روزنامه ایران - ولیالله شمشیربندی*: با برافتادن دولت زندیان، آغا محمدخان قاجار، میرزا محمدحسین فراهانی وزیر را به طهران فراخواند و از او خواست با دولت نوپای قاجار همراهی کند. با اصرار سرسلسله قاجار او به خدمت تن در نداد و به بهانه ضعف و پیری، داماد و برادرزادهاش میرزا عیسیفراهانی مشهور به میرزا بزرگ را برای خدمت معرفی کرد که مورد اجابت خان قاجار قرار گرفت. بعد از آغامحمدخان، فتحعلیشاه جانشین او شد.
نفوذ بسیار زیاد صدراعظم او میرزا ابراهیم کلانتر شیرازی، شاه را به وحشت انداخت و در یک روز تمام کسان صدراعظم قتلعام شدند و خود او را زبان بریده و به دیگ آبجوش تحویل دادند. تنها میرزا ابوالحسن شیرازی برادرزاده او باقی ماند که به تلافی خون عمویش با انگلیسیها بند و بست کرد و تا زنده بود از آن دولت مقرری دریافت کرد و با نفوذ عمال سیاسی بیگانه، دربار ایران را چنان فاسد کرد که هیچ مرد توانایی قادر نبود آن را به محور اصلی خود بازگرداند.
ایران، همیشه مردان بزرگ و سیاستمدارانی سترگ داشته است که هنگام ضرورت چون الماس درخشان برای سربلندی این سرزمین کوشیدهاند و جان خود را فدای آن کردهاند. از آن جمله یکی میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی فرزند میرزا عیسی و دیگری فرزند آشپز این خانواده میرزا محمد تقیخان فراهانی(امیرکبیر) است که هر دو سرنوشت مشابهی داشتند؛ هر دو بيگانه ستيز، پيشرو و خدمتگزار بودند. هر دو با خدعه بيگانگان خانه نشين شده و هر دو به فرمان پادشاهاني كه خود بر تخت نشانده، شهيد شدهاند.
میرزا ابوالقاسم در سال 1193 هجری قمری در روستای هزاوه، یکی از 350 روستای فراهان در 12 کیلومتری اراک به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در خانوادهای که مظهر علم و ادب و اخلاق و سیاست بود آغاز کرد. از این خانواده همین بس که وقتی محمدحسین فراهانی با آغا محمدخان همکاری نکرد، شاه کتابخانه بینظیر و نفیس او را تصاحب کرد و بعد از فوت آغامحمدخان انگلیسیها کتابخانه او را به مبلغ سرسامآوری از دلالان وطن فروش خریداری کرده به لندن فرستادند.
اوضاع جهان در اوان پادشاهی قاجار
شروع سلطنت فتحعلیشاه مصادف با اوج انقلاب فرانسه و درگیری دولتهای اروپایی بود. جنگهای شدید بین ناپلئون بناپارت و مخالفان او از جمله انگلیس درگرفت. اتحادیههای نظامی به اشکال مختلف در اروپا بسته میشدند. تزار روسیه که در عثمانی به فتوحاتی نائل شده بود، لشکر تازه نفسی به قفقاز فرستاد. ژنرال پاول سیسیانوف پس از قتل عام گنجه برای تصرف باکو که جزئی از خاک ایران بود تلاش بسیار کرد و سعی داشت با تصرف صفحات شمالی ایران، خود را به آبهای گرم نزدیک کند.
فرانسه دشمن خونی انگلیس برای تصرف هندوستان هیأتی را به سرپرستی ژنرال کلود متیو گاردان به ایران فرستاد تا با شناسایی راهها و تعلیم سپاه ایران بتواند هندوستان را تسخیر کند و انگلیسیها را خانه نشین کند. عباس میرزا نایبالسلطنه درگیر جنگ در جبهه قفقاز بود و قائم مقام فراهانی پیشکار کل آذربایجان، مهمات و تجهیزات جنگی او را تدارک میدید. برادران و بنیاعمام فتحعلیشاه و مدعیان فراوان سلطنت در خراسان و فارس نیز طغیان کردند.
قائم مقام و عباس میرزا سعی داشتند آشوبهایی را که در شرق ایران توسط انگلیسیها شکل میگرفت سرکوب کنند. با تحریک افغانها و ازبکها و تراکمه و راهاندازی فتنه آقاخان محلاتی برای دولت مرکزی گرفتاری ایجاد میکردند و میخواستند عباس میرزا و قائم مقام را از فکر جنگ و تصرف هرات و حمله به افغانستان منصرف کنند. روسها در جبهههای جنگ زمانی مغلوب و گاهی غالب میشدند. انگلیس در مدت 10 سال جنگ، همواره در جبههها حضور داشت و صحنه گردان معرکه جنگ بود.
وقتی حمله به هرات توسط محمدمیرزا و قائم مقام شدت گرفت، افسران انگلیسی در جبهههای شمال به مرخصی رفتند و با حمله شدید روسها بیم تسخیر کامل آذربایجان میرفت که فتحعلیشاه را مجبور به پذیرش عهدنامه گلستان کردند.
جنگ با عثمانی و معاهده ارز روم
وقتی قائم مقام در تبریز بود با همکاری ژنرال گاردان بخش عمدهای از سپاه ایران را با تعلیمات اروپایی آشنا کرد؛ او بر خلاف دولتهای استعماری که نمیخواستند ایران ارتش نوین داشته باشد عمل کرد و 25 هنگ سرباز با لباس وطنی و اسلحه کامل تربیت کرد. عثمانیها که لشکر ایران را شکست خورده و ضعیف میدیدند مرتباً مزاحم زوار ایرانی میشدند و دست تجاوز به صفحات غربی ایران دراز کرده بودند. نایب السلطنه یکی از نزدیکان خود را برای مذاکره به آنجا فرستاد ولی عثمانیها پیک را تحقیر، دستگیر و زندانی کردند.
قائم مقام ولیعهد را وادار کرد با چهار هزار نفر از فوج تعلیم دیده فراهان ترکهای عثمانی را گوشمالی دهد. او موفق شد 50 هزار لشکر تازه نفس عثمانی را در اطراف خوی مورد حمله قرار دهد و در جنگی چند ساعته چهار هزار نفر از سربازان و افسران ترک را معدوم و چند صد آتشبار و هزاران اسب و تفنگ از آنان غنیمت گیرد. چندین شهر عثمانی را تصرف کردند و معاهده ارز روم با تدبیر میرزا تقی خان فراهانی (امیرکبیر) منعقد شد.
از آنجایی که قائم مقام مردی با اعتمادبه نفس بالا بود مفتخورها و جاسوسها را از دربار دور کرد و همان باعث شد که اکثر شاهزادهها و درباریان که خود را در خطر میدیدند به او حسادت کنند و درصدد خانه نشین کردن او و گناهکار جلوه دادنش باشند.
قائم مقام و معاهده ترکمانچای
بعد از معاهده گلستان روسها به آذربایجان و حدود و ثغور آن و مردم تجاوز میکردند. شاه قصد آذربایجان کرد تا از نزدیک شاهد رویدادها باشد. او سرداران، خوانین و بزرگان عشایر را فراخواند تا برای حمله جدید و بازپسگیری شهرهای از دست رفته مصلحت اندیشی کند. حاضران همه رجز خواندند، همه زره پوشیده خفتان و شمشیر بسته بودند و یک صدا از جنگ جانبداری میکردند.
نایبالسلطنه و قائممقام ساکت بودند، وقتی شاه علت را پرسید قائم مقام گفت: باید کار لشکر و جنگ را از سرداران خواست و من مرد قلمم. وقتی شاه اصرار کرد قائم مقام پاسخ داد مالیات مملکت ایران چقدر است؟ شاه گفت شش کرور. قائم مقام گفت آیا مالیات مملکت روس به عرض مبارک رسیده؟ شاه به تندی گفت ششصد کرور. قائم مقام گفت جنگ ششصد کرور با شش کرور نه شرط عقل است.چون پایان کار برای قائم مقام روشن بود سکوت کرد و میدان را به دیگران سپرد. روز بعد فرمان رسید که قائم مقام به خراسان تبعید شده است.
با فتوای علما و دفاع از ناموس، طبل جنگ از طرف ایران نواخته شد. ایوان فیودورویچ پاسکویچ سردار روسی، سرمست از فتوحات بالکان، ژنرال اریستوف را مأمور فتح تبریز کرد. شهر تبریز سقوط کرد و محل حرمسرای شاه به ساخلو روسها تبدیل شد. روسها تا زنجان و قافلانکوه پیش راندند وقتی فتحعلیشاه خبر فتح تبریز را شنید، درباریان ، سرداران و سران عشایر را جمع کرد و طی نطقی گفت: شنیدهام روسهای پدر... عباس میرزا را شکست داده و تبریز را اشغال کردهاند حالا وقت آن رسیده که به میدان جنگ رفته با همین شمشیر (یک وجب شمشیر را از نیام بیرون کشید) سر این سگتولهها را از تن جدا کنم!
انگلیسیها که انتظار چنین کاری را نداشتند از وحشت در خطر افتادن هندوستان به دست و پا افتادند و شاه را مجبور به مصالحه و قبول معاهده ننگین ترکمانچای کردند. روسها مُصر بودند زمینهای متصرفی را در تملک ارتش نگه دارند و مرز جدید، خط جنوب آذربایجان باشد.
شاه که قائم مقام را حریف روسها میدانست پیکی به نام فرخخان برای دلجویی و عذرخواهی از قائم مقام با وکالت نامه برای شرکت او در مذاکرات صلح به مشهد فرستاد. اما دیگر دیر شده بود. همین قدر نیز کفایت قائم مقام کارساز شد و روسها را مجبور کرد قوای خود را عقب کشیده سرحد ایران و روس خط فعلی رود ارس قرار گرفت. عمده علل شکستهای ایران، مطامع استعماری انگلیس بود که همواره مصالح و منافع ایران را فدای منافع خویش میکرد.
زمینه جنگهای ایران و روس نتیجه سیاست خائنانه انگلیس بود که در خفا با دولتهای روس و مخالفین ایران هم داستان بودند و شاه و درباریان سادهلوح را فریب میدادند. هنگام ضرورت از تعهدات خود چشمپوشی میکردند و چون ایران را «محتاج و مقروض» میدانستند در برابر اندک وجهی قراردادهای بزرگ را زیر پا میگذاشتند.
قتل گریبایدوف
روسهای فاتح که غرور آنها را گرفته بود گریبایدوف خواهرزاده پاسکویچ را برای طلب غرامت جنگ به ایران فرستادند. گریبابدوف چون ایران را مستعمره خود میدانست رفتار بسیار بدی با مردم داشت و بر زخم ملت نمک میپاشید. وقتی دو نفر از زنان تازه مسلمان را به زور تحویل گرفت تا به روسیه بازگرداند مردم تهران به خشم آمدند و به اقامتگاه او ریختند و گریبایدوف و 35 نفر همراهانش را قتل عام کردند. در این میان نامه قائم مقام فراهانی به پاسکوویچ چاره کار شد، تدبیر و پا در میانی او و رابطه بسیار خوبی که با سردار روس داشت ایران را از مشکل بزرگی که گریبانش را گرفته بود رها کرد و با تبعید صوری میرزا مسیح مجتهد قضیه خاتمه یافت.
در این موقع حسام السلطنه حکمران خراسان به تحریک عدهای منفعت طلب پرچم سیاهی را بر دوش گرفته همراه تعدادی آشوب طلب و اوباش به قصد بیرون راندن روسها و تحقیر عباس میرزا از مشهد روانه دارالخلافه تهران شدند. فتحعلیشاه با هدف حذف مخارج زیاد و رضایت علما قصد جایگزینی حسامالسلطنه را به ولیعهدی داشت غافل از اینکه ولایتعهدی عباس میرزا و دودمان او طبق عهدنامه گلستان در لندن و سنپترزبورگ تعیین شده بود و ژنرال اریستوف روسی طبق بند 4 همان معاهده شاه را از این کار برحذر داشت و این سرآغاز دخالت استعمارگران در ایران است.
محاصره هرات و مرگ عباس میرزا
وقتی قشون ایران سرگرم جنگ با روسیه بود افاغنه آشوبی برپا کرده و به کاروانهای ایرانیان در خاک خراسان، دستبرد میزدند. دولت انگلیس هم به طغیان آنان دامن میزد. فرمانروای هند که افغانستان را سنگر خود و هرات را کلید شبه قاره هند میدانست نسبت به روابط دوستانه ایران و روس ناراحت بود. نایب السلطنه بعد از محاصره سرخس سه هزار ایرانی را که در بند خوانین ترکستان بودند آزاد کرد. این واقعه در آسیای مرکزی انعکاس خوبی داشت و خوانین ترکستان را که گاه گاه دم از استقلال میزدند آرام و مطیع کرد.
عباس میرزا برای یکسره کردن کار افغانستان فرزندش محمدمیرزا و قائم مقام را مأمور فتح هرات کرد ولی چون مرگ خود را نزدیک و آینده پسرش را در خطر میدانست، به مشهد رفت و از قائم مقام و محمدمیرزا خواست به او ملحق شوند. عباس میرزا چون از لیافت و درایت قائم مقام مطلع بود در حرم امام هشتم از او خواست که نسبت به پسرش وفادار باشد و به او خیانت نکند و از محمدمیرزا نیز خواست که هرگز خون او را نریزد.
عباس میرزا بعد از قسمهای آنان احساس آرامش کرد و با خیال راحت هر دو را دوباره به محاصره هرات فرستاد و سپاه ایران برای فتح کامل هرات حلقه محاصره را روز به روز تنگتر کرد که ناگهان خبر فوت عباس میرزا نایب السلطنه به اردو رسید. ولیعهد که در ابتدای جنگ دوم روسیه به بیماری سل استخوان مبتلا شده بود معالجات پزشکان کارساز نشد و در نهم جمادی الثانی 1249ه.ق در سن 48 سالگی جهان را وداع کرد.
مرگ فتحعلیشاه
فتحعلیشاه که برای تمشیت کار اصفهان به آن شهر رفته بود، پس از آرامش نسبی شهر، به سودای جوانی هوس شکار مرغابی در کنار زایندهرود کرد و چون بدون خرقه و جبه کافی بیرون رفته بود بشدت بیمار شد و درنهایت فوت کرد.غلامحسین خان سپهدار عراق نظم اصفهان را در دست گرفت، جنازه شاه را به قم فرستاد و سپس نامهای برای محمدمیرزا و قائم مقام فراهانی به تبریز فرستاد و آنان را به شتاب درآمدن به پایتخت دعوت کرد.
سلطنت محمدشاه
وقتی محمد شاه به مسند شاهی نشست قائم مقام فراهانی را به صدارت برگزید. وطنپرستی و درایت صدراعظم بر هیچکس پوشیده نبود. مدیران کمپانی هند شرقی و فرمانروای انگلیسی هندوستان با تفکرات ضداستعماری قائم مقام آشنا بودند و از نفوذ او بر محمد شاه بخوبی اطلاع داشتند. آنها سعی میکردند با هر ترفندی قائم مقام و محمد شاه را از تصرف هرات منصرف کنند. لذا از ابتدا درصدد توطئه و براندازی قائم مقام بودند تا بتوانند بر محمدشاه تسلط کامل داشته باشند. سر اویوارد فریزر فرستاده مخصوص لرد پالمرستون نخستوزیر انگلیس در حضور سرجان مکنیل وزیر مختار با قائم مقام به گفتوگو پرداخت.
قائم مقام در رد تقاضای انگلیس برای گرفتن امتیازات تجاری چنین گفت: «تابه حال عهدنامه ترکمنچای را در تأسیس قنسولخانه روس اجرا نکردهایم و تا آخر به هر طریق با مردی یا نامردی آن را باطل و مردود خواهیم کرد و چنین حقی را به هیچ دولت دیگری نمیدهیم.»
انگلیس و ایادی او بر محمدشاه القا کردند که صدراعظم نسبت به او بیاعتنا است و قصد براندازی پادشاهی او را دارد زیرا قائم مقام معتقد به تفکیک حکومت و سلطنت بود. نمایندگان استعمار، توأمان خواهان سلطنت و حکومت محمدشاه بودند، زیرا شاه فردی ضعیف بود و به آسانی تسلیم خواستههای ایشان میشد. بر این پایه آنان برای انجام مقاصد خود از مهد علیا زن محمدشاه و مادام شل جاسوس انگلیسی در دربار استفاده کردند و محمدشاه نیز به اغوای آنان، در ۲۴ صفر ۱۲۵۱ ه.ق به قتل قائم مقام رضا داد.
قتل قائم مقام
باغ نگارستان محل توقف و استراحت موقت شاه بود. قائم مقام فراهانی طبق معمول به باغ نگارستان احضار شد. او همیشه با عدهای از یاران و منشیان خود حرکت میکرد. آن روز از ورود همراهانش به باغ جلوگیری کردند. او را به عمارت اندرون بردند. سه روز در حوضخانه به انتظار ملاقات نشست رخصت دیدار شاه را به او ندادند. قائممقام همه چیز دستگیرش شد او چنین روزهایی را پیشبینی میکرد. بالاخره با سعایت بدخواهان و با اجرای فرمان محمدشاه، اسماعیل خان قراچه داغی رئیس فراشان خلوت، در حوضخانه باغ نگارستان به او قهوه قجر دادند و چون دیر مؤثر افتاد سه نفر از عوانان بر سرش ریختند و با دستمالی خفهاش کردند.
جسدش را شبانه بر استری پیچیده در بعقه شاه عبدالعظیم و در ۳۰ صفر ۱۲۵۱ ه.ق بدون غسل و کفن به خاک سپردند. از متولی آستان نقل شده:«اذان صبح بود که در صحن مطهر را زدند من خود رفتم در را گشودم. چند نفر از غلامان کشیکخانه نعشی را وارد کرده گفتند شاه فرموده این نعش را دفن کنیم. پرسیدم جنازه کیست گفتند قائم مقام فراهانی. خواستم غسل داده کفن کنم راضی نشدند گفتند وقت تنگ است و مجال نیست بالاخره سید بزرگوار و عالم علم دانش با ملبوس تن بدون غسل و کفن در صحن امامزاده حمزه جنب مزار ابوالفتوح رازی به خاک سپرده شد.»
تمام کسان او را تبعید کردند یا به اسارت بردند.
لسانالملک سپهر در جلد دوم ناسخ التواریخ شرح آن را چنین آورده است: «مع القصه بعد از بازداشت قائم مقام در بالاخانه دلگشا (باغ نگارستان) شاهنشاه غازی فرمودند نخستین قلم و قرطاس را از دست او بگیرید و اگر خواهد شرحی به من نگار کند مگذارید که سحری در قلم جادویی و در بنان و بیان اوست که اگر خط او را ببینم فریفته میشوم و او را رها کنم. پس برحسب فرمان شاه، عوانان دژخیم ادات نگارش از او گرفتند. از بالاخانه دلگشا فرود کردند و در بیغولهای که حوضخانه خوانند محبوس داشتند و بعد از شش روز در شب شنبه سلخ (سی) صفر خپهاش (خفه) کردند و جسدش را در جوار بقعه شاهزاده عبدالعظیم رضیالله عنه به خاک سپردند.»
برگرفته از کتاب در دست چاپ «سلطان آباد (اراک) از تولد تا بر آمدن پهلوی اول»، به قلم ولی الله شمشیربندی
* پژوهشگر تاریخ
نظر کاربران
بزرگ مردی بود ،روحش شاد،کاش بزرگواران کمی یاد بگیرن