پروفسور محسن هشترودی، عالم ریاضیدان ایرانی
پی برده بود، آنسوی ظاهر پدیده ها، انحنای قابل درکی وجود دارد که با چشم خرد آدمی دیدنی است. خود آموزگار به دنیا آمده بود و معلمی در رگهایش جریان داشت. پروفسور محسن هشترودی زاده ۲۲ دی سال ۱۲۹۶. از دیار اولینها بود: تبریز!
روزنامه همدلی - عباس ابوالفتحی: پی برده بود، آنسوی ظاهر پدیده ها، انحنای قابل درکی وجود دارد که با چشم خرد آدمی دیدنی است. خود آموزگار به دنیا آمده بود و معلمی در رگهایش جریان داشت. پروفسور محسن هشترودی زاده ۲۲ دی سال ۱۲۹۶. از دیار اولین ها بود: تبریز!
پدرش از بزرگان بود اما با مردم می پرید و نشان از تبار مردمان آزاده داشت. در کنار سردارملی «ستار خان» جنگیده بود و در دور اول و دوم مجلس به نمایندگی از طرف مردم تبریز در مجلس حضور یافته بود. «محسن» هم مثل سه برادرش سخت کوشی و نظم را از پدر آموخت. یک ماه بیشتر نداشت که خانواده اش به تهران نقل مکان می کنند. بعد از طی دوران پایه در مدارس سیروس و اقدسیه خودخوان زبان فرانسه را می آموزد و به مدرسه دارلفنون می رود. چون سطح دارالفنون از دیگر مدارس موجود بالاتر بوده دانش آموزان جدید را از نظر علمی در کلاس محک می زده اند.آنروز معلم هندسه از محسن می خواهد قضیه ای را اثبات کند.
اثبات می کند اما نه با روش های معمول کتاب! نمیدانستند سرکلاسشان یکی از برجسته ترین دانشمندان ریاضیات آینده جهان نشسته است. به زودی کانون توجه معلمان دارالفنون می شود. دوران دبیرستان که به سر می رسد، آهنگ آموزش پزشکی می کند اما با خلقش سازگار نبود. به فرانسه می رود تا مهندس مکانیک بشود، باز هم نه! این رشته هم نتوانست او را راضی کند. پس به تهران باز می گردد و در دارالمعلمین عالی به تحصیل رشته ریاضی می پردازد. ریاضی خودش بود. هجوم مهیج اعداد، جدول ضرب ذوقِ ذهنش را تسخیر می کند. یک ضرب تا دکترای دانشگاه سوربن فرانسه پیش می رود. بعد به میهن باز می گردد. در دهه سوم زندگی. پنج سال می ماند و درجه استادی اش را دریافت می کند.
محسن برادری داشت به نام «محمد ضیا». معلمی خود ساخته و سرکش. محمدضیا هم در دارالفنون تحصیل کرد بود اما نه تا آخر. گویا با دانش بالاتر از حد کلاسش معلمان را دست می انداخته و همین هم سبب اخراجش می شود. بنیان دانش محسن را از همین برادرش می دانند. معلومات پروفسور هشترودی به ریاضیات محدود نبود. تمام زمان و سرمایه اش صرف مطالعه شد. ادبیات میخواند و به فعالیت های اجتماعی نیز علاقه مند بود. همین دید گسترده در زمینههای متفاوت به او بینشی ژرف تر از هم پایه هایش بخشیده بود. روح پرتکاپویش زیر سایه اندیشه ای آزاد منش پرورده شد. شبانه روز چهار ساعت میخوابید و مابقی روز را با همان دقت نظر بالا غرق در تفکر می گذراند. به طرزی که ارتباطش با جهان پر جنبوجوش اطرافش گسسته می شد.
این روش خاص خودش بود برای حل کردن مسائل، که مرتاضان انجام می دهند. علاوه بر تفکر عمیق، نگاه تیزبینش نیز شهره بود. تمام این ویژگی ها بعلاوه حافظه ای قوی منحصر به فردش می کرد. به طور کلی ویژگی های شخصیتی اش خلاصه می شد در؛ وارستگی و ساده زیستی که از پدر خود به ارث برده بود. سخت کوشی و تلاش مستمر. توجه به ذوق و استعداد خود در انتخاب رشته تحصیلی. توجه و تمرکز عمیق بر روی موضوع مورد نظرخود و بی توجهی نسبت به موضوعات باز دارنده. حافظه قوی و استفاده بهینه از آن. نظم در کارهایی که می پذیرفت. ارج گذاشتن به انسان در کل و توجه خاص به معلمان و جوانان، نازک دلی و احساسی پاک و لطیف داشتن.
پروفسور هشترودی معتقد بود؛ «با شکوفا کردن استعدادها و جهت دهی صحیح به آنها میتوان از لحاظ علمی جایگاه شایسته ای در دنیا کسب کرد. ما باید پژوهشگاه بزرگی در ایران تاسیس نماییم تا تمامی استعدادها در آن گرد آیند و در جهت شکوفا نمودن جامعه تلاش نمایند. پژوهشکده ای که همه امکانات پژوهشی در آن وجود داشته باشد. بعد میبایست جوانان علاقه مند و مستعد در شهرها و روستاها را بدون تبعیض شناسایی کنیم».
هشترودی می خواست با این کار استعداد ها را پیش از آنکه پژمرده شوند، شناسایی کند.
می گفت؛ «بر سر هر کوچه باید کتابخانه ای باشد و فراخور محل کتابهای مقدماتی همه علوم و هنرها را در آن گرد آورند. جوانان را باید به کتابخانه و مراکز فرهنگی کشاند، تنها از این راه است که دانشمندان و هنرمندان بسیاری از جامعه سر بر می آورند و ایران جایگاه شایسته و دیرین خود را در دنیای علم بهدست خواهد آورد». حاصل ۶۹ سال زندگی پر بارش کم نبود. صد مدال جهانی جایزه گرفت و دو صد شاگرد ممتاز تربیت کرد. سرانجام ۱۳ شهریور ۱۳۵۵ جهان ریاضیات و ایران با فرزند تیز بین و تیز هوشش خداحافظی کرد.
نظر کاربران
نامش باعث افتخار ما هشترودی هاست
روحشون شاد.
استاد فیزیک ما خاطره ای از پروفسور هشترودی تعریف میکرد که ایشون به قدری حافظه قوی ای داشت که وقتی کتش رو آویزون می کرد به چوب لباسی، تصویر آخرین حالت لباس یادش میموند، به نحوی که اگر کسی می خواست مثلا از جیب کت چیزی برداره، آقای هشترودی بعدا متوجه تغییر حالت می شد.
طرف متولد تبریز چه ربطی به هشترود داشت که باعث افتخار شما شده این همه ویژگی خوب ول کردی چسبیدی به اون که ربطی به نداره
با سلام روحشون شاد بزرگانی چون استاد هشترودی و دیگر عزیزان افتخار ایران زمین هستند (ترک کرد فارس و بلوچ لرفرقی نداره همه ما ایرانی هستیم و به وطنمون افتخار میکنیم ). امید که روش و راهشان سر لوحه زندگی تک تک ما باشد
به امید هشترودی های ثانی و ثالث.