حکایت «علیرضا افتخاری» از «تاج» آواز ایران
خواننده نامدار موسیقی ایران از استاد خویش میگوید: از آزمون باربد که برمیگشتم، خدمت استاد تاج رسیدم و ایشان گفتند نذر کرده بودم که شما در این آزمون حائز رتبه برتر شوید.
مواظب باشید دلی را نشکنید
جناب استاد افتخاری، مهمترین ویژگی اخلاقی مرحوم استاد تاج که همیشه شما را به یاد ایشان میاندازد، چیست؟
استاد تاج همواره این بیت از سعدی را به زبان میآوردند: «دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی / زنهار بد مکن که نکرده است عاقلی». ما میبینیم که متأسفانه همه جا گویی جز دلشکنی برای یکدیگر چیزی به ارمغان نمیآوریم. استاد تاج، رحمتالله علیه، همیشه تکیه کلامشان بر دلنشکستن تأکید داشت؛ که آقا، کاری نکن که آه یک نفر تو را بگیرد. ای آقایی که ادعا میکنی من رئیسم یا من مدیرم، دل زیردست خود را مشکن. دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی!
و بیتردید همین نگرشِ اخلاقی مرحوم استاد تاج در مقام و جایگاه والای ایشان نیز مؤثر بوده است.
بله، به همین دلیل بود که شد استاد تاج، شد جزو اولیاءالله، شد آن کسی که امروز نیز روحش مراقب اَمثال ما و شاگردانش است. من هر قدر هم که آسیب ببینم، روح تاج نمیگذارد آبروی علیرضا افتخاری کم و زیاد شود. استاد جلال تاج شخص خاصی بودند؛ ایشان در جوانی معمم بودند و پدرشان نیز یکی از روحانیان بزرگ و صاحبنام شهر اصفهان بودند. خود استاد تاج نیز یک شخصیت روحانی و ممتاز داشت.
متأسفانه نمیدانند که «با نوایی میتوان یک شهر دل در خون نشاند»؛ کافی است فردِ دلشکسته تنها یک آه بکشد، دیگر همه چیز تمام خواهد شد. پس ای کاش دلشکنی نکنیم و روحیات یکدیگر را خراب نکنیم، زیرا همه زندگی ما به روحیات ما بستگی دارد.
چرا به یکدیگر نگاه زیبا نداریم؟ چرا نگاهمان به هم خصمانه است؟ در این میان برخی افراد هم که خوبی میکنند، متأسفانه به قصد خودنمایی خوبی میکنند. باید پرسید چرا دل میشکنیم؟ چرا به گوش هم سیلی میزنیم؟ آیا برای دنیا این کار را میکنیم؟ ما به دنیا نیامدهایم که یکدیگر را برنجانیم؛ ما مسافریم و دو، سه روزی قرار است اینجا باشیم و بعد باید برویم، اما انگار این را فراموش کردهایم و از یاد بردهایم که آخر سر جایمان زیر خاک است و بعد هم آن خاک را آسفالت میکنند و رقص تایر روی خاک ما نقش میشود.
جناب استاد، شما از چه سالی خدمت استاد تاج رفتید و محضر ایشان را درک کردید؟
از سال 1349 که تلویزیون اصفهان نیز تأسیس شد، من خدمت استاد تاج رسیدم. استاد حسن کسایی، رحمتالله علیه، هم کنار کلاس استاد تاج کلاس داشتند و نی درس میدادند. البته استادان دیگر هم بودند، اما برجستهترین استادان، همین استاد تاج و استاد کسایی بودند. ما هم سعی میکردیم همچون فرزندی در خدمتشان باشیم.
خود استاد تاج نیز همیشه همه شاگردانشان را «بابا» خطاب میکردند. اگر به ایشان میگفتند، «شاگردت، افتخاری»، ایشان میگفت نه پدرم، افتخاری فرزند من است.
استاد تاج نمیگفت من استاد اینها هستم و اینها هم شاگردان من هستند، بلکه میگفت اینها فرزندان من هستند. استاد تاج اصلاً یک دنیای دیگری برای خودشان داشتند و بسیار مهربان بودند.
[با خنده میگوید] ای کاش من هم در اصفهان میماندم و تهران نمیآمدم و یک سری مسائل را نمیدیدم. به هر روی امیدوارم به یاری خدا جوانها راه بزرگترهایشان را بروند و به پیشکسوتها احترام بگذارند.
جناب استاد افتخاری، اگر اشتباه نکنم، نخستین آلبومی که با صدای شما منتشر شد، «آتش دل» بود که آن را به یادِ استادتان، مرحوم تاج اصفهانی، اجرا کردید؛ از شکلگیری آلبوم «آتش دل» بفرمایید.
مرحوم استاد فرامرز پایور، رحمتالله علیه، به اصفهان آمدند و مهمان شخصی بودند. سر میز ناهار بنده خدمتشان بودم و خواندم. ایشان آن را با دست مبارکشان نُت کردند و بعد استاد مهرداد دلنوازی کارها را از استاد گرفتند و کار با نظارت خودِ استاد پایور در استودیو بِل ضبط شد و من هم کار را خواندم. آوازهای آن آلبوم را با تار استاد هوشنگ ظریف و نی استاد محمد موسوی اجرا کردیم و تصانیف را هم زیر نظر استاد پایور اجرا و ضبط کردیم.
شما آلبوم دیگری را هم به نام «کاروان» با تنظیم دوستِ صمیمیتان، استاد مهیار فیروزبخت، اجرا کردهاید که در آن آلبوم نیز تصنیفهای استاد تاج را به زیبایی خواندهاید.
آلبوم «کاروان» از ساختههای استاد عبدالحسین خان برازنده بود که آقای فیروزبخت آنها را تنظیم کرده بود. آن آلبوم شامل تصنیفهایی است که استاد تاج خوانده بودند.
سال 1387 هم شما در آلبوم «نوای اساتید»، قطعه «به یاد استاد تاج» (روزی آن حنجره آوازی داشت...) را خواندید و دوباره ارادتتان را به استادتان نشان دادید. درباره این تصنیف هم لطف بفرمایید کمی توضیح دهید.
«گر تو خواهی که بجویی دلم، امروز بجوی / ورنه بسیار بجویی و نیابی بازم» [بیتی از سعدی که استاد افتخاری آن را در میانه تصنیفِ «به یاد استاد تاج» به زیبایی به آواز خوانده است.].
بله، این تصنیف را من در رثای استادم خواندهام. موسیقی این کار، آهنگ بسیار خوبی است که استاد فضلالله توکل آن را ساخته. خودِ استاد توکل به من گفتند اگر صلاح میدانی این کار را اجرا کنیم، که من هم امتثال امر کردم و این تصنیف را به یاد استادِ عزیزم، تاج اصفهانی، خواندم.
جناب استاد، از روزگاری که همراه با دیگر شاگردانِ استاد تاج سر کلاس ایشان بودید کمی بفرمایید.
سر کلاس استاد تاج بچهها حالتی را داشتند که گویی الآن قرار است پدرشان از سفر بیاید و وارد کلاس شود؛ همه ما اینگونه مشتاقانه منتظر استاد میماندیم تا به زیارت استاد نائل شویم. بعد هم که استاد تشریف میآوردند، پدر [لفظی است که استاد افتخاری برای استاد تاج به کار میبرند] برایمان حکایاتی میگفتند. از جمله حکایتهایی از روانشاد استاد سید رحیم [استاد سید عبدالرحیم اصفهانی که مرحوم استاد تاج نزد ایشان شاگردی میکردند.] تعریف میکردند.
مرحوم استاد سید رحیم دندانهایشان به گونهیی بوده که گویا گاهی موقع حرف زدن، دندانهایشان روی هم قرار میگرفته و حرف میزدند. استاد تاج دقیقاً با همان حالتِ سید رحیم به ما میگفتند که «استادم، سید رحیم میگفتند تاجزاده! [یعنی خودِ استاد] اول شعر را تحویل بده، بعد تحریر بده». یعنی ما باید امانتدارِ شعر باشیم و وقتی شعری از شیخ اجلّ سعدی یا حضرت حافظ میخوانیم، باید مواظب باشیم که وسط بیتِ شعر تحریر نزنیم، زیرا اگر فردی خواست بیت را ترجمه و تفسیر کند، گمان نکند تحریر هم جزو شعر است. این را استاد تاج نمیپسندیدند که بین شعر تحریر نابجا زده شود؛ از اینرو میگفتند اول شعر را تحویل بده، یعنی معنای شعر را به درستی و به تمامی به مخاطب تحویل بده، بعد تحریر بزن.
و اگر اشتباه نکنم، این تأکیدِ بر شعر، یکی از اصلهای مکتب آواز اصفهان است.
بله؛ این مکتب آواز اصفهان درست مثل فرش اصفهان و گنبد شیخ لطفالله اصفهان است که ویژگیهای خاصِ خود را دارد.
چه تشبیه زیبایی!
شما شباهت فرش و موسیقی را در نظر بگیرید، کناره فرش انگار برای خود یکی نُتی دارد؛ لچکیاش یک نُت دارد، میانه و ترنجش و گلها و گلپیچکهایش هم گویی نُتی است جداگانه. در کنار این، موسیقی مکتب اصفهان از فضای شهر اصفهان و یا حتی صحبت کردنِ مردم اصفهان و شمرده و بجا صحبت کردنشان نیز اثر گرفته است. استاد روانشاد جلیل شهناز و استاد حسن کسایی و استاد عبدالحسین برازنده و استاد ساغری و دیگر استادان بزرگ موسیقی اصفهان در موسیقی خود فضایی را ایجاد میکردند، که نشان میداد اینان اهل اصفهان هستند. خوانندگان ما در مکتب اصفهان در برابر شعر باادب بودند، یعنی خواننده طوری شعر سعدی را میخواند که گویی دارد در برابر خود سعدی شعر میخواند؛ بنابراین شعر را جویده جویده نمیخواند. به بیان دیگر این خوانندگان شعر شاعر را کاملاً مؤدبانه و شمرده شمرده میخواندند و جاهایی که باید مکث کنند و جملهبندیها و ادوات تحریر را با حساب و کتاب اجرا میکردند.
اصلش نیز همینطور است؛ خواننده اگر شعر خیام را میخواند، باید حس کند که خیام در برابر او نشسته است و دارد به آواز او گوش میدهد. ببینید، استاد تاج به دلیل همین مسائل است که خداوندگار آواز ایران است. خیلی از خوانندگان میگویند زمان اجازه نمیدهد که بخواهیم بیتهای یک آواز را بهشکلی طولانی بخوانیم. اما باید توجه داشت که خواننده باید طوری آواز بخواند که مخاطب بتواند به راحتی شعری را که او میخواند، بنویسد و جا نمانَد. در غیر اینصورت معنای شعر بهطور کامل انتقال پیدا نمیکند. البته این کار، دشواریهای خاص خود را دارد، اما رعایت همین مسائل است که رفتهرفته خواننده را استاد میکند. استاد تاج، استاد این نوع سبک و اسالیب بودند.
«مناسبخوانی» یکی از ویژگیهای مکتب آواز اصفهان است که هم در آواز استاد تاج به بهترین شکل تجلی داشته و هم بسیاری از بزرگان مکتب اصفهان، از جمله جنابعالی، آن را دارا هستند. لطفاً قدری هم از «مناسبخوانی» استاد تاج بفرمایید.
ببنید مناسبخوانی یعنی اینکه اگر برفرض چهارشنبهسوری بود و همه دور آتش نشسته بودند، فردی مثل استاد تاج اگر میخواست در چنان فضایی بیتی را به آواز بخواند، حتماً باید بیتی را میخواند که آتش و آن فضا را در خود داشته باشد؛ از اینرو میخواند: «بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد...». در مورد موقعیتهای دیگر نیز همینطور است؛ از کنار جوی آب گرفته تا توجه به دوست.
خاطرهیی هم بگویم که هم به مناسبدانی استاد تاج مربوط است و هم اخلاق والای او. یادم است که در منزل روانشاد شاطر رمضان ابوطالبی گفتند آقای تاج، فلان دوست، که اسمش را نیاورم بهتر است، پشت سر شما صحبت میکرد. من، بنده هم به حکم یک شاگرد کوچک در آن مجلس نشسته بودم؛ دیدم که آقای تاج فرمودند «عجب! عجب! حتماً دلش هوای مرا کرده؛ وخیزم برم یه سر بهش بزنم». تاج نگفت برای چه پشت سر من حرف زد؛ گفت حتماً فلانی دلتنگ من شده، برم او را ببینم. شما گذشت این مرد را ببینید.
یا یک مورد دیگر؛ به استاد تاج میگفتند این آوازی که شما خواندی، از لحاظ نُتی اندکی کم و زیاد نبود؟ ایشان پاسخ میدادند که پدرم، من یک عمر است که کم و زیاد میخوانم؛ یا به ایشان میگفتند، این آوازی که خواندید، خارج نبود؟ ایشان با آن مقام و مرتبه والا که تأکید میکنم خداوندگار آواز ایران است، میگفتند عجب! بله پدرم، یک عمر است که بنده خارج میخوانم. ببینید، خیلی حرف است که کسی اینطور پاسخ بدهد. این، یعنی او تسلیم محض است؛ این روحیه و منش، گویی ورای طبیعت است و گویی باید عالمی چون ارسطو بیاید که بتواند فلسفه چنین مَنشی را تحلیل کند؛ اینها راز انسانیت است.
میراثداران مکتب آواز اصفهان و بهویژه شاگردان استاد تاج همه جزو بهترین خوانندگان سرزمین ما هستند که شما، خودتان یکی از سرآمدان و بهترین نمونههای این نوع تربیتِ آوازی هستید؛ میخواهم دیدگاه کارشناسانه شما را درباره نسل تازه خوانندگانی که تحت تأثیر اسالیب مکتب آواز اصفهان میخوانند، بدانم.
ببینید، قدیمیها میگویند موسیقی از شیراز آمد، در اصفهان تکمیل شد و در تهران خراب شد. در تهران آدم حواسش به زندگی و روزگار و بچهها و اینها است؛ و آن آوازها دیگر از گلوی آدم بیرون نمیآید. این آواز با زندگی و مرام و حتی جایجایی که آدم قدم میگذارد، در ارتباط است.
اگر خواننده حواسش مدام به روزگارش و زندگیاش و بهتر زندگیکردنش باشد، از آواز بازخواهد ماند. تاج در همه چیزِ زندگی نیازهایش را به زیر صفر رسانده بود و بینیازِ بینیاز بود. برفرض اگر ایشان از اصفهان به تهران میآمد و شما یک چِک به او میدادید، میگفت پدرم نیازی نیست؛ هر وقت نیاز داشتم از شما میپذیرم. این یعنی هماهنگی اندیشه و کردار. اما امروز بچههای خواننده ما که صداهای قشنگی هم دارند، هر یک گرفتاریهای زندگی خود را دارند و ناگزیرند که به زندگیشان بپردازند. به دلیل همین مشغلههای امروزی است که ما هرچه آوازهای خوانندگان نسلهای گذشته را بررسی میکنیم، میبینیم شرایط بهتر بوده است. باید به بچههای امروز کمک شود. باید یک جایی به من بگوید افتخاری، این بودجه را بگیر و برو ردیف آواز تاج را ضبط کن.
اتفاقاً یکی از پرسشهای بنده هم این بود که چرا شما در جایگاه شاگرد برجسته و نامدار استاد تاج، ردیف آوازی ضبط نمیکنید تا در دسترس علاقهمندان قرار گیرد؟
من نیم بیشتری از گوشههای ردیف را ضبط کردهام و حتی زبان و بطن شعر را هم توضیح دادهام و گفتهام که چگونه باید خواننده با لحن خود معنای باطن شعر را ادا کند. به هرروی، من در این زمینه ادعا دارم؛ زیرا سالها آواز خواندهام و با بسیاری از آهنگسازان بزرگ این سرزمین کار کردهام.
وقتی استاد علی تجویدی درباره اجرای من در آلبوم «یاد استاد» میگوید اجرای علیرضا افتخاری قابل ستایش است، من باید پرواز کنم که شخصیتی چون استاد تجویدی اینگونه درباره بنده نظر داده است.
اما از آنسو مشکلات افتخاری را هم باید در نظر بگیریم. زندگی بسیار دشوار شده است، زیرا مدام در پی آزار رساندن به یکدیگر هستیم و همدیگر را میپاییم. متأسفانه در دینداریمان هم غلو میکنیم و گاه میخواهیم فقط به هم نشان دهیم که مؤمن هستیم! در صورتی که خدا باید ما را بشناسد، نه بندگان خدا.
من دخترم، استاد دانشگاه است؛ میآید و میگوید مثلاً هنگام درس دادن، قدری پوشش سرش کم و زیاد شده و به همین دلیل به او بهاصطلاح گیر دادهاند، در حالی که در اصل باید به علم او گیر بدهند.
باز هم باید بازگردیم به نام مبارک استاد جلالالدین تاج اصفهانی که ما هرچه داریم از دعای استاد است. از آزمون باربد که بنده برمیگشتم، خدمت استاد رسیدم و ایشان گفتند نذر کرده بودم که شما در این آزمون حائز رتبه برتر شوید. شما نگاه تاج را ببینید.
این رابطه گرم و پدرانه - پسرانه استاد تاج و شاگردانشان هم از آن کیمیاهای امروز است!
آنچه گفتم، عین جمله استاد است. آن زمان در تهران به کسی به این راحتی مجوز نمیدادند که دو نفر از اصفهان، بنده و آقای اصغر شاهزیدی، با اتوبوس بیاییم و جا و مکانی نداشته باشیم و در مسافرخانه بمانیم و بدون هیچ پارتی پانزده روز در باغ فردوس باشیم تا آخرالامر اعضای آزمون باربد، یعنی دکتر برکشلی، دکتر صفوت، دکتر فروغ، حاجی علیاکبر خان شهناری بزرگ و استاد علی تجویدی بگویند این دو نفر حائز رتبه برتر آزمون باربد شدهاند. این آزمون سال ۱۳۵۷ برگزار شد و ما در تهران غریب بودیم و خودمان چیزی نداشتیم، اما با دعای استادمان بود که این موفقیت رقم خورد. بیریا بگویم که ما جوان بودیم و خام؛ و با دعای استادمان توانستیم حائز رتبه برتر آزمون باربد شویم.
دوست دارم در پایان این گفتگو کمی هم از فعالیتهای جنابعالی بپرسم. از سال ۹۳ که «آلبوم پادشاه فصلها» با صدای شما منتشر شد، دیگر آلبومی با صدای شما به گوش علاقهمندان نرسیده است؛ چرا در زمینه تولید آلبوم فعال نیستید؟
ببینید، اگر بخواهم بیریا حقیقت ماجرا را بگویم، این است که امروزه کار افتاده است دست مدیر برنامههای عزیزانی که آواز میخوانند. بنده هم هیچگاه مدیر برنامه نداشتهام؛ و این بخشی از سببِ این کمکاری در اجرای آلبوم است. افزون بر این، قبول دارم که خودِ من نیز تا اندازهیی در مورد این رایزنیها کوتاهی و کمکاری کردهام و این ایراد از خود بنده بوده است. اما امیدوارم که انشاءالله بتوانم دوباره در این زمینه فعال باشم. البته بهتازگی هم در خدمت استاد فریدون شهبازیان بودم و ایشان فرمودند که دارند کاری را به صورت آلبوم تنظیم میکنند و از بنده هم دعوت کردند که در خدمتشان باشم؛ و قرار شد که دیگر از خانه بیرون بیایم و مشغول کار شوم.
چه خبر خوبی! پس از طریق همین گزارش میتوانیم نوید آلبوم تازه شما را به همه علاقهمندان موسیقی بدهیم.
انشاءالله. صدای من هنوز هست و من صدایم را به رسم امانت حفظ کردهام و هر زمان که از من بخواهند برای رفتن به استودیو آماده شوم، با تمام وجود و انرژی و احساسم برای دل عزیزانمان خواهم خواند.
بنده نیز در جایگاه یک شنونده موسیقی ایرانی، بسیار از این خبر خوشحال شدم و امیدوارم علیرضا افتخاری که به قول استادان بزرگی چون اکبر گلپایگانی و نیز خوانندگان خوب نسل تازه، همچون علیرضا قربانی، بیتردید از برترین صداها و بزرگترین ستارههای موسیقی ایرانی در سالهای پس از انقلاب است، بیش از پیش برای علاقهمندان موسیقی نغمههای خوش بخواند.
این را هم دوست دارم بگویم که زمانی ما کار میکردیم که وقتی شعرِ آهنگ را برای تصویب به ارشاد میبردیم، اگر حرف دل داخل شعر بود، روی آن خط میکشیدند. زمانی شروع به کار کردیم که اگر بر فرض شعر باباطاهر را که میگوید «چو شو گیرم خیالت را در آغوش...» میبردیم برای تصویب، روی آغوش خط میکشیدند. آن زمان کار بسیار دشوار بود و الآن از این نظر کار بسیار راحت شده است. اما من سعی میکردم به اندازه توان و کفایت بتوانم در موسیقی خودی نشان دهم.
یادم است که در گوشه «گبری» این شعر را میخواندم که «ای گمشده دل، کجات جویم / غم نهانی به که بگویم»؛ اما دیدم که «دل» را خط زدند! گفتند دنبال کدام دل میخواهی بگردی؟!
با تعجب گفتم این ردیف است! به هر ترتیب مجبور شدم آن بخش از شعر را با تحریر سامان بدهم. منظورم این است که ما با مشکلات عدیدهیی روبرو بودیم، اما الآن جوانان عزیز ما به راحتی میتوانند کارشان را انجام دهند. اما باید بدانند که ما گرچه عاشق بودیم، عشقمان بدون رنج نبود و رنج فراوانی در این راه دیدیم.
در پایان این را هم بپرسم که بنده در جشنواره موسیقی فجر سال گذشته وقتی از استاد عباس خوشدل، آهنگساز بزرگ «نیلوفرانه» ، درباره احتمال همکاری دوباره با شما پرسیدم، گفتند که اتفاقاً چند آهنگ آماده دارند که برای صدای آقای افتخاری ساختهاند. چرا این همکاریِ دوباره تاکنون به مرحله ضبط آلبوم نرسیده است؟
بله، ایشان یک کار زیبا دارند و دو شرکت نشر موسیقی هم به ایشان قول همکاری داده بودند، اما به ایشان گفتم استاد فکر نمیکنید که دارند اذیتمان میکنند؟
آخر مردی چون استاد خوشدل را که کاری والا چون «نیلوفرانه» را با شعر قیصر امینپور ساخته، نباید اذیت کرد. به هر ترتیب به نظر بنده هیچ شرکتی جز شرکت مشکات و آقای محمدعلی چاووشی که کار نیلوفرانه را هم ایشان تولید کرده است، نمیتواند این کار را پخته و آماده کند و به دست شنونده برساند و به باور من قرعه این کار به نام آقای چاووشی است. متأسفانه ایشان هم اکنون فعالیت نمیکنند و کمکار هستند، اما اگر ایشان بپذیرند و این کار را عهدهدار شوند، من حاضرم بدون مزد این اثر را بخوانم و حتی خود استاد خوشدل هم در اینباره موافق هستند تا این اثر ضبط شود.
از شما سپاسگزارم.
نظر کاربران
بدجوری از چشم یه عده زیادی از ملت افتاده.
ملت همون ملتی هستند که برا مرگ مرتضی پاشایی راهپیمایی راه انداختن ،اما حالا کی ازش یاد می کنه ؟
حتی داریوش هم یه مدتی کسی سراغی ازش نمی گرفت
این دقیقا از نقاط ضعف مردم ایران حساب میشه ،در مورد بازیگرها هم همینطوره !
افتخاری هنوز اولی
واقعا سال هاست که صدای استاد مونس شب و روز و شادی و غم من هست
حتا حرف زدن عادی ایشون مثل موسیقیه
امیدوارم سالهای سال برای موسیقی ایرانی زنده باشند