مرور آثار «اینیاتسیو سیلونه» به مناسبت زادروزش
سیلونه روز اوّل ماه مه ۱۹۰۰ میلادی در دهکده کوچکی در ایتالیا متولد شـد. پدرش از مالکین کوچک بود. پانزده ساله بود که زلزله ویرانگری در ایتالیا اتفاق افتاد و همهچیز را منهدم کرد، از جمله پدر و مادر سیلونه از بین رفتند.
پس از برقرار شدن اختناق همچنان در ایتالیا ماند و در کنار آنتونیو گرامشی به فعالیت زیرزمینی روی آورد. پلیـس بـه او مظنون شد و تحت تعقیب قرار گرفت. سیلونه به ناچار ایتالیا را ترک کرد. در سال ۱۹۲۷ در مسکو همراه با تولیاتی،از کمونیستهای سرشناس ایتالیا، در جلسههای کمینترن شرکت کرد. جلساتی که به محکومیت تـروتسکی و دیـگر رهبران ناراضی کمونیست منجر شد.
از آن پس سیلونه تماموقت خود را صرف نویسندگی کرد. قلم سـیلونه چـون هـمه نویسندگان بزرگ کشورهای دیگر، در خدمت بررسی مسائل مـهم قـرن حاضر است. سیلونه اگرچه در ایتالیا و از ایتالیا نوشت ولی نمیتوان کار او را در معیارهای مرزی محدود کرد. او از ایتالیا برای همه جهان نوشت.
یـکی از تـکیهکلامهای سـیلونه این بوده است:
«والاترین کاربرد نویسندگی این است که تـجربه را به شعور تبدیل کند.» کمتر نویسنده اروپایی توانسته است به اندازهء سیلونه تجربه تاریخ را به کـار بـندد و در راه تبدیل آن به «شعوری همگانی» بکوشد.
نان و شراب اوّلین کتابی است که از سیلونه بـه فـارسی ترجمه شده است. چاپ اوّل این رمان در زبان فارسی در قطع جیبی در سال ۱۳۴۵ توسط انتشارات روزنامه اطلاعات مـنتشر شد. در واقع، این مشهورترین کتاب سیلونه نـزد مـا ایـرانیان است و ما بیشتر سیلونه را با نان و شـراب مـیشناسیم.
نان و شراب ماجرای روشنفکرانی است که میخواهند راه به جایی برند و نیز روشنفکرانی سـرخورده، روشـنفکران مأیوس و روشنفکران سازشکار و از آن مهمتر، ایـن رمـان بیان کـشمکشهای درونـی انـسانهایی است که در جستجوی جهانی بهتر و انـسانیترند و در ایـن میان، موقعیت روشنفکر از همه حساستر است.
سیلونه میگوید: «یک نجّار یا کـشاورز شـاید در رژیم سیاسی استبدادی، خود را با وضـع موجود تطبیق بدهد و بـه کـار خویش بپردازد ولی برای یـک روشـنفکر مفّری نیست.او یا باید تسلیم شود و زیر بیرق طبقه حاکم درآید یا تـن بـه گرسنگی و رسوایی بدهد و در نخستین فـرصت مـساعد کـشته شود.»
دکتر مـصطفی رحـیمی در نقدی درباره رمان نـان و شـراب مینویسد:
«در نان و شراب،اضافه بر زندگی روستاییان، ما با زندگی روشنفکران ایتالیا نیز بـا هـمه اوج و حضیضها، مبارزهها،ت ردیدها، گریزها، انحرافها و عـظمتهای آن آشـنا میشویم. در ایـن نـان و شـراب شوربختیها، سادگیها، متلکها، سـرگرمیها و شیطنتهای روستاییان استادانه بیان شده است.
یکی از قهرمانان رمان نان و شراب میگوید:« این زمین مـثل یـک تکه از گوشت تن من است. مـن مـمکن اسـت خـودم را بـفروشم یا زنم را بـفروشم، ولی زمـینم را هرگز حاضر نیستم بفروشم…»
فونتامارا به قلم اینیا تسیو سیلونه حکایت پرتعمقی از زندگی روستاییان تحت سلطه فاشیسم است. در این داستان عمق شوربختی مردمی به تصویر کشیده میشود که اسیر سه دشمن بی رحم فقر شدید، کم دانشی عمیق و نظام دیکتاتوری فاسد و بی رحم هستند. در این رمان تلاشهای معصومانه انسانها برای تغییر سرنوشت خود با روایت تیزبینانه سیلونه و قلم قدرتمدانه او خوانندگان را به تاثری ژرف و تمعق در مناسبات اجتماعی نامناسب و دون شان انسانی وا میدارد .
مـنتقد نامدار «مالکولم کولی» درباره رمان فونتامارا مینویسد:
«کتابها،مثل انسانها میمیرند.ف قط تعداد کمی از آنها زندگی جاودانه مییابند. در میان تمام رمانهای سال ۱۹۳۰، در تـمام ادبـیات مغربزمین که بهعنوان داستانهای بـرجسته مـحسوب شدند، سه تای آنها بدون از دست دادن قوتشان به دوره زمانی ما رسیدند،یکی فرانسه و رمان سرنوشت بشر از آندره مالرو، دیگری آمریکایی و رمان خوشههای خـشم از اشـتاین بک و سوّمی ایتالیایی و رمـان فـونتامارا از اینیاتسیو سیلونه است.»
در فونتامارا دو خانواده یافت نمیشوند که باهم خویشاوندی نداشته باشند. تمام خانوادهها،حتی فقیرترینشان دارای علائقی هستند که همه از آنها سهم میبرند و اگر نفعی وجود نداشته باشد در شوربختی یـکدیگر شـریک خواهند بود. در فونتامارا هیچ خانوادهای بدون دعوای حقوقی وجود ندارد. چنانکه معلوم است این دعواها در خشکسالیها کاهش میپذیرد.
«آنگاه باید بکوشند تا یک سیب زمینی،باقلا،پ یـاز و قدری آرد و گـندم به عاریه بگیرند تا آنها را از رنج گرسنگی زمستان حفظ کند. اکثرا معاش آنها، متحمل یک مشت قـراردادهای قرض و قوله است و کار طاقتفرسا میخواهد تا از عهده پرداخت آنها بـرآیند.»
سریال تلویزیونی فونتامارا (۲۴۰ دقیقه)و فـیلم سـینمایی آن (۱۵۰ دقیقه) توسط کارلو لیتزانی ساخته شد.
یک مشت تمشک
رمـان دیـگری که از سیلونه به فارسی درآم، یک مشت تمشک است که توسط بهمن فرزانه ترجمه و در سال ۱۳۵۲ از سوی مـؤسسه امـیرکبیر منتشر شد. سیلونه در یک مشت تمشک که چون دیگر آثارش، ما را بـا خـود بـه مهمانی روستاهای ایتالیا میبرد. جایی که میتوان ایتالیا را بهخوبی دید. او چهره روستا را بدون آرایش،بههمانگونه کـه هست به ما نشان میدهد. آنچه را که دیده است و میبیند، به شیوه ادبـیات ملتزم تعمیم میدهد و ایـن تـعمیم را با تصویرسازیهای هنری بازسازی میکند.
یک مشت تمشک شرح تباهی انسانهاست و پوسیدگی بذر انسانیّت در سرزمین فاشیسم و این کتاب بیشک اثری ضدفاشیستی است.
در جایی از این کتاب قهرمان رمان میگوید:
«…اگر در گذشته ایـن حرفها را میزدی، حق با تو بود، ولی حزب امروزی دیگر آن حزب سابق نیست. حزب از عدهای مرد جوان، شجاع و آزادیخواه تشکیل شده بود، ولی اکنون تبدیل به یک سازمان نظامی شده. حـتی در جـوانبی هم که تا آن حد نفرتانگیز نیست، بههرحال حالت یک اداره را دارد. تو تصور میکنی نارضایتی من بهخاطر دلایلی عامی و احمقانه است؟»
ماجرای یک پیشوای شهید
ماجرای یک پیشوای شهید کتاب دیگری است از سیلونه که توسط مـحمد قـاضی در سال ۱۳۵۲ ترجمه شد و انتشارات نیل آن را منتشر کرد و در سال ۱۳۵۷ تجدید چاپ شد.
مترجم در یادداشتی که در چاپ دوّم آورده است اشاره میکند که عنوان چاپ اوّل کتاب ماجرای یـک مـسیحی فقیر بوده و همکارش سروش حبیبی بعد از خواندن کتاب پیشنهاد میکند عنوان کتاب به ماجرای یک پیشوای شهید تغییر یابد.
ماجرای رمان این است که:
شصت سالی پس از مرگ فرانسوا داسـیز، راهـب و عـارف بهلول صفت مسیحی و مؤسس طـریقت فـرانسیسکن در عـرفان مسیحیت، برای نخستین بار در تاریخ دین مسیح، راهبی وارسته و منزوی و انسان صفت از مریدان او موسوم به «پی یتر و آنژه لری»در ۱۲۹۴ میلادی،ب ه نـام سـلستن پنـجم، به مقام پاپی برگزیده شد.
سلستن پنجم سه ماه و اندی در مقام پاپی ماند و در آن مدّت خـواست تـا آنگونه که همیشه بوده است، یعنی پاکدامن و شریف،ب اقی بماند و از کارهای خلاف دیـن و اخـلاق زیـردستانش جلو بگیرد، ولی موافق نشد و مخالفان، عرصه را چنان به وی تنگ کردند که او ناگزیر از قدرتی که اعـمال آن مـلازمه با بندگی و سازشکاری و گاه نیز با ارتکاب اعمال خلاف اصول شرع و عـرف داشـت، چـشم پوشید و تصمیم گرفت به همان عزلتگاه زهد و ریاضت خود برگردد، امّا جانشین او پاپ بنیفاس هشتم کـه آزادی وی را مـخل بـه امنیت و اعمال قدرت خویش میدید، فرمان توقیفش را صادر کرد. پی یترو سلستن،پس از مـاهها گـریز و تعقیب، آخر خود را تسلیم کرد، به امر بنیفاس هشتم به زندان افتاد و در زندان به دستور او کـشته شـد.
این بود صورت ظاهر این داستان آموزنده و گیرا که به صورت مـکالمه و بـه تعبیری نمایشنامه نوشته شده است، امّا آنـچه در ایـن کـتاب مطرح است این است که آیا حـفظ قـدرت مستلزم دستهای آلوده نیست؟ آیا کسی که بر مسند اقتدار دینی یا حزبی نشست، میتواند کـماکان نـسبت به آرمانهای پیشین متکی بماند؟ ظاهرا نـه!
پاپ،سـلستن پنجم،از هـمان آغـاز مـحکوم به شکست بود،چون لازمهء فـرمان رانـدن این است که فرمانده آحاد فرمانبر خود را همچون اشیایی تلقی کند کـه در اخـتیارش گذاشته شدهاند و دیگر فرمانبران در نظر او انـسان محسوب نمیشوند.امّا سـلستن کـه نفرت دارد از اینکه با مسیحیان مـثل اشـیای بیجان، مثل سنگ، صندلی یا ابزار کار و یا حتی مثل رعایا رفتار کـند، بـه جز ترک مقام خود چـارهای نـمیبیند. قـدرت، یک امر مـاکیاولی اسـت و ماکیاول بهتر از هر فـیلسوف دیـگری تشخیص داده است که آنکس که قدرت را در دست دارد برای حفظ آن به هر کاری مـجاز اسـت.
سلستن پنجم با رنج و تأسف فـراوان درمـییابد که: «بـه تـجربه بـر من ثابت شد کـه مشکل است انسان هم پاپ باشد و هم یک مسیحی مؤمن باقی بماند و من واقعا احمق بـودم. قـدرت را به خدمت گرفتن؟ چه خیال خام و خطرناکی!ا یـنقدرت اسـت کـه مـا را بـه خدمت میگیرد. قـدرت بـه اسب سرکش میماند، نه به آنجا که باید، بلکه به هرجا که دلش میخواهد میرود…»
از طرفی مـنظور نـویسنده نـشان دادن نمونه انسان کاملی است که همه زنـجیرهای قـیود و رسـوم سـنتی را مـیگسلد و هـمه لفافهها و نقابهای ریایی را میدرد تا جوهر شفاف و زلال آدمیت را عرضه کند و بیترس و واهمه از هیچ عاملی شرف انساندوستی و خدمت به خلق را تبلیغ نماید،و در این جهاد تا جایی پیش مـیرود که به شهادت میرسد.
دانه زیر برف سوّمین رمانی است که ایـنیاتسیو سـیلونه، در دوران تبعیدش در سوییس، نوشت و دو رمان دیگر فونتامارا و نان و شراب را کامل میکند. چاپ اوّل این رمان با ترجمه مهدی سحابی در سال ۱۳۶۱ توسط انتشارات امیر کبیر مـنتشر شـد. درباره دانهزیر برف نـوشته اسـت:
«تنها کتابیست که جرأت میکنم گاهی تکههایی از آن را دوباره بخوانم. کتابیست که باید با ذهنی آسوده و خیالی راحت آن را خواند.»ب سیاری از منتقدان و خود سیلونه هم دانـه زیـر برف را مهّمترین و«مانیفست»اعـتقادات سـیاسی او میدانند. سیلونه پس از پشت سر گذاشتن یک سلسله کشمکشهای سیاسی عملی و ذهنی،به این اعتقادات رسیده است.
دانه زیر برف داستان هـمین مـبارزه و گـریز دائم است.ا مّا نه در هیچکدام از جهات چهارگانه و نه در سیر پیشین خود، بلکه در عمق روح،سیری در آفاق و انـدیشه وجود…این رمان از شور گسیخته و دیوانهوار از اندیشهای شیفته و تعالیجو سخن میگوید و چه طـنز سرشاری! با این کـتاب مـیتوان ادعا کرد که دامنه ادبیات در کاربرد طنز بسیار وسیعتر از آن است که تاکنون میاندیشیدایم و دانه زیر برف و عجیب شاد و در عین حال گریهآور است.
خروج اضطراری
خروج اضطراری کتاب دیگر سیلونه است. این کتاب کـه در سال ۱۳۶۸ با ترجمه مهدی سحابی توسط انتشارات الفبا منتشر شد و چاپ دوّم این کتاب توسط نشر ماهی درآمد.
این کتاب در واقع دو کتاب در یک کتاب است: کتاب اوّل مجموعه چند داستان کـوتاه از زیـباترین داستانهای سیلونه به شمار میآید. کتاب دوّم که بخش مهمی را به خود اختصاص داده است، «خروج اضطراری»نام دارد.
مکتب دیکتاتورها کتاب دیگری است که از سیلونه توسط مهدی سحابی ترجمه شد و در سال ۱۳۸۶ در تهران مـنتشر و چـاپ دوّمـش در زمستان ۸۸ توسط نشر ماهی منتشر شد. مکتب دیکتاتورها هـمزمان با نان و شراب نوشته شد و همانند آن،نخستین بار در سال ۱۹۳۸ به زبان آلمانی در زوریخ به چاپ رسید.مکتب دیـکتاتورهای بـیست و چـهار سال بعد، یعنی در سال ۱۹۶۲ ،برای اولین بار به زبان ایتالیایی در کـشور ایـتالیا منتشر شد.
این رمان بر اساس داستان دو آمریکایی است که مشکوب و عجیب و غریب هستند، به نامهای پروفـسور پیـکاپ و آقـای دبلیو، که در آستانه جنگ جهانی دوّم به اروپا میروند. دو مسافر آمریکایی در شهرهای مختلف اروپا بـه مـکانهای تـاریخی سر میزنند و با شخصیتهایی که مستقیم یا غیرمستقیم با رژیمهای دیکتاتوری در رابطهاند، دیدار مـیکنند و کـتابهای بـسیار میخرند و یادگارهای مسخره و بیارزش را که ظاهرا با تاریخ دیکتاتوری مرتبط است، گردآوری میکنند. سـرانجام بـه زوریخ میرسند. هدف این دو نفر این است که از اروپاییها که در زمینه دیکتاتوری تـاریخی طـولانی و تـجربهای غنی دارند، درس بگیرند و به آمریکا برگردند و با بهرهگیری از آموختههای خود در آنجا رژیمی دیکتاتوری بـرپا کـنند. یکی از این دو کسی است که خیال دیکتاتور شدن در سر دارد و دیگری مشاور ایدئولوژیک اوسـت.
کـسی بـه این دو توصیه میکند که برای فراگرفتن شگردها و رموز دیکتاتوری به شخصی مراجعه کنند که عـمری را در مـبارزه با دیکتاتوری گذرانده است، چرا که منطق حکم میکند که «حقیقت از زبـان دشـمن شـنیده شود.»
بنابراین، جوجه دیکتاتور آمریکایی و مشاورش به یک تبعیدی سیاسی ایتالیایی رو میآورند که بهدلیل رکگویی و سـازشناپذیریاش لقـب «کلبی» را به خود گرفته است و در حال نوشتن کتابی در زمینه «هنر فریفتن دیـگران» اسـت. کتابی که به گفته خود او به درد کسانی میخورد که فریب میخورند، زیرا فریبدهندگان نیازی بـه کـتاب او ندارند و این هنر را بهتر از او میدانند.
مکتب دیکتاتورها ظاهرا لحنی طنزآلود دارد و بهویژه دو شـخصیت آمـریکایی با چنان نیشخندی ترسیم شدهاند که انـدکاندک و در طـول کـتاب حالتی دلقکوار به خود میگیرند.در واقع مـیتوان گـفت مکتب دیکتاتورها از والاترین سنت استعاره سیاسی اروپایی پیروی میکند و میتوان آن را با شهریار مـاکیاولی و بـرجستهترین آثار جدلی ولتر و برنارد شـاو مـقایسه کرد.
نظر کاربران
عالی بود، سپاس