ناشنیدههای زندگی خانوادگی «آیت الله هاشمی»
آیت الله هاشمی رفسنجانی در مستند یک روز با رییس جمهور که در زمان ریاست جمهوری ایشان ساخته شد برای اولین بار به بیان ناشنیده هایی از سلوک رفتاری و تربیتی خانواده خود پرداخت.
* در دوران گذشته و مبارزه این طور نبود که ما دو نفری (با حاج خانم) برای مبارزه برویم. بیشتر من به مبارزه می پرداختم و ایشان هم زندگی را اداره می کرد. ولی خب اگر توافقی نبود کار ما مشکل بود. چون مسائل از طرف ایشان پذیرفته شده بود که من وظایفم را انجام دهم کار ما تسهیل می شد. خب، مشکلاتی هم پیش می آمد. مثلا من ۳-۲ سال زندان بودم یا متواری بودم یا چیزهایی از این قبیل. اداره بچه ها مشکل بود هر چند که البته آنچنان مشکل مالی هم نداشتیم.
* خانواده ام از ابتدا کاملا قبال اعتماد بودند، اگر اسراری داشتیم، ملاقاتی داشتیم، افرادی به خانه ما می آمدند، تلفنی می شد، خیالمان راحت بود که اسرار مبارزه فاش نمی شود. لازم بود اسنادی را حفظ کنیم، نگه می داشتند. این جور پشتیبانی ها در مبارزه بود. حتی این اواخر بچه ها پیغام های من را از زندان به خارج و پیغام بیرون را در زندان به من می رساندند.
* در آن زمان سختی که همه معمولا از ساواک می ترسیدند شجاعت حاج خانم برای ما قابل ملاحظه بود. بعد از انقلاب یک سندی در ساواک دیدیم که جالب بود. ما در قلهک منزل داشتیم. ساواک به شهربانی دستور داده بود که مرا بازداشت کنند. آنها مرا بازداشت نمی کردند. ساواکی ها سرزنش کرده بودند که ما گزارش داریم که همیشه در خانه هست، چطور است که شما نمی توانید به خانه آنها بروید و دستگیرش کنید؟ گفته بودند ایشان همسری دارند که اگر برویم در خانه آنقدر سر و صدا می کند که آبروی ما را می برد!
* روش من در برخورد با بچه ها آزادگونه بوده و چیزی را تحمیل نیم کردم. خب محیط خانه ما یک محیط مذهبی بوده و همیشه محیط مبارزه و جهان بوده است. بچه ها کوچک بودند که ما وارد مبارزه شدیم، دائما زندان و تبعید و سربازی، در دوران قبل انقلاب همیشه حالت درگیری و جهان بود. بعد از انقلاب هم در متن انقلاب بودیم و سر و کار بچه ها تبعا با انقلاب بوده. من هم به خاطر شرایطی که داشتم به تربیت مستقیم بچه ها نمی رسیدم.
قبل از انقلاب کمتر خانه بودم بعد از انقلاب هم باز گرفتاری کاری بود. سعی کردیم در مدارسی درس بخوانند که معلم های خوبی داشته باشند و مدارس مذهبی باشد. محیط خانه هم مذهبی بوده و کتاب هایی که در خانه می آوریم نوع خاصی است که با دیدگاه خودم تطابق دارد. اینها آزادند هر کتابی بخوانند. در بحث ها هم البته من خیلی نمی رسم با اینها بحث کنم ولی اگر بحث و صحبتی شود با روش آزاد بحث می کنیم. هیچ وقت هم فکر نکردم چیز خاصی را به آنها تلقین کنم. فکر کردم باز باشند تا انتخاب کنند و به تشخیص خودشان عمل کنند. همیشه عوامل سازنده در اختیارشان بوده و مرجعی هم بوده که اگر سوالی داشتند بپرسند. زندگی ما تیپش طوری بوده که رشد بچه ها در محیط خانه مناسب می شود.
* معمولا در خانه کمک نمی کنم. وقتی ندارم، صبح زود می روم و شب می آیم. بعضی شب ها هم نمی آیم. البته در خانه پیش از انقلاب همیشه مستخدم داشتیم. بعد از انقلاب به خاطر حساسیتی که اینجا هست و سخت گیری که پاسدارها می کنند معمولا نداریم و گاهی کسی می آید و کمک می کند کار حاج خانم د رخانه زیاد است و توقع دارد که من هم در خانه کمک کنم. من فقط گاهی صبح زودتر بیدار می شوم و سماور را روشن می کنم که صبح که بیدار شدند چای آماده باشد و البته گاهی شده که رخت ها را که می شویند در حیاط آفتاب می دهم.
* مدیریت داخل خانه بیشتر با خانم هاست و مردها خیلی نباید خودشان را در مسایل داخل خانه درگیر کنند. از لحاظ برخوردها هم فکر می کنم باید اهل گذشت باشند چون خیلی مشکل است که برای زندگی طولانی که خانواده با هم هستند اختلاف نظر پیش بیاید. بپذیرند که واقعا اختلاف نظر هست و همدیگر را تحمل کنند. خب خانواده مسلمان طبعا معیارهای اسلامی دارند. یک وظایفی زن دارد یک وظایفی مرد دارد یک وظایفی بچه ها دارند. حقوقی نسبت به هم دارند که اینها در اسلام مشخص است.
* محیط زندگی خشک نباید باشد. یک مقداری از وقت را باید صرف طراوت و نشاط زندگی کنند. البته این برای ما تقریبا غیرممکن است. به خاطر مسئولیت های فراوان اجتماعی که قبول کردیم و به خاطر حقوقی که مردم بر ما دارند ما ناچاریم کارهایمان را به خانه ترجیح دهیم. اما در زندگی معمولی که مردم دارند باید یک صفا و تفریح و گفت و گو و مسافرت و دید و بازدید و کارهایی که تنوعی به زندگی می دهد، باشد.
* اگر بشود خانم ها کار کنند خوب است، یعنی نمی شود خانم ها را به خانه محدود کرد. من خیال می کنم خانم ها بیشتر از کار خانه عرضه دارند خوب است کارهای نیمه وقت داشته باشند. البته در زندگی ما چنین نشده، ادله خاصی دارد ولی خوب است که خانم ها در خارج از خانه هم کار داشته باشند و آشنا باشند با مسائل کاری ارگ آشنا نباشند فکر می کنم دید ایده آلی در مسائل زندگی ندارند.
* قبل از انقلاب خانه ای در دزاشیب داشتیم، همانجا که تیر خوردم. بچه ها آن را ساختند و آنجا رفته اند. حسنی که این خانه داشت این بود که نزدیک به امام بودیم و شب و روز، وقت و بی وقت کار واجبی داشتیم که معمولا هم با امام کار داشتیم خیلی آسان به امام دسترسی داشتیم، ایشان هم اگر با ما کاری داشتند فوری اطلاع می دادند. با حاج احمد آقا خیلی آسان می شد ارتباط داشت، چون مسائل جنگ آنی اتفاق می افتاد، یا نصفه شب می خواستیم نظر امام را بدانیم، حداقل این بود که خیلی زود به حاج احمدآقا خبر می دادیم و صحبت می کردیم و ایشان نظر امام را می پرسیدند یا خودم می رفتم. از این مسائل خیلی داشتیم. من در دفترچه خاطراتم چند مورد نوشتم که با امام حرف زدیم و نظر گرفتیم.
ارسال نظر