، نمیتوانیم پاسخ دقیقی برای آن پیدا كنیم. در اینجا باید از هر دو شیوه خاطره و تحلیل كمك گرفت. مطالبی كه دارم میگویم شاید جای دیگری نگفته یا كمتر گفته باشم، اما چون علاقه شما را نسبت به این موضوع میبینم، بیان میكنم. به نظرم یكی از ریشههای مهم آن، شرایط خانوادگی ماست. پدرم افسر شاهنشاهی و یكی از متولیان املاك رضاشاه در شمال بود، به همین دلیل در دورانی كه در نوشهر بودیم، یك بار رضاشاه را در خانه خودمان دیدم. برای استراحت و حرف زدن با پدر به منزل ما آمده بود. گهگاه به املاكش در آنجا سر میزد. بعدها درباره نحوه انجام وظیفهاش هم، سوء تفاهمی پیش آمد و پدر را برای مدتی دستگیر كردند!
به اصطلاح گستاخی فروغ، موجد برخی ذهنیتهای اجتماعی هم درباره او شده است. در این باره چه دیدگاهی دارید؟
در افواه عمومی در مورد فروغ و سایر اعضای خانواده، شهوترانی و بیبند و باری زیاد نسبت دادهاند و تكرار شده است. ما هم كلاً علاقهای به پاسخگویی نداریم. بعضیها كه به من و برادرانم میرسیدند، میگفتند خبر داریم فروغ یا برادرتان در نوجوانی این كارها را كرده و اینطور بودهاند، ولی ما بهجای اینكه دفاع كنیم، میگفتیم تازه خیلی چیزها هم هست كه خبر ندارید! علاقهای نداریم خیلی با اینجور آدمها بحث کنیم. بعضیها تصور كردهاند فامیل فرخزاد داشتن، به معنای اهل فسق و فجور بودن است!
متأسفانه این تصور وجود دارد كه شاید بخشی به عصیان دوران نوجوانی فروغ مربوط باشد. من هم در زمان زنده بودن فروغ و هم بعد از مرگش، خیلی به این مساله فكر كردهام و با شواهد و قرائن زیادی به این نتیجه رسیدهام كه فروغ بیش از آنچه در زندگی به دنبال روابط عاشقانه باشد، دنبال پدر میگشت. سه مردی كه در زندگی او بودند، یعنی پرویز شاپور، دومین مردی كه اگر گلستان نمیآمد، فروغ قطعاً با او ازدواج میكرد و ابراهیم گلستان، هر سه از نظر سنی با فروغ فاصله داشتند و به نوعی نقش پدر را برای او ایفا میكردند
.
این به نوعی ناشی از كمبود پدر در خانواده ما بود و فروغ بهدنبال آن بود كه با پیدا كردن یك تكیهگاه، این كمبود را جبران كند. باورم درباره فروغ این است و بسیاری از نامهها و اشعارش نشان میدهد گریز از خانه و فضایی كه پدر در آن پدری نمیكند، موجب میشود فروغ در بیرون از خانه بهدنبال پدر بگردد
پس صرفنظر از چاشنیهای عاطفی ای كه ازدواج برای فروغ داشت، ظاهراً مفری از فضای خانوادگی هم بوده است. اینطور نیست؟
بله، عشق فروغ در آن سن و سال كم، چند دلیل داشت. دختر فوقالعاده هیجانی و بیشفعالی بود و اینجور دخترها خیلی زود به سن بلوغ میرسند و برای اینكه شخصیت و استقلال خود را اثبات كنند، به وادی عشق وارد میشوند. دور شدن از فضای خانواده و تحكمها و مشكلاتی هم كه وجود داشت، یكی از دلایلش بود.
شاید باید اولین تجلیات خلاقیتهای شعری فروغ را در همین دوره جستوجو كرد؛ اشعاری كه در ااسیرب و ادیوارب منتشر شد، تا حدودی آیینه تمامنمای این دوره است. دیدگاه شما در مورد ویژگیهای شعری فروغ در این دوره چیست؟
از یك دختر 16 -15 سالهای كه تازه وارد زندگی زناشویی شده و كامیابیها و ناكامیهای آن را تجربه میكند، چه توقعی میشود داشت؟ فروغ در آن دوره ساده، معصوم و جستوجوگر بود. توقع دارید سیمون دوبوار باشد؟ بعدها وقتی درباره مجموعه ااسیرب صحبت میكرد، بارها از او شنیدم كه میگفت: اای كاش این شعرها را چاپ نمیكردم!ب خیلی دوست نداشت كسی برای شناخت او به اشعار آن دوره مراجعه كند، ولی من همیشه مخالف بودم. من هم آن زمان به خود فروغ گفتم و هم الان به شما میگویم كه مردم باید بدانند انسان از كجا شروع كرده و به كجا رسیده است.
فروغ در مجموعه اسیر و در دوران نوجوانی، بسیار صریح و بیپروا موضوعاتی را كه معمولا افراد از بیان آنها شرم دارند، اظهار میكند. حتی در چاپ دوم اسیر تكملهای به صورت مقالهای چند صفحهای در پایان كتاب نوشت و گفت: كسانی كه این ایرادها را به من میگیرند، آدمهای عقبماندهای هستند و سیر پیشرفت دنیا به آنها نشان خواهد داد كه زنان باید آزاد باشند و بتوانند احساسات خود را بیان كنند و... (نقل به مضمون) خلاصه از این نوع توجیهات آورد كه گمان نمیكنم بعدها خودش هم به این حرفها اعتقاد داشت. سوالم این است كه سایر اعضای خانواده، از جمله خود شما هم در اینگونه رفتارها با فروغ مشترك بودید و این رفتارها را میپسندید یا نه؟
من یك دختر كاملا محجوب بودم و هیچوقت هم دوست نداشتم مثل فروغ رفتار كنم. الان هم این را بهصراحت میگویم. فروغ را بسیار دوست داشتم و ویژگیهای بارز او، مخصوصا تیزفهمی و جستوجوگری او را بسیار دوست داشتم، ولی هیچوقت مثل او رفتار نكردم. در كلِ دوره نوجوانی و جوانی، شاید با دو سه پسر در حد سلام و علیك ارتباط داشتم و این هم در آن زمان معمول بود و اتفاق ویژهای به شمار نمیرفت. دخترها وقتی وارد جامعه میشدند، بهطور طبیعی، آشناییهایی در حد سلام و علیك با پسرها داشتند، اما فروغ بهدلیل شرایطی كه از سر گذرانده بود، شاید كنجكاویاش او را تحریك میكرد كه ازاین حد فراتربرود.
من به هیچوجه این رفتار را نمیپسندیدم. در طغیانگری و مقاومت، با سایر اعضای خانوادهام مشترك هستم، ولی ظاهرم محجوب و آرام است و عصیان درونی، چندان مرا به كارهای عجیب و غریب وادار نمیكند. برادرم همیشه میگفت: در دل پوران توفان برپاست، ولی ظاهرش میخندد! من مثل فروغ نبودم و بعضی از رفتارهایش را هم نمیپسندیدم، ولی آدم باید خودش را جای او بگذارد و شرایط و مشكلات او را درك كند تا بتواند تحلیل درستی از این رفتارها داشته باشد.
نظر کاربران
خدا نڪنه هیچ دختری جاے فروغ باشد
لطفا داستان زندگی فروغ تا بیست واندے سالی را بخوانید تا بدانید
چه ڪسی بوده وچه ڪارهای شرم آوری انجام داده وچه شعرهای جنسی سروده اون هم در مدح مردانی ڪه از پدرش بزرڱتر بودند
ورابطه با آنها
لطفا از فروغ یک قدیس نسازید
الان ڪه الان است وجهان اینترنت دحتران ایران یڪ هزارم فروغ در بعد اخلاقی بد نیستند
پاسخ ها
فروغ یک فرد جلوتراززمانش بود
برو بابا
ممنون
حالادتمی شد بد خواهرت رو نگی؟ خب فروغ اگه اونطوری نبود که فروغ نمی شد.
کاربر عزیز شما چقدر بی سواد و سطحی نگر تشریف دارین که درمورد فروغ تاثیر گذارترین زن شاعر اینطور صحبت میکنین و اون رو متهم به انحراف جنسی میکنین..کاش آدما اندازه ی سواد و شعورشان دهنشونو باز میکردن.
درووووود بر فروغ عزیز
خیلی قشنگ گفت
و تقریبا ً کامل و البته خلاصه ..
تحلیل پوران از فروغ به نوعی روان شناختی بود ..
یاد مصاحبه ای افتادم که رادیو بی بی سی با بابک تختی کرده بود و او درباره ی تختی و فرضیه ی زندگی و مسیر زندگی رو به مرگ او صحبت کرد .. برای من رویکرد صحبتهای پوران از خواهرش به نوعی تداعی مصاحبه ی تختی شد .
افرادی مثل فروخ فرخ زاد چیزی جز یه شاعر هرزه نبودند !!!! یک تصویر با حجاب از ایشون نمیتونی پیدا کنی !!
پاسخ ها
خاک بر سر بیسوادت !!!! از زندگی و شعور داشتن فقط این نکبت سیاه را می بینید !!!! خاک بر سر سطحی نگری و بیشعوریتون
با شنیدن نام فروغ یاد کامی می افتم ،زندگی طفلک خراب شد ،کسی هم به مرگ اش اهمیت نداد !!!!!!
لای لای ای پسر کوچک من ،دیده بر بند که شب آمده است .....