«گی دو موپاسان»؛ مرد رنجور ادبیات
گي دوموپاسان در كنار استندال، بالزاك، فلوبر و زولايكي از بزرگترين داستان نويسان قرن نوزدهم فرانسه به حساب مي آيد. نقطه اوج كارهاي موپاسان داستان هاي كوتاه و بلند اوست كه برخي از آنها از شاهكارهاي ادبيات داستاني جهاني شمرده مي شوند.
طرحي از يك زندگي
گي دوموپاسان در ۵ آگوست ۱۸۵۰ در قصر ميرومانسنيل در نزديكي شهر بندري ديپ فرانسه واقع در ساحل نورماندي متولد شد. درواقع پدر و مادر موپاسان ساكن شهر كوچك فكان، در ۱۵ كيلومتري آنجا بودند. اما از آنجايي كه مادر موپاسان زني با پيشينه اشرافي و بلندپرواز بود شوهرش را واداشت اين قصر را براي اقامت تابستاني اجاره كند تا او بتواند فرزندشان را در محيطي اشرافي به دنيا بياورد. البته موپاسان كودكي اش را عمدتاً در شهر فكان گذراند. دايي موپاسان از دوستان دوران جواني گوستاو فلوبر، نويسنده مشهور فرانسوي بود. اختلاف هاي پدر ومادر سرانجام در سال ۱۸۵۹ منجر به جدايي آنها شد. پدر در پاريس به عنوان يك كارمند ساده بانك مشغول به كار شد و مادر به همراه «گي» و برادرش «اروه» در استراحتگاه ساحلي اترتا كه شهري كوچك و در حال ترقي بود اقامت گزيد.
اين جدايي درزندگي گي دوموپاسان تأثير بسزايي داشت و دوران كودكي او را دچار تلخكامي كرد. بنابراين شرط همينگوي براي نويسنده شدن يعني «داشتن دوران كودكي ناشاد» درمورد موپاسان كاملاً صادق بود. درونمايه برخي از داستان هاي موپاسان مؤيد تأثير نامطلوبي است كه جدايي پدر و مادرش در آن دوران بر ذهن و روح وي گذاشت.
او در ۱۳ سالگي وارد مدرسه شبانه روزي در شهر ايوتو كه مؤسسه اي وابسته به كليسا بود شد. در همانجا بود كه تحت تأثير ويكتورهوگو به سرودن اشعاري به سبك رمانتيك پرداخت و نيز تحت تأثير ادبيات كلاسيك، اشعار راسين و رمان هاي ژان ژاك روسو قرار گرفت. موپاسان پنج سال بعد از ورودش به اين مدرسه به علت سرودن شعري گستاخانه از آنجا اخراج شد. او پس از وقفه در دبيرستان دولتي شهر روئن اسم نويسي كرد و مشغول تحصيل در آنجا شد. موپاسان در روئن با شاعري به نام لوئي بويه، كه يكي از دوستان صميمي گوستاو فلوبر بود، آشنا شد. بويه نخستين كسي بود كه ظرايف كار ادبي را به موپاسان آموخت و اشعارش را تصحيح كرد. اما بويه كمي بعد، قبل از اين كه موپاسان ديپلمش را بگيرد با زندگي وداع گفت.
موپاسان در روئن با فلوبر نيز آشنا شد. بعد از گرفتن ديپلم به پاريس رفت و تحصيل در رشته حقوق را آغاز كرد. او در اين دوره نزد پدرش اقامت داشت. با شروع جنگ ميان فرانسه و پروس از آنجا كه به جنگ فراخوانده شده بودند، مجبور به ترك دانشگاه شد. موپاسان اگرچه به خط مقدم نرفت اما شكست و اشغال فرانسه به وسيله ارتش پروس را با گوشت و پوستش احساس كرد.
آغاز فعاليت هاي ادبي
بعد از مرخصي از جنگ در پائيز سال ۱۸۷۲ موپاسان تحصيلش را ادامه نداد، بلكه در پاريس به كمك فلوبر شغلي به عنوان كارمند وزارت نيروي دريايي ـ و از سال ۱۸۷۷ به بعد در وزارت آموزش ـ براي خودش دست وپا كرد. براي جبران شغل ملال آور كارمندي در اوقات فراغت به قايقراني بر روي رود سن و ساير تفريحات مي پرداخت. در كنار زندگي كارمندي و سرگرمي هايي چون قايقراني با راهنمايي هاي فلوبر دست به طبع آزمايي در شيوه هاي گوناگون ادبي زد، اما مدتي طولاني تقريباً چيزي منتشر نكرد.
او از طريق فلوبر كه زمان زيادي را در پاريس مي گذراند با نويسندگان پاريس، بويژه اميل زولاكه رئيس مكتب نوپاي ناتوراليسم بود، آشنا شد. موفقيت موپاسان در مقام نويسنده در سال ۱۸۸۰ با انتشار نوول استادانه و روانشناختي «بولي دوسويف» ـ كه استاد محمدقاضي نام «تپلي» را بر آن نهاده ـ روي داد. اين نوول در مجموعه اي از داستا ن هاي ضد جنگ كه زولا، زوريس كارل اوئيسمان و تعدادي ديگر از نويسندگان معروف ناتوراليست تحت عنوان «شب ها در مدان» منتشر كرده بودند به چاپ رسيد.
اوج و پايان زودهنگام
بعد از توفيق «تپلي» موپاسان سرودن شعر و نگارش متون نمايشي را تا حدود زيادي رهاكرد. او براي اين كه به نويسنده اي تراز اول در ادبيات جهان تبديل شود تنها دوازده سال - تا مرگ زودهنگامش در سال ۱۸۹۳- فرصت داشت. در اين ۱۲ سال اعتبار و درآمد او بابت آثار داستاني اش به سرعت فزوني گرفت. با موفقيتي كه «تپلي» آغازگر آن بود توانست در پايان همان سال ۱۸۸۰ شغل كارمندي اش را رها كند و به صورت حرفه اي به نويسندگي بپردازد. او در سال ۱۸۸۳ در شهر اترتا براي خودش خانه اي ساخت و ۲ سال بعد قايق بادباني گرانقيمتي خريداري كرد.
رويدادهاي داستان هاي موپاسان كه غالباً گرايشي ناتوراليستي در آنها مشهود است عمدتاً در حوالي محل تولد او، نورماندي و پاريس مي گذرند. موپاسان اين داستان ها را به شيوه معمول آن زمان ابتدا در صفحات ادبي مجلات پاريس منتشر مي كرد. بعد از انتشار «تپلي» او يكسره خود را وقف نوشتن كرد و مجموعه داستان هايش يكي پس از ديگري منتشر شدند. مجموعه هاي معروفي مثل «مادموازل في في» ، «ميس هريت»، «ايوت»، «قصه هاي روز و شب» ، «هورلا» و ...
موپاسان دراين دوره داستان هايي آفريد كه در نوع خود بي نقص اند، مانند داستان معروف «گردنبند» كه به داستاني آموزشي و الگو از نظر «زمينه چيني»، «گره افكني» ، «اوج» و «گره گشايي» تبديل شده است.
رمان هاي موپاسان نيز هنوز خوانندگان بسياري دارند، رمان هايي نظير «يك زندگي»، «قوي همچون مرگ» و «بل آمي».
بل آمي
رمان «بل آمي» بيش از ساير رمان هاي موپاسان شهرت پيدا كرده. اين رمان داستان جواني به نام «ژرژ دوروآ» است كه بي اصل و نسب و فاقد تحصيلات ، اما باهوش و خوش قيافه است. او پس از اين كه مدتي در آفريقا در ارتش خدمت مي كند، به پاريس مي آيد تا به محافل سطح بالاي آنجا راه پيدا كند. در پاريس با همخدمتي سابقش كه اكنون روزنامه نگار موفقي شده ملاقات مي كند. او با مدير روزنامه كه مردي ثروتمند و سوداگر است آشنا مي شود و كارش را در روزنامه آغاز مي كند. «دوروآ» كه آدمي كم مايه اما جسور و بي باك است با مقالاتش مسير ترقي را به سرعت مي پيمايد.
اين رمان تصويري گويا از دنياي فاسد بورژوازي مرفه پاريس در اواخر قرن نوزدهم ارائه مي دهد. با وجود اين كه منتقدان ادبي موپاسان را به سياه بيني متهم مي كنند، رمان براي او موفقيت بزرگي را به ارمغان مي آورد.
مرگ
مرگ زودرس موپاسان در سال ۱۸۹۳ اتفاق افتاد و در اين سال بيماري مغزي علاج ناپذيري به زندگي ۴۳ساله اش پايان داد. او را در گورستان «مونپارناس» پاريس به خاك سپردند.
نظر کاربران
عالی