هیولای پول، ستاره هالیوود را بلعید
«جودی فاستر» در ۱۹۶۲ لس آنجلس به دنیا آمد. مادرش او را بزرگ کرد و همواره در حال بردن او از یک صحنه فیلم برداری به صحنه ای دیگر بود. جودی ۵۳ سال دارد و از زمانی که چشم باز کرده بازیگر بوده است. با این وجود هنوز خود را یک بازیگر واقعی نمی داند.
وی همچنین در همان سال ها برای کارگردانی فیلم «تیت، مرد کوچک» (1991) بر سر زبان ها افتاد. در مدت کوتاهی پس از اینکه برای بار چهارم در سال 1995 کاندیدای دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر زن شد، دومین اثر کارگردانی وی فیلم نامدار «خانه ای برای تعطیلات» (1995) با بازی هالی هانتر و رابرت داونی جونیور روی پرده رفت.
با گذشت زمان، فاستر جایگاه اصلی خود را در پشت صحنه یافته است و بیشتر میخ واهد خودش تماشاچی باشد تا اینکه دیگران بازی او را به تماشا بنشینند. او این روزها برای اکران آخرین اثر کارگردانی خویش «هیولای پول» آماده می شود که در آن دو بازیگر برجسته تاریخ سینما، جرج کلونی و جولیا رابرتز نقش آفرینی می کنند.
گفت و گوی زیر درباره تجربه کارگردانی و نگاه بازیگری فاستر در هیولای پول است که از دو منبع رسانه ای متفاوت در سال جاری گردآوری شد.
«هیولای پول» به نظر فیلم کارآمدی بود. اتفاق های درون آن زیاد است اما چیزی بیهوده رخ نمی دهد.
بله... این از جمله زیبایی های فیلم ما بود. همه چیز بامعنی است. انتخاب ها، لنزها، طراحی ها، گرافیک، و... و انرژی بازیگران و روند دگرگونی آنها در راستای داستان رخ می دهد؛ همگی در راستای یک هدف مشترک حرکت می کنند.
کدام ویژگی سبک فیلم شما با کار تلویزیونی متفاوت است؟
این نوع کارها در تلویزیون شدنی نیست، تلویزیون زیبایی شناسی خودش را دارد. برای نمونه یک داستان می تواند تا ۸ قسمت ادامه داشته باشد و مخاطب هم به سیر تغییر کاراکترها عادت می کند. تلویزیون سیر خطی ندارد و همه چیز در راستای یک هدف نهایی رخ نمی دهد... فکر می کنم همین ویژگی بزرگ و متفاوت با یک فیلم است که در یک ساعت و نیم پایان می یابد. من فیلم های بیشتر از این مدت زمان را نمی سازم. هر نمادی در یک فیلم باید چیزی به آن اثر بیافزاید.
البته این بیشتر نظر شخصی شماست.
من در هر چیزی دنبال معنا هستم. فکر می کنم که این فیلم دربردارنده ایده هایی اندیشه ورز است. ما به وسیله تکنولوژی با هم درارتباط هستیم و همین دنیای غلط مجازی و عجیب و غریب باعث شده است تا با تماشای تلویزیون و یا داشتن افراد در گوشی های تلفن همراه یا هندزفری احساس نزدیکی کنیم. این نزدیکی و ارتباط وجود دارند اما از نظر احساسی خیلی از هم دور هستیم.
خیلی جالب است که تکنولوژی به این معناست که ما در حال انجام ۱۰ کار همزمان هستیم و سیر داستانی ۱۰ اتفاق مختلف را به طور همزمان دنبال می کنیم، درست همان گونه که جولیا رابرتز در این فیلم عمل می کند. او با تجزیه و تحلیل ۴۰۰ کار مختلف به طور همزمان زندگی می کند.
شخصیت جرج کلونی در فیلم از تکنولوژی برای جلب اعتماد مخاطب استفاده می کند. چرا مخاطب باید به چنین شخصی اعتماد کند؟
پرسش خیلی خوبی است. فکر می کنم به خاطر گیرایی، لبخند دلنشین وی و نگاه مستقیم او به مخاطب است که باعث می شود آنها با این جمله «من تو را می شناسم، من هم یکی از شما هستم.» دلگرم شوند. فکر نمی کنم که خود او هم از قدرتش آگاه باشد اما به طور دقیق یک شخص مشهور همین گونه رفتار می کند، او در خود غرق است و ترکیب عجیبی از کسی است که «ایگو»ی بزرگی دارد و بسیار جاه طلب است و همین طور احساس بی ارزشی می کند.
شما هم بازیگر هستید و هم کارگردان. به عنوان یک کارگردان، شما حرف آخر را می زنید؟ آیا این ماجرا موجب تغییر دیدگاه شما شده است
فکر می کنم سرانجام به این ایده عادت می کنیم که تنها چیزی که می شود به آن اعتماد کرد واقعیت است. این تنها دلیل من برای فیلم سازی است. من فیلم های واقع گرا می سازم و مدام از خودم می پرسم آیا این مستند است؟ آیا حقیقت دارد؟ به تازگی با کاندیدای اسکار «جولی تمیر» (کارگردان فیلم فریدا) صحبت می کردم... و فکر می کنم که او نیز از خود همین سوال ها را می پرسد اما فیلم های او سرشار از جهش های بسیاری از خیال و عبارت های خلاق هستند.
ما در دو قطب متضاد یکدیگر قرار داریم اما اطمینان دارم که او نیز از خود چنین پرسش هایی را می پرسد. او تنها می گوید که واقعیت تو واقعی تر ازواقعیت من است؟ این پرسش ها کار هم فیلم ساز است. این کار تنها کار قابل اعتماد است. اگر کسی می گوید «تماشاچی عاشق آن خواهد شد، گریه خواهد کرد، خواهد خندید،...» قابل اعتماد نخواهد بود.
به عنوان یک بازیگر چگونه به این مسائل نگاه می کنید؟
به عنوان بازیگر، شما در راستای دید کارگردان قرار دارید و بهتر است که با یان قضیه خیلی سریع کنار بیایید. تنها می توانید امیدوار باشید که به کارگردانی درست برخورد کنید که با شما همسو است. به همین دلیل من به ویژگی های کارگردانی علاقه دارم.
من با اعتماد کامل همه چیز را به عهده کارگردان می گذارم و به او می گویم: «ببین، من به تو ۱۰ برداشت می دهم و فکر می کنم از بین آنها یکی یا دو تا خوب از آب دربیاید. شاید نظرهای ما با هم یکی نباشد.» درواقع بستگی به من دارد که چقدر فیلم سازی، دید کارگردان و اجرای خودم را درک می کنم. برای خود من بهتر است که آگاهی بیشتری درباره فیلم سازی به دست آورم.
آیا حرفه کارگردانی به اندازه بازیگری یا حتی بیشتر باعث رضایت شما می شود؟
این دو بسیار متفاوت هستند. شاید حرفه کارگردانی بیشتر مرا راضی کند چون افزون بر بُعد احساسی، دارای بُعد فکری بیشتری است اما هیچ چیز جای اجرای نقش را نمی گیرد. بازیگری، چیزی عجیب و غیرقابل وصف است. هیچ وقت متوجه نخواهید شد که چه کاری درست است تنها می توانید آماده باشید و کسی بگوید: «حرکت» و شما آغاز کنید.
زمان زیادی از آخرین بازی شما می گذرد. آیا دوباره بازی خواهید کرد؟
البته... هرگز بازیگری را ترک نمی کنم. حتی نمی توانم تصور جدایی از این کار را بکنم. من از کودکی بازیگر بوده ام. بازیگری کاری است که همیشه انجام داده ام و قرار است تا ابد به آن مشغول باشم اما در حال حاضر از تمرکز خودم بر کارگردانی لذت می برم. من در 27 سالگی نخستین فیلم خود را کارگردانی کردم و تا امروز تنها 4 فیلم ساخته ام که در این مدت، فیلم های زیادی نیست.
باید خیلی چیزها یاد بگیرم، برای همین به یک مدرسه خوب فیلم سازی رفته ام. درواقع از جهت گیری جدید زندگی ام هیجان زده هستم. مدت های طولانی بین بچه هایم و شغل بازیگری در نوسان بودم اما در حال حاضر دلم می خواهد که بر روی کارم تمرکز کنم. فکر می کنم دیگر نوبت من است.
ارسال نظر