ناگفتههای «آیدا سرکیسیان» از همسرش «احمد شاملو»
زندگینامۀ شاعران، نویسندگان و هنرمندان همواره برای خیل عظیمی از خوانندگان جذاب بوده و هست. نزد گروهی از چهرههای سرشناس، ولعِ سخنگفتن از خویش یا ذکر حالات و مقامات نامآورانی که روزگاری با آنها سر و سرّی داشتهاند پایانی ندارد.
آیدا سرکیسیان چگونه سالهای زندگی با احمد شاملو را روایت کرد؟
بابک توانایی - روزنامه نگار: احمد شاملو در همان سالهایی که در قید حیات بود مصاحبههای فراونی میکرد و در آن مصاحبهها بسیار پیش میآمد که نظراتش را درباره موضوعات مختلف- از زندگی شخصی گرفته تا مسائل ادبی و حرفهای- به زبان بیاورد. بعد از درگذشتش نیز کتابهای متعددی درباره او نوشته یا گردآوری شد که در آنها سعی شده بود گوشههایی از زندگی او را روشنتر کنند و این تلاش و سعیها عموما به این صورت بود که نویسنده یادداشت یا مصاحبهشونده از کسی حرف بزند که خودش توفیق یافته بود درکش کند و بشناسدش. این روند ادامه داشت و هر از گاهی ما با کتابی مواجه میشدیم که از چنین ساختاری تبعیت کرده بود و گاهی نیز پیش میآمد که حرفی زده شود و بعدها بستگان و دوستان درجهیک احمد شاملو زبان به تکذیب آن حرف بگشایند که در این روزگار حرفهای خلافِ واقع کم نیستند.
حالا بعد از ۱۷سال که از مرگ احمد شاملو میگذرد کتابی درآمده که یکسر متفاوت است با آنچه تا پیش از این درآمده بود. این بار آیدا سرکیسیان، همسر احمد شاملو، درباره آن شاعر حرف زدهاست، در کتابی با عنوان «بام بلند همچراغی» که حاصل تلاش سعید پورعظیمی است. کتاب با آیدا شروع میشود. اینکه او کیست و کجا متولد شده است و پدر و مادرش که بودهاند. و چه شروع هوشمندانهای است این شروع. چرا که زنی که قرار است روایت کند آنچه بر او و همدم سالیانش رفته در روزگاران باید ابتدا شناساند. شروع کتاب یک شروع کلاسیک است.
آیدا در کلماتی که بهکار میبرد بسیار محتاطانه عمل میکند و این احتیاط از این باب است که چندبار توضیح میدهد که نمیخواهد به جای احمد شاملو از او حرف بزند که اگر قرار بود کسی حرف بزند خودش بود و تنها خودش بود و او نمیخواست زمانیکه زنده بود از خودش چیزی بگوید که معتقد بود تنها کار است که از آدم میماند و چیزهایی مثل زندگینامه نمیتواند اسباب قضاوت آیندگان به شمار آید و اسباب ماندگاری آدم را فراهم کند. با این حال، کتاب «بام بلند همچراغی» مشحون است از اطلاعات دستاول درباره مردی که شاعر بود و از همان دهه40 که به شهرت رسیده بود احساس تعهد و مسئولیت میکرد و به همین تعهدش بود که شناخته میشد و به قول آیدا «احساس تعهد شاید مهمترین و بارزترین شناسه شاملو باشد از دهه40 به این سو.» (صفحه 194) همین احتیاطهای آیدا سرکیسیان در صحبت کردن درباره شاملو سبب شده تصویری که او در گفتههایش میدهد تصویری باشد بهشدت مینیاتوری، گزیده و مینیمال.
همهجا تعریف از شاملو نمیکند و سعی میکند حقایق را روشن کند. جایی که نمیداند با صراحت میگوید، نمیداند و سعی نمیکند تاریخ بسازد و سعی نمیکند از همسری دفاع کند که برای او همهچیز بود. از او پرسیده میشود وقتی لقب «شاعر ملی ایران» را در باب شاملو به کار میبردند چه واکنشی نشان میداد، میگوید: «میگفت ولمون کنین بابا! شاعر ملی کسی است مثل حافظ یا مولوی که مردم شعرهایشان را میخوانند. همه شعر مرا نمیخوانند.
پورعظیمی به آیدا سرکیسیان میگوید: «ابوالحسن نجفی و ضیاء موحد و صاحبنظرانی دیگر معتقدند شاملو مهمترین و بزرگترین شاعر ما بعد از عصر حافظ است. پاسخ موحد به من درباره این اظهارنظر این بود که شاملو خودش را در این جایگاه میدید و من میدانستم که دوست داشت کسی این حرف را بزند. من هم گفتم. خیلیها پذیرفتند و تعدادی دیگر هم مخالف بودند.» (صفحه194) سالها پیش منصور کوشان، شاعر و منتقد ادبی، در مقالهای نوشته بود که اواخر دهه 60 وقتی میخواستند مجله «تکاپو» را راهاندازی کنند سراغ شاملو رفتند تا با او مصاحبه کنند و مصاحبه هم کرده بودند و از او پرسیده بودند چرا مهاجرت نمیکند و او گفته بود چراغش در این خانه میسوزد و در همان شماره بود که عنوان شاعر ملی را به او داده بودند.
آیدا در تمام کتاب به شکلی خونسردانه و تودار درباره شاملو حرف میزند. حتی جایی که صحبت درباره دعوا یا حرف خلافِ واقعی است که درباره شاملو شایع شده سعی میکند با خونسردی جواب بدهد. بسیار کم پیش میآید از کوره در برود. اما یکجا بسیار محترمانه و نجیبانه عصبانی میشود و آن جایی است که حرف ابراهیم گلستان پیش میآید که در کتاب «نوشتن با دوربین» گفته بوده «شاملو تمام ثروت طوسی حائری را بالا کشید و از خانه بیرونش کرد.» اینجاست کهآیدا میگوید: «آقای گلستان یک جمله گفته که جان مرا آتش زد!» و بعد میگوید: «شاملو ثروت طوسی را بالا کشید؟
کتاب «بام بلند همچراغی» سرشار است از تصاویر کوتاه و قضاوتهای تاریخی و سندساز. از حشو و زوائد بسیار دور است و میتوان با آن دوره بسیار مهمی از تاریخ ادبیات معاصر ایران را درک کرد.
کتاب «بام بلند همچراغی» تنها به زندگی شخصی احمد شاملو و رابطهاش با آیدا سرکیسیان نمیپردازد. روایتهای شفاف و درخشانی از ادبیات معاصر ایران و نقش شاملو در آنها دارد ، روایتهای بکری دارد از چگونگی شکلگیری بخش عمدهای از کتابهای شاملو و دیدگاههای بعضاً جنجالی و بحثبرانگیزش دربارهشخصیتهایی چون حافظ و فردوسی و ادبیات کلاسیک فارسی. توضیحات آیدا سرکیسیان درباره نظرات شاملو درباره ادبیات کلاسیک با نامههایی که از شخصیتهای مختلفی چون یدالله رؤیایی در انتهای کتاب آمده تکمیل شده است. رؤیایی در نامهای از سفرش با شاملو به آذربایجان برای بزرگداشت نظامی گنجوی صحبت میکند و توضیح میدهد که چگونه او و شاملو در آن سفر با چهرههای سنتی ادبیات کنار آمده بودند.
کاری یگانه
منصور اوجی
با سلام
حضور دوست جوانم سعید پورعظیمی
شما میدانستید پارهای از انسانها سرانجام به شکل اسم خودشان میشوند؛ من که به چنین چیزی باور دارم و شعرش را هم گفتهام که در همین نامه آن را برایت خواهم نوشت. شما با این دو کارِ کارستانتان «من بامدادم سرانجام» و «بام بلندِ همچراغی» مصداقِ اسم و فامیل خودتان شدهاید: هم خجسته و نیکبخت و هم بزرگ و والا. وقتی این کتاب را دیدم حیرت کردم. دیگران هم درمورد شاملو خیلی کارها کردهاند و نوشتهاند و کتاب بیرون آوردهاند؛ ولی این دو کارِ شما چیز دیگری است: یکّه و یگانه و بیهمتا. عمر بر سرِ این کار گذاشتهاید.
دوستدارت منصور اوجی
چشم به راه نظرت در مورد کتابم هستم.
و اما آن شعر:
هرکسی به شکل اسم خویش
اسم خویش میشود:
این سپیده!
آن فروغ!
این ستاره!
آن غروب!
خسروان همیشه خسروَند
خواه به سرخگل نشیند این
یا در انتظار روزهای بهتری بماند آن!
که نشست وُ ماند وُ ماندهاند
گاوها به خیش میروند
عاشقان ز خویش.
من چه نام دارم، آی!
اسم من، طلسم من
بشکن این طلسم را.
شیراز / دیماه ۱۳۶۵
نظر کاربران
زیبا بود، ولی چند وقت پیش عینا همین مطالب رو گذاشته بودید...
چرا غیر قابل انتشار؟ برید در مورد عکس تحقیق کنید
زیبا و ارزشمند....آگاهی بخش....