پیدا و پنهان «ولادمیر پوتین»، مرد آهنین روسها
«ولادیمیر» را به فارسی میتوان «جهانگیر» یا «جهاندار» ترجمه کرد؛ نامی که در زبان روسی تاریخساز است؛ «ولادیمیر ناباکوف»، «ولادیمیر مایاکوفسکی»، اولی رماننویس و نویسنده داستانهای کوتاه است با آثاری مانند «لولیتا»، «زندگی واقعی سباستین نایت»، «دعوت به مراسم گردنزنی»، «ماری» و «شاه، بیبی، سرباز» و دومی شاعر و درامنویس فوتوریستی است که نامش با کتاب «ابر شلوارپوش» در خاطرهها جاودان شده است.
میهمان ایران
پوتین ٦٥ساله خود را در اوج قدرت میبیند و در ١٧ سال حضورش در قدرت، روسیه را در اوج شکوه. او از سال ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٨ در قامت رئیسجمهوری روسیه بود و بعد از آن برای مدت چهار سال، در قامت نخستوزیر «دمیتری مدودف» و از سال ٢٠١٢ بار دیگر به کاخ کرملین وارد شد و اینبار دمیتری مدودف در موقعیت نخستوزیر پوتین قرار گرفت. مردی پرنفوذ که راه و رسم قدرتورزی را خوب میداند؛ او اگر محبوب روسها هم نباشد، روسیه او را بهخاطر اصلاحاتش در ساختار سیاسی این کشور دوست دارد؛ مردی در مواجهه با پارادوکس عشق و نفرت.
از کودکی تا اشتیاق برای حضور در کاگب
آلبوم زندگی پوتین یکییکی ورق میخورد؛ تصویر اول، کودکی با لباسهای گشاد در آغوش مادر را به نمایش میگذارد، محصلی در راه مدرسه، نوجوانی متفکر، جوانی تیزبین با چهرهای نگران، رانندهای با لباس مردم معمولی، نظامیای با سردوشی و دیگر مسیر قدرت برای فرزند «ولادیمیر اسپیریدونویچ» و «ماریا ایوانوونا» فراهم شده است؛ او از فقر به سیاست قدم گذاشته و امروز بهعنوان یکی از قدرتمندترین و ثروتمندترین مردان جهان شناخته میشود.
پوتین برای دوستان خود یادآور روزهای اوج روسیه است، ورزشکاری مصمم، عاشق جودو با کمربند مشکی، بغلکننده خرس قطبی، ناجی قویهیکل اسلاوها و... . او روزانه یک ساعت شنا میکند و به بوکس، کونگفو و بسیاری از هنرهای رزمی دیگر علاقهمند است.
سال ١٩٥٢ بود که در «لنینگراد» یا «سنپترزبورگ» فعلی به دنیا آمد؛ تنها پنج ماه قبل از مرگ «ژوزف استالین» در پنجم مارس ١٩٥٣. اطلاعات درباره چهره مرموز سیاست روسیه اندک است و متضاد؛ عدهای پدرش را درجهدار نیروی دریایی خواندهاند (از لنین تا پوتین؛ محمود طلوعی) و در جستوجوی اینترتی آمده است: «پدر پوتین کارگر کارخانهای است که از لحاظ فیزیکی ناتوان بود؛ او پاهایش را در عملیات انتحاری در جنگ جهانی دوم از دست داده بود.
مادرش که یکی از فرزندانش را به دلیل مریضی دیفتری از دست داد و نزدیک بود به دلیل قحطی دوران جنگ جان بدهد. برای دستمزدی ناچیز، خیابانها را جارو میزد و گاهی تجهیزات آزمایشگاهی را تمیز میکرد». یا «فارین پالیسی» نوشته است: «پوتین سعی کرده از زمانی که یک مرد جوان بوده، تصویری ناشناس و غریبه از خود نشان دهد. وی در شهر لنینگراد (سنپترزبورگ فعلی) به دنیا آمد و رشد کرد. او فرزند یک کارگر کارخانه و سرایدار بود. ریشه اولیه او از استان ریازان است».
اما آنچه همه درباره آن اشتراک نظر دارند، این است که ولادیمیر، دوران کودکی خود را در فقر و تنگدستی به سر آورده است. دانشآموزی تیزهوش و زیرک که به اعتراف خودش، مهمترین علاقه آن زمانش تماشای فیلمهای جاسوسی بود و یادگیری زبان آلمانی و خواندن تاریخ اروپا؛ به قول خودش، «یک نفر کاری میکرد که از یک لشکر برنمیآمد. یک جاسوس میتوانست سرنوشت هزاران نفر را تعیین کند». شاید همین باعث شد که او بعدها وارد «کاگب» شود؛ مأمور مشتاق سازمان اطلاعاتی-جاسوسی. دانشجوی رشته حقوق دانشگاه لنینگراد بود که فرم استخدام در سازمان اطلاعات و جاسوسی را پر کرد. به سال آخر دانشگاه که رسید، توانست در سال ١٩٧٠ از سوی «یوری آندروپف»، مدیر وقت این سازمان، به استخدام درآید.
در خلوت مأمور مخصوص
ولادیمیر در جولای ١٩٨٣ در یکی از مأموریتهای خود با یک مهماندار هواپیما آشنا میشود: «لیودمیلا شکربنووا پوتینا»؛ نتیجه این آشنایی ازدواجی است که ٣٠ سال دوام داشت. اما سرانجام به جدایی انجامید؛ پوتین در سال ۲۰۱۳ پس از اتمام دیدار از یک نمایشنامه از طلاق توافقی خود خبر داد. ولادیمیر، دلیل این جدایی را نداشتن وقت به دلیل کار و مشغله زیاد عنوان کرد؛ اگرچه رسانهها از دلایلی دیگری سخن گفتند.
«پوتینا» نام خانوادگی خود را بعد از جدایی از پوتین به «اوشرتنایا» تغییر داد و هیچوقت برای رسانهها فردی در دسترس نبود و شاید فقط یکبار از راز زندگی خود سخن گفته باشد: «او دست بزن داشت». پوتین دو دختر «یکاترینا» متولد ٣١ آگوست ١٩٨٦ و «ماریا» متولد ٢٥ آوریل ١٩٨٥ دارد؛ یکاترینا در دانشگاه دولتی مسکو مشغول تدریس ریاضی و مکانیک است؛ میگویند شوهرش میلیاردها دلار در صنعت پتروشیمی سرمایهگذاری کرده است.
مأمور کاگب در برلین شرقی
سه سال بعد از ازدواج، ولادیمیر به آلمان شرقی میرود؛ محل جدید خدمتش در کاگب در «درسدن»؛ جمهوری دموکراتیک آلمان (یا GDR) کشوری کمونیست، در آن بخش از سرزمینهای آلمان که شوروی در جنگ جهانی دوم آنجا را اشغال کرده بود. آلمان شرقی از بازوهای مهم قدرت مسکو بود، چسبیده به اروپای غربی، و پر از نظامیان و جاسوسان شوروی. این حضور پنج سال برای ولادیمیر به درازا میکشد، از ١٩٨٦ تا ١٩٩١.
او به چشم خود فروریختن دیوار برلین بین آلمان شرقی و غربی را میبیند؛ دورانی که پوتین از آن به تلخی یاد میکند. او و لیودمیلا در آلمان شرقی زندگی راحتی داشتند؛ پوتین ساعتها بروشورهای تبلیغی غربی را ورق میزد که از مد روز عقب نماند. شاید آن زمان غصه میخورد که چرا ظاهرش به خوشقوارهای تصویرهای ورزشکاری امروزیاش- که مسئولان روابطعمومی ریاستجمهوری روسیه فراهم میکنند- نبوده است؛ او امروز به آرزوی خود رسیده است.
١٠ سال باید از زمان برگشت پوتین از برلین شرقی میگذشت تا اینبار در قامت رئیسجمهوری روسیه ظاهر شود؛ اما هرگز پیروزی احساسات میهنپرستانه و رؤیای دموکراسی بر ایدئولوژی کمونیسم را در آلمان شرقی فراموش نکرد. همچنانکه او سال ١٩٩١ و فروپاشی شوروی و سقوط «میخائیل گورباچف» را هم از خاطر نمیبرد. پوتین وقایع درسدن را از خاطر نبرده و زمانی که میدان کییف پر از معترضانش شلوغ شد، خاطرات تلخش دوباره زنده شد؛ «انگار ترسهای کهنه دوباره درونش زنده میشود».
از شهرداری تا ریاستجمهوری
او بعد از اتحاد دو آلمان، به لنینگراد برمیگردد؛ آن زمان این شهر تغییر نام داده بود. پوتین در شهرداری استخدام میشود و در دومین سال حضورش، به معاونت شهرداری میرسد. برای مبارزه با مافیای اقتصادی این شهر با تشکیلات امنیتی جدید روسیه «F. S. B» که جانشین کاگب شده بود ارتباط برقرار میکند. ولادیمیر در همین دوره در جریان انتخاباتی «بوریس یلتسین»، ریاست ستاد انتخاباتی او را به عهده میگیرد و از همانجا، یعنی ١٩٩٦ به جمع کارکنان دولت میپیوندند. زمان بهسرعت سپری میشود و پوتین مسیر قدرت را طی میکند.
دو سال بعد، به دستور یلتسین، به ریاست تشکیلات امنیتی جدید روسیه انتخاب میشود و در تابستان سال ١٩٩٩ در مقام نخستوزیر یلتسین قرار میگیرد؛ نخستوزیری قدرتمند؛ قدرت در ید ولادیمیر نخستوزیر بود نه یلتسین رئیسجمهور. او در چند ماه اول حضورش، برای مبارزه با فساد اداری و سرکوب مافیایی و استقرار امنیت در شهر گامهای بزرگی برداشت. اما طولی نمیکشد که یلتسین از مقام خود استعفا میدهد؛ و کفالت رئیسجمهوری را به دست پوتین میدهد.
۹ آگوست ۱۹۹۹ برای ولادمیر پوتین، روزی سرنوشتساز بود، او در همین روز از سمت ریاست اداره اطلاعات و امنیت روسیه بهعنوان یکی از سه معاون نخستوزیر برگزیده شد، اما ساعاتی بعد با سقوط دولت نخستوزیر، به کفالت نخستوزیری رسید و عصر همان روز بوریس یلتسین، رئیسجمهوری وقت روسیه، او را بهعنوان جانشین خود به مردم روسیه توصیه کرد. کمتر از یک هفته بعد، پوتین از پارلمان بهعنوان نخستوزیر رأی اعتماد گرفت، در آخرین روز این سال، رسما کفیل ریاستجمهوری شد، سرانجام در آگوست ۱۹۹۹ به مقام نخستوزیری روسیه رسید. در دسامبر همان سال، پنج ماه بعد و در پی استعفای «بوریس یلتسین» بهعنوان رئیسجمهوری موقت روسیه برگزیده شد و در مارس ۲۰۰۰ در انتخابات ریاستجمهوری، رئیسجمهور روسیه شد؛ پوتین از یک نشانه سؤال سیاسی به نشانه تعجب بزرگ قرمز تبدیل شده بود.
هفتهنامه «اکونومیست» در مقالهای در آخرین شماره خود، مقالهای که روزنامه «دنیای اقتصاد» آن را ترجمه کرده، درباره پوتین نوشته است: «پوتین همچون یک تزار از هرم قدرت بالا رفت. از زمانی که در سال ۲۰۰۱ علیه اولیگارشها ایستاد، نخست کنترل رسانهها و سپس کنترل غولهای نفت و گاز را به دست گرفت و همه دسترسیها به قدرت و پول از طریق او باید شکل میگرفت. این روزها اعیان به دلخواه پوتین خدمت میکنند و آنهایی که در طبقهای پایینتر از اعیان هستند هم به دلخواه آنها خدمتگزاری میکنند و این داستان تا ردههای پایینتر جامعه همچنان ادامه دارد. او قدرت خود را در روال قانونی جاری ساخته اما همه میدانند که بازپرسان و دادگاهها به او پاسخگو هستند.
ایران و روسیه در مسیر دوستی
دو کشور در سالهای اخیر رابطهای نزدیک را با هم تجربه میکنند؛ دیدار امروز دو رئیسجمهوری، نهمین دیدار در پنج سال گذشته است؛ دیدارهایی در تعداد بیسابقه و سومین حضور پوتین در ایران. پوتین سال ١٣٩٤ به تهران سفر کرد با هواپیما و لیموزین شخصی خود؛ هواپیمایی شیک که در داخل آن دفتر کاری مجلل برای پوتین تدارک دیده شده است.
دوم آذرماه، تذکرهای بالای امنیتی از سوی تیم حفاظت روسی به مسئولان ایرانی سبب شد که حوالی سازمان اجلاس سران به فاصله حداقل یک کیلومتر، تکتیراندازهای ایرانی حتی روی مراکز و خانههای غیردولتی نیز مستقر شوند. او كه برای شرکت در نشست رهبران کشورهای صادرکننده گاز به ایران سفر کرده، بلافاصله پس از ورود به تهران، با مقام معظم رهبری دیدار میکند. پوتین در پایان این سفر یک جلد قرآن مجید به رهبری هدیه داد. بخش خاورمیانهشناسی دانشگاه مسکو درباره تاریخچه آن اعلام کرد: «قرآنی که رئیسجمهور پوتین به جناب آیتالله خامنهای رهبر ایران هدیه کرد، مربوط به دوره مروان آخرین خلیفه بنیامیه بود که والی شام به سلطان سلیم عثمانی هدیه کرده بود و بعدها پادشاه دیگر عثمانی نیز آن را به عباس میرزا نائبالسلطنه قاجار هدیه کرده بود».
پوتین قبلا هم به ایران سفر کرده بود؛ او در مهرماه ١٣٨٦ به منظور شرکت در اجلاس رؤسای کشورهای حاشیه دریای خزر به ایران سفر کرد. این اولین سفر رئیسجمهوری روسیه به ایران بعد از ٥٠ سال بود. قبل از سفرش به ایران شایعهای مبتنی بر برنامهریزی برای ترور او مطرح شد، اما او با وجود هشدارهای امنیتی، به تهران سفر کرد.
نظر کاربران
چه جنتلمنیه
برو
بدل ایرانیش نبود ؟؟؟
بد عادت شدیم واللا