گفتوگو با «ابوحنیف»؛ جعبه سیاه امام موسی صدر باز میشود
ابوحنیف مشهور آن سال ها اگرچه در همه انتخابات مجلس از شهرهای مختلف کاندیدا شده، اما در فضای سیاسی فعلی چهره شناخته شده و مطرحی نیست. هر از گاهی یک تنه مجله ای چند صفحه ای به نام «والفجر» منتشر می کند و خودش در نماز جمعه پخش می کند.
روزنامه سازندگی: ابوحنیف مشهور آن سال ها اگرچه در همه انتخابات مجلس از شهرهای مختلف کاندیدا شده، اما در فضای سیاسی فعلی چهره شناخته شده و مطرحی نیست. هر از گاهی یک تنه مجله ای چند صفحه ای به نام «والفجر» منتشر می کند و خودش در نماز جمعه پخش می کند و بدون این که نیاز به گرفتن مجوز احساس کند کتاب هایی هم درباره تاریخ انقلاب یا شخصیت هایی چون ابراهیم یزدی، مصطفی چمران و امام موسی صدر منتشر کرده است. خلاصه اگرچه ۴۰ سال از انقلاب گذشته است، اما ابوحنیف هنوز همان روحیات چریکی زمان مبارزه را دارد و همچنان با همان مشی و روش عمل می کند.
اصغر جمالی فرد
از رابطه شما با شهید چمران و امام موسی صدر شروع کنیم و این که چطور با آنها آشنا شدید و چگونه به فعالیت های مبارزاتی و چریکی تمایل پیدا کردید؟
- من در دانشگاه آلمان دانشجوی برق بودم. در سال 1973 آقای موسی صدر به دعوت خواهرزاده خود، صادق طباطبایی وارد آلمان شد و در مسجد آخن سخنرانی کرد. من در شهر کلن بودم و برای شرکت در این سخنرانی به آخن آمدم. در این سخنرانی بود که برای نخستین بار با نام قذافی آشنا شدم. آقای موسی صدر در این سخنرانی مطرح کردند که در لیبی فردی مسلمان و انقلابی حکومت را در دست گرفته و یک حکومت اسلامی برقرار شده است. سال 1975 دکتر چمران وارد آلمان شد و یک شب مهمان ما بود. در آن موقع من تصمیم داشتم به ظفار بروم. زمانی که چمران فهمید من قصد رفتن به ظفار را دارم، منصرفم کرد و گفت ظفاری ها عقاید مارکسیستی دارند و به صلاح نیست آنجا بروید.
چرا قصد رفتن به ظفار را داشتید؟
- اواسط دهه پنجاه ارتش ایران به کمک سلطان قابوس رفت تا مردم را قلع و قمع کند. در آن زمان من احساس کردم اگر بنا باشد علیه رژیم بجنگیم تنها یک جا وجود دارد و آن ظفار است و می توانیم هم از مردم آن منطقه دفاع کنیم و هم علیه شاه بجنگیم. جمله ای وجود داشت از سید قطب که می گفت: «آنانی که مسلمانند و بر علیه ظلم و ستم قد علم نمی کنند یا مسلمان نیستند یا منافق هستند یا بویی از اسلام نبرده اند.» من نیز تحت تاثیر این افراد قرار گرفته بودم و فکر می کردم باید به کمک مظلومین بشتابم. در صحبتی که با چمران داشتم نظرم تغییر کرد و در سال 1975 به لبنان رفتم.
زمانی که به آنجا رسیدم، جنگ لبنان شروع شده بود و من با چمران و موسی صدر بیشتر آشنا شدم. در ابتدا موسی صدر با فلسطینی ها همسو بود و من به عضویت نیروی اَمَل در آمدم. ما در مرحله اول که پیروز شدیم بین یاسر عرفات و حافظ اسد اختلاف افتاد. حافظ اسد می خواست سیطره خود را در لبنان داشته باشد و یاسر عرفات هم قصد داشت این نفوذ را حفظ کند. این امر به جنگ جبل منجر شد و در نهایت به سقوط تل زعتر انجامید. از این مقطع به بعد موضع گیری های آقای موسی صدر به نفع انقلاب فلسطین نبود و به همین خاطر بخشی از نیروهای جنبش اَمَل به مرور از کنار او جدا شدند؛ از جمله من، حسن شبراق و ابوالهدی و ... که از اعضای تیم اَمَل بودیم دیگر با وی همراهی نداشتیم.
در واقع چریک هایی که در آنجا فعالیت می کردند، با امام موسی رابطه چندانی نداشتند؟
- کلا رابطه نداشتند. چمران بود و تعدادی از باند نهضت آزادی و افراد منفردی مانند من که برای مدتی به آنها پیوستیم و البته من هم به زودی جدا شدم.
در آن زمان امام موسی بیشتر کارهای خدمات اجتماعی و فرهنگی را انجام می داد؟
- طبیعی بود، وی این کارها را انجام می داد، اما چمران تصمیم گرفته بود مبارزه کند و آنجا پایگاه شود و هم برای لبنانی ها و هم برای ایران نیروها را جمع آوری کند.
سید موسی صدر
پس شما هم موافق این حرف جلال الدین فارسی هستید که امام موسی صدر در بین مبارزان لبنانی محبوبیت چندانی نداشت؟
- جلال الدین فارسی فردی متفکر، منفرد و مغرور است و گاهی حرف هایی می زند که به آنها پایبند نیست و با در نظر گرفتن شرایط روز سخنانش را تغییر می دهد. جلال الدین فارسی، سید محمد صالح حسینی و حمید روحانی کسانی بودند که مواضع موسی صدر را می دانستند و با او همکاری نمی کردند. زمانی که من در اَمَل کار می کردم، طیف جلال الدین فارسی چندان به ما اعتماد نداشتند و در مقابل ما احساس راحتی نمی کردند؛ چرا که گمان می بردند ما اطلاعات را منتقل خواهیم کرد.
از «شاه تا شمعون» کتابی است که در آن جلال الدین فارسی مواضع امام موسی صدر را نقد می کند. آقای صدر وقتی برای سخنرانی به کلیسایی در لبنان می رود از کشیش آنجا می خواهد که شما یکی از خطبه های نماز جمعه را بخوانید و باقی را ما می خوانیم. فارسی در کتابش نقد می کند و می گوید یک فرد مسلمان چنین کاری را نمی کند، چرا که خطیب نماز جمعه هم باید خطبه ها و هم دو رکعت نماز را بخواند تا نماز جمعه کامل شود. موسی صدر برای پیشبرد اهدافش از قذافی پول می گرفت و کمک های مادی و معنوی قذافیِ انقلابیِ آن زمان عاید موسی صدر می شد.
جلال الدین فارسی در حرف هایش گفته که قذافی به او کمک نمی کرد؟
- کمک کرده و شهید محمد منتظری مطرح می کند ما هر زمانی می خواستیم با قذافی رابطه برقرار کنیم از طریق موسی صدر این کار را می کردیم. به هر صورت ما در آنجا شاهد بودیم که کلاشینکف ها و دوشکاها و هاون هایی که وارد می شد از طرف قذافی بود و به دست اینها می رسید.
بعدا بین بخشی از اَمَل و امام موسی صدر نیز انشقاق ایجاد شد؟
- بله. بسیاری از نیروهای اَمَل رویگردان شدند؛ چرا که موضع ضد فلسطینی موسی صدر مشخص شد.
این ادعای بزرگی است که شما بگویید امام موسی صدر ضد فلسطینی بود. آیا این سخن به اعتبار اعتقاد او به تعامل است؟
- خیر، ایشان و دکتر چمران کاملا ضد فلسطینی بودند. خود موسی صدر جرأت چنین حرفی را نداشت اما اطرافیان و شاگردان او و همچنین اطرافیان چمران صراحتا مواضع ضد فلسطینی می گرفتند. سید محمد غروی برای من تعریف می کرد و می گفت: «زمانی که در نجف درس می خواندم عاشق فلسطینی ها بودم؛ اما وقتی که وارد لبنان شدم و حرکاتی از آنها دیدم، ضد فلسطینی شدم.» بزرگان این گروه که به موسی صدر نزدیک بودند به فلسطینی ها فحش می دادند. این مواضع بین دیگران انعکاس پیدا می کرد و من به عنوان عضو اَمَل ناچار به دفاع بودم. در این شرایط من سفری به آلمان داشتم و دانشجویان این کشور از من خواستند که تحلیلی از حوادث لبنان داشته باشم و چون مرد سیاست بازی نبودم، صادقانه قضایا را مطرح کردم.
صادق طباطبایی که در آلمان بود با چمران تماس می گیرد و می گوید: «چه نشسته ای که یک ساواکی از طرف جلال الدین فارسی به آلمان آمده و در حال خراب کردن چهره شماست.» این در حالی است که من به عنوان عضو اَمَل به آلمان رفته بودم، ولی حقایقی را که در لبنان دیدم بازگو کردم و این امر برای طیف موسی صدر و چمران خوشایند نبود و در بازگشت مرا از مدرسه اخراج کردند. به این ترتیب من یک مبارز بدون پاسپورت و آواره در یک کشور خارجی شدم. در نتیجه با جناح محمد منتظری ارتباطاتم را افزایش دادم. در این زمان، من، خانم دباغ غرضی و ناصر آلاپوش در این جناح حضور داشتیم.
از این زمان من به سراغ مطالعه و تحقیق در رابطه با جناح موسی صدر رفتم و از بیرون متوجه شدم که چقدر این فرد مشکل دارد. وقتی توسط مارونی ها دستگیر شدم مرا به هتلی بردند که موسی صدر هم آنجا بود، آنجا صحنه ای منقلب کننده را شاهد بودم تا آنجا که احساساتی شدم و قصد داشتم واکنش نشان دهم که چمران وارد شد و چهره مرا که دید، از آنجا خارج کرد و به دفترش برد. بعد از ماجرای سفر به آلمان دیگر رابطه ام با موسی صدر و چمران قطع شد. امام که به پاریس آمد، محمد منتظری از کویت با من تماس گرفت که به پاریس بروم و من با دو سه ساعت تاخیر خدمت امام رسیدم. از زمانی که امام وارد پاریس شد تا هنگامی که به تهران آمد، آقای چمران به هیچ عنوان به ملاقات ایشان نیامد.
با ورود امام به ایران ارتباط من با این افراد به کلی به پایان رسیده بود و تنها یک بار در زمان بنی صدر، چمران را در ریاست جمهوری ملاقات کردم. در آن هنگام وزیر دفاع بود. آن موقع هواپیمایی در شمشک سقوط کرده بود و من برای پیگیری وضعیت آن به ریاست جمهوری رفته بودم، زمانی که چمران را دیدم، خواست من را در آغوش بگیرد که اجازه ندادم و در مورد وضعیت هواپیما سوال کردم. اگر یک مقدار حسابگر بودم و من هم در آغوشش می گرفتم وضعم الان خیلی بهتر بود. از آن زمان تا به امروز نهضت آزادی به عناوین مختلف علیه من لجن پراکنی کردند، از ابراهیم یزدی گرفته تا شخص بازرگان.
از سال 58 که دیگر نهضت آزادی جایگاهی در معادلات قدرت ندارد پس زمانی که نهضت مغضوب واقع شد، شما می توانستید مقبول واقع شوید، چرا اینگونه نشد؟
- این حرف از جهتی سخن درستی است، اما من از ابتدای فعالیتم و بعدها حضور در لبنان و ورود به ایران هرگز به دنبال قدرت و پست گرفتن نرفته ام.
معمر قذافی
ارتباط تان با قذافی به چه صورت بود، این ارتباط چگونه و از کجا شکل گرفت؟
- پس از وقوع انقلاب، زمانی که وارد ایران شدم، از طریق محمد منتظری وارد سپاه پاسداران شدم. در اثر سعایت نهضت آزادی و برخی از رفقای نادان، پدر محمد منتظری وی را در قم نگه داشت تا شلوغ نکند. محمد از آنجا با من تماس گرفت و گفت: «ابوحنیف، جلود به ایران آمده و از او مراقبت کن.» در آنجا من متوجه شدم که دولتی به نام لیبی و نخست وزیری به نام جلود وجود دارد و برای محافظت از وی به فرودگاه رفتم. زمانی که جلود وارد فرودگاه شد، چمران قصد داشت که جلود را گروگان بگیرد اما حسن خمینی چنان مشتی بر سینه چمران زد که او تلوتلو چند قدم به عقب رفت. قصد آنها از این گروگانگیری آزاد کردن امام موسی صدر بود. به هر صورت جلود به ایران آمد و خدمت امام و شهید بهشتی رفت و مذاکرات مختلفی داشت. من در ده دوازده روزی که جلود در ایران بود با او بودم.
قبل از انقلاب هیچ ارتباطی با قذافی نداشتید؟
- قبل از انقلاب من هیچ ارتباط و شناختی از قذافی و لیبی نداشتم و در مکتب قذافی هم رشد نکرده بودم. تمام تغذیه فکری من از طریق موسی صدر بود نه به وسیله قذافی.
از طرفداری فکری و عملی از موسی صدر به ضد آن رسیدید؟
- بله همین طور است، کما این که بسیاری از افراد هم با امام و نظام بودند و اکنون بر ضد آن هستند. موضوعاتی را مشاهده کردم که بر ضد ارزش های من بود و جدا شدم. زمانی که به ایران آمدیم با محمد منتظری و سپاه پاسداران کار می کردم. شهید نامجو، شهید کلاهدوز، شهید آیت و ابراهیم اسرافیلیان همه با جناح آقای محمد منتظری بودند و به من هم گفتند بیا و مسئول آموزش سپاه باش. گفتم بنده هرگز این کار را نمی کنم. چمران از اردیبهشت 58 به عنوان مسئول آموزش سپاه در یکی از کاخ های سلطنتی آموزش می داد و در کنار سپاه قرار گرفته بود
تا این که سنجابی استعفا داد و ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه شد و آقای بازرگان، شهید چمران را به عنوان معاون امور انقلاب انتخاب کرد. از آن زمان تا هفتم مهر 1358 ایشان مشغول به کار بود که مسائل کردستان هم پیش آمد و چمران به آنجا رفت و در هفتم مهر 1358 آقای بازرگان حکم وزارت دفاع را به شهید چمران داد. هنگامی که ما چندین پرواز داشتیم و هواپیماها را گرفتیم و به لیبی رفتیم، دیگر ما را به قذافی انتساب می دادند. قذافی سال 58 و 59 با قذافی سال های 60 و 70 و 80 خیلی فرق دارد.
قذافی همان دوران بوده که امام موسی را گروگان گرفته؟
- اجازه بدهید من این را بگویم، پاسخ شما هم داده می شود. زمانی که جلود می خواست برود، آر پی جی به دست های چمران دور فرودگاه را محاصره کرده بودند و می خواستند هواپیما را بزنند. بنده به عنوان فرمانده سپاه، گارد جاویدانی را که پیوسته بود به سپاه آوردم که بدرقه شان کنیم. من تمام خشاب ها را خالی کرده بودم و اسلحه های شان بدون خشاب بود. خلاصه وقتی جلود می خواست برود دیدم که هواپیما بلند شد، سوال کردم چرا هواپیما بلند شد؟ گفتند ما می خواهیم هواپیما را چک کنیم تا ببینیم بمب در آن کار گذاشته اند یا نه و خنثی سازی کنیم. اینجا احساسات بر من غلبه کرد. آخر در جمهوری اسلامی ایران مهمان بر ما وارد شود و بعد این برخوردها رخ بدهد؟ برایم گران تمام شد.
بعد که دیدم چنین وضعیتی وجود دارد همان موقع نزد آقای سعد مجبر، سفیر لیبی در ایران رفتم و گفتم من از این کارهایی که در اینجا انجام گرفته خسته شده ام و می خواهم چند وقتی در لیبی استراحت کنم؛ بعد هم با همان لباس نظامی همراه با ابوشریف و جلود سوار هواپیما شدیم و بدون پاسپورت با همین هواپیما به لیبی رفتم. برای اولین بار ده روز مهمان لیبی بودم و آنجا با قذافی و مسئولین دولت لیبی آشنا شدم. آن اوایل، یعنی تا سال 62 آقای رفیق دوست و آقای هاشمی رفسنجانی و تمام مسئولین رفت و آمد داشتند و روابط شان حسنه بود تا این که به تدریج غرور و منیت قذافی چنان بالا گرفت که خودش را استغفرالله در جایگاه خدا می دانست و دیگر ماهیتش تغییر کرد. قذافی آن موقع و قذافیِ این موقع 180 درجه تفاوت کرد.
اقامت تان در لیبی چطور گذشت و چه چیزهایی دیدید؟
- عالی بود. فقیر در آنجا دیده نمی شد. ابتدای اقامتم سرمایه داران در آنجا خیلی خانه داشتند و جوسازی می کردند که رژیم را ساقط کنند. بیشترشان هم مالکین بودند. قذافی شب می خوابد و صبح بلند می شود و می گوید خانه از آن کسی است که در آن زندگی می کند.
یعنی چه؟
- این نوعی تفکر بود، قذافی با این تفکر اختلاف طبقاتی را از بین برد، البته گفت پول های شان را به آنها بدهید. خلاصه این توطئه را (که سرمایه داران علیه اش ترتیب داده بودند) خنثی کرد. سال بعد که با شهید محمد منتظری به لیبی رفتیم او توطئه و فتنه دوم لیبی را خنثی کرده بود. آن توطئه این بود که کامیون داران می خواستند دولت را ساقط کنند؛ قذافی هم می گوید هر کس با کامیونی کار می کند صاحب آن است، اما باز هم پول های شان را داد. بنده در سال ۶۳ به لحاظ فکری از دولت لیبی جدا شدم و علت آن هم دیدن برخی رفتارها بود.
پس شما از سال 58 تا 63 با قذافی رابطه داشتید؟
- رابطه ای نداشتیم. آنها یک دولت بودند و ایران هم یک دولت. ما می خواستیم میان این دو دولت ارتباط برقرار کنیم.
وقتی برای استراحت به لیبی می روید آیا اسمش رابطه حسنه نیست؟
- آن وضع فرق می کند. گفتم که من در آن لحظه تحت تاثیر شرایط قرار گرفته بودم که تصمیم گرفتم به لیبی سفر کنم. در واقع فقط برای استراحت نرفته بودم، ده روزی که آنجا بودم راجع به امام موسی صدر مطالعه و تحقیق کردم.
در مورد امام موسی صدر به چه نتیجه ای رسیدید؟
- به این نتیجه رسیدم که موسی صدر به خاطر بیماری همسرش و برخوردی که با قذافی پیدا کرده بود نمی خواست آنجا بماند. قذافی از ایشان می پرسد اسلحه هایی که به شما داده بودم کجا رفته است؟ به چه کسی داده اید؟ چرا باید در دست مارونی ها باشد؟
این را پرویز ثابتی می گوید...
- ثابتی این را از من گرفته است.
نگران این نیستید که حرف های تان با ساواک یکی باشد؟
- بعضی مسائل هست که هم دشمن می گوید و هم ما و مسئله برای هر دو یکی است. حق را هم دشمن می گوید و هم دوست؛ اما آنها از آن سوء استفاده می کنند.
پرویز ثابتی
جلال فارسی اما چیز دیگری می گوید.
- جلال که اشتباه می کند. من در تحقیقاتم سندی پیدا کرده بودم مبنی بر این که معاون موساد گفته بود ما امام موسی صدر را دستگیر کردیم و سه سال در زندان بود و در همانجا فوت شد. این خبر در روزنامه اطلاعات سال ۶۰ هم چاپ شده بود. در آن زمان بین قذافی و روحانیون مالکی لیبی اختلاف افتاده بود. آنها تفکر لیبی را قبول نداشتند و قذافی هم خودش را مدعی می دانست و بنابراین با هم اختلاف داشتند. آخوندها به امام موسی صدر می گویند اگر اینجا بمانی و بخواهی در جشن شرکت کنی ما آبرویت را در لبنان می بریم.
موسی صدر اینجا در منگنه قرار می گیرد؛ اگر بماند با برخورد آنان مواجه می شود و اگر هم نماند قذافی برخورد می کند. برای شرکت نکردن در جشن، بهانه اش را این گونه مطرح می کند که همسرش مریض است و باید به فرانسه برود. آن زمان چون بلیت مستقیم به فرانسه نبود، سوار هواپیما می شود و به ایتالیا می رود. آنجا که می رود اسرائیلی ها او را می ربایند و پس از سه سال شکنجه، کشته می شود، چون به دست اسرائیلی ها کشته شده بود، من برای اولین بار در نشریه خودم «والفجر» مطرح کردم که ایشان شهید است؛ شهید موسی صدر.
با این که قبولش نداشتید؟
- با وجود این که قبولش نداشتم چون به نفع اسلام بود تو چون ضد اسرائیلی هستیم و برای ضایع کردن دشمن برای اولین بار از او به عنوان شهید صدر یاد کردم. خانواده امام موسی صدر که ادعا می کنند ایشان زنده است باید بگویند حالا که قذافی به درک واصل شده چرا خبری از موسی صدر نیست؟ همه این حرف ها را زدم که بگویم فیروزان در مصاحبه اش با مجله «شهروند امروز» حرف های غلطی درباره کسانی که با قذافی در ارتباط بودند می زند و اسم هم می آورد و می گوید جلال الدین فارسی و محمد منتظری و ابوحنیف و ابوشریف و ... وقتی فیروزان آن حرف ها را زد به دفترش رفتم و از او پرسیدم چرا این مطلب را نوشتی؟ گفت «اشتباه شده است و در اولین فرصت تکذیب می کنم»، اما تکذیبیه اش را ندیدم. این قضیه منتفی شده بود تا این که مطلب ایشان را در نشریه شما دیدم. من که در مکتب قذافی نبودم؛ این موسی صدر بود که از قذافی کمک می گرفت نه بنده.
به هر حال شما از سال 58 تا 62 رابطه خوبی با قذافی داشتید و از فعالیت های او هم تا همین مقطع دفاع مین کنید.
- من، محمد منتظری، جلال الدین فارسی و رفیق دوست و بسیاری از افراد دیگر چون دولت لیبی به انقلابیون کمک می کرد، یک دولت انقلابی می دانستیم و نه یک دولت مسلمان. به همین خاطر به جای این که بیاییم با انورسادات رابطه برقرار کنیم با لیبی رابطه داشتیم و نهضت آزادی به جای این که با لیبی رابطه برقرار کند می خواست با انورسادات رابطه برقرار کند که امام دستور قطع رابطه را می دهد.
دریچه
مصطفی خمینی و حمید روحانی از مخالفان موسی صدر بودند
مبارزان و افرادی که مشی انقلابی داشتند از جمله شهید چمران، محمد منتظری و جلال الدین فارسی رابطه شان با امام موسی صدر چگونه بود؟ چمران رابطه خوبی با ایشان داشت؟
- چمران در ابتدا که سال ۱۹۵۰ آمده بود، می گفت «موسی صدر فردی سیاست باز است و مانند بقیه لبنانی هاست.» این عین کلام چمران است که به آقای ابراهیم یزدی می نویسد. اما بعد از مدتی به وی گرایش پیدا می کند و از آنجا که عارف مسلک بود در وصف موسی صدر از عباراتی نظیر «ای محبوب من»، «معشوق من» و مانند آن استفاده می کند و شیفته وی می شود. محمد منتظری به همراه روحانیون مبارز جناح دیگری بود. رفتار محمد اینگونه بود که سعی می کرد از همه امکانات برای انقلاب بهره برداری کند؛ به همین دلیل رابطه اش با امام موسی صدر و لبنان خیلی حسنه بود.
به لحاظ مشی سیاسی چطور؟ آیا امام موسی و محمد منتظری به هم نزدیک بودند؟
- به هم نزدیک نبودند؛ ولیکن محمد به خاطر انقلاب به عنوان یک ابزار از موسی صدر استفاده می کرد. ارتباطاتی که موسی صدر با سران دول خاورمیانه و حتی شاه داشت نقطه ضعف او بود که موجب فاصله گرفتن منتظری از او شد. اما به هر صورت رهبر شیعیان لبنان بود و پایگاهی به شمار می رفت که محمد منتظری می کوشید به نحو احسن از آن استفاده کند. نگاه شهید محمد منتظری به موسی صدر، قذافی و حافظ اسد به این صورت بود که از امکانات آنها علیه رژیم شاه استفاده کند.
در مورد جناح جلال الدین فارسی نیز باید گفت که اینها در ابتدا با امام موسی صدر بودند اما به خاطر موضوعی که رخ داد مسیرشان را جدا کردند. قبل از این که آقای چمران وارد لبنان شود، مدیر مدرسه صنعتی جبل عامل فردی به نام «آدلف پاله» یک فراماسون مارونی بود و فرانسوی ها او را به امام موسی صدر تحمیل کرده بودند، چون آنها امکانات مربوط به مدرسه را در اختیار موسی صدر گذاشته بودند. ناظم مدرسه شخصی به نام «محمدصالح» بود که یک انقلابی ایرانی الاصل متولد شده در نجف بود، محمدصالح علاوه بر آن که بر بچه ها نظارت کرد، می کوشید تا ارتباط آنها را با فلسطینی ها بیشتر کند.
این اقدامات مورد اعتراض مدیر مدرسه قرار گرفت و بارها به موسی صدر فشار آورد که او را از مدرسه بیرون کند و موسی صدر هم مترصد فرصتی بود تا محمدصالح را از این مقام برکنار کند. با ورود چمران به لبنان، چمران در نخستین اقدام محمدصالح را حذف کرد. اختلافات بعدی میان جلال الدین فارسی و چمران از اینجا شروع شد. در این زمان من در کنار چمران شاهد این جریانات بودم و برای آنها کار می کردم. بیشترین نشریات شان را من چاپ می کردم و در چهلم شریعتی تمام تصاویر را من گرفتم.
نماز خواندن سید موسی صدر بر جنازه دکتر علی شریعتی در سوریه
رابطه امام موسی و شریعتی چگونه بود؟
- ارتباط شان عالی بود. به همین دلیل بعد از فوت شریعتی، قطب زاده و یزدی و دیگران تلاش کردند که جنازه را از انگلیس بیاورند و آن را به کمک حافظ اسد و دولت سوریه در زینبیه دفن کنند. موسی صدر نماز میت را بر جنازه شریعتی خواند و مراسم چهلم بازتاب بسیار خوبی داشت. یاسر عرفات و نهضت های آزادیبخش در آن حضور داشتند و تجلیل بسیار خوبی از شریعتی کردند که مورد اعتراض رژیم و علامه مرتضی عسگری قرار گرفت و نامه ای را به شیخ شمس الدین نوشت که چرا شما در آنجا تحمل می کنید که آقای موسی صدر یک آدم ملحد و کافر را حمایت کند؟
بنابراین نهضت آزادی با امام موسی رابطه حسنه داشت؟
- اصلا آقای موسی صدر سمپات مصدق، عضو جبهه ملی و سمپات نهضت آزادی بود، به همین دلیل نهضت آزادی آنجا را پایگاه خود قرار داده بود.
از طرف دیگر جناح خط امامی و انقلابی چندان با امام موسی صدر رابطه خوبی نداشتند؟
- دقیقا. شهید مصطفی خمینی، محتشمی و حمید روحانی (که در آن زمان خارج از کشور بودند) با موسی صدر مخالف بودند. به این ترتیب جبهه محمد منتظری و روحانیون مبارز، جبهه جلال الدین فارسی که طرفدار فلسطین بود و جبهه ابوشریف همه مواضع موسی صدر را قبول نداشتند و تنها گروه نظامی که به موسی صدر پیوسته بود و کار می کرد، سازمان اَمَل بود و من هم عضو اَمَل بودم و نشریه و رساله اَمَل را من چاپ می کردم و کار چاپ نوشته های چمران را نیز بر عهده داشتم. در مبارزات علیه مارونی ها حضور داشتم و در جنگ مرحله اول حمایت کامل از موسی صدر داشتیم.
نظر کاربران
چقدر این مساله پیچیده است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خواننده ها توجه کنید که امام موسی صدر دایی خانم احمد خمینی یعنی دایی عروس امام هم هستند!
مصاحبه جالبی بود من خود از علاقمندان سرنوشت امام موسی صدر هستم اما نکات جالب این مصاحبه:
۱.بازهم گره سرنوشت نامعلوم موسی صدر مشخص نشد
۲.دشمن متحد است ولی جبهه مبارزان هرکی سنگ خود را به سینه میزند .جبهه ابو شریف .جبهه ابو حنیف.جبهه امل .جبهه فتح.جبهه جلال الدین فارسی .جبهه محمد منتظری .........بیخود نیست اسرائیل با خیال راحت کار خود رامیکند
۳.ایشان میگویید بعضی چیزها دیدم در هتل با مارونی ها که روگردان شدم استنباط چنین است که امام موسی صدر خدای ناکرده یا دربار هتل بوده یا دراستخر مختلط یا درحال اطلاعات فروشی !؟
۴.شهید محمد منتظری با ان شکنجه های که شده بود ومشکلات ذهنی وفکری که داشت خود حکایت دیگری است.
جالب اینجاست این گروها سر مدیریت یک مدرسه دچار اختلاف میشدند
حالا مرغ اول بوده یا تخم مرغ؟
بسیار بسیار عالی بود .. کمی از قداست امام موسی صدر کاسته شد و این خیلی خوبه
پاسخ ها
قداست امام صدر به دلیل متکی بودنشون به اسلامه... یه فکری به حال جهل و مطالعه سطحی خودتون کنید
خدا از سر تقصبرات شما بگذره با این مطلب اشتباه و سرتاپا دروغی که منتشر کردید