روزنامه اعتماد - ساسان آقايي: قصه از ٢٦ اسفند ١٣٧٦ آغاز ميشود؛ در همان سالي كه نسيم «اصلاحات» تازه وزيدن گرفته، چند ماهي است روزنامههاي دوم خرداد منتشر ميشوند و دانشگاه پرشور و پرانتظار و مردم پرهيجان، بيصبرانه در انتظار بهارند، اخبار ساعت ٢ تلويزيون خبر از يك سانحه ميدهد؛ اتوبوس دانشجويان دانشگاه شريف كه پس از شركت در المپياد رياضي از اهواز به تهران بازميگشت، در نزديكيهاي پلدختر به دره سقوط كرده است، هفت دانشجوي نخبه و دو راننده به كام مرگ فرو رفتهاند و گوينده اخبار با صدايي اندوهبار نام يكيك آنها را ميخواند.
مادر يكي از قربانيان بعدها گفت: «خبر مرگ پسرم را از تلويزيون فهميدم و تا ساعتها شوكه بودم، اگر توسلم به حضرت زينب نبود هرگز تاب و تحملش را نداشتم». در آن ساعتهاي بيم و دلهره، خانواده ميرزاخاني براي مرگ بچههاي شريفِ شريف، يك چشم اشك بودند و يك چشم لبخند، چه دختر آنها ميتوانست يكي از هفت قرباني اين داغ ماندگار باشد اما «مريم» جان به در برد، تنها پايش شكست و پس از چند هفته با پاي گچگرفته به كلاس درس بازگشت. بعدها خودش به انستيتو رياضيات «كلِي» گفت كه «من بسيار خوششانس بودم»، راستش را گفت.
۱۳ ارديبهشت ١٣٥٦ در خانوادهاي به دنيا آمد كه در شرايط دشوار دهه ٦٠ ايران يك سطح زندگي متوسط داشت، پدرش مهندس خوشنامي بود و مادرش با درك درستي از روش تربيتي يك دختر در ايران آن زمان او را بزرگ كرد. مريم ميتوانست دور از محدوديتهاي رايج، يك زندگي بازتر داشته باشد كه او را به خيالپردازي، رويابافي و البته كتابخواني دعوت ميكرد. داستانهاي هيجانانگيز «كار» او بود، سرگذشتهاي بزرگ «علاقه»اش و خواندن «شغل» او. بيش از هر چيز ديگري كتاب ميخواند و راسته انقلاب، آشناترين خيابان تهران بود كه ميشناخت و بيدليل نبود؛ ميخواست «نويسنده» شود و بيش از هر چيزي «زن بزرگي» باشد، يكي شبيه ماري كوري يا هلن كلر و كمي بعد كه رمان «شور زندگي» ونگوگ را خواند، شور جاهطلبي در او وزيدن گرفت.
درست ميگفت؛ «اگر ١٠ سال زودتر به دنيا آمده بودم، هرگز فرصتهاي بزرگي را كه بعدها به دست آوردم نميتوانستم به دست بياورم». ممكن بود كه مريم ميرزاخاني بشود يكي از هزاران هزار استعداد سوخته ايراني در كشاكش انقلاب و جنگ اما هشت سال جنگ كه پايان يافت، هاشمي كلنگ «ايراننو» را بر زمين كوفت و نوبت فصل رويشها هم رسيد؛ مريم به مدرسه مشهور «فرزانگان» رفت تا پله نخست ترقي را بردارد.
آنجا هر چيزي كه ميخواست را يافت؛ تربيت آموزشي به نسبت مناسب، علاقه به رياضيات، كشف مسيرهاي تازه و معادلههاي المپيادي و «رويا بهشتي» را؛ استاد كنوني رياضيات در دانشگاه واشنگتن نيز با مريم ميرزاخاني از فرزانگان آغاز كرد، با او روياهاي نوجواني را در كتابفروشيهاي انقلاب جست و جست و در دوره دبيرستان همراه با هم نزد مدير فرزانگان رفتند تا از او بخواهند كلاسهاي المپياد رياضي در مدرسه دخترانه آنها هم برپا شود؛ درخواستي شگفتانگيز! مگر دخترها هم از رياضي چيزي ميفهمند؟
«خيريه بيگم حائريزاده» چه پاسخي داد؟ گفت كه ميداند تا به امروز هيچ دختري نتوانسته عضو تيم المپياد رياضي ايران باشد اما براي مريم و رويا اين كار را ميكند. جسارت بدعتآميز خانم مدير، آينده اين دو دانشآموز را تغيير داد؛ «اگر المپياد نبود، اصلا رياضي نميخواندم» و «اينكه هيچ دختري در تيم المپياد نيست»، به آنها انگيزه بخشيد تا مرزهاي علم رياضي در ايران را براي هميشه جابهجا كنند؛ آنها «نخستين»ها بودند! مريم ميرزاخاني و رويا بهشتي توانستند در المپياد رياضي كشوري پسرها را جا بگذارند و به المپياد جهاني هم رفتند، رويا نقره را از آن خود كرد و مريم مدال طلا آورد. او دوبار با تكرار نمره ٤١ از ٤٢ قهرمان المپياد رياضي جهان شد، پيشتر از آن هم نخستين زني بود كه نمره كامل المپياد رياضي ايران، بدون حتي يك اشتباه را از آن خود كرد و مدال طلا را به گردن آويخت.
حالا اندكاندك به اثبات ميرسيد كه رياضي و دانشگاه شريف تنها براي پسرها نيست؛ پس در ١٣٧٥، دانشگاه شريف به مريم و رويا خوشامد گفت و آنها به خوبي پاسخ اين استقبال را دادند؛ در تابستان داغ ١٣٧٨ كه دانشگاههاي ايران در تنور حادثه كوي دانشگاه ميسوختند، اين دو كتاب مشهور «نظريه اعداد» را منتشر ساختند كه در حقيقت دفترچه راهنمايي بود براي اينكه چگونه ميشود يك المپياد رياضي را برد و تجربه بلند آنها در كسب مدالهاي پيدرپي المپياد رياضي كشوري و جهاني را دربرداشت. رياضي البته يك «مسابقه فرمول يك» نيست و مريم اين را زماني فهميد كه به هاروارد وارد شد. امريكا و بهترين دانشگاه جهان او را پذيرفته بود تا از قهرمان حل مسالههاي دشوار و هوشمندانه المپيادي، چيز بيشتري بسازد، يك دانشمند واقعي رياضي!
و البته مريم در اين مسير هم تنها نماند، رويا بهشتي، نزديكترين دوست و همراهش نيز به امريكا آمد تا مسير مشابهي را سپري كند هرچند در دو دانشگاه مختلف مسير علمي خود را پي گرفتند. رويا در هندسه جبري پيش رفت و سرانجام در ٢٠٠٣ با گرفتن دكترا از دانشگاه امآيتي زيرنظر پروفسور مشهور، يوهان يانگ، تبديل به يكي از استادان شناختهشده رياضي در امريكا شد اما ذهن خلاق مريم در سپري كردن مدارج علمي متوقف نماند، شايد باز هم شانس به او رو كرد؛ در يك همايش علمي پاي حرفهاي پروفسور «كورتيس مك مولن» نشست و نخبه مسلم رياضيات چيز زيادي از حرفهاي او نفهميد؛ «پرسشهاي زيادي من را بمباران ميكرد، آنقدر درگير شده بودم كه همه را به فارسي نوشتم» و با اين ذهن بمباران شده به دفتر برنده مدال فيلدز ١٩٩٨ رفت تا معماهاي ساختار هندسي «هذلولي*» را بگشايد.
همانجا بود كه فلسفه و آينده رياضي او شكل گرفت و براي هميشه در «هذلولي» به اسارت درآمد. دختر خلاق و خيالپرداز قصه ما، ساعتهاي متمادي ساختارهاي هندسي را نقاشي ميكرد، به آنها ميانديشيد و كوشيد رابطه خطها و منحنيهاي هذلولي را بيابد و در اين راه مك مولن ميدانست كه اين دختر سرانجام خواهد توانست. استاد راهنمايش شد تا مشعل راه او شود. مسير آنها بسيار موفق از آب درآمد، مريم يك روش جديد در اندازهگيري حجم هذلوليها ابداع كرد و در سالهاي بعدي تزهايي كه داد مورد پذيرش و تحسين معتبرترين مجلههاي رياضي جهان قرار گرفت. ٣٠ سالش تازه تمام شده بود كه يكي از «جوانهاي آيندهدار امريكاي شمالي» لقب گرفت و دانشگاه مشهور پريستون آماده پذيرايي از او شد، همان دانشگاهي كه «جان نش» بزرگ در آن با اثبات نظريه «تعادل نش**» مسير رياضي، فيزيك و اقتصاد را تغيير داد.
مريم ميرزاخاني كه مانند نش به اكتشاف در هندسه جبري روي آورده بود، اين مسير را ادامه داد. هم به درجه استادتمام پريستون و پروفسوراي رياضيات رسيد و هم لقبها، افتخارها و نشانهاي علمي بسياري را از آن خود ساخت كه شايد مهمترين آن جايزه «بلومنتال» انجمن رياضي امريكا باشد. در همين حوالي هم با «جان وندراك»، زاده جمهوري چك و دانشمند علوم كامپيوتر كه از پژوهشگران مركز معتبر آيبيام بهشمار ميرود، ازدواج كرد و در ٢٠١١، «آناهيتا» را به دنيا آورد تا مادر بودن را هم تجربه كند.
پيش از اين تجربه ناب، ازدواج طبع پرشور مريم را آرامتر ساخت و او كه عادت داشت پلههاي ترقي علمي را به شتاب پشت سر بگذارد، با رسيدن به عاليترين مدارج، آرام آرام به عمق هندسي فرو رفت تا بتواند زيربناي فرمها و مخروطهاي غيرطبيعي هندسي را كشف و توضيح دهد؛ يك ماجراجويي تازه! شايد براي همين هم در ٢٠٠٨ كه به استنفورد رفت، پروژههاي تازهاي در زمينه فضاهاي ديناميكي را آغاز كرد و كوشيد با استفاده از معماي يكصد سال گذشته رياضيات، راه تازهاي در توضيح فضاهاي هندسهاي پيچيده بيابد؛ ميرزاخاني به همراه دو تن از دستيارانش مدل پيشبيني تازهاي را براي شيوه حركت و چگونگي رفتار توپ بيليارد روي يك ميز چندضلعي را كشف كرد كه ممكن است در آينده به حل معماهاي پيچيده بيشتري منتهي شود.
در پي تمام اين تلاشها در آگوست ٢٠١٤ سرانجام به همان تالار افتخاراتي پاي گذاشت كه استاد راهنمايش، كورتيس مكمولن هم در آن يك كرسي داشت؛ اتحاديه جهاني رياضي خبر داد: مريم ميرزاخاني، دانشمند ايراني و استادتمام دانشگاه استنفورد برنده مدال فيلدز شده است. بله، دختر ايراني كه روزگاري بايد براي اثبات اين نظريه ميجنگيد كه دختران هم ميتوانند رياضي بخوانند، نوبل رياضي جهان و مهمترين جايزه اين رشته را از آن خود كرده بود؛ «زني فوقالعاده» به روايت اينگريد دوبشي، رييس اتحاديه جهاني رياضي و «چيرهدست در گستره چشمگيري از تكنيكها و حوزههاي متفاوت رياضي» به گفته بيانيه كميته مدال فيلدز.
آنها نوشتند كه مريم، «تجسم تركيبي كميابي است از توانايي تكنيكي، بلندپروازي جسورانه، بينش وسيع و كنجكاوي ژرف»، تركيب كميابي كه ممكن بود در ٢٦ اسفند ١٣٧٦ در جاده پلدختر جان ببازد و به «تركيبهاي كمياب» ديگري چون «رضا صادقي، فريد كابلي، مهدي رضايي، آرمان بهراميان، علي حيدريمنفرد، عليرضا سايهبان و لطفعليزاده مهرآبادي» بپيوندد، راست ميگفت كه آن يكبار را «شانس زيادي آورد» اما هيچوقت نميتوان از مرگ گريخت!
درست همان زماني كه با بردن مدال فيلدز در كشور زادگاهش شهرت بسزايي يافت و الگويي الهامبخش شد براي دختران ايراني كه به معماها و روياهايشان هرگز پشت نكنند، چيزي را درباره او نميدانستيم. مريم بايد با يك ارثيه ژنتيكي ميجنگيد كه «سرطان» نام داشت! مانند همه ديگر جزييات زندگياش، كوشيد بيماري خود را «خصوصي» نگه دارد. دانشمندي بود كه به ميكروفنها و دوربين عادت چنداني نداشت و با خبرنگاران رابطه زيادي.
خود را از چشمان كنجكاو عمومي پنهان ميكرد و از درد سرطان، در خلوت خود به رياضي پناه ميبرد؛ تصميم نداشت تسليم سرطان مشهور به «غدد لنفاوي» شود و چهار بار به جنگ كشندهترين بيماري قرن رفت؛ سه بارش سرطان را پس زد اما هر بار بيماري بازگشت و همين چند ماه پيش نيز براي چهارمين بار. تازه فرهنگستان هنر و علوم امريكا، مريم را براي عضويت دايم خود برگزيده بود كه آزمايشها نشان داد سرطان دوباره بازگشته است.
مريم نميخواست هيچ كس جز خانواده و دوستان نزديكش در جريان قرار بگيرند، ميدانست اين آخرين بار است! ۱۳ ارديبهشت ٩٦ و در روزهايي كه ايران سخت به انتخابات رياستجمهوري ٩٦ ميانديشيد، آخرين جشن تولدش را بر بالينش گرفتند. ٤٠ ساله شده بود، اوج دوره بالندگي يك رياضيدان و اگر سرطان امانش ميداد، به هيچ كدام از قلههاي شناختهشده رياضي امان نميداد اما ديگر مجالش را نمييافت كه ساعتها به تماشاي معادلهها و شكلهاي عجيبوغريب رياضي بنشيند و از دل اين ساعتها يك راه جادويي بسازد.
شنبه، بيستوچهارم تيرماه ٩٦، در نيمه شب هفتم جولاي ٢٠١٧ به وقت كاليفرنيا، دكتر فيروز نادري، اختر تابناك آسمان نجوم ايران و امريكا عكس يك چراغ روشن در تاريكي مطلق را در اينستاگرام خود منتشر كرد و از خاموشياش نوشت؛ آن چراغ روشن مريم ميرزاخاني بود كه به تاريكي مطلق مرگ هم نور ميپاشيد. حالا او جايي خيلي دورتر از خاك زادگاهش، آرميده و دارد از جايي بالاتر به زمين مينگرد؛ برايش تسليتها مينويسند، از او بسيار خواهند گفت و نامش در تاريخ علم جهان جايي جاودان دارد اما براي خودش شايد از همه مهمتر اين باشد كه در گوشهاي از يك سرزمين گربهاي شكل، دختراني دارند با «روياي مريم ميرزاخاني» شدن زندگي ميكنند؛ او بود كه «نخستين» بار براي اين رويا جنگيد و به همه ثابت كرد كه دختران هم ميتوانند قهرمان رياضي شوند.
*هذلولي يك شكل هندسي مخروطيمانند است.
** مفهوم مهمي در نظريه تئوري بازيهاست كه ثابت ميكند مبناي استراتژي كسب سود و منفعت تابعي از استراتژي برگزيده تمام بازيگران است.
المپياديهاي دهه ٧٠ از مريم ميرزاخاني ميگويند
مريم به اضافه مرگ
زهرا چوپانكاره: اسفند سال ١٣٧٦ اتوبوس حامل دانشجويان رياضي شركتكننده در بيستو دومين دوره مسابقات رياضي دانشجويي از اهواز راهي تهران بود اما به تهران نرسيد. اتوبوس نخبگان جوان جايي در مسير اهواز- خرمآباد به درون دره زال سقوط كرد. ٦ دانشجوي جوان صنعتي شريف در اين حادثه كه تا هنوز به عنوان يكي از تلخترين حوادث دانشگاهي كشور شناخته ميشود، جان باختند. مريم ميرزاخاني يكي از بازماندگان همان حادثه بود و زماني كه موفق به دريافت بالاترين نشان علمي در حوزه رياضيات شد بارها از او به عنوان بازمانده سقوط سال ٧٦ ياد شد.وقتي كه مريم ميرزاخاني در سال ٢٠١٤ (مرداد ٩٣) به عنوان نخستين زن در تاريخ عاليترين جايزه رياضي جهان، جايزه فيلدز را دريافت كرد، همراه با شهرتي كه پس از آن به سراغش آمد و همزمان با انتشار جزيياتي از سوابق و زندگي علمياش، ياد همكلاسيهاي جانباختهاش هم زنده شد.
حالا ٢٠ سال پس از آن حادثه و ٣ سال بعد از دريافت جايزهاي كه به نوبل رياضيات شهرت دارد، مريم ميرزاخاني درگذشت. درگذشت ناگهاني او هم مانند خبر دريافت آن جايزه تبديل به موجي شد كه خبرهاي روز گذشته رسانهها را با خود همراه كرد. وجه اشتراك خاطراتي كه آدمها از مريم ميرزاخاني تعريف ميكنند، رياضي است. برخي از اين آدمها مريم را سالها پيش از شهرت جهاني او ميشناختند، سالهايي كه او در ميان بچه درسخوانها و المپياديها شناخته شده بود، دختري نوجوان با مانتو و مقنعه دبيرستان و ذهني زيبا. اميد نقشينه، عضو هيات علمي دانشگاه صنعتي اميركبير است، استاد گروه رياضي. براي او نام مريم ميرزاخاني به سالها قبل از شهرت او بازميگردد، به دهه ٧٠ و زماني كه هر دو با مدالهاي طلاي المپياد كشوري بر گردن قرار بود راهي المپياد جهاني شوند.
تصوير مريم براي او همواره همان تصوير آميخته با فرمولها است: «خانم ميرزاخاني را خيلي كوتاه بايد اينگونه توصيف كنم: علاقهمند و سختكوش در حوزه رياضيات. من و مريم ميرزاخاني هر دو عضو تيم المپياد رياضي سال ٧٣ بوديم، او البته سال بعد هم عضو تيم بود و بعد هم در دانشگاه صنعتي شريف همدانشگاهي بوديم و در برخي از كلاسها، همكلاسي. سال ٧٣ تيم ٦ نفرهاي كه از ايران راهي المپياد رياضي هنگكنگ شد شامل ٦ نفر بود؛ ٤ پسر و ٢ دختر و همان سال بود كه ايشان موفق شد به عنوان نخستين دانشآموز دختر ايراني مدال طلاي المپياد را كسب كند. » نقشينه ميگويد كه مهمترين تاثير ميرزاخاني همين پرچمدار بودنش به عنوان يك زن دانشمند بوده است؛ پرچمي كه از همان زمان شركت در المپياد رياضي برداشته شد: «او نخستين دختر ايراني بود كه توانست مدال طلاي المپياد رياضي بگيرد. نه فقط ايران بلكه در آن زمان حتي در تيم ساير كشورها هم تعداد دختران المپيادي رياضي به نسبت پسرها كم بود و همين باعث ميشد تا حضور او خيلي به چشم بيايد.
مريم ميرزاخاني و رويا بهشتي در آن سال جزو تيم ايران بودند، آن هم در شرايطي كه خيليها با آن پيشفرضهاي ناقصي كه داشتند و تبليغات منفياي كه ميشد، گمان ميكردند دخترها در ايران شرايط تحصيل ندارند و براي همين حضور آنان در مسابقات جهاني براي خيلي از حاضران تعجببرانگيز بود.» موفقيتي كه او به عنوان يك زن دانشمند با كسب جايزه فيلدز و در سطحي جهاني آن را تكرار كرد. نقشينه ميگويد نخستينباري كه متوجه موفقيتهاي ميرزاخاني بود همان زماني بود كه در جلسه نهايي انتخابي المپياد بايد تصميم ميگرفتند كه ميخواهند در چه رشتهاي راهي المپياد جهاني شوند: «من از اصفهان آمده بودم و در دو رشته رياضي و كامپيوتر مدال طلا گرفته بودم و در جلسهاي از ما سوال ميشد كه براي المپياد جهاني كدام يكي از اين دو رشته را انتخاب ميكنيم.
آنجا بود كه ديدم از خانم ميرزاخاني هم همين سوال را پرسيدند. او هم در هر دو رشته طلا گرفته بود و بايد ميان دو رشته انتخاب ميكرد. قدرت علمي و توانايي او در حل مساله را هم در زمان كلاسهاي آمادگي المپياد جهاني از نزديك ديدم و از ابتدا مشخص بود كه يكي از قويترين اعضاي تيم ايران است.»
ايمان افتخاري، عضو پژوهشگاه دانشهاي بنيادي است. يكي از همان نوجوانان المپيادي دهه ٧٠. اما ميگويد مريم ميرزاخاني را بسيار قبل از دوره المپياد ميشناخته است: «من قبل از اينكه ايشان را ببينم، از دوره راهنمايي اسمش را ميشنيدم. من در مدرسه علامه حلي تحصيل ميكردم و او در دبيرستان فرزانگان و از آنجايي كه هر دو مدرسه زيرنظر استعدادهاي درخشان بود، بچههاي هر دو مدرسه از اخبار مدرسه ديگر مطلع بودند و ما هم در همان زمان شنيده بوديم كه در دبيرستان فرزانگان كسي هست كه در حوزه رياضيات استعدادي چشمگير دارد.
وقتي به دوره المپياد رسيدم هم ايشان دو مدال طلاي المپياد جهاني را به نام خودش ثبت كرده بود.»مريم ميرزاخاني تنها دو سال از او بزرگتر بود و با اين حال زماني كه افتخاري در دورههاي المپياد شركت ميكرد، ميرزاخاني به عنوان مدرس سر كلاسهايشان حاضر ميشد: «سال ٧٥ و ٧٦ كه من و همدورهايهايم در المپياد شركت كرديم خانم ميرزاخاني مدرس المپياد بود و مسووليت كلاسهاي مختلفي را بر عهده داشت كه البته مهمترينشان كلاس نظريه اعداد بود؛ يكي از سختترين مباحث و كلاسهاي آن دوره.
تسلط ايشان به رياضي و توانمندياش در اين حوزه را از همان كلاس نظريه اعداد ميشد فهميد.» افتخاري هم تصويري آميخته از رياضي و اعداد از مريم ميرزاخاني دارد: «من بعد از المپياد و در دوره ليسانس دانشگاه صنعتي شريف هم با ايشان همدانشگاهي بودم و بعد به دليل مشغوليت در رشته رياضي ارتباط حرفهاي داشتيم. تا جايي كه به كار مربوط ميشود بايد بگويم او آدمي بود بسيار توانمند و بااستعداد و بهشدت پركار؛ كسي كه تاثيرات قابل توجهي بر رياضيات گذاشت.
موضوعات مهم و دشواري كه توسط او پرداخته شده است، موضوعاتي هستند كه حتي پرداختن به يكي از آنها هم كار هر كسي نيست اما او اين موضوعات را به هم گره زده، ميان آنها پل زده.»مريم ميرزاخاني از حادثه سقوط اتوبوس دانشجويان دانشگاه شريف جان سالم به در برد، سالها بعد نامش را به عنوان نخستين زن برنده جايزه فيلدز ثبت كرد و بعد از كسب افتخارات علمي فراوان تسليم سرطان شد. بيست سال پس از آن سقوط سال ٧٦، داستان عمر مريم ميرزاخاني هم به پايان رسيد...
١٠ نكتهاي كه مريم ميرزا خاني از زندگياش گفته بود
از معدود گفتوگوهايي كه مريم ميرزاخاني بعد از دريافت مدال فيلدز (نوبل رياضيات) انجام داد، گفتوگو با گاردين بود كه در آن از زواياي مختلف زندگياش گفت:
١ - بچه كه بودم ميخواستم نويسنده شوم.
٢ - خواندن رمان هيجانانگيزترين كار من بود. در واقع هر چيزي را كه ميتوانستم پيدا كنم، ميخواندم.
٣ - تا قبل از سال آخر دبيرستان، هرگز فكرش را هم نميكردم كه تحصيلاتم را در رشته رياضي ادامه دهم.
٤- خانواده من سهفرزند داشتند. پدر و مادرم حامي و مشوقهاي خوبي براي ما بودند. برايشان مهم بود كه ما مشاغل خوب و رضايتبخشي داشته باشيم ولي آنقدر كه اين موضوع برايشان مهم بود، كسب موفقيت و پيروزي برايشان اهميت نداشت.
٥ - كسي كه مرا بهطور كلي به علم علاقهمند كرد، برادر بزرگترم بود. نخستين خاطره من از رياضيات، مربوط به وقتي است كه او راجع به مسالهاي برايم گفت كه چگونه ميتوان اعداد ١ تا ١٠٠ را باهم جمع كرد.
٦ - وقتي دبستان را تمام كردم، جنگ ايران و عراق هم تمام شده بود. شايد اگر چندسال زودتر به دنيا آمده بودم، نميتوانستم فرصتهاي زيادي داشته باشم. به هرحال من به يكي از دبيرستانهاي مهم تهران يعني «فرزانگان» رفتم و معلمان خوبي داشتم.
٧ - مدرسه ما نزديك خياباني مملو از كتابفروشي بود. به ياددارم كه از ميان خيابانهاي شلوغ رد ميشدم و به كتابفروشيها ميرفتم. اين كار برايم هيجانانگيز بود. ما نميتوانستيم كتابها را ورق بزنيم و در نهايت تعداد زيادي كتاب را بهطور تصادفي ميخريديم.
٨ - هميشه از تحليلهاي پيچيده لذت ميبردم اما از آن، چيز زيادي نميدانستم. من بايد درباره بسياري از موضوعاتي مطالعه ميكردم كه دانشجويان دوره كارشناسي آن را از قبل ميدانستند.
٩ - هنگامي كه فارغالتحصيل شدم، فهرست بلندبالايي از ايدههاي مختلف داشتم.
١٠ - رضايتبخشترين قسمت كار من لحظه «آهان» يا كشف راهحل است. با هيجان كشف و لذت درك يك مطلب تازه، احساس ميكنم بالاي يك تپه ايستادهام و منظره روشني را تماشا ميكنم. اما بيشتر اوقات حل معادلات رياضي براي من شبيه كوهنوردي بدون پايان است.
نظر کاربران
آرزومند صبر برای خانواده محترمشون هستم و روحشون هم قرین رحمت الهی باشه ان شاالله
آیا مانند چون تویی ،بازهم در این مرز و بوم خواهد آمد؟
روحت شاد افتخار این مرز و بوم
افسوس که گلی ز بوستان رفت... :(
خدا رحمتشون کنه,خیلی حیف شدن...
خدا از این قبیل دانشمندان و از ما نگیرT_T
بشدت اندوهگین شدم. حیف شد که اینقدر زود پرواز کردی بانوی بلندبالا و بلند پرواز . روح عزیزت شاد
واقعا حیف که فوت کرد...لعنت بر سرطان
کاش شایعه بود ....کاش مثل همه ی شایعات تکذیب میشد .....کاش یه ویدئو میداد و توش میگفت من حالم خوبه به دروغ ها توجه نکنید.....جان مریم چشماتو وا کن ....سری بالا کن....
ایشون از اون دسته انسان ها هستند که دیگه تکرار نمیشن روحش شاد و قرین رحمت
هزاربار گریه میکنم برات فرزند خووب ایران.
چی می شد به جای یشون یه خل و چلی مث تتلو می مرد؟
خیلی ناراحت شدم، از صمیم قلبم متاسفم
اون هایی که همینجا میگفتن چون حجاب نداره از ما نیست الان خنک شدن؟! کجان که خجالت بکشن؟!
لعنت به سرطان
متاسفم برترینها داری روز به روز به سانسور نزدیکتر میشی رش2د ما هم اپ شما رو پاک میکنیم چون حرفهای حقیقی رو که به نفعتون نیست چاپ نمیکنید هر روز بدتر از دیروز
خدا رحمتش کنه
گل مریم بود،ودلتنگم ، از اینکه یگانه ای را دنیا از دست داد. نه ایران .