۵۵۵۰۱۹
۵ نظر
۵۰۱۱
۵ نظر
۵۰۱۱
پ

مسیر موفقیت «مرتضی حیدری»، از مکتب خانه تا صدا و سیما

در ذهن پسربچه ای که حالا دیگر به چهره ای تبدیل شده که اداره کننده بحث های چالشی و گفت و گوهای داغ در فراگیرترین ویترین رسانه ای کشور یعنی رسانه ملی است. او دیگر بدون هیچ هراس و خجالتی بالاترین سران اجرایی کشور را هم به چالش فرا می خواند.

ماهنامه سروش: دوران کودکی هر شخص سرشار از اتفاق های کوچک شیرین، تلخ و گاه فراموش نشدنی است. گاهی می توان به این خاطرات سرک کشید؛ کودکی کم رو و خجالتی را در ذهن بیاورید که در روزهای ابتدایی مدرسه از فرط خجالت خواهر خود را وادار می کند تا آخرین ساعات در کنارش بماند و این همراهی پس از نزدیک به چهار دهه همچنان در ذهن آن کودک حک شده است.

در ذهن پسربچه ای که حالا دیگر به چهره ای تبدیل شده که اداره کننده بحث های چالشی و گفت و گوهای داغ در فراگیرترین ویترین رسانه ای کشور یعنی رسانه ملی است. او دیگر بدون هیچ هراس و خجالتی بالاترین سران اجرایی کشور را هم به چالش فرا می خواند.
مسیر موفقیت «مرتضی حیدری»، از مکتب خانه تا صدا و سیما

شاید تنها گوینده تلویزیونی باشد که از ۴ سالگی آن هم در مکتب خانه به مهارت هایش پی برده است. ۴ فرودین ۱۳۴۸ در محله سه راه آذری تهران منطقه ۱۷ به دنیا آمد و از وقتی ۴ ساله شد با یک برادر و سه خواهرش به مکتب خانه رفت تا نزد مرحوم میرزا لطفعلی معلم قرآن عم جزء را یاد بگیرد. به پشتوانه نوع آموزشی که دیده، معتقد است: «در حال حاضر بچه ها در سال های متوالی در مدرسه عربی می خوانند؛ اما بعد از دیپلم یک خط قرآن را راحت نمی توانند قرائت کنند. در حالی که یادگیری زبان عربی از الزامات قانون اساسی کشور است، نظام آموزش و پرورش در مورد تدریس این زبان خیلی خوب عمل نمی کند. به نظر من اگر عم جزء را درس بدهند خیلی تاثیرگذارتر است».

رفتنش به مکتب خانه میرزا لطفعلی ابتدا به تبعیت از برادر و خواهرهایش بود اما به سبب علاقه اش در 5 سالگی توانست کل قرآن را روان و بدون غلط بخواند و تا وقتی که مدرسه ای شود بخش هایی را هم از بر کرده بود.

وقتی در همان ۵ سالگی دستیار میرزا شد و به بچه ها درس می داد، این قدرت درونی را در خود دید که می تواند بر دیگران تاثیر بگذارد و با گهگاه پیش نماز مکتب خانه شدنش در همان سن و سن، استعداد اجرا و انجام کارهای گروهی را در خود محک زد.

با همین تجربه ارزشمند در تمام سال های دبستان رقیبی در خواندن قرآن و اداره برنامه صبحگاهی مدرسه برایش پیدا نشد و خود زمام امور را به دست گرفت.

تحصیل به صورت جهشی

وقتی هم روی نیمکت کلاس اول نشست برایش خنده دار بود که اولین درس هایش کشیدن خطوط ساده و یادگیری فتحه و کسره است، چون به راحتی می توانست تا کتاب های پنجم را بخواند و بنویسد. با این آمادگی در تابستان کلاس سوم به چهارم را جهشی خواند و در امتحان قبول شد، یعنی از مهر همان سال باید به کلاس پنجم می رفت؛ اما چون سال انقلاب بود و شرایط کشور تغییر کرد قبول نکردند و عملا کلاس چهارم را دو بار خواند. در خلال بازیگوشی های کودکانه اش بعد از کارتون، اخبار را خیلی دوست داشت. اگرچه خیلی متوجه معنی متنی که گویندگان خبر در تلویزیونی می خواندند نبود، جذابیتی در این کار دید که او را وا می داشت به جزیی ترین حرکاتشان دقت کند.
مسیر موفقیت «مرتضی حیدری»، از مکتب خانه تا صدا و سیما

نقاشی روی آنتن!

همه چیز در دنیای کودکی خلاصه می شد. وقتی هم دوره های کودکی اش دوست داشتند در آینده دکتر و مهندس شوند و به سوال «علم بهتر است یا ثروت؟» پاسخ دهند، او نیز با ایشان هم نظر می شد و حتی آرزوی این که به تلویزیون بیاد هم نداشت، یعنی اصلا فکرش را هم نمی کرد. تنها ارتباط آن سال هایش با تلویزیون فرستادن یکی از نقاشی هایی بود که چند روز بعد پخش شد و یکی از بهترین روزهای کودکی اش را رقم زد. بعد از چند هفته هم کارتی با نشان رادیو و تلویزیون آمد و از او برای نقاشی که فرستاده بود تشکر کرده بودند. کارتی که سالیان سال است در بین وسایل قدیمی جا خوش کرده و روزی ممکن است به یک میراث ارزشمند فرهنگی تبدیل شود.

همیشه و در هر زمانی داشتن یک همسایه دیوار به دیوار در حرفه بازیگری برای هر کسی جذاب و هیجان انگیز است. به خصوص که این رفاقت همسایگی به سال های قبل از تولد او بازگردد و بدانی دو خانواده رفیق گرمابه و گلستان همدیگرند.

این سلام و علیک ها فرصت مغتنمی بود تا وسوسه رفتن به تلویزیون را در او بیدار کند. سن و سال پسربچه مقطع راهنمایی را داشت که یک روز همسایه شان آقای بیوک میرزایی را دید و از او خواست تا او را به تلویزیون ببرد.

این بازیگر باسابقه هم در یکی از روزهایی که مشغول بازی در یک مجموعه تلویزیونی بود ساعتی را مشخص کرد تا همسایه علاقه مندش جلوی در اصلی سازمان صدا و سیما حاضر شود و بعد از هماهنگی در محوطه ای بزرگ با ساختمان های متعدد رادیو و تلویزیون قدم بزند. همان جا بود که برای اولین بار با کلمه آفیش آشنا شد. کلمه ای که بعدها به اندازه سلام و علیک ساده با زندگی اش گره خورده و به آن عادت کرد.
مسیر موفقیت «مرتضی حیدری»، از مکتب خانه تا صدا و سیما

بعدها متوجه شد کارگردان آن مجموعه که «ماجراهای رونالد و مادرش» نام داشت مرحوم حسین پناهی بود و به محل ضبط شان استودیو ۱۱ می گفتند، یعنی همان جایی که مناظره ها را خودش برگزار کرد.

سکانس های آن روز از 10 صبح تا 10 شب طول کشید. دیدن بازیگران، اتفاق های خاطره ساز پشت صحنه و جنس کاری که در فضای فرهنگی و هنری اتفاق می افتاد برایش جذاب بود ولی بعد از این تجربه شیرین و ماندگار یک روزه تا زمانی که خودش کارمند رسانه ملی شود هیچ وقت دیگر اتفاق نیفتاد و هرگز فرصت رفتن به تلویزیون فراهم نشد.

در گیر و دار پایان مقطع راهنمایی و ورود به دبیرستان شرایطی رقم خورد که علاقه ها و دغدغه هایش او را به دنیای دیگری بردند. آقای نظری مدیر و آقای رزم آرای ناظم چنان فضای دلچسبی در دبیرستان استقلال که بعدا به امام صادق (ع) تغییر نام داد، آماده کرده بودند که اشتیاقش به درس خواندن مانع از خیال پروری های به ظاهر کودکانه شد.

هرچه در دبستان و راهنمایی هم کلاسی های بازیگوش و بی خیال داشت در دبیرستان وارد جو دوستانه و در عین حال رقابتی مهمی شده بود که تصمیم گرفت تمام وقتش را به مطالعه و تحصیل اختصاص دهد. دیگر خیلی آرزوی رفتن جلوی دوربین و گویندگی را نداشت. یعنی ذهنش چنان درگیر درس و مدرسه شده بود که جایی برای چنین افکاری باقی نمی ماند.

بعد از این که دبیرستان را با موفقیت به پایان رساند و در رشته فیزیوتراپی دانشگاه تهران قبول شد، فضاهای دانشجویی و جو فرهنگی حاکم، به یادش آورد که مدتی است از دغدغه هایش فاصله گرفته و به قول معروف فیلش یاد هندوستان کرد.

کم کم به دانشجوی فعال در گروه های تئاتر بدل شد، اجرای بیشتر سمینارها و کنفرانس های دانشگاهی را به عهده گرفت و دبیر اجرایی مراسم مختلف بود.

به قول خودش آن زمان فکر می کرد علم فقط پزشکی است و علوم انسانی را در هیچ مرتبه ای نمی توان قرار داد. بین سال های ۷۱ تا ۷۵ از چند دانشگاه خارجی پذیرش گرفته بود تا برای ادامه تحصیل یکی را انتخاب کند.
مسیر موفقیت «مرتضی حیدری»، از مکتب خانه تا صدا و سیما

جذاب از همه آنها یک فرصت کاری در سنگاپور فراهم شده بود که می توانست آنجا به تحصیل هم ادامه دهد. در شش و بش رفتن بود و به جز فعالیت های فرهنگی دوره دانشجویی در زمینه علاقه اش کار دیگری انجام نداد، چون به خوبی می دانست ماجرا تلویزیون و جلوی دوربین رفتن با آنچه تاکنون انجام می داد زمین تا آسمان تفاوت دارد و اگر آشنایی نداشته باشد حتی از مقابل در تلویزیون هم نمی تواند رد شود.

برنامه ریزی هایش را برای تحصیل در یک کشور خارجی به اجرا گذاشته بود که همه چیز بر مدار سرنوشت، رنگ دیگری به خود گرفت. اواخر سال 74 یک روز در خیابان دوستی را دید که اتفاقا مجله سروش در دست داشت و می خواست از صفحه آخر آن کپی بگیرد. این صفحه دارای فراخوان معاونت سیاسی صدا و سیما برای استخدام گویندگی خبر بود و او قصد داشت برای همسرش کپی بگیرد تا شرکت کند. قهرمان قصه ما هم یک کپی برای خود گرفت و ناامیدانه فرم را ارسال کرد.

این در حالی بود که شرایط را بررسی و بین بهترین گزینه های کانادا یا سنگاپور دومی را انتخاب کرده بود و مراحل پایانی کارهایش در ایران را انجام می داد. بعد از ۳ ماه یعنی اوایل سال ۷۵ از صدا و سیما تماس گرفتند و گفتند فلان روز برای آزمون بیا. خوشحال کننده بود؛ اما نه وقتی که از بد حادثه دو روز قبل از آزمون در خانه مشغول عوض کردن لامپ باشد و در اثر بی احتیاطی و زمین خوردن دچار شکستگی بینی و گونه شود تا مجبور شود تمام صورتش را گچ بگیرد. خیلی با خودش کلنجار رفت تا برای رفتن راضی شود و موفق هم شد.
مسیر موفقیت «مرتضی حیدری»، از مکتب خانه تا صدا و سیما

وقتی به محل آزمون که بعدها با نام ساختمان برون مرزی سازمان می شناخت، رسید بین جماعت مشتاق جایی پیدا کرد و بی توجه به نگاه های دیگران منتظر شد تا بخت و اقبالش را امتحان کند. بعد از حدود ۵ ساعت نوبت رسید و از ۳ نفری که آزمون می گرفتند چهره آقای قاسم افشار را شناخت. دو نفر دیگر آقایان حکیم هاشمی از سردبیران باسابقه خبر و آقای بوالی مدیر شبکه خبر بود که امروز به دوستان نزدیکش بدل شده اند.

پیش از او هرکس که به اتاق های آزمون می رفت، نهایتا بعد از 10 دقیقه بیرون می آمد؛ اما مصاحبه او بیش از یک ساعت طول کشید. در پایان آقای حکیم هاشمی غیرمستقیم از عمل بینی اش پرسید و او برایش شرح ماوقع را بیان کرد. بعدها حکیم هاشمی به او گفت: «اگرچه مصاحبه تو خیلی عالی بود، می خواستم به خاطر عمل زیبایی بینی تو را رد کنم، چون خبر جای این کارها نیست و مخصوصا هم از تو پرسیدم ببینم چه جوابی می دهی».

عبور از هفت خوان فراگیری

خوان اول را که به سلامت طی کرد، تقریبا یک سال طول کشید تا از بین ۵۶۰۰ نفری که از ابتدا ثبت نام کرده بودند؛ بعد از چند مرحله مصاحبه، آزمون و گزارش جزو ۱۵ نفر انتخاب شود و بعد از یک دوره سنگین ۶ ماهه که هر روز از ۸ صبح تا ۶ بعدازظهر برگزار می شد، با خواندن ۱۹ عنوان درسی در بین ۷ نفر باقی بماند.

هفت خوانی که اگرچه نتیجه ای معتبر داشت، متاسفانه بعد از آن طی 20 سال گذشته چنین فرایندی برای جذب گویندگان محقق نشد. به خصوص دوره آموزشی آخر که بسیار آموزنده بود و همکاران بعدی فرصت حضور در این فضا را نداشتند.
مسیر موفقیت «مرتضی حیدری»، از مکتب خانه تا صدا و سیما

این شد که از خیر کانادا و سنگاپور گذشت و همه سختی ها را به جان خرید تا به علاقه اش برسد.

حالا امروز بعد از گذشت بیست سال نام مرتضی حیدری به گوش ایرانیان آشناست و همه او را با گفت و گوهای ویژه خبری و مناظره ها می شناسند. مرتضی حیدری طی سال ها مطالعه و تحقیق نظرش به کلی تغییر کرده و دیگر نمی گوید علم فقط پزشکی. اتفاقا به این نتیجه رسیده که اول علوم انسانی، بعد علوم دیگر.

او به پشتوانه اندوخته هایی که طی این سال ها شبانه روز در پی اش بوده و کسب کرده است، این روزها اجرای یکی از مهم ترین و سرنوشت سازترین برنامه های رسانه ملی را به عهده گرفته است. اگرچه در مرتبه اجرا و گویندگی فرصت کم اهمیتی نیست، اهداف بزرگ تری در سر دارد علاقه مند است تا دایره فعالیت هایش را در دنیا گسترده کند.

این گوینده رادیو و تلویزیونی که مصاحبه های متعددی با محمود احمدی نژاد و حسن روحانی داشته است، مثل هر چهره دیگری درگیر حواشی فراوانی شد که برای همه آنها پاسخ دارد. او معتقد است اگرچه سیاست ها سازمان صدا و سیما در هر برنامه تلویزیونی تاثیرگذار است، یک مجری باید به گونه ای رفتار کند که کسی متوجه این موضوع نشود و هرکس در هر جایگاهی اگر اصول حرفه ای گری را به درستی رعایت کند در معرض کمترین آسیب ناشی از حواشی قرار می گیرد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    جای تبریک داره هم بخودشون و هم خانوادشون، خوش بحال اونهایی که توو خانواده های خوب رشد میکنند و دعای پدر و مادر پششت سرشونه، تاجایی که یادم هست مادر من بجای دعا مارو نفرین میکنه و ارزوشه که من و خاهرم سرطان بگیریم تا خودش بادستای خودش توو گلومون اب بریزه و لذت ببره از این‌کار، اگه پدرومادر خوب دارین قدرشونو بدونین، بعضی وقتا ارزو میکنم ای کاش توو این خانواده نبودم یا ای کاش مادرم نیود اینجا،

  • بدون نام

    ازش بدم میاد. قیافش شبیه پایه میکروفون هست برای بعضیا

  • آیدا

    وای مردم ازخندده :))))))حالا چراپایه میکروفن خخخخخخ

  • دنیا

    خیلی باشخصیت و متینه

  • بدون نام

    کار بر ۵۷ : ۱۲ نمیدونم حرف های منو میشنوی یا نه. ولی بدون که مادر و پدرای زیادی وجود دارن که مثل والدین شما هستند اما همه والدین از صمیم قلب بچه هاشون رو دوست دارن و حاضرن برای اونا بمیرن. پس هرگز ناشکری نکنید, بلکه خدا رو شکر کنید که حداقل مادر دارید, خیلی ها در آرزوی این نعمت بزرگن

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج