گفتگو با «جوئل اگرتون» که برای اولین اسکارش آماده می شود
آوازه نقش آفرینی های درخشان جوئل اگرتون در میان نخبه های هالیوود پیچیده و حال او برای آخرین هدف یعنی اولین اسکارش آماده می شود.
اگرتون در جشنواره فیلم کن سال 2016 حضور داشت. قبلاً هم در سال 2013 برای فیلم «گتسبی بزرگ» به کن رفته بود و آن زمان حضورش به 36 ساعت در کن محدود می شد که در این مدت کوتاه روی فرش قرمز قدم گذاشت، در کنفرانس مطبوعاتی شرکت کرد و برای طرفداران دست تکان داد، بعد از آن فراموش شد.
ولی این بار آنطور که خودش می گوید: «به خودم گفتم "لعنتی! هشت روز باید اینجا باشم. باید زودتر برسم اونجا، خودمو با محیط وفق بدم، چند تا فیلم تماشا کنم" و پارتی بعد از پارتی بود که باید تو اونا شرکت می کردم.»
شوخی نمی کند - ضیافت amfAR، جشن انجمن مطبوعات خارجی هالیوود در بائولی بیچ و ضیافت ونیتی فیر در هتل دو کپ با لئوناردو دیکاپریو، میک جگر و کندال جنر.
«آره، این دفعه انرژی زیادی مصرف کردم.»
اگرتون بالاخره آن ستاره هالیوودی شده بود که همیشه می دانستیم می شود. اگر این تاکسیدو اندازه ات شد، آن را بپوش!
این بار در کوت دازور، برای حمایت از فیلم «دوست داشتن» (Loving) آمده، فیلمی که به مرور آرام زندگی واقعی زوجی واقعی اهل ویرجینیا از دو نژاد متفاوت می پردازد که در سال 1958 زندانی شدند، برای برابری در ازدواج مبارزه کردند و آن را تا دیوان عالی کشور پیش بردند.
این فیلم بسیار به موقع ساخته شد و رزونانس آن - در کنار نقش آفرینی های درخشان از سوی اگرتون و همبازی اش روث نِگا- باعث شد که فیلم «دوست داشتن» یکی از مهمترین فیلم های کن امسال شود و این یعنی اگرتون می تواند اولین استرالیایی باشد که جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را بعد از راسل کرو در سال 2000 به خانه می برد.
ورایتی اگرتون را ستاره ای تازه متولد شده توصیف می کند: «چند سال است که او در حال درخشیدن و ترقی است، ولی وقتی او را در فیلم درام حقوق بشری اوریجینال و حساس جف نیکولز می بینید، حس می کنید که انگار بازیگر کاملاً جدیدی دیده اید.»
واقعیت این است که این موضوع تقریباً برای همه فیلم هایی که اگرتون بازی کرده صادق است. این مرد یک تغییر شکل دهنده تمام عیار است و این بزرگترین استعداد اوست و شاید به همین خاطر است که آوازه نامش فقط در آمریکا نیست که پیچیده است. هالیوود گرایش به آن دارد که ستاره اش یک خط راست را در پیش بگیرد و در راستای آن یک نقش را دوباره و دوباره تکرار کند، ولی اگرتون از انتخاب این راه سر باز می زند.
در فیلم «گتسبی بزرگ» نقش حرامزاده ای متکبر را بازی کرد و با ستاره هایی مانند دیکاپریو و کری مولیگان همبازی بود. باورش سخت است که او همان حیوان زخم خورده ای است که در فیلم «جنگجو» مقابل تام هاردی بازی کرد. یا مأمور فاسد اف بی آی در فیلم «عشای ربانی سیاه» که مقابل جانی دپ هنرنمایی کرد.
قبلاً هم او در مورد موقعیتش در زنجیره غذایی هالیوود به شوخی گفته بود: «به همین دلیله که دستمزدهای متوسط رو به ما میدن.»
در حال حاضر او به دو راهی رسیده: بچه ای از طبقه کارگر که در غرب سیدنی بزرگ شده در مقابل بازیگری پیشرو در سینما که روی او سرمایه گذاری می کنند و بعد از یک دهه هر صحنه ای که در آن باشد را از آن خود می کند.
اگر اصولاً در فیلم «دوست داشتن» چهره اش پشت دندان های زرد شده از کشیدن تنباکو و موهای بلوند دهه نودی به سبک امینم، قابل شناسایی نیست، مطمئن باشید مجتمع صنعتی اسکار کاری می کند که چهره او را همه جا ببینید. و تنش و استرس آنچه این ماجرا برایش در بر دارد، کاملاً در او مشهود است.
مدتی به کن مانده با او قراری می گذاریم برای صبحانه در بورلی هیلز، جایی که از لورل کانیون، محل زندگی او و برادر کارگردانش، زیاد دور نیست. جوئل مثل کابوی های شهری لباس پوشیده، جین روی جین، با کلاهی نمدی از ساحل ونیز، عینک لاکپشتی و چند گردنبند که روی هم از گردنش آویزان است.
کتش را که در می آورد، تیشرتی جذب به تن دارد که خالکوبی سه مرغ دریایی از زیر آن روی بازوی چپش دیده می شود. چشم هایش که اغلب ریز توصیف می شوند، آبی اقیانوسی هستند. در کل تیپ او فریاد می زند که ستاره ای هالیوودی است که فعلاً کار نمی کند. همانجا برای صبحانه با یک عذرخواهی، املت سفارش می دهد و می گوید: «دارم وزن کم می کنم برای یه کار. در سه هفته گذشته ۱۰ کیلو کم کردم. دیروز فقط یه تن ماهی خوردم».
او تمام مدت فکرش مشغول است و دلیل خوبی هم دارد. در سال 2013 از نامزدش الکسیس بلیک (طراح مد) جدا شد و از آن زمان تابحال بی وقفه کار کرده و بالاخره به نظر می رسد که به پاداش زحماتش نزدیک شده است و ممکن است آن مجسمه طلایی و همه مزایای آن نصیبش شوند.
برای جوئل چنین مزایایی چندان هم مهم نیستند - هر چه باشد او سفیر بنیاد فرد هالوز است که به آن می بالد و هرچند به کت و شلوارهای گرانقیمت مجانی و محصولات مراقبت از پوست آنها عادت دارد، ولی راه خود را گم نکرده و نخواهد کرد.
در این باره می گوید: «باید مواظب باشی که چقدر خودت رو در این جور چیزا غرق می کنی و چقدر برای نمایش خودت بلیط می خری.»
ریچارد لاوینگ واقعی، آجرچین کم حرفی بود که خیلی به اگرتون شباهت داشت. هر دوی آنها رفتار پسرهای خوب و مثبت را دارند. ولی لاوینگ هیچ علاقه ای به کانون توجه مردم بودن نداشت. و علیرغم این موضوع، به شهرت و اهمیت رسید.
در سال ۱۹۵۸ پلیس نیمه های شب وارد اتاق خوابش شد و به خاطر اینکه از مرز ایالتی گذشته بود تا با زنی آفریقایی-آمریکایی ازدواج کند، بازداشتش کرد. تصویری از این زوج با تیتر «به جرم ازدواج کردن» در مجله لایف منتشر شد. لاوینگ که به نام خانوادگی اش وفادار بود، مرد ساده ای بود که نمی توانست بفهمد چرا دنیا اینقدر بی رحم است.
روی کاغذ، بخشی از وجود ریچارد لاوینگ، بی صدا به نظر می رسد. به نظر می رسد که او فرد ساکت و متفکری است و لهجه اش شبیه به لهجه جنوبی به سبک فارست گامپ است.
در اینجا هیچ لحظه ای که شایسته اسکار باشد وجود ندارد، هیچ کلیپ انفجاری که فریاد بزند "این مرد را روی سکو بفرستید" نیست. وقتی خوب فکرش را می کنیم، پایان فیلم نیز آرام است.
هیچ صحنه اوجی در دیوان عالی نمی بینیم، حتی وقتی که ریچارد و میلدرد در میان اشک و اندوه به هم می رسند. آنها حتی تصمیم به بردن پرونده به دادگاه نمی گیرند تا اینکه به نیمه دوم فیلم می رسیم و حتی آن وقت هم، ایده آن متعلق به ریچارد نیست، بلکه این ایده همسرش و چند وکیل نوکیسه است که می خواهند برای خودشان اسم و رسمی بهم بزنند.
بیشتر آن چیزی که در این فیلم می بینیم یک نقاشی از نورمن راکول است - خانواده ای که دور میز شام در حال غذا خوردن هستند یا زوجی که پس از رفتن بچه ها به خواب در حال تماشای تلویزیون هستند.
در این فیلم شاهد زیبایی دنیوی زوجی عاشق هستیم. و این آگاهانه و عمدی است. زیرا چه کسی می تواند با این قضیه مشکلی داشته باشد؟ در حالیکه تمایل آنها به تغییر سیستم قضایی، برای همیشه قانون اساسی ایالات متحده را عوض کرد، ولی خود فیلم سوختنی آرام است که به احترام واقعیت آنها ساخته شده است. و اگرتون در نکات ظریف و حساس، استاد است.
او می گوید: «واقعیت اینه که وقتی رأی دیوان عالی اعلام شد، ریچارد داشت چمن حیاطشو می زد. میلدرد خونه بود. به نظرم جنبه های غیرملموس واقعیت تبدیل به نقاط قوت این فیلم شدند.»
شاید این داستان در دستان ذهن های تجاریتر، تبدیل به فیلمی آبکی تر می شد - مثل فیلم «آرگو» - و نمایشی انفجاری در صحنه های دادگاه به نمایش گذاشته می شد، ولی اینجا حقیقت والاتر از تخیل قرار می گیرد.
اگرتون می افزاید: «یکی از دلایل اینکه این داستانو به خوبی مبارزات دیگه برای جنبش حقوق بشر نمی شناسیم اینه که در آن خون ریخته نشده، بلکه فرآیندی ملایم و گام به گام بوده.»
«دوست داشتن» یا «لاوینگ» بیش از هر چیزی، موشکافی ترس انسان ها از چیزهایی است که درکشان نمی کنند و متأسفانه در این فضای سیاسی، این موضوع کاملاً حس می شود. اگر لحظه ای تنش های نژادی در ایالات متحده را کنار بگذاریم، مواردی مشابه و موازی با این معضل، به چشم می آیند. اگرتون امیدوار است که تغییر در استرالیا نیز اتفاق بیفتد.
وی در این باره می گوید: «این اتفاق باید بیفته. وقتی به ۵۰ سال گذشته نگاهی میندازیم، می بینیم که یه رنگین پوست نمی تونسته با یه سفیدپوست ازدواج کنه. اینطور فکر کردن درباره انسان ها در جامعه ای پیچیده خجالت آوره. و شرم آوره که وقتی به ده سال قبل هم نگاه می کنیم، هنوز هم این نوع رابطه تحریم شده بود.»
نژادپرستی معضل مختص آمریکا نیست، ولی به نظر می رسد که آمریکا به خصوص در این مورد به چند گروه تقسیم شده است، سیاهپوست های غیرمسلح هدف گلوله پلیس قرار می گیرند و هر روز این مسئله پررنگ تر می شود و کمپین دونالد ترامپ اغلب متهم به دامن زدن به این آتش می شود.
وقتی از جوئل درباره زندگی کردن در ایالات متحده تحت ریاست جمهوری ترامپ سوال می کنیم، او لبخند می زند و از خود می پرسد که چگونه به این حال و روز رسیده ایم. او در مورد ترامپ می گوید: «احتمالاً از گفتن این حرف پشیمون میشم، ولی انگار یه آدم مست داره تو خیابونا رانندگی می کنه و توقع داریم که ظرف ۵ دقیقه اونو متوقف کنن، و سه ساعت می گذره و اون هنوز هم داره رانندگی می کنه و کسی اونو متوقف نکرده.»
نژادپرستی به اصطلاح "معمولی" مدتهاست که در استرالیا وجود دارد و اگرتون نیز بر آن صحه می گذارد و ادعا می کند که وقتی با کتی فریمن، قهرمان المپیک، رابطه داشت، همیشه با طعنه های نژادی مستقیم افراد روبرو بود. این زوج به مدت دو سال با هم بودند و در سال ۲۰۰۵ از هم جدا شدند. جوئل در این باره می گوید: «کاترین شاید بیشتر از هر استرالیایی دیگه ای مشهور بود. همه می خواستن با اون یه عکس بگیرن.»
عکس ها: اریک ری دیویدسون
استایلینگ: ترهور استونز
ارسال نظر