۳۲ سال زندگی «گوهر خیراندیش» درکنار مردی شریف
گوهر خیر اندیش همسر مرحوم جمشید اسماعیلخانی هست که سالها با هم نهتنها در کار بلکه در زندگی شخصیشان هم به یک الگوی شایسته و به یادماندنی تبدیل شده بودند.
این هنرمند البته همسر مرحوم جمشید اسماعیلخانی هم هست که سالها با هم نهتنها در کار بلکه در زندگی شخصیشان هم به یک الگوی شایسته و به یادماندنی تبدیل شده بودند. جمعهای که گذشت، پانزدهمین سالمرگ اسماعیلخانی، بازیگر بااخلاق و دوستداشتنی سینما، تلویزیون و تئاتر بود که گرچه خودش نیست، اما یادش همواره در بین مردم و سینمادوستان باقی است. به این بهانه با گوهر خیراندیش گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید...
سالی که آغاز کردید تا اینجا چطور بوده؟ بخصوص اینکه در یکی دو سال گذشته پر کار هم بودید؟
من دو سالی برای مداوای جراحتهایی که بر اثر تصادف سر فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» برایم پیش آمد خارج از ایران بودم، اما در این دو سال فیلمهایی که قبلا بازی کرده بودم روی پرده رفتند و مورد استقبال مردم و منتقدان هم قرار گرفتند. این اواخر هم وقتی آقای سامان مقدم تماس گرفتند و پیشنهاد بازی در سریال «دیوار به دیوار» را به من دادند از آنجا که تجربه خیلی خوبی را در فیلم «مکس» با ایشان داشتم و اعضای گروه این سریال افرادی شاخص و صاحبنام بودند، پیشنهادشان را پذیرفتم، ولی بالاخره با وجود گروه خیلی خوب، همدل و صبوری که دور هم جمع شدهاند، متن به لحاظ کیفی چندان رضایتبخش نیست و همین مساله در روند کار تاثیر گذاشته است! نمیدانم چرا متنها روزانه نوشته میشود و دقیقا همین روزانهنویسی است که سطح کار را پایین میآورد.
به گذشته برمیگردیم. چه زمانی با همسرتان آقای جمشید اسماعیلخانی آشنا شدید و چطور شد که با هم از شیراز به تهران آمدید؟
سال 1349 من در زادگاهم، شیراز در کلاس نهم مشغول تحصیل بودم که جمشید عزیز به دبیرستان ما آمد و به عنوان کارگردان مرا برای اجرای نمایشنامه «عروس» نوشته خانم فریده فرجام انتخاب کرد و از همانجا آشنایی ما شروع شد.
با همسرتان در آثار مختلفی همراه بودید از تئاتر گرفته تا سینما و تلویزیون. فارغ از رابطه زن و شوهری این همکاری را چگونه ارزیابی میکنید؟
بله! کارهای زیادی را با هم انجام دادیم. اوایل ازدواجمان اسماعیلخانی علاوه بر بازیگری، کارگردانی تئاتر هم انجام میداد و آنجا اغلب در کنار هم بودیم و پس از آن در سینما و تلویزیون هم به عنوان همبازی با هم کار میکردیم. ایشان همیشه سمت استادی برای من داشتند و همیشه برای انتخاب کارهایم از ایشان مشاوره میگرفتم و ایدهها و نظریاتشان را در کارهایم پیاده میکردم. آخرین کاری که با او همبازی بودم «نان، عشق و موتور 1000» ساخته ابوالحسن داوودی بود.
کلا بیشتر نقشهای شما متفاوت و نامتعارف بوده؛ از همسر عامی و مهربان «دایره زنگی» گرفته تا جمیله گدای عجیب و غریب سریال «سفر سبز» و... که بخشی از دلیل این تفاوت هم به گریمهای سنگینی برمیگردد که برخلاف بعضی از بازیگرها با رضایت به آن تن میدهید. به نظر میرسد با این انتخابها و البته گریمها به نوعی قصد دارید سنت بازی در یک ژانر و شکل ثابت را برای بازیگری بشکنید؟
شما به بنده لطف دارید، ممنون از توجه و دقت شما. استادم جناب عبدالله اسکندری (چهرهپرداز مطرح ایرانی) همیشه به من میگفتند تو از اینکه گریم را روی صورتت میپذیری ما را به شوق میآوری. این چالش بین من و گریمور، من و بازی، من و کارگردان، من و نقش و... را همیشه دوست داشتم.
پیش آمده بود که آقای اسماعیلخانی با ایفای نقشی از جانب شما مخالفت کنند، اما شما اصرار به بازی آن نقش داشته باشید؟
من تقریبا در تمام کارهایم با ایشان مشاوره میکردم و هر کاری که او میگفت نه، آن را کنار میگذاشتم جز یک کار. من قرار بود در سریال «کت جادویی» با جمشید همبازی باشم و صحبتهایی تقریبا قراردادی هم با تهیهکننده انجام داده بودیم، اما در آن بین آقای حاتمیکیا به من پیشنهاد بازی در فیلم «ارتفاع پست» را داد و من ترجیح دادم در این فیلم بازی کنم. اسماعیلخانی آنجا با من مخالفت کرد، نه به این دلیل که نمیخواست در کار حاتمیکیا بازی کنم بلکه به این دلیل که میگفت تو برای بازی در این سریال صحبت کردی، اما به هر حال من نقشم را در «ارتفاع پست» خیلی دوست داشتم و برخلاف خواسته اسماعیلخانی این کار را انجام دادم. آنموقع کمی از هم دلگیر شدیم، اما خاطرم هست بازی در آن فیلم باعث شد دوستی خوبی بین اسماعیلخانی و حاتمیکیا بهوجود آید.
در این ۱۵ سالی که از نبود ایشان میگذرد شما چطور نقش یک مادر را در بیرون و داخل خانه ایفا کردید تا فرزندانتان به قول معروف به ثمر بنشینند؟
با رفتن اسماعیلخانی انگار تمام انرژی فیزیکی او وارد کارهای من شد و هر سال یا نامزد جایزه بودم یا آن را میگرفتم. من و بچههایم هیچوقت حس نکردیم او نیست و همیشه احساس میکنیم او در کنارمان حضور دارد و مواظبمان است. او برای ما زنده است.
بعد از این همه سال که از نبود آقای اسماعیلخانی میگذرد چه حسی به او دارید؟
۱۵ سال از مرگ جمشید میگذرد، اما با هر بهار حضور او را بیشتر و قویتر از قبل حس میکنم. چرا که او در بهار بهدنیا آمد، در بهار ازدواج کردیم و در بهار هم از دنیا رفت. یاد و خاطرهاش نهتنها از دل و جان و خانه ما نمیرود بلکه در بازخوردهایی که از مردم دارم هنوز با همان قوت حضور دارد و از او به نیکی یاد میکنند. من ۳۲ سال سعادت این را داشتم که در کنار مردی زندگی کنم که نهتنها برای من همسر خوبی بود بلکه پدر شریفی برای فرزندانش و فردی ارزشمند برای جامعهاش بود.
نظر کاربران
آخی خدا بیامرزتش
خیلی بهم میومدن
قشنگ پشیمونی از قبول نقش در دیوار به دیوار توی کلامشون موج میزنه...
اقای اسماعیل خانی خیلی شیرین بازی میکرد.لحن و صدای عجیبی هم داشت.
اسمش که میاد نقششون توی فیلم اپارتمان شماره 13 یادم میفته.
وانتی پایین اپارتمان بود که با بلندگوش داد میزد
چه عشق زیبایی... کی میگه جدایی عشقو نابد میکنه.. هر کی گفته عاشق نبوده.. 15 سال دوری.. 15 سال عشق..
گریه م گرفت