٣٩ سال از ربودهشدن «امام موسی صدر» گذشت
غرشی از درد و خشم از شهر به پا خاسته بود؛ انعکاس سرسامآور و پیوسته آن هر صدای دیگری را خفه میکرد و دروغ بزرگ را میخروشید. او نمرده است؛ مرگش دروغی بیش نیست؛ او زنده است، زنده است. فکری غیر از این را تصوری باطل میخوانند.
مسافر سفر بیبازگشت
موسی صدر به سفری بیبازگشت رفته بود؛ دخترک هفتساله بود که او رفت؛ میدانست که رفته است؛ همیشه اینطور بود، مدام در سفر. بعدها ملیحه، کوچکترین فرزند خانواده، او را در خواب میبیند که زنده است؛ مردی که دختر را روی پایش گذاشته و غذا در دهانش میگذارد. دختر اولین و آخرین تصویر خود را از پدر چنین ترسیم میکند: «تصویر خودم یادم است که دارم راه میروم و بابا به شوخی میزند پشتم و تصویر دیواری که بابا صورتش را پشتش قایم میکند و من گریه میکنم؛ چون فکر میکنم بابا گم شده است».
روزهای زندگی
حازمیه جای امنی برای خانواده امامموسی صدر بود. آنها هفت سال در این شهر زندگی کردند. پریخانم روایت میکند: «آقاموسی هیچ محافظتی از خود نمیکرد، تنها محافظتش این بود که وقتی جایی میرفت، ساعت قبلی معلوم نمیکرد. نمیگفت کی و کجا میرود. اگر آدمی بود که اهل محافظت از خودش بود، نباید این سفر را میرفت. نباید پیش معمر قذافی میرفت. خیلیها به او گفته بودند». پریخانم هم ته دلش راضی به این سفر نبود؛ اما او همراه بود با تصمیم همسر؛ برای همین از قم به لبنان آمده بود. او بچه کوچک خانواده بود. پدرش مجتهدی بود که فرمان حلیت و مشروعیت مشروطیت را امضا کرد. در ابتدا به دلیل سن پایین دختر راضی به ازدواجش نبود؛ ولی نتوانست به موسی صدر «نه» بگوید.
دختر تا زمان عقدش آقا موسی را ندیده بود. او در مراسم عقد میآید و کنار عروس مینشیند. اصلا رسم اینگونه نبود. هیچ دامادی به سرش نمیزد که بیاید مجلس زنانه و کنار عروس بنشیند؛ ولی آقا موسی چنین کرده بود. همینجا عروسخانم مطمئن شده بود که میشود به این مرد اطمینان کرد. او از همسر راضی است، همه خانواده صدر به زن احترام میگذاشتند. پدرشوهرش، آقای صدر بزرگ هر بار که بیبیجان برایش چای میبرد، دستش را میبوسید، آقا موسی هم همینطور بود.
امامموسی کیست؟
در نیمه فروردین ١٣٠٧ بود که موسی صدر در شهر قم متولد شد. دوران ابتدایی تحصیل در دبستان «حیات» بود و بعدها در دبیرستانی که مدیریت آن را احمد واحدی برعهده داشت، فارغالتحصیل شد. سیدموسی همزمان در دانشگاه تهران «حقوق اقتصادی» میخواند و در حوزه علمیه علوم دینی. از همینجا بود که او با برخی از فعالان دانشگاهی-سیاسی ایران آشنا میشود، آشناییای که تا روزهای حضورش در لبنان و تا امروز ادامه دارد.
پدرش فقیهی بزرگ بود که پس از رحلت آیتالله حائرییزدی، مؤسس حوزه علمیه قم در سال ١٣٥٥ قمری، ریاست این حوزه را برعهده میگیرد. سیدصدرالدین صدر در سال ۱۳۱۴ بعد از پیام دردمندانه آیتالله العظمی حائری به دلیل فشارهای رضاشاه همراه آقا سیدمحمد آقازاده، تاجر معروف قمی و برادر وی آقای مصطفوی، به قم بازگشت و برای همیشه در شهر قم ماندگار شد. ادیبی عامل و شاعری تمامعیار که در نزد آیات عظام آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی، آقارضا همدانی و میرزاینایینی تلمذ کرد. قهرمان مدیریت بحران بود.
از فروپاشی حوزه علمیه در سالهای رضاشاهی و جنگ جهانی دوم ممانعت کرد. در سال ۱۳۲۳ حوزه نوپای قم را آیتاللهالعظمی بروجردی اداره کرد و با سپردن امور به بروجردی، سیدصدرالدین از عرصه ریاست حوزه کنار رفت.
سفر به لبنان
امام صدر برای نخستینبار در سال ١٩٥٥ (١٣٣٤) به لبنان سفر میکند و در این سفر با اقوام و خویشاوندان خود در «صور»، «معرکه» و «شحور» آشنا میشود. میهمان خانه علامه سیدعبدالحسین شرفالدین، بار دوم به دعوت فرزندان علامه شرفالدین به لبنان میرود؛ اینبار شرفالدین فوت کرده بود. بعد از فوت علامه، فرزندانش نامهای به قم خطاب به امام صدر مینویسند و او را به لبنان میخوانند. آیتالله العظمی سیدحسن بروجردی و آیتالله العظمی سیدمحسن حکیم، اجابت را بر شاگردشان یادآور میشوند. او به لبنان و شهر صور میرود؛ به جایی که بعدها مقر شروع فعالیتهای اجتماعیاش میشود.
سیره او گفتوگو بود
موسی صدر را به مدارا میشناسند و تعامل با همه مذاهب. او باکی نداشت که به جوی مغایر با عادات معمول شیعیان و حالوهوایی متفاوت گام نهد. همین خصوصیتش بود که سیدموسی را از عزلت بیرون آورد؛ مشکلی که آن زمان دامن روحانیون را گرفته بود و گاه همانها به امامموسی طعنه و کنایه میزدند.
سفر به واتیکان
امام خمینی مسئله فلسطین را از دغدغههای اصلی خود قرار داده بود و شاه را از همکاری با اسرائیل برحذر میکرد. بعد از قیام ١٥خرداد و شهادت عدهای، امام خمینی دستگیر میشود و نهضت وارد مسیر دیگری شده بود. در این میان، موسی صدر هم فعال بود؛ او با علمای بزرگ تماس میگرفت و طرح آزادی امام خمینی را مطرح میکرد. بعدا در سفری پنجروزه که به واتیکان رفته بود، برای حضور در مراسم تاجگذاری پاپ پل ششم دعوت شد، موضوع دستگیری امام خمینی را در واتیکان تشریح کرد. امامموسی صدر اولین مسلمانی بود که به واتیکان سفر کرده بود.
زخمی بر چهره عروس خاورمیانه
باید گدایی، فقر و ولگردی جای خود را به رفاه و ایمان میداد؛ امامموسی صدر از چهره کریه لبنان درد میکشید. او فرقهگرایی را با الفت نشانه گرفته بود؛ به اتحاد و اتفاق میاندیشید. به لبنان میاندیشید و به جهان اسلام. در لبنان آن روز، هرکدام از فرقهها برای خود تشکیلاتی مستقل داشتند؛ اهل سنت، دروزیها و مسیحیها؛ تنها شیعیان فاقد تشکیلات رسمی بودند.
جنبش امل زاده شد
امامموسی صدر به جنبش امل دل بسته بود؛ میخواست شاخه نظامی این جنبش پنهان بماند، ولی انفجار در بلندیهای «عینالبنیه» در شهرستان «بعلبک»، در پادگانی که زیر نظر فلسطینیهای جنبش فتح بود، همه چیز را خراب میکند. جنبش امل با انفجار زاده شد؛ همین تصادمی که «شیخ پیر جمیل»، امامموسی را متهم میکند به درگیرکردن فرقه شیعه در جنگ.
او رئیس و بنیانگذار هر دو نهاد بود. بارها اعلام کرده بود روزی فرا خواهد رسید که ریاست مجلس اعلای شیعیان را به شیخ محمدمهدی شمسالدین واگذار کنم و خود به جنبش امل بپردازم.
نامهای که پاسخ ندارد
روزی تصمیم میگیرد به لیبی سفر کند؛ او میرود؛ روزهای پشتسرهم میآیند و میروند و پریخانم، بچهها و یاران امام منتظر پاسخی از او ماندند. صادق طباطبایی روایت میکند: «در طول روزهای بیستوپنجم تا بیستوهفتم ماه آگوست کسی از ایشان خبر نداشت. اصلا همه متعجب بودند چرا تماسی نگرفتهاند و عجیبتر اینکه ورودشان به لیبی در رسانههای لیبی نیز منعکس نشد... . در بیستوهشتم آگوست یکی از همراهانش برای انجام کاری به سفارت لبنان در لیبی مراجعه کرده، کاردار لبنان در لیبی تازه متوجه میشود آقای صدر در آنجا هستند... بعدازظهر همان روز کاردار لبنان به هتل مراجعه میکند تا پاسپورت بدرالدین را به او دهد اما اثری از امام و همراهانش نبوده است».
این حوادث به تاریخ ۹ شهریور ۱۳۵۷ بود. او آخرین نامهاش را به خط خود و شامگاه ٣٠ آگوست ١٩٧٨ (هشتم شهریور ١٣٥٧) در هتل الشاطی شهر طرابلس به «علی نظر» تحویل میدهد: «صدر، حمید و بچهها، حال ما خوب است انشاءالله روز شنبه یا یکشنبه وارد پاریس خواهم شد. امیدوارم بتوانم عصر جمعه یا بعدازظهر شنبه یا یکشنبه تماس تلفنی برقرار کنم و زمان دقیق ورود را مشخص کنم.
حالا ٣٩ سال است که خانواده امام موسی صدر منتظر نامه دوم هستند و از تکرار یک پرسش ناامید نشدهاند: امام موسی صدر کجاست؟ پرسشی که شاید بارها صدرالدین، حمید، ملیحه و حورا با تصویری از امید به بازگشت پدر به نظاره نشستهاند. او زنده است؛ زنده. غرشی از درد و خشم که از لبنان تا ایران بهپا خاسته است.
نظر کاربران
آفرین که از این بزرگان یاد می کنید
"ما اسرائیل را شرّ مطلق می دانیم. بدتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد. اگر اسرائیل با شیطان در گیر شود، در کنار شیطان خواهیم ایستاد. اگر اسرائیل با چپ درگیر شود، در کنار چپ خواهیم ایستاد. اگر اسرائیل با راست درگیر شود، در کنار راست خواهیم ایستاد. شعار «اسرائیل شرّ مطلق است» ،به این معناست."
فارغ از جانب داری از هر مکتبی، خدا به همسر و فرزندانش کمک کنه و صبر بده ولی حتی اگه اتفاق دیگه ای هم براش نیافتاده باشه الان ایشون89 ساله شدند و احتمال فوتشون به علت کهولت سن هست. و فرزندان همچنان چشم انتظار.....