حامد بهداد، از جنگل تهران تا جنگل های آفریقا
«فرزند چهارم» به کارگردانی وحید موساییان درحالی روی پرده رفته که انتظار می رود با وجود ستاره هایی چون حامد بهداد، مهدی هاشمی و حتی مهتاب کرامتی این فیلم با اقبال مواجه شود.به بهانه روی پرده رفتن این فیلم با بازیگر اصلی آن یعنی حامد بهداد گپی زدیم که در ادامه می خوانید.
- برای حضور من در این فیلم آزیتا موگویی و حسن نجم تاثیر زیادی داشتند. به خاطر اینکه خانم موگویی من را با این عنوان تشویق می کرد که تو با وحید کار نکرده ای و لازم است این تجربه را داشته باشی. حسن مجد هم خیلی کدهای سیاسی - اجتماعی سومالی را برای من توضیح داد و من هم دیدم این حضور حتما می تواند اتفاق جالبی باشد و همینطور هم شد. از طرفی همه می دانیم که سینمای ایران این روزها خیلی وضعیت فعالی ندارد و تو به عنوان یک بازیگر حق انتخاب نداری و نمی توانی مثلا در میان ۵ کار خوب یکی را انتخاب کنی. من وقتی نگاهی به نام عوامل فیلم انداتم و با نام خانم کرامتی یا آقای هاشمی و نام های دیگر مواجه شدم دیدم این بهترین کاری است که در حال حاضر وجود دارد. پیش از این فکر می کردم دارم دست به انتخاب می زنم اما حالا می بینم نه هیچ حق انتخابی وجود ندارد. اینجا سانسور، سوژه ها را محدود می کند و خیلی به ندرت این اجازه را به تو می دهد که با سوژه های متنوع روبرو بشوی. به خاطر همین وقتی فیلمنامه ای را می بینی که تا یک حدی شرایطش خوب است، همان می شود انتخاب تو. من هیچ وقت یادم نمی آید که بازیگر انتخاب گرایی بوده باشم. البته وقتی به ذهنم فشار می آورم می بینم چرا،یک مدتی این اتفاق افتاد. زمانی که از رضا کاهانی برای بازی در «بیست» عذرخواهی کردم و رفتم فیلم گربه های ایرانی را بازی کردم. فکر می کردم انتخاب درستی کرده ام با اینکه کاهانی را از خودم رنجاندم. بعدها اما از رضا (کاهانی) درباره این موضوع سوال کردم، گفت تو دقیقا همان کاری را که باید انجام دادی. البته این را هم بگویم که من قبلا برای رضا «آدم» را بازی کرده بودم. اینها را گفتم تا به این اشاره کنم که من به ندرت در میان انتخاب های خوب گیر می کنم، چون سینمای ایران جایی برای انتخاب نگذاشته است.
وحید موساییان پیش از این یک فیلم داشته که زیاد هم دیده نشده. برای تو ریسک نبود که بپذیری در این فیلم حضور داشته باشی، نترسیدی که مبادا فیلم، آنطوری نشود که می خواهی؟
- من اصولا کارهای بد و خوب را در کنار هم انجام داده ام و خیلی زود به واقع بینی رسیده ام. فیلم بد هم بازی کرده ام که البته تعدادش زیاد نیست، برای همین از کارنامه خودم تا اینجا راضی هستم. بالاخره گاهی بای درآمد و امرار معاش و بودن، انتخاب هایی داشته ام. چون من اگر کار نکنم خشک می شوم.
یا حذف می شوی؟
- نه نه؛ معنای حرفم این نبود. اصلا من کجا هستم؟ اصلا کی کجاست الان؟ وقتی که به کارنامه ام نگاه می کنم می بینم از بیشتر فیلم هایی که بازی کرده ام بهترم. به پست بهترین کارگردان ها خورده ام اما من در بهترین فیلم هایشان نبوده ام. البته این را هم شک ندارم که در بدترین فیلم هایشان هم نبوده ام اما خب در آن زمان انتخابی برایم وجود نداشت. البته من قبل از همکاری با وحید موساییان فیلم «گلچهره» را از او دیده بودم و یکی از سکانس های آن فیلم را خیلی دوست داشتم. جایی که بعد از ورافتادن حکومت کثیف طالبان، فیلم های آرشیو شده و راش های قدیمی را از توی انبار درمی آورند و می گذارند برای تماشا و باید اشک بریزی. یک مقدار از سینما پارادیزو الهام گرفته ولی چه اهمیتی دارد. تو باید یک کارگردان را با خودش مقایسه کنی. باید ببینی یک کارگردان از چه مسیری عبور کرده تا به اینجا برسد. اینکه آقای مهرجویی با کیمیایی از مسیر مهیج تری از تاریخ سینما عبور کرده اند دلیل نمی شود که موساییان هم از همان معبرها عبور کند. ما خیلی از شب ها بعد از فیلمبرداری گپ می زدیم، وقتی اشراف سیاسی - اجتماعی وحید را نسبت به شوروی سابق می دیدم فهمیدم که این آدم خیلی حواسش بوده است. پس در این انتخاب اشتباه نکردم مضاف بر اینکه خاطرات سفر به آفریقا و کنیا برای من فراموش نشدنی است. بنابراین هیچ پشیمانی از حضور در این فیلم ندارم.
البته این حضور حس ماجراجویی تو را هم ارضا می کرد. بالاخره می توانستی به جایی سفر کنی که قطعا پیش از آن درباره اش کنجکاو بودی.
- در مجموع همه چیز خیلی عالی بود. آشنایی با مهدی هاشمی و وحید خیلی خوب و البته این حضور فرصتی برای دوباره شناسی خانم موگویی بود. تصمیم داشتم که هر جا هستم این را عنوان کنم که «فرزند چهارم» به خاطر مصمم بودن و عملکرد وجدانی این زن جمع شد.
پیش از این با مهدی هاشمی فرصت همکاری نداشتی. او بازیگر خوش مشربی است و همراه خوبی.
- بله. پیش از این نتوانسته بودم با مهدی هاشمی کار کنم و واقعا به ما خوش گذشت.
تو آدمی هستی که سفر کردن به تمام نقاط دنیا را دوست داری، آفریقا چقدر با تصوراتت تطبیق داشت؟
- اصلا فرصت نشد با تصوراتم تصبیقش بدهم. تصور جدیدی برایم به وجود آمد اما بیش از آن دوری از تهران برایم غنیمتی بود. این شهر پر از گند و کثافت است. از نویز موبایل و پارازیت تا بوق و سروصداهای وحشتناک اما آنجا ما در شهری بودیم به نام مویینگی که خیلی فضای پاکی داشت. در این شهر کوچک من ۳-۲ تا کتاب خواندم و تا حدی به سکوت گوش دادم.
چه کتاب هایی خواندی؟
- اقتدارگرایی دوران قاجار را خواندم و یک کتاب از دکتر کاتوزیان درباره جامعه کوتاه مدت ایران یک دوست وکیلی این کتاب را به من پیشنهاد داد و خواندم و لذت بردم. در تهران که نمی شود مطالعه کرد مثل جنگل می ماند اینجا. آنجا اما ظاهرش شبیه جنگل بود اما از درون حداقل آدم مقداری صاف می شود. اتفاق هایی در آن سفر برایم افتاد که مدت ها برایم پیش نیامده بود: خواب خوب، مطالعه خوب، معاشرت خوب و آرامش.
اگر بخواهی خواننده این مطلب را مشتاق به من دیدن «فرزند چهارم» کنی چه می گویی؟ ویژگی آن را در چه می بینی؟
- به عنوان کارگردانی که مستند را خوب می شناسد کار قابل بحثی است. وحید برای اینکه بخشی از یافته های خودش را به چشم و گوش اهالی فن برساند آمده از سینمای حرفه ای تر و کلاسیک تری استفاده کرده و برای اهدافش برد بیشتری در نظر گرفته است. وقتی وحید درباره سومالی حرف می زد نکته های جالبی برای من پیدا می شد. ما به این نتیجه رسیدیم که در تمام دنیا سومالی وود دارد همانطور که در همه جای دنیا افغانستان وجود دارد. ما در آنجا به یک شهری رفتیم که در همسایگی سومالی بود و جنگ بود، مدام پلیس ها کشته می شدند و آنجا پر از امواج منفی بود. آدم فکر می کرد سمت زاهدان یا مرزهای بلوچستان و پاکستان خودمان است. پلیس به ما گفت ما نمی توانیم امنیت جانی شما را تامین کنیم پس از این شهر بروید. ما در مومباسا زندگی شاهانه ای داشتیم اما بعدش دیگر چاره ای نبود و محل اقامت ما شبیه مسافرخانه های میدان راه آهن شد. با تمام این اوصاف خانم موگویی این گروه را مثل یک مادر به دندان کشید. فکر نمی کردم این زن اینقدر در مسائل مالی پاک باشد و وجدان کاری داشته باشد. همه گروه از او به شدت توقع داشتند و بار مسئولیت روی دوش او بود و او به بهترین شکل کارش را انجام داد. جالب است بدانید که بعضی از دوستان تایم پاسپورتشان تمام شده بود و می خواستند آنها را بازداشت کنند و موگویی عین یک مرد ایستاد و نگذاشت. کاری که وحید موساییان انجام داده کار درست و متفاوتی است؛ الان در سینمای ما همه ژانرها و مکتب ها از بین رفته اند. نمی دانم چرا همه چسبیده ایم به آپارتمان های تهران. چرا یک تهیه کننده پا پیش نمی گذارد. اگر فیلمنامه ای خارج از این ۴ تا اتاق آپارتمان بگذرد؟ من این را اصلا نمی فهمم و کار وحید موساییان را از این جهت تحسین می کنم.
ماجرای سقوط هواپیما چه بود؟ به نظر تبلیغاتی می رسید. واقعا جدی بود؟
- وحشتناک بود. باور کن اصلا تبلیغاتی نبود. موتور هواپیمایی که علی محمد قاسمی و وحید موساییان در آن بودند از کار افتاد و در نهایت روی یک درخت سقوط کردند و موتور کاملا از بین رفت. توی آن هواپیما داشتند از هواپیمایی که من و مهتاب کرامتی در آ« بودیم فیلمبرداری می کردند. یک برداشت کامل هم از صحنه گرفته بودند اما وحید گفت یک برداشت دیگر هم بگیریم و رفتند تا دور بگیرند و برگردند. من خودم دلشوره داشتم و گفتم این برداشت دوم را نگیرید اما تا بیایند دور بزنند دیدیم که نیستندو چند دقیقه بعد دستیار آقای قاسمی را دیدیم که از روی زمین دارد به ما علامت می دهد. همه شان رفتند به بیمارستان و سر و صورتشان بخیه خورد. خدا این بلا را رفع کرد. اصلا معجزه بود که زنده ماندند. بعد از سقوط هم دچار افسردگی شدید شدند که تعا آخر کار هم بود و باورشان نمی شد چه اتفاقی افتاده. هنوز هم خاطره اش را فراموش نکرده اند. هیچکدام فراموش نمی کنیم.
از حضور در «چه خوبه که برگشتی» با وجود همه واکنش ها به فیلم راضی هستی یا نه؟
- خیلی خوشحالم. این فیلم با فروشش تودهنی بزرگی برای آدم های منفی باف است که برای اخراجی ها و رسوایی نقد مثبت نوشتند در صورتی که ایشان چیزی درباره سینما نمی داند. کسانی که دانشمندهای سرزمینشان را فراموش می کنند و به داریوش مهرجویی اهانت می کنند. دوتا دلقک (البته دلقک شأن دارد) بهتر است بگویم دوتالوده بی مصرف در یک برنامه تلویزیونی دو سال پیش نشستند تا درباره آقای مهرجویی حرف بزنند، اما درباره همه چیز حرف زدند جز فیلم مهرجویی. حالا هم برخی به خاطر یکسری مفروضات پیش پا یا پشت پا افتاده این اجازه را به خودشان می دهند که به دانشمندی که قربانی سانسور وزارت ارشاد است توهین کنند. نمی دانم برای این کار از چه کسی پول گرفته اند. در حال حاضر ۲ تا فیلم فقط می فروشد یکی از فیلم آقای فرهادی و یکی فیلم آقای مهرجویی است. من که راضی ام.
ارسال نظر