سروش صحت: نویسنده ام ولی حال نوشتن ندارم
این گفتوگو را در پارکی که درست در کنار محل تدریس سروش صحت بود ترتیب دادیم. از شما چه پنهان پیشنهاد خودش بود! گویا به خاطر تنبلی
مجله زندگی ایده آل: خودش اعتقاد دارد آدم تنبلی است، اما بقیه این را قبول ندارند. احسان کرمی هم در تمام طول مدت مصاحبه از هیچ تلاشی برای کشف کردن نشانههای تنبلی سروش فروگذار نکرد در نهایت هم گاهی به این نتیجه میرسید که صحت، آدم تنبلی است و گاهی با صدای بلند به همه اعلام میکرد اصلا تنبل نیست! (باور کنید وضعیت بغرنجی بود!) این گفتوگو را در پارکی که درست در کنار محل تدریس سروش صحت بود ترتیب دادیم. از شما چه پنهان پیشنهاد خودش بود! گویا به خاطر تنبلی
از نوزادی تنبل بودم!
کرمی: سروش! تنبلی در اینکه ما امروز اینجا قرار بگذاریم چقدر تاثیر داشت؟
صحت: یک ذره!
چرا؟
برای اینکه من اینجا کار داشتم همین جا هم قرار گذاشتم!
اولین باری که معنی تنبلی را فهمیدی چه وقتی بود؟ چند ساله بودی؟
فکر کنم وقتی که زبان باز کردم!مادرم به من می گفت تو چرا اینقدر تنبلی!
واقعا؟ یعنی از آن نوزادهایی بودی که از نوزادی تنبل هستند؟
آره. مثلا وقتی میخواستم دست و صورتم را بشویم 40 دقیقهای طول میکشید! لا به لایش برای دقایق زیادی میایستادم و به یک جا خیره میشدم! مادرم میگفت چیه؟ میگفتم هیچی! بعد شیر آب را دوباره باز میکردم و دوباره میرفتم توی فکر!
ولی این نشانه تنبلی نیست!
ولی مادرم میگفت جمعش کن دیگر! هیچ کاری را جمع نمیکردم! همیشه و در تمام طول زندگیام، از جمله همین الان همه کارهایم را در لحظه آخر انجام دادهام.
تنبل نبودن کار من نیست!
الان خودت را آدم تنبلی میدانی یا نه؟
به شدت!
فکر نمیکنی که همین جملههای مادرت باعث شده تو باور کنی تنبل هستی؟
شاید! البته خودم هم به تنبلی علاقه دارم و به کار کردن و غیر تنبل بودن خیلی علاقهای ندارم! میدانم که غیر تنبل بودن خوب است ولی دیگر فهمیدهام کار من نیست! همین الان که دارم با تو مصاحبه میکنم دلم عین سیر و سرکه میجوشد، چون باید متنی را امروز میفرستادم و هنوز نفرستادهام. الان پيامك دادند گفتند چی شد؟ حداکثر تا یازده و نیم بفرست! گفتم چشم!(ساعت حدود ده و نیم صبح است!)
پس من الان آدم خوششانسیام!
نه! کلا نمیتوانم کارهایم را قبل از لحظه آخر انجام بدهم. تا لحظه آخر خوش میگذرانم یا هیچ کاری نمیکنم.
ولی تمام مدت دلت مثل سیر و سرکه میجوشد؟
جوشش سیر و سرکه قابل تحمل است. ولی انجام دادن آن کار برایم قابل تحمل نیست!
ولی من اسم این را تنبلی نمیگذارم، اسمش را میگذارم بیخیالی!
نمیدانم. کارهایم را به موقع انجام نمیدهم. همین جمله «قورباغهات را بخور» که الان متداول شده، من میگذارم قورباغهام را آخر از همه میخورم نه اول!
توی مدرسه چی؟
آخر از همه!
آخر از همه چی کار؟
آخر از همه قورباغهام را میخوردم!(خنده جمع)
هر کس به جز خودم تنبلی کند عصبانی میشوم!
میخواهم بدانم درسخوان بودی یا تنبل؟
هر 3 مدل را در دوره 12 ساله درس خواندنم داشتم!
یعنی چی ۳ مدل؟
یعنی در دوره ابتدایی شاگرد ممتاز و خیلی خوبی بودم، در راهنمایی متوسط بودم و 2 سال اول دبیرستان به شدت تنبل بودم. سال دوم دبیرستان که شانس آوردم رفوضه نشدم! سال سوم و چهارم دوباره خوب بود. سال چهارم هم جزء خوبها بودم.
هیچ وقت مردود نشدی؟
نه.
رکورد تجدیدیهایت چند تاست؟
فکر میکنم سال دوم بود که 3 تا تجدیدی آوردم. یکی از تجدیدیهایم شیمی بود که بعدها هم لیسانسش را گرفتم. آن موقع تکماده کردم. ولی خب مثلا نمره شیمی دیپلمم 75/19 شد!
اوه! خب پس تو آدم درسخوانی بودی ولی درس نمیخواندی؟
درسخوان نبودم. کلاس چهارم معلمهای خیلی خوبی داشتم که درس را به من حالی میکردند و زحمتش را میکشیدند. معلمهای شیمیام آقایان مهدویان و کیان وش بودند، معلم ریاضیام آقای مهربد و معلم فیزیکم آقای نوروزیان بود. هنوز بعد از 30 سال اسم آنها را یادم است چون باعث شدند من واقعا درس را بفهمم. ولی اگر بقیه تنبل باشند خیلی عصبانی میشوم.
خب این خیلی خودکامگی نیست؟
بله!
در کارگردانی از بقیه عصبانی میشوی؟
عصبانیتم را کنترل میکنم ولی با تنبلی کنار نمیآیم. با تنبلی خودم هم کنار نمیآیم. از اینکه تنبل هستم دلخورم!
گوشهگیر نبودم
ولی من هنوز به قطعیت به تنبلی تو نرسیدهام.
اول بگو تنبلی چیه؟ تنبلی این است که آدم کارهایی که میداند باید انجام دهد را به تعویق بیندازد.
من به این میگویم بیخیالی! به نظر من تنبلی این است که تو کار کنی برای اینکه کارت زودتر تمام شود، از آن فارغ شوی و استراحت کنی.
من همش دارم استراحت میکنم، چون فقط کارهایی که دوست دارم را میکنم! من دوست دارم هر کاری زود تمام شود تا یک کار دیگری انجام دهم.
کاری که دوستش داری؟
آره. تنوع کاری را دوست دارم.
بچه که بودی با اهل محل و بچههای کوچه بازی میکردی؟
خیلی زیاد!
فوتبال؟
آره، ولی فوتبالم خوب نبود.
توی دروازه میایستادی؟
هم در دروازه میایستادم هم فوروارد. فوتبال کوچهای بود دیگر!
فکر میکنند آدمهای تنبل گوشهگیر میشوند. چون حوصله انجام دادن فعالیتهای اجتماعی را ندارند.
من هیچ وقت گوشهگیر نبودهام. برای بازی هم هیچ وقت تنبل نبودم.
وقتی از مدرسه میآمدی میخوابیدی یا به زور تو را میخواباندند؟
آن موقعی که میگفتند ظهر بخواب، نمیخوابیدم. آن موقعی که میگفتند ظهر نخواب حتما میخواستم بخوابم. همه ما همینطور هستیم. من هم از این قاعده مستثنا نبودم.
کلا درس میخواندی؟ چه در دورهای که تنبل بودی و چه در دورهای که تنبل نبودی.
نه. فقط شب امتحان تا صبح درس میخواندم. در دانشگاه هم همینطور! بعد از سیزده به در، صبح چهاردهم در حال گریه و کمک گرفتن از مادرم بودم.
در مدرسه فعالیت فوق برنامه میکردی؟
آن موقع ها کارهای فوق برنامه خیلی متداول نبود. مثلا چه کارهایی بود؟
سرود، تئاتر یا حتی مسابقه؟
هر چی که بود در آن شرکت میکردم، مثلا بازی شطرنج انجام میدادم.
من می گفتم آنها مینوشتند!
هیچ وقت سعی کردهای تنبلیات را کنار بگذاری؟
بله!
چهجوری؟
گفتهام از این به بعد تنبل نخواهم بود! (خنده جمع)
خسته نباشی! بعد هیچ اتفاقی نیفتاده است؟
نه! مثلا تصمیم میگیرم ورزش کنم. چند روزی این کار را میکنم اما بعد ول میکنم. یا این که تصمیم میگیرم انگلیسی کار کنم، حتی شروع هم نمیکنم! فقط تصمیمش را میگیرم!
ببین ما یک وقتهایی تنبلی داریم یک وقتهایی بیحوصلگی.
همه اینها یکی است دیگر! گاهی وقتها بیحوصلهام. گاهی وقتها خیلی با حوصلهام. حوصله یک کارهایی را دارم، حوصله یک کارهایی را ندارم. فکر میکنم هر کسی برای یک چیزهایی بیحوصله است برای یک چیزهایی با حوصله! مثلا بعضیها به تمیز کردن یک جاهایی علاقه دارند بعضیها علاقه ندارند. بعضیها انجام یک اموری را دوست دارند بعضیها دوست ندارند. آدم با آدم خیلی فرق دارد. برای یک کارهایی تنبلیام نمیآید. مثلا من علاقه دارم هر روز صبح روزنامهها را بخوانم. بعضیها حال روزنامه خواندن ندارند. آدم نمیتواند بگوید خب کاری ندارد که! تویی کی میخواهی اخبار را بدانی روزنامهها را بخوان! یک نفر ممکن است بگوید حالش را ندارم بخوانم! مثلا من نویسندهام ولی زیاد حال نوشتن ندارم!
این را نمی فهمم!
یعنی جان میکنم! حتی سالهاست که نمینویسم. ۳-۲ نفر بودند که من راه میرفتم و میگفتم و آنها هم مینوشتند!(خنده جمع)
یاد کاتبهای دربار افتادم!
هنوز هم سر کلاسها چرت میزنم!
سر کلاس چرت می زدی؟
وقتی خوابم میآمد آره!خیلی هم حال میداد! من هنوز هم یک جاهایی سر بعضی از کلاسها یا سمینارها چرت میزنم! ولی خودم معلم هستم و نمیگذارم بچهها سر کلاسم چرت بزنند! چون هر کسی باید وظیفه خودش را انجام دهد؛ معلم نباید بگذارد دانشآموز چرت بزند، دانشآموز هم باید چرت بزند!
یک وقتهایی آدم سر کلاس چرت میزند نه به خاطر اینکه خوابش میآید. به خاطر اینکه تنبل است و دوست دارد بخوابد. تو هم این طوری هستی؟
من فقط در صورتی که خوابم بیاید چرت میزنم.
فیلمهایی که دارم را هم میخرم!
هیچ وقت به طور حرفهای ورزش نکردی؟
یک دوره به صورت نیمچه حرفهای شنا میکردم.
ورزش سختی است! اگر وارد خانه سروش صحت شویم جورابهایش در خانه ولوست یا در کشو؟
تمیزها در کشو و کثیفها هم در سبد هستند.
میخواهم ببینم تنبلی باعث شده در زندگیات نامرتب شوی؟
در دوره نوجوانی در مورد لباسهایم خیلی شلخته و نامرتب بودم. الان فهمیدهام که برای لباس هایم مرتب تر شده ام.
برای بقیه چیزها چطور؟ مثلا در مورد نوشتههایت مرتبی؟
نه نوشته و فیلمهایم خیلی نامرتب هستند. مثلا الان که تعداد فیلمهایم زیاد شده نمیتوانم آنها را پیدا کنم. هر فیلمی را که میخواهم باید بخرم، با اینکه میدانم خودم آن را دارم!
می خواهم بدانم تنبلی در نامرتب بودن بعضی چیزها در ارتباط با تو نقش داشته است؟
اصولا از اتاق شلوغ خیلی خوشم میآید. اگر اتاق کار خیلی تمیز باشد هم لذت میبرم، هم معذب میشوم! بهترین حالت این است که همه خانه شلوغ باشد اما همه چیز سر جای خودش باشد.
از خانه کثیف خیلی بدم میآید و خانه تمیز و راحت را خیلی دوست دارم. نه از آن خانه هایی که خیلی تمیز هستند و یک جاهایی نمی توانی بعضی کارها را انجام دهی. آن خانه هایی را دوست دارم که بتوانی هر جایی دلت خواست هر کاری دوست داشتی را انجام دهی!
بقیه فکر نمیکنند تنبل هستم
خانمت از دست تنبلیات عصبانی است؟
نه. چون به نظرش تنبل نیستم.
ولی به نظر خودت هستی!
آره. به نظر او در مورد نوشتهها و فیلمهایم کمی شلخته هستم.
هیچ وقت به خاطر تنبلی تنبیه شدهای؟
نه. بقیه فکر میکنند من تنبل نیستم. فقط خودم هستم که میدانم تنبلم!
به خاطر تنبلی کسی را تنبیه کردهای؟ چون آدمهایی که تنبل هستند خوب میدانند بقیه چطور از زیر کار در میروند!
موقعی که شیمی درس میدادم، اگر به بچهها مشق میدادم و مشقهایشان را حل نمیکردند با آنها خیلی جدی برخورد میکردم.
بحث جدی بودن از تنبیه جداست.
وقتی همیشه داری با خنده برخود میکنی بعد که یک دفعه اخم کنی برای طرفت تنبیه است!
پدر و مادرت هم هیچ وقت به خاطر تنبلی تنبیهت نکردند یا از دستت شاکی نبودند؟
اتاق من همیشه شلوغ بود و مادرم ناراحت میشد. ولی بعدها عادت کرد و مشکلی نداشت. بعد هم اتاق هر کسی هر شکلی است که خودش دوست دارد!
دوست داشتم راننده داشتم
برای استراحت کردن از روی تنبلی چه کار می کنی؟
دراز می کشم. ولو می شوم.
کی خسته می شوی؟
خیلی وقت ها.
زود خسته می شوی؟
نه. خیلی دیر خسته می شوم ولی هر وقت موقعیتش را داشته باشم ولو می شوم.
چه چیزی خیلی خسته ات می کند؟
راه رفتن در سر بالایی!
زیاد راه می روی؟
نه، من هم مثل بقیه. کوه رفتن خستهام میکند. دویدن خسته ام می کند.همه چیزهایی که آدمها را خسته میکند من را هم خسته میکند. برای مدت طولانی در یک جا نشستن هم خستهام میکند.
برای اینکه خستگیات در برود چه کار میکنی؟
مثلا اگر قرار باشد در یک اتاق بنشینم پنج دقیقه یک بار جایم را عوض میکنم. اصلا نمیتوانم یکجا بنشینم. 5 دقیقه اینجا مینشینم، 2 دقیقه یک جای دیگر دراز میکشم. از یکجا ماندن خسته میشوم ولی در یک موقعیت دیگر میتوانم دوام بیاورم. موقع نوشتن هم خیلی تکان میخورم. همش در حال راه رفتن هستم. یک چیزی را هم بگویم که البته خیلی زشت است. ولی میگویم. خیلی دلم میخواست راننده داشتم!
چرا زشت است؟ من هم همین طورم!
خیلی دلم میخواست هر روز در خانهام کارگر داشتم. (سروش و احسان دستشان را در هوا میگیرند و میزنند قد هم!) خیلی هم دلم میخواست ماسور (ماساژور) داشتم. یعنی من بخوابم و کسی باشد که ورزشم دهد!
به خوابیدن که خیلی علاقهای نداری؟
خیلی علاقه دارم ولی خوابم زیاد نیست. وقتی میخوابم میگویم آخ جان! سرم را هم که روی بالش میگذارم خوابم میبرد. صبحها خیلی زود بلند میشوم.
معمولا در شبانهروز چقدر میخوابی؟
معمولا ساعت 12 می خوابم. حالا ممکن است یک شب ساعت 11 و شب دیگر ساعت 2 بخوابم. ولی معمولا بین 6 تا 5/6 بیدار میشوم. زود بیدار شدن را دوست دارم ولی دلم میخواهد ظهرها بتوانم 10 دقیقهای بخوابم.
به هم نگاه کنیم، اما با دقت
به نظرت مردم ما تنبل هستند؟
در خیلی چیزها تنبل هستند، در خیلی چیز ها هم نه.
در چه چیزهایی تنبلتر هستیم؟
نمیدانم کدام ها تنبلی است کدامها تنبلی نیست. مثلا می شود از ساعتهایی که در مترو، اتوبوس یا تاکسی داریم خیلی بهتر استفاده کرد. نمیدانم اسم این استفاده نکردن تنبلی است یا چیز دیگری. من فکر میکنم آدمیزاد در مترو باید کتاب بخواند یا فیلم ببیند یا روی زبانش کار کند. بالاخره یک کاری انجام دهد!
معمولا همه نشستهایم داریم همدیگر را نگاه میکنیم!
نگاه کردن هم خیلی کار خوبی است، اگر به دقت باشد! بد این است که ۲ ساعت بنشینیم و اصلا به همدیگر نگاه نکنیم.
لباس رسمی ندارم
خیلی اهل پوشیدن لباس رسمی نیستی، در ست است؟
متاسفانه نه. لباس رسمی ندارم.
یعنی تحت هیچ شرایطی نمیخواهی خودت را معذب کنی!
اگر مجبور باشم چرا!
ولی لباس رسمی که نداری!
چون هنوز مجبور نشدهام! (خنده جمع) مثلا اگر قرار باشد به کن بروم حتما به فکرش می افتم.
فکر میکنی این نشانه تنبلی آدمها هست یا نه؟
نه. نشاندهنده این است که اصولا کاراکتر من طوری است که باید به انجام کاری مجبور شوم. من حالت راحتتر را برمیگزینم!
وقتی به عروسی میروی چه؟
طوری بودهاند که میتوانستم لباس راحت بپوشم. اگر به یک عروسی دعوت بشوم و نتوانم لباس راحت بپوشم آن موقع روی لباس رسمی فکر میکنم.
اگر من وزیر مبارزه با تنبلی بودم!
تنبلترین آدمی که در زندگیات شناختهای چه کسی بوده؟
اوبلوموف.(شخصیت کتاب الکساندروویچ گونچاروف) چون از رختخواب بیرون نمیآمد!
کسی که خودت از نزدیک بشناسی چه؟
واقعا هیچ کس آنقدر تنبل نیست. هر کسی در یک چیزهایی تنبل است ولی تنبل مطلق نداریم.
می گویند راندمان کار ما پایین است. این را ناشی از تنبلی می دانی یا چیز دیگری؟
من فکر میکنم ما اولویتهایمان را مشخص نکردهایم. مشخص نکردهایم به چه کارهایی علاقه داریم و به سمت همان کارها نمیرویم. خیلی وقتها هم نمیتوانیم سراغ کارهایی که به آنها خیلی علاقه داریم برویم. اما چیزی که به من در زمینه جلوگیری از تنبلی کمک کرده این است كه در زمینه کاری شرایطی برای خودم ایجاد میکنم که مجبور باشم. مثل همان چیزی که در زمینه مسائل اقتصادی میگویند: خودت را مقروض کن! مثلا به من میگویند فلان مطلب را بنویس. من میگویم من که نمینویسم! شما قبل از ضربالاجل به من بگویید. چون نهایتا آن را خواهم نوشت.
کرمی میپرسد سروش اگر تو وزیر مبارزه با تنبلی ایران بودی...(سروش شروع میکند به جواب دادن.) کرمی ادامه میدهد: اینکه نمیگذاری من سؤالم را کامل کنم از تنبلیات است یا بیحوصلگیات؟ (خنده جمع)
(با خنده) اگر من وزیر مبارزه با تنبلی بودم به آدمها میگفتم فهرست کارهایی را که دوست دارید، بنویسید.
نمیشود که! ممکن است همه کارمندان بنویسند میخواهم وکیل شوم.
چطور تو این فرض را میگذاری که وزارت مبارزه با تنبلی داشته باشیم اما فرض من درست نیست؟! (میخندد) اگر من وزیر مبارزه با تنبلی بودم میگفتم بودجه را بدهید تا در جاهایی بگذاریم که آدمها بیشتر دوست دارند.
در جهت یابی خنگم!
فکر نمیکنی آدمهای باهوش تنبلتر باشند؟
نه. فکر نمیکنم. به نظر من آدمها در بعضی چیزها باهوش هستند، در بعضی چیزها نه. مثلا من در بعضی زمینهها خودم را باهوشتر میدانم و در خیلی چیزها خودم را خنگ میدانم! مثلا در جهتیابی و آدرس پیدا کردن خنگ هستم. حتی اگر 200 بار به یک آدرس بروم دفعه دویست و یکم حتما گم میکنم!
فکر میکنی تمام راحتطلبان تاریخ، کدام دوره را برای زندگی انتخاب میکنند؟
من به عنوان یک راحتطلب الان را انتخاب میکنم. چون بعدا را که نمیدانم چطوری است، با گذشته هم حال نمیکنم.
فکر نمیکنی دهه ۱۹۷۰ یا ۱۹۳۰ میلادی خیلی راحتتر بوده؟
من یک چیزی را فهمیدهام که آزاردهنده است اما خیالم را هم راحت کرده است. فهمیدهام هر مقطعی، هر جایی و هر زمانی خوبیها و بدیهای خودش را دارد. چون خوبی را بزرگ میکنیم یادمان میرود که بدیهایی هم داشته است. آن موقع ترافیک کمتر بوده، هوا و محیط زیست بهتر بوده اما به جایش نسبت به الان کلی هم امکانات رفاهی کمتری داشته. من فکر میکنم همیشه چیزی دادهایم و در ازایش چیزی گرفتهایم. شعر و داستانهای700 سال پیش را هم بخوانی میگویند ای داد و بیداد قدیم چقدر بهتر بود! پس چه وقتی خوب بوده؟ وقتی انسان در غار زندگی میکرده؟!
اگر در غار زندگی میکردی چه کار میکردی؟
نقاشی میکشیدم، ماموت می کشتم!
برای راحتیات چه کار میکردی؟
ماموت میکشتم دیگر! ماموت میخوردیم!
تنبلی یا راحتطلبی؟
بالش تو پر است؟
نه بالش من سفت است، تشکم هم خیلی سفت است. از خوابیدن روی جای خیلی نرم خوشم نمیآید.
اگر به تو بگویند سروش همین الان بلند شو به مسافرت برویم آدمی هستی که بروی؟
تا چند سال پیش حتما بودم. اما الان به جای اینکه بپرسم کجا میرویم میپرسم چه کسانی میآیند.
پس از این نظر آدم تنبلی نیستی.
قبلا که خیلی زرنگ تر بودم.
من دارم به این جمعبندی میرسم که تو آدم تنبلی نیستی. شاید تو آدم راحتطلبی هستی!
دقیقا میخواستم همین را بگویم كه راحتطلب هستم.
پس ما میتوانیم به این نتیجه برسیم راحتطلبی با تنبلی یک مقدار فرق دارد؟
من فکر میکنم چیزی به اسم تنبلی مطلق وجود ندارد.
چرا؟ خیلیها هستند که حوصله ندارند خانه خودشان را تمیز کنند یا حتی به مسافرت بروند و...
همان آدم احتمالا برای کارهای دیگر حوصله دارد.
ولی درصدش فرق میکند.
آره. نسبی است اما در مورد من کاملا درست است. من آدم راحتطلبی هستم.
اگر 80 سال پیش به دنیا میآمدی احتمالا زندگی خیلی برایت سختتر میشد!
من فکر میكنم حتما(تاکید میكند) خودم را با آن شرایط وفق میادم. چون آدم راحتطلبی هستم. اگر کسی بخواهد به او راحت بگذرد باید خودش را با شرایط وفق میدم وگرنه که نمیتواند زندگی کند. مثلا من سربازی رفتهام.
کرمی با تعجب: من مطمئن بودم نرفتهای! برای همین نپرسیدم! برای سربازی کجا رفتهای؟
فوقلیسانسم را كه گرفتم برای آموزشی به نیروی انتظامی پرندک رفتم و بعد مامور به خدمت شدم به جهاد سازندگی.
(خطاب به جمع) اصلا تنبل نیست!
نظر کاربران
شخصيتش دوست داشتنيه تحسينش ميكنم
دوستش دارم منم خیلی دلم میخواست راننده و ماساژور تو خونه داشتم خدا رو چه دیدی شااااید یه روزی ....