موسیقی ایرانی مُرد، زندهاش کنید!
اکبر گلپایگانی پلههای شهرت و محبوبیت را چند تا یکی بالا رفت و به یکی از ستارههای درخشان موسیقی ایران تبدیل شد. او راه خود را میرفت و به مسیرش اعتقاد راسخ داشت و البته توانست در این راه، جای خود را در میان قلب مردم سرزمینش باز کند. دیگر کسی از تحریرهای موسیقی سنتی ایران صحبت نمیکرد بلکه حرف از «چه چه»های گلپا بود.
اکبر گلپایگانی پلههای شهرت و محبوبیت را چند تا یکی بالا رفت و به یکی از ستارههای درخشان موسیقی ایران تبدیل شد. او راه خود را میرفت و به مسیرش اعتقاد راسخ داشت و البته توانست در این راه، جای خود را در میان قلب مردم سرزمینش باز کند. دیگر کسی از تحریرهای موسیقی سنتی ایران صحبت نمیکرد بلکه حرف از «چه چه»های گلپا بود. آثارش، هم رنگوبوی موسیقی اصیل ایرانی و هم رگههایی از موسیقی پاپ را داشتند که هم توجه نسل گذشته و هم جوانان را جلب میکرد. هر چند برخی از منتقدان، سبک گلپا را کوچهبازاری میدانستند، اما اساتید موسیقی ایرانی به این موضوع واقف بودند که نمیتوان ایرادی از حنجره طلاییاش گرفت. البته نمیشد ایرادی هم پیدا کرد.
گلپایگانی علاقهای به تحریرهای طولانی نداشت و میخواست لذت را از نخستین ثانیه تا آخرین نت قطعه به مخاطب منتقل کند. استعداد و نبوغش بهحدی بود که در نخستین اجرا، اشک مرد سختگیر رادیو را هم جاری کرد. وقتی گلپا به استودیوی رادیو رفت تا آواز بخواند، داوود پیرنیا، بنیانگذار برنامه «گلها» تحتتاثیر صدای دلنشین او قرار گرفت. از آن روز گلپا به مرد شماره یک رادیو تبدیل شد. مردم روی صندلیهای گهوارهای لممیدادند و لحظهشماری میکردند تا ببینند بالاخره چه زمانی صدای او از رادیو پخش میشود. گلپا را میتوان به معنای واقعی کلمه، «آوازهخوان»های موسیقی ایران دانست. اویی که در روز تحویل سال نوی ١٣٣٨ بدون ساز، شعری از حافظ را آواز کرد تا مخاطبانش انگشت حیرت بر دهان بمانند.
شاید کمتر کسی بداند گلپایگانی نزدیک به ٥٠ جلد کتاب به رشته تالیف درآورده و بسیاری از این کتابها در خارج از کشور به چاپ رسیدهاند. شاید کمتر کسی بداند گلپایگانی پنج مدرک دکترای افتخاری از کشورهایی نظیر آمریکا، مجارستان و... دریافت کرده است. شاید کمتر کسی بداند تجربه ایفای نقش در نمایش را دارد و حتی به صورت حرفهای، فوتبال بازی کرده است. مرد مغرور موسیقی ایران هیچگاه نخواست که جنبههای دیگر زندگیاش را فریاد بزند.
وقتی پای صحبتش مینشینید، خودش هم تمایل زیادی ندارد که بگوید چون نگران مسائل دیگری است. نگران سرنوشت موسیقی در زادگاهش، نگران کسانی که به تعبیر او چونان بختک بر سر موسیقی افتادهاند و راه درست را به جوانان نشان نمیدهند. حتی در ٨٤سالگی برای جوانان سرزمینش نگران است. گلپا به شهادت دوستان و همنسلانش همیشه زبانی سرخ داشته و بیپروا سخن گفته است. البته دیگرانی هستند که اعتقاد دارند او هیچگاه در مورد مسائل مهمی مانند اتفاقات سیاسی ایران صحبت نکرده است. اینجاست که گلپا از تنفری که نسبت به سیاست دارد، میگوید و نت سکوت را بهترین واکنش قلمداد میکند.
پیرمردها دور هم نشسته بودند از خاطرات قدیم میگفتند. از خیابانهایی که وقتی باران میبارید بوی کاهگل، مثل عطر گل یاس، تمام خیابان را پر میکرد. از اورسیهایی که رنگهایش به اتاقها جان میداد و از رادیوهای ترانزیستوری غولپیکر که مثل یک میز یا کمد گوشه اتاق را میگرفتند و از موسیقی! از موسیقیهایی که یک دنیا خاطره برایشان رقم زده که تا حال پس از ٦ یا ٧دهه، هنوز هم در ذهنشان مانده است. توی این جمع با این پیشینه و این سبقه، «صمبکم» نشسته بودیم و داشتیم گوش میکردیم، کار دیگری نمیشد کرد! یکیشان میگفت: دهه٣٠ بود به گمانم آن زمانهایی که به جایی چیچی استارو و چیچی مارکت هنوز کارها در حجره انجام میشد. من هم که بچه بودم و آن زمانها آقاجان مرا به زور میبرد حجره! آقاجان نشسته بود و چپقش را چاق کرده بود.
اکبر گلپا بدون شک یکی از بزرگان موسیقی ایران است. برخی از همنسلان شما از یک دوره تاریخی به بعد دیگر نتوانستند آنطور که باید و شاید در فضای حرفهای موسیقی فعالیت کنند. در ابتدا برای ما بگویید که به نظر شما چه اتفاقی باعث دوری آنها از موسیقی شد؟
عدهای نگذاشتند این آدمها کار کنند. آدمهایی چون نورعلیخان برومند، اسدالله ملک، حبیبالله بدیعی، پرویز یاحقی، مرتضی محجوبی، حسین تهرانی، فرامرز پایور و رضا ورزنده در موسیقی ایرانی ستاره بودند اما مانع کارشان شدند و در عوض فضا را برای یکسری از تودهایها باز کردند که هم در جشن شیراز حاضر شدند و هم بعدها برای امام خمینی شعر و موسیقی ساختند. این دو موضوع مگر کنار هم میگنجد؟ باید یکی از آنها را انتخاب میکردند. فروغی بسطامی میگوید: «من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش/ گر به فکر سوختن افتادهای مردانه باش». هنوز هم باورم نمیشود که چطور میشود هر دوی این کارها را با هم انجام داد.
در گذشته چه اتفاقی میافتاد که چهرههای سرشناسی در حوزه موسیقی ایرانی در مقام استاد فعالیت میکردند اما درحال حاضر نمونه آنها کمتر پیدا میشود؟
موسیقی ایران یک زمان آدم سرشناسی مثل زندهیاد یحیی تارساز را داشت که تارش را به قیمت ٣٠٠میلیون تومان میخریدند. تار یحیی بسیار معروف است. یحیی تارساز آدم تحصیلکردهای هم نبود و تا کلاس ششم ابتدایی سواد داشت. یحیی تارش را با پوست گردو میساخت. او آکوستیک و هارمونی نخوانده بود اما تارش هنوز هم در آمریکا خریدار دارد. الان هم آقای ارژنگ ناجی، تار میسازد و اتفاقا همیشه هم با سهتار سر کلاسهایش میرود اما آیا واقعا تار ایشان را ٥٠٠هزار تومان هم خریداری میکنند؟ آقای ابراهیم قنبریمهر نمونه برجسته دیگری از آدمهای موفق در عرصه ساخت ساز است. یک زمان آقای «یهودی منوهین»، ویولننواز و رهبر ارکستر برجسته آمریکایی برای برگزاری کنسرت و حضور در جشن هنر شیراز به ایران آمده بود. ایشان در مجلسی حضور یافت که من، آقای روحالله خالقی، اسدالله ملک و... هم در آن بودیم.
سرزمین داشت.
شما در مکتبهای کهن موسیقی ایرانی نزد اساتیدی چون نورعلیخان برومند شاگردی کردید و این اساتید هم در گذشته نزد اساتید خودشان تلمذ کرده بودند. این مسیر طی شد تا آنکه گنجینهای به نام موسیقی ایرانی به وجود آمد اما گویا امروز این گنجینه دچار تکرار شده است. به نظرتان چرا این مسأله رخ داده و در موسیقی ایرانی اتفاق تازهای نمیافتد؟
به خاطر این است که عدهای میخواهند از هر سوراخی وارد شوند و پولی به دست بیاورند. یک عده دیگر هم چشم دیدن آدمهای جدید را ندارند، چون حس میکنند دکان خودشان بسته میشود، به همین دلیل اجازه ورود نفس تازه به موسیقی را نمیدهند. بخش عمدهای از این مشکل به خاطر نگرشی است که در فضای آکادمیک موسیقی ایجاد شده است. عدهای از همان آدمهایی که به آنها بها داده شد و بقیه را حذف کردند، به جوانها گفتند که مثل فلان خواننده و فلان نوازنده بخوانند و بنوازند. این توصیههایی بود که به جوانها شد و موسیقی ایران را به هم ریخت. موسیقی به آدمهای جدید احتیاج دارد اما نه کسی که بخواهد گذشتگانش را تقلید کند. این درست نیست که بخواهیم نمونهای مثل قبلیها را تربیت کنیم و بگوییم که مانند فلانی شوید. کارهایی که این آدمها میکنند، ذات نوآوری و زندهبودن موسیقی را از بین میبرد.
چگونه به کسانی که در ردیفنوازی متبحر نیستند، این فرصت داده میشود که خودشان را ردیفنواز حرفهای و استاد معرفی کنند؟ در این بین چرا اساتید برجسته ردیفنوازی ساکت میمانند؟
من خودم در مجموعه ردیفآوازی «فراز و فرود» به ٦٩٥ گوشه آوازی اشاره کرده و همه اینها را خواندهام. مجموعه «فراز و فرود» حاصل ١١سال تلاش من و برادرم، حسین گلپایگانی است. این مجموعه توسط حوزه هنری منتشر شد تا چراغ راهی برای جوانهایی باشد که میخواهند در مسیر موسیقی حرکت کنند و راه خود را گم نکنند. یک زمانی در دانشگاه تهران برنامهای گذاشتم و همه کسانی که در ردیف مدعی بودند را به اسم به آنجا دعوت کردم. همهشان هم با من رفیق بودند و هیچ مشکلی هم بین ما وجود نداشته و ندارد. قصدم این بود که فقط مطمئن شوند خیلی هم چیزی از ردیف نمیدانند. به آنها گفتم که شما اگر چیزی از ردیف میدانید، ٢ گوشه از این گوشهها را بخوانید یا بنوازید. گفتم اگر این کار را بکنید، یکمیلیون تومان از جیب خودم به شما میدهم! یک عده که ترسیدند و نیامدند و مابقی که آمدند هم نتوانستند این کار را انجام دهند.
بسیاری از همنسلان شما تصمیم به جلای وطن گرفتند و سعی کردند فعالیت خود را در فراسوی مرزهای ایران ادامه دهند. اکبر گلپا هیچگاه به ترک وطن فکر نکرد؟
من نمیتوانم از خاک وطنم دل بکنم، حتی فکر دوری از ایران به ذهنم خطور هم نکرده است. من یک وطنپرست هستم و در عمل نیز این موضوع را ثابت کردهام. حتی اگر تا پایان عمر هم آواز نخوانم، خاکم را ترک نمیکنم. همچنین کسی که آواز من را گوش میدهد، مخاطبی که صدای گلپا را دوست دارد و با عشق و علاقه کارهایم را دنبال میکند، در این سرزمین و روی این خاک زندگی میکند. چگونه میتوانم رهایش کنم و از او دور شوم تا صدایم را از هزاران کیلومتر آنسوتر به گوشش برسانم؟ من در این مدت سعی کردهام به قوانین احترام بگذارم.
دقیقا شما جزو هنرمندانی هستید که هیچگاه در بزنگاههای سیاسی ورود نکردهاید اما امروزه بهکرات میبینیم هنرمندان، موضعگیری سیاسی میکنند. این عده معتقدند هنرمند باید موضع سیاسی خود را اعلام کند. شما دراینباره چه فکر میکنید؟
بهزعم همه هفت نت در موسیقی وجود دارد اما من معتقدم نت هشتمی نیز هست که «سکوت» نام دارد. من نه به سیاست علاقهمندم و نه از آن سررشتهای دارم. همانطور که من بهعنوان یک خواننده آواز ایرانی، ورود غیرمتخصصان به موسیقی را برنمیتابم، طبیعتا نمیتوانم در مورد حوزهای اظهارنظر کنم که در موردش مطالعه نکردهام. از سوی دیگر، من واقعا از سیاست تنفر دارم. ترجیح میدهم نت سکوت را انتخاب کنم و بیرون از گود بنشینم و ببینم که دست سرنوشت ما را به کجا میبرد.
چندی پیش آقای محمدجلیل عندلیبی در بخشی از یک گفتوگوی رسانهای درباره شما حرفهای تازهای زد که خیلی بیپرده و صریح بود. نظرتان درخصوص این صحبتها چیست؟ این آهنگساز شناخته شده با انتقاد از تکصدایی که در حوزه آواز سالهاست بر دیگر داشتههای این هنر سایه افکنده اعلام کرد اگر شرایط به نحوی بود که شما و استاد ایرج میتوانستید بعد از انقلاب کار کنید احتمال ایجاد این مشکلات و مطرح شدن تعداد معدودی از افراد فراهم نمیشد.
آقای عندلیبی حقایق را گفت. خیلی خوشم آمد که ایشان بسیار باز صحبت کرد و از چیزی نترسید. آقای عندلیبی گفته بود که وقتی آقای شجریان به تهران آمد، گلپا او را برد و جا و مکان داد. آن وقت این خواننده به همراه یک شاعر برجسته در مورد گلپا آن حرفها را زد. خوشبختانه ابرها کنار رفت و خورشید حقیقت تابیدن گرفت. من به همراه آقای عندلیبی در یک قطعه جدید هم همکاری کردیم که آن آهنگ ساخته شد اما به خاطر اینکه ایشان درگیر یکسری مشکلات شد، نیمهکاره ماند. اخیرا ایشان به من تلفن زد و یکسری صحبتها در مورد آن اثر شد که ببینیم نتیجهاش به چه میانجامد.
بگذریم، دوباره به آواز ایرانی برگردیم. حال و هوای آواز ایرانی را چطور ارزیابی میکنید و چه آیندهای برای آن متصور هستید؟
متأسفانه درحال حاضر آواز ایرانی دوباره مُرده و باید آن را زنده کرد. جوانها باید این کار را انجام بدهند که جلوی آنها گرفته میشود و یک عده جوانان را به بهانه صداسازی و یاد گرفتن نجاری به این طرف و آن طرف میفرستند و درنهایت به جوان برمیخورد و انگیزهاش گرفته میشود. پولهای درشتی از جوانها میگیرند و به آنها وعدههای الکی میدهند اما هیچ خبری نمیشود. یک نفر به من میگفت که خودروام را فروختم و پولش را به اینها دادم! آنوقت یک عده میگویند که از شاگردهایشان پول هم نمیگیرند، اینها دروغ میگویند، نهتنها پول میگیرند، بلکه جوانان را دست به سر هم میکنند و میگویند بروید صداسازی و نجاری یاد بگیرید. درنهایت هم میگویند شبیه فلانی بخوانید. نمیگذارند جوانها هر چه دلشان میخواهد بخوانند. ٤، ٥ نفر هستند که مثل اختاپوس روی موسیقی این مملکت افتادهاند!
آواز ایرانی در دهههای اخیر روندی صعودی طی کرده یا عقبگرد داشته است؟
اول باید تکلیف آواز را مشخص کنیم و تفکیکی میان اجزای موسیقی ایرانی قایل شویم تا اشتباهی پیش نیاید. باید تاریخ موسیقی ایران را ورق بزنید تا متوجه شوید کدام خواننده با آواز معروف شده است. من زمانی به آوازخوانی پرداختم که خیلیها معتقد بودند دیگر کسی علاقه ندارد به آواز گوش دهد، اما وقتی که به برنامه «گلها» در رادیو رفتم و در استودیو آواز خواندم، مشیر همایون شهردار و داوود پیرنیا را دیدم که هنگام گوش دادن به آوازم اشک میریزند. ضمنا من کار سادهتر را انجام نمیدادم و نمیآمدم در ابتدای قطعات، چند دقیقه مقدمه بگذارم و بعد تحریر بزنم. تمام آوازهای من با شعر آغاز میشود. این کار بسیار سخت است و هر خوانندهای نمیتواند ادعا کند چنین کاری را انجام داده است. درواقع از «دل ای دل ای» کردن در ابتدای قطعاتم پرهیز میکردم چون معتقد بودم باید آواز را به شکلی دیگر به مردم ارایه داد.
در آخرین گفتوگویی که با هم داشتیم، از تولید ٢، ٣ قطعه جدید خبر دادید. سرنوشت آن قطعات چه شد و درحال حاضر مشغول چه فعالیتهایی هستید؟
الان ٢، ٣ اثر خوب دست من است اما تا زمانی که ارکستر و نوازندههای خوب پیدا نکنم، آن آثار را تولید و منتشر نخواهم کرد. ارکستر خیلی اهمیت دارد. همانطور که کارلوس کیروش توانست فوتبال از دست رفته ایران را خیلی راحت به جامجهانی برساند، در موسیقی هم آدمهایی مثل آقای فریدون شهبازیان باید پیدا شوند که بتوانند یک عده نوازنده خوب را هدایت کنند. البته نوازندهها نباید نوازندههای «بزن در رویی» باشند. آقای شهبازیان گوش بسیار خوبی دارد. چنین آدمهایی میتوانند به موسیقی کمک کنند. اگر یکسری نوازنده خوب دور هم جمع شوند اما کسی نتواند آنها را رهبری کند، هر کسی ساز خودش را میزند، یا اگر شعر و موسیقی یک قطعه خوب و آواز آن هم کاملا درست و منطقی باشد ولی اثر تنظیم و نوازندگی خوبی نداشته باشد، از ارزشهایش کاسته میشود. به دنبال آن هستم که همه چیز آنطور که دلم میخواهد انجام بشود و بعد آن سه قطعه را منتشر کنم.
شما با وجود آنکه جزو بزرگان و پیشکسوتهای عرصه آواز و موسیقی کشور محسوب میشوید اما در صحبتهایتان مدام از شاگرد بودنتان نزد اساتید دیگر میگویید، درحالیکه خیلی از پیشکسوتهای موسیقی از دوره شاگردیشان گذر میکنند و چیزی در این مورد نمیگویند. ارادتتان به اساتیدی که داشتهاید از کجا ناشی میشود؟
من هم تعجب میکنم که عدهای میخواهند طوری نشان دهند که انگار از همان بدو کارشان استاد بودهاند! این حرفها برای من قابل درک نیست و بیشتر از غرور و خودستایی آدمها برمیآید. البته همانطور که گفتم خیلی از این آدمها حتی ردیف هم نمیدانند و به خودشان میگویند استاد! من آوازی در گوشه خجسته اجرا کردهام که با قاطعیت میگویم خیلی از کسانی که مدعی ردیفخوانی هستند، حتی نمیتوانند گوشهای که خواندهام را تشخیص دهند. من ٩سال و نیم شاگرد آقای نورعلی خان برومند بودم. باعث افتخار من است که از ایشان میگویم.
بعد از سالها فعالیت در عرصه موسیقی، به آنچه از این هنر میخواستید، رسیدهاید؟
بله، من در مدرسه نظام و دانشکده افسری درس خواندم و بعدها هم مهندس نقشهبرداری شدم اما همه اینها را رها کردم و به سراغ موسیقی رفتم. در موسیقی هم هر آنچه یک جوان انتظارش را دارد، به دست آوردم. از این طریق به خانه، باغ، زندگی، همسر و فرزندان خوب رسیدم. بچههای خوبی دارم و از این بابت خیلی خوشحالم. یکی از بچههای من نابغه است. دخترم در آمریکا زندگی میکند و رئیسجمهوری آمریکا به او گفته که تو تا آخر عمر نور چشمی ما هستی و هرچه که بخواهی به تو خواهیم داد. یکی از دامادهایم نیز به درجه پروفسوری رسیده و یک زمانی رئیس بیمارستان اورلند بود. اینها برای من مهم است. من در این دنیا به صفا و صمیمیت رسیدم و همه چیز را به دست آوردم. الان به هیچ چیزی احتیاج ندارم و منتظر مرگ هستم.
بیایید در پایان به بحث تألیفات شما هم گریزی بزنیم. سال گذشته کتابی با عنوان «گنجینه گلپا» از شما منتشر شد. محتوای کتاب را به چه موضوعاتی اختصاص دادید؟
در کتاب «گنجینه گلپا» که سال گذشته به کوشش مسیح سام خانیان درآمد، حتی یک کلمه هم در مورد خودم صحبت نکردهام. این کتاب حدود ٣٠٠ و چند صفحه دارد و در آن صحبتهای دیگران ازجمله شاهین فرهت، نورعلی برومند، روحالله خالقی، لوریس چکناواریان، مرتضی محجوبی، حسن کسائی، محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان، جلیل شهناز و... در مورد من وجود دارد. من اعتقاد دارم زمانی مردم شما را باور میکنند که دیگران بگویند شما چه کسی هستید، نه اینکه خودتان بگویید که هستید و چه کردهاید؟ سه سیدی ضمیمه این کتاب شده که در این سه سیدی صحبت همه این افراد به صورت مستند وجود دارد.
چه شد که به فکر تألیف کتاب افتادید؟
من از دوران جوانی اهل کتاب و مطالعه بودم. شاید خیلی از جوانان امروز نمیدانند که نزدیک به پنجاه جلد کتاب از من در داخل و خارج از کشور به چاپ رسیده است. البته خودم هم اصراری ندارم که جار بزنم چندین و چند جلد کتاب نوشتهام. من کارم را انجام دادهام و نقش خود را در موسیقی ایفا کردهام. هر چند وقتی شرایط کنونی را میبینم از ته دل غصه میخورم. با وجود این، علاقهای ندارم فعالیتهایم را در بوق و کرنا کنم. پنج کشور بزرگ دنیا به من مدرک دکترا اعطا کردهاند و دو مجسمهام را ساختهاند اما نسل کنونی در ایران آنطور که باید و شاید با افتخاراتم آشنا نیست.
نظر کاربران
سلام و درود خدمت استاد گلپای عزیز.همیشه آرزو داشتم تا یکی از شاگردان شما باشم،چرا که آواز ایرانی در کنار قوت صدا و دانش ردیف دانی استاد،به ممیزه ای اساسی نیاز دارد و آن اخلاق است و یقینا مرام و رفتار یک هنرمند در صدایش نمود پیدا می کند و این تلاش برای اعتلای روح از گذر دردناک جیفه ی دنیا در صدایتان کاملا بارز است.اگر روزی خواننده ای بزرگ شدم که یقینا خواهم شد،از شما به عنوان استاد غیر مستقیمم یاد خواهم نمود.
یا حق