رضایی: هر جا احساس خطر کردم، وارد شدم
روایت حاج محسن از کاندیداتوری های مستمرش
گفت و گو با محسن رضایی، هم جذاب است هم پرحاشیه؛ جذاب به دلیل رزومه کاری قطورش در سمت های اطلاعاتی، نظامی و سیاسی و درحاشیه به دلیل زندگی سیاسی پرحاشیه او؛ از فرماندهی ۱۶ ساله اش بر سپاه پاسداران گرفته تا حضور مستمرش به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری در چهار دوره مستمر رقابت های انتخاباتی این جایگاه.
او همیشه برای حضور در رقابت ها اعلام آمادگی و احساس وظیفه می کند. گاه به دلایلی عقب می نشیند و عرصه را واگذار می کند و گاه تا پایان سنگر مواضعش را حفظ می کند. او که دو سالی است مجددا به سپاه پاسداران بازگشته در این گفت و گو از سبک فکری و نگاهش به عالم سیاست می گوید. بررسی کارنامه محسن رضایی در سپاه پاسداران، ماجرای استعفاهایش از فرماندهی سپاه پاسداران، داستان دنباله دار اعلام کاندیداتوری هایش و چرایی بازگشت او به سپاه پس از 18 سال، محورهای گفت و گوی ما با اوست که در پی می آید.
کارنامه شما با عناوین متفاوت و تجربه های گوناگونی که داشته اید، کمی پرخبر و پرحاشیه است؛ به همین دلیل فکر می کنم به عنوان اولین سوال، بهتر است بگویید محسن رضایی کیست؟
من در این سال ها هرکجا خطر و مشکل جدی ای احساس می کردم، می رفتم آنجا حاضر می شدم. شاید یکی از دلایلی که من از سیاست شروع کرده ام، بعد وارد نهاد اطلاعاتی کشور شدم و سپس وارد سپاه شدم و دوباره به عالم سیاست بازگشتم و دو، سه سالی است که دوباره لباس نظامی به تن کردم هم همین باشد. به هر حال این فراز و نشیب های فعالیتی من همگی با یک انگیزه بوده است و آن اینکه من هر کجا که خطر را دیده ام، به آنجا وارد شده ام.
همان طور که خودتان هم اشاره کردید کارنامه کاری تان، هم پرفراز و فرود است هم پرعنوان. در حال حاضر به خودتان چه نمره ای می دهید و آیا فکر می کنید در این مسیری که طی کرده اید، موفق بوده اید؟
من در چند مقطع خودم را موفق می دانم و در یک مقطع ناموفق. در ابتدای امر و در مسیر مبارزه با رژیم شاه از سال ۵۰- ۵۷ به نظرم موفق بودم؛ چرا که گروه منصورون که من پایه گذار آن بودم، در سال ۵۷ در هفت استان و ۱۷ شهرستان فعالیت می کرد و یک گروه مبارزاتی قوی شناخته شده بود. در ورودم به فعالیت های اطلاعاتی در نهایت اطلاعات کشور را تاسیس کردم که بسیار کار موفقی بود.
یعنی شما خودتان را به نحوی بنیان گذار اطلاعات سپاه پاسداران می دانید؟
بله و به تعبیری موسس اطلاعات کشور، ما بنیان اطلاعات کشور را تاسیس کردیم که آن به وزارت اطلاعات تبدیل شد. در حقیقت وزارت اطلاعات فقط تغییر تابلوی اطلاعات سپاه پاسداران به وزارتخانه بود. اطلاعات سپاه، کارنامه بسیار موفقی داشت؛ جریان منافقین، ماجرای پادگان نوژه و انهدام گروه فرقان همگی در زمان ما در اطلاعات سپاه که این نهاد مسئول اطلاعات کل کشور بود، صورت گرفت.
از کارنامه موفقیت ها و ناکامی هایتان می گفتید...
موفقیت بعدی خودم را در دوران هشت سال دفاع مقدس می دانم که تقریبا از جوانان گمنام کشور که کسی رویشان حسابی باز نمی کرد، ژنرال های بزرگی درست شد. در آن ایام تیپ و لشکرهای انقلابی برای اولین بار شکل گرفت.
من در سال 84 انصراف دادم. شرکت در انتخابات، یعنی کسی که کاندیدا می شود و در انتخابات شرکت می کند.
خب شما هم حضور داشتید، حتی فیلم تبلیغاتی شما هم که ساخته رسول ملاقلی پور بود، خیلی پر بازتاب شد.
من ثبت نام کردم، ولی کنار رفتم. من وارد رای گیری و انتخابات نشدم. بله، در آن فیلم هم ملاقلی پور از من سوال کرد که کنار می روی؟ من گفتم اگر مردم نخواهند یا اگر حادثه ای برایم بیش بیاید!
عزمتان خیلی جدی بود و گفته بودید فقط با گلوله کنار خواهید رفت. پس چه پیش آمد که کنار کشیدید؟
احساس کردم که مردم نمی خواهند، به همین دلیل از خودم پرسیدم چرا باید این مسیر را ادامه بدهم؟ بعد هم اعلام انصراف کردم.
نظر مردم با آرای انتخاباتی شان روشن می شود، هنوز که رای گیری نشده بود، آن روزها به نظر می رسید نیروهای اصولگرایی که حمایت های مردمی را ساماندهی می کنند، خیلی تمایلی به حمایت از شما نداشتند، این طور نبود؟
خب، وقتی می گوییم مردم نمی خواهند، یک بخشی اش افکار عمومی است و بخش دیگر افرادی است که افکار عمومی را در حمایت از کاندیدایی سازماندهی می کنند. من در مجموع دیدم به تنهایی نمی توانم افکار عمومی را جلب کنم و بین نیروهای انقلاب هم تشتت وجود دارد و انتخابات ریاست جمهوری آن سال هم تبدیل به انتخابات شورای شهر شده بود- این تعبیری بود که همان سال در مصاحبه هایم درباره فضای نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری استفاده کردم- هشت کاندیدا به صحنه انتخابات آمده بودند و این تشخیص را برای مردم دشوار کرده بود. در همین فضا بود که من انصراف دادم.
انصرافتان تصمیم شخصی بود یا به شما توصیه ای شد؟
نه. کاملا شخصی بود.
شما 37 ساله بودی که به فرماندهی سپاه پاسداران منصوب شدید، بر دوش گرفتن این مسئولیت آن هم در روزهایی که عراق به خاک ایران وارد شده بود، برای یک جوان 27 ساله سنگین نبود؟ از دشواری مسیر نگران نشدید؟
من خودم را کاملا آماده کرده بودم که فرمانده سپاه بشوم و با ایده ای که داشتم این آمادگی را در خودم ایجاد کرده بودم. من می خواستم در جنگ تحولی ایجاد کنم. یک سال از آغاز جنگ گذشته بود و ایران هر چه حمله می کرد، موفق نمی شد و من چون قبل از انقلاب کار چریکی و پارتیزانی کرده بودم و در روزهای جنگ هم مدام به جبهه می رفتم و از امور جنگ بازدید می کردم، ضعف های فرماندهی در جنگ را فهمیده بودم، به همین دلیل انتصاب به فرماندهی سپاه برای من خیلی طبیعی بود.
شما فرمانده سپاه پاسداران شدید، اما شش سال بعد از این انتصاب، در حالی که هنوز جنگ ادامه داشت، در خواست استعفا کردید و در نامه ای به حاج احمد خمینی با تشریح مشکلات داخلی، خواسته بودید که امام با استعفای شما موافقت کنند. آن مشکلات و عوامل داخلی که از نظر شما عامل پیروزی ایران درجنگ بود چه بودند؟
ما در جنگ، در دو جبهه می جنگیدیم؛ در یک جبهه سربازان عراقی و صدام و قدرت های بین المللی حامی صدام بودند و جبهه دیگر پشت جنگ با عراق بود. از بیت آیت الله منتظری گرفته و جمعی در ملجس شورای اسلامی آن دوره که دائما ایجاد مشکل می کردند تا اختلافاتی که بین دولتمردان و جمعی دیگر از مسئولان با امام بر سر مسائل مربوط به جنگ وجود داشت که مرتب باعث مشکل می شد، همه این اختلاف ها به طور مستقیم بر فرماندهی تاثیرگذار بود.
بعد از این نامه و طرح گلایه هایتان با امام شرایط تغییری کرد؟
خیلی کم. خیلی تغییر چندانی به وجود نیامد.
شما ۱۶ سال فرمانده سپاه پاسداران بودید؛ در این فاصله به ویژه پس از پایان جنگ، سپاه پاسداران صاحب دانشگاه امام حسین، دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله و دانشگاه فرماندهان سپاه و قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا شد، هدف از تاسیس قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا در سال ۶۸ چه بود. آیا هنوز هم در همان مسیری که برایش طراحی شده بود قرار دارد؟ یا به گفته منتقدانش به رقیبی برای بخش خصوصی کشور بدل شده است؟
قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا در سال 68 به درخواست دولت سازندگی ایجاد شد و تا همین امروز هیچ دولتی نبوده که بگوید ما به این قرارگاه نیاز نداریم.
علت تاسیس این قرارگاه به انقلاب بر می گردد. در روزهای اول انقلاب هیچ پیمانکاری وجود نداشت. به واسطه انقلاب شرکت های بزرگ پیمانکاری از کشور رفته بودند و ایران با یک خلا بزرگ مهندسی و پیمانکاری عمیق مواجه شده بود؛ اما امروز این طور نیست. امروز حداقل ۲۳ هزار پیمانکار در کشور وجود دارد. قرارگاه سازندگی هم امروز هیچ کاری را به تنهایی و مستقیما انجام نمی دهد. این قرارگاه پروژه ها را از دولت می گیرد، اما همان کار را در سطح کلان مدیریت می کند؛ مثلا در یک پروژه ۲۰ تا ۴۰ پیمانکار خصوصی می آیند و کارها را انجام می دهند. قرارگاه درحقیقت این مسیر را مدیریت می کند.
پس شما انتقاداتی که از سوی بخش خصوصی و حتی برخی دولتمردان که مستقیم و غیرمستقیم به عملکرد و قدرت یافتن ویژه قرارگاه خاتم الانبیا در حوزه اقتصادی کشور می شود، مبنی بر اینکه اقتصاد کشور در دست طیف خاصی محدود و محصور شده است و قدرتی برای رقابت با آن وجود ندارد، نمی پذیرید؟
اگر این رقابت مربوط به بهره وری و کارایی است که این رقابت ها در مناقصات مشخص می شود.
نمونه این مناقصات خصوصی سازی شرکت مخابرات بود که جمع و افرادی که مناقصه را بردند به صورت قسطی سهام مخابرات را خریدند. همین امر سبب شده منتقدان بگویند هر فرد دیگر هم با کمترین دانش اقتصادی پذیرنده سهام مخابرات می شد، می توانست از محل درآمدهای خود اقساط مخابرات را بپردازد...
خب اگر این انتقاد درست باشد، دولت باید اقدام کند. نه تنها درباره مخابرات، بلکه در هر زمینه ای که خصوصی سازی می شود، دولت باید وارد شود و اقتدارش را نشان دهد. دولت حتما باید از مراجع قانونی پیگیری کند و براساس ضابطه ها عمل کند. در برخی استان ها مثل استان مرکزی آقای دری نجف آبادی مرتب به ما اعلام می کند شرکت های بزرگی که آنجا خصوصی سازی شده است، زمین هایش را فروخته اند و تجهیزاتش را معطل کرده اند.
در گزارش هایی که از بخش خصوصی به ما می رسد، در بخش های زیادی انتقادات جدی به آن وارد است. دولت وقتی می بیند کسی یا نهادی ضابطه ای را زیر پا گذاشته است، باید با اقتدار ایستادگی کند و حق مردم را احیا کند.
به نظرتان دولت واقعا می تواند با قدرت های موازی که در کنار و حتی رو به روی قوه مجریه شکل گرفته اند، مقابله کند؟
دولت توان دارد مسئله هسته ای را حل کند، دولت توان دارد سانتریفیوژها را تعطیل کند، اما نمی تواند مشکل یک پیمان کاری را حل کند؟!
۱۶ سال از فرماندهی شما بر سپاه پاسداران گذشت و شما در سال ۷۶ تصمیم به استعفا و خداحافظی از سپاه پاسداران گرفتید و با یک حرکت پهلوان گونه یا پهلوان منشانه گوشه های زمینی را که مراسم در آنجا برگزار شده بود بوسیدید و چفیه تان را بر دوش رحیم صفوی، جانشین تان- فرمانده وقت- انداختید؛ چه شد که تصمیم به خداحافظی از فرماندهی سپاه گرفتید؟
من در دوران دفاع مقدس به این نتیجه رسیدم که مشکل آینده کشور پس از جنگ، اقتصاد است. به همین دلیل هم وقتی که جنگ تمام شد، رفتم در رشته اقتصاد درس خواندم و دکترای اقتصادم را گرفتم و منتظر بودم اگر در خود سپاه نشود، به دولت کمک کنم که مشکل اقتصاد را حل کند؛ اینکه من بیرون بیایم و در فضای سیاسی و در انتخابات ریاست جمهوری شرکت و ایده های اقتصادی ام را اجرا کنم.
به تحصیل تان در رشته اقتصاد اشاره کردید، آن روزها مطالبی در جراید درباره شما منتشر شد که محسن رضایی به جای نشستن در کلاس های درس، استادان را به خانه می برد؟
نه، من سر کلاس درس می رفتم و به محافظانم می گفتم حق ندارید وارد دانشگاه شوید، الان هم همکلاسی های من هستند؛ می توانید از آنها بپرسید.
گفتید قرارگاه خاتم الانبیا را برای کمک به دولت تاسیس کردید چرا در آنجا و از آن کانال به اقتصاد و مسئله اقتصاد وارد نشدید؟
برای من روشن شده بود که دوستان اصلاح طلب و اصولگرا نمی توانند در دولت ها از پسِ مسئله اقتصاد برآیند. من اقتصاد را بعد از جنگ مهم ترین مسئله کشور می دانستم. من درباره انقلاب ها خیلی مطالعه کردم و متوجه شدم شوروی، کوبا، چین و کره شمالی که در قرن 20 انقلاب کرده بودند؛ نتوانسته بودند از ایستگاه اقتصاد عبور کنند.
با این اوصاف می شود گفت شما از همان روزهای فرماندهی سپاه و در زمان جنگ سودای ریاست جمهوری را در سر پروراندید؟
بله، مشروط بر اینکه دولت نتواند از پس مسئله اقتصاد برآید. سال ۸۴ هم با خودم گفتم درست است با این اوضاع، اقبال مردمی روشن نیست، اما شاید بهتر باشد این فرصت را در اختیار هفت کاندیدای دیگر قرار بدهم شاید یکی از آنها بتواند مشکل اقتصاد را حل کند. اما سال ۸۸ و سال ۹۲ مطمئن شدم هیچ یک از دوستان اصلاح طلب و اصولگرا نمی توانند مشکل اقتصاد را حل کنند، به همین خاطر هم من رسما وارد میدان انتخابات شدم و حتی لفظ پرتگاه را طرح کردم و تا پایان کار هم ماندم و کنار نرفتم. با اینکه رای من در سال ۸۸ پایین بود، اما سال ۹۲ هم آمدم.
کارنامه سیاسی- مدیریتی شما حکایت از این دارد که شما برای پذیرش مسئولیت ها یا تغییر سمت هایتان، همواره نظر امام (ره) را مستقیم یا غیرمستقیم جویا می شدید، سوالم این است که آیا شما در زمان استعفا از فرماندهی سپاه پاسداران به مقام معظم رهبری اعلام کردید قصد ورود به انتخابات ریاست جمهوری را دارید؟
به عنوان ریاست جمهوری نه، اما به ایشان اعلام کردم در بیرون از سپاه احساس خطر می کنم و مدیریت و اداره کشور را ضعیف می بینم. به مقام معظم رهبری گفتم اگر از سپاه بیرون بیایم، می توانم به عنوان یک نیرو به افرادی که در مجلس یا دولت هستند کمک کنم. با مقام معظم رهبری مفصل صحبت کردم و وقتی ایشان قانع شدند، من از فرماندهی سپاه پاسداران استعفا دادم.
سال 76 که شما به دبیری مجمع تشخیص مصلحت منصوب شدید، تقریبا منصوب شدید، تقریبا هر هفته نشست هایتان از تلویزیون پوشش خبری داده می شد و حضور رسانه ای شما به عنوان یک چهره جوان انقلابی از یک سو و استعفایتان از سپاه از سوی دیگر، این معنا را در پی داشت که تمایلی وجود دارد که شما گام های جدی تری بردارید.
نه، برنامه ریزی ای وجود نداشت، آن یک تصمیم شخصی بود. من نگران اقتصاد کشور بودم، متاسفانه دیگر سیاست مداران خیلی دیر متوجه خطر شدند.
الان مسیر اقتصادی دولت روحانی را چطور می بینید؟
دولت روحانی مسیر را اشتباه رفت. او فکر می کرد با کلید سیاست خارجی می تواند مشکل اقتصاد را حل کند، اگر یادتان باشد من در روزهای تبلیغات انتخاباتی به جای کلید یک اسکناس هزار تومانی را نشان دادم، امروز معنای آن اقدام بیشتر نمایان شده است... . به عقیده من سال چهارم هر دولتی سال پاسخ گویی آن است.
شانس روحانی را در انتخابات پیش رو چگونه می بینید؟
آقای روحانی کار سختی در این انتخابات در پیش دارد؛ چون اولین دولتی است که محبوبیتش در همان دوره اول به زیر ۴۰ درصد کاهش یافته است.
به نظر من، ما باید اولویت های جناحی مان را حداقل برای مدتی هم که شده کنار بگذاریم و در قالب نیروهای انقلابی به مسائل کشور، به ویژه اقتصاد رسیدگی کنیم.
به اختلافات و تلاش برای حصول وحدت انقلابی اشاره کردید. این تاکید شما من را یاد مواضع تان در سال ۸۸ انداخت. مواضع شما پس از انتخابات سال ۸۸ کمی متناقض بود؛ مثلا ابتدا و پس از کلیدخوردن اعتراضات به نتیجه انتخابات ۲۴ خرداد ۸۸ به میدان آمدید و معترض شدید و گفتید رای ناموس من است و بعد اعتراضاتتان را پس گرفتید یا بعد از حوادث عاشورای ۸۸ و تاکید سران معترضان بر همدلی و فراموش شدن برخی درگیری ها شما هم دوباره آمدید و خواستار همدلی و فراموش شدن برخی درگیری ها شما هم دوباره آمدید و خواستار همدلی و فراموش شدن اتفاقات آن روزها شدید. این اقدامات و مواضع شما در آن ماه ها سبب شد شما به تناقض گویی متهم شوید، درباره این تفاوت دیدگاه ها برایمان می گویید؟
این سوال شما درباره حوادث 88 تاکنون در قالب های دیگر مثل برجام و حتی ارتباط من با جناح های اصولگرا هم علیه من طرح شده است و یک عده که عمدتا انتخاباتی عمل می کنند می خواهند بگویند که من آدم متزلزلی هستم. این در حالی است که اگر همین افراد روی عملکردها و اقدامات من دقیق شوند، متوجه می شوند که اتفاقا من معیارهای مشخص و معینی دارم. مبنای من هم امام و قانون است.
من در زمان امام با امام بودم، آن موقع اصلاح طلبان خودشان را بیشتر به امام نزدیک نشان می دادند و نزدیکی من هم به امام به اصلاح طلب بودن من عبیر می شد. در حالی که من اصلاح طلب نبودم. بعد از امام من به مقام معظم رهبری اقتدا می کنم و حالا که اصولگرایان به رهبری نزدیک ترند، این تعبیر می شود که من اصولگرا هستم، در حالی که من اصولگرا هم نیستم. من با امام هستم.
در بحث پیروی از قانون هم همین طور است. وقتی اعتراضات به نتیجه انتخابات 88 شروع شد من هم معترض بودم و رفتم به شورای نگهبان اعلام اعتراض کردم. اعتراض من قانونی بود. از همان ابتدا دو نوع اعتراض صورت گرفت، یکی اعتراض قانونی بود که من سردمدارش بودم و دیگر اعتراض خیابانی بود که آقایان کروبی و موسوی ترجیح دادند اعتراضات خیابانی را ادامه دهند.
من همان روز که به شورای نگهبان رفتم با هر دو کاندیدای معترض دیگر هم تماس گرفتم و گفتم که به شورای نگهبان رفتم و شما هم بیایید از شورای نگهبان مسیر اعتراضات را پیگیری کنید. آقای کروبی گفت باید با آقای موسوی مشورت کند و آقای موسوی هم گفت باید با ستاد انتخاباتی اش مشورت کند که دیگر هم موفق نشدم با آنها تماس بگیرم... .
خب وقتی قانون محور است من که به قانون اعتقاد دارم، قانونی پیگیر شدم وقتی قانون گفت این آقا رییس جمهور است من هم پذیرفتم. اما حالا عده ای می گویند چرا اول اعتراض کردی و بعد تمکین به قانون کردی؟ خوب منبای فکر من این است. پس این معیارها و مبنای من است که با دیگران متفاوت است و یک عده به امام وصل شدند بعد از امام پشت سر رهبری قرار نگرفتند، عده دیگری هم آن ایام با امام نبودند، اما الان پشت سر رهبری هستند. من مبانی ام با این دو طیف فرق می کند.
پش شما این نقدها را در راستای بی توجهی به معیارهایتان می دانید؟
شاید خودتعریفی باشد، اما من فکر می کنم، باثبات ترین و استوارترین فردی که روی مبانی و معیارهای انقلاب حرکت می کند، من هستم. به همین دلیل هم اگر من هنوز مثل برخی فرسوده یا از رده خارج نشده ام، به خاطر رعایت این معیارهاست.
شما بعد از عاشورای ۸۸ به نحوی برای وحدت ملی تلاش هایی کردید، آیا همچنان برای حصول این امر تلاش می کنید؟
من تقریبا در همان ایام عاشورا دلم می خواست این ماجرا پایان یابد. به همین دلیل بیشتر تلاش های ما به واسطه آقای هاشمی بود و تلاش داشتیم ایشان را جلو بیندازیم تا ماجرا به گونه ای فیصله یابد؛ اما پس از آن دیگر نه. الان هم فکر می کنم که بحث آشتی، بحث تمام شده ای است.
پس از انتخابات 88 و شکست تان در انتخابات، ناامید نشدید و باز هم در سال 92 به میدان آمدید و دوباره در تصدی ریاست جمهوری ناکام ماندید، پس از انتخابات 92 یکی، دو سالی از شما خبری نبود. آیا این ناکامی ها شما را دل زده کرده بود؟
همان طور که گفتم، من هرجا که احساس خطر کرده ام وارد میدان شده ام. بعد از انتخابات ۹۲ و در راهپیمایی روز قدس آن سال، من لباس نظامی بر تن کردم و در حالی که هنوز داعش شکل نگرفته بود نسبت به آینده منطقه اعلام نگرانی کردم. من مطمئن شده بودم توطئه بزرگی در منطقه به وجود خواهدآمد.
با همین تفکر بود که خواستار بازگشت به سپاه پاسداران شدید؟
داعش که به راه افتاد، من در قالب نامه ای از مقام معظم رهبری تقاضا کردم که اجازه دهند من به سپاه پاسداران برگردم که ایشان هم بلافاصله موافقت کردند. به همین دلیل هم وارد دانشگاه امام حسین شدم تا تجربیاتم را به فرماندهان آینده سپاه منتقل کنم. البته من وارد نیروهای مسلح نشده ام، لباس نظامی پوشیدن با ورود به نیروهای مسلح متفاوت است. ورود به نیروهای مسلح به این معناست که شما مسئولیتی برعهده بگیری و شغل پیدا کنی که من به این معنا وارد نیروهای مسلح نشده ام. لباس پوشیدن یک شغل نیست، یک ماهیت و هویت است.
شما تاکید کردید هرجا احساس خطر بکنید وارد میدان می شوید، با توجه به تجربه تان در جبهه چرا وارد میدان مبارزه با داعش نشدید و لباس رزم بر تن نکردید؟
من به طور رسمی وارد نیروهای مسلح نشده ام و مسئولیتی برعهده ام گذاشته نشده است و فکر می کنم همین که تجربیاتم منتقل شود حداقل وظیفه ای است که برعهده من است؛ البته در بُعد مشورت دادن، بله من نظراتم را در جلساتی منتقل کرده ام. البته من همیشه آرزویم شهادت بوده است. هیچ روزی نیست که من فکر و ذهنم از شهدا دور باشدم. من همیشه آرزو می کنم جنگی اتفاق نیفتد و ملت ما همیشه در آرامش باشند، اما مطمئن باشید که اگر جنگی به راه بیفتد، من در هر لباسی باشد به میدان خواهم رفت، چه مسئول باشم و چه مسئول نباشم، در خط مقدم حاضر می شوم و جانم را تقدیم اسلام و مردم کشورم می کنم.
الان محدودیتی وجود دارد که نمی توانید وارد میدان شوید؟
ورود به جبهه نبرد علاقه همه رزمندگان است. حتی در دوران جنگ هم که من فرمانده سپاه بودم، سه بار نزدیک بود اسیر شوم، بعضا هم مقام معظم رهبری و هم آیت الله هاشمی از من مراقبت می کردند؛ مثلا یک بار در مرزهای شمالی من 50 کیلومتر در خاک عراق پیشروی کردم.
ارسال نظر