غلامرضا تختی، اسطوره بلامنازع ورزش ایران (۲)
جهان پهلوان تختی، اسطوره بلامنازع ورزش ایران به شمار می رود. همه ما از مدال های رنگارنگی که او در رقابت های کشوری و بین المللی به دست آورده. مطلع هستیم.
دولت ایران، صنعت نفت کشور را ملی کرد و طولی نکشید که مصدق در مقام نخست وزیری جای گرفت. پافشاری و بر حکمرانی کشور بدون دخالت شاه، او را وارد درگیری با راس قدرت ایران کرد. او چون منافع غربی ها در ایران را به چالش می کشید، سازمان های اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا با عناصر محافظه کار اطرافیان شاه علیه اش هم پیمان شدند تا کودتای نظامی تابستان 1332 را سامان دهند که در پی چند روز تردید و قیام، منجر به سقوط مصدق در 28 مرداد و تبدیل شدن شاه به یک مستبد شد. این روند تا انقلاب اسلامی 1357 ادامه داشت.
غلامرضا تختی یکی از طرفداران جبهه ملی بود. در زمانی که بسیاری از روشنفکران ایرانی به طرق گوناگون به حزب توده نزدیک بودند، حضور تختی در جببه ملی بسیار مفید بود. با آغاز حکومت استبدادی شاه در مرداد ۱۳۳۲، تختی به صورت جدی به چهره ضدرژیم تبدیل شد. حضور تختی در جببه ملی از آن جهت مفید بود که دیگر رقیب سیاسی این حزب، یعنی حزب توده، چهره های ورزشی ایران جذب خود کرده بود و بسیاری از ورزشکاران درجه یک، طرفدار کمونیست های توده ای بودند. بنابراین محبوبیت تختی در میان مردم، به انگیزه های ملی گرایی افزود.
سال 1335 تختی نخستین مدال طلای المپیک خود را در ملبورن به دست آورد. پس از آن در سال 1338 مدال طلای مسابقات کشتی قهرمانی جهان را که در تهران برگزار می شد، از آن خود کرد. تختی با این پیروزی در خانه، به اوج شهرت و محبوبیت رسید. اما هنوز آشکارا به چهره ضدرژیم تبدیل نشده بود؛ در این سال ها او سه مرتبه پهلوان پایتخت نامیده شد و هر بار شاه این مدال را بر گردن او آویخت. اما دهه 1340 ورق برگشت.
تختی به مبارزه خود در جبهه ملی ادامه داد و برای شکل دادن به سازمانی وابسته به کارگردان ورزشکار تلاش کرد. سال ۱۳۴۰ او عنوان دیگری در مسابقات قهرمانی جهان در یوکوهاما به دست آورد و زمانی که به تهران بازگشت، خیل عظیم طرفداران با دسته گل و حلقه های گل از طرف جبهه ملی از او استقبال کردند؛ تختی دیگر به چهره برجسته اپوزیسیون تبدیل شده بود.
زمانی که دانشجویان دانشگاه تهران تصمیم به برگزاری جشن ساگرد پیروزی مصدق در ۳۰ تیر ۱۳۴۱ گرفتند، رژیم شاهنشاهی، نیروهای ضدشورش را به این مراسم فرستاد. دانشجوهای رشته افسری و کارگران شرکت اتوبوسرانی که لباس های کشاورزان را به تن کرده بودند، از سوی دولت به این مراسم رفتند و دانشجوها را مورد ضرب و شتم قرار دادند. درگیری بالا گرفته بود تا این که تختی با ورزشکاران دیگر عضو جبهه ملی سر صحنه حاضر شدند. دو کشتی گیر که به تازگی عنوان قهرمانی کسب کرده بودند، در میان دانشجویان افسری بودند که با دیدن تختی، مشتاقانه گروه شان را تشویق کردند برای تبریک به تختی به دانشجویان بپیوندند مراسم برگزار شد و روز بعد دانشجویان افسری به شدت توبیخ شدند.
چند هفته بعد زلزله ای شهر قزوین را لرزاند. تختی با کمک کمیته جهبه ملی دانشگاه تهران، کمپین یاری رسانی برای زلزله زدگان ترتیب داد. گفته می شود پیرزنی کشاورز وقتی تختی را در خیابان دید، از آن جایی که چیزی برایش باقی نمانده بود چادرش را از سر برداشت و برای کمک به زلزله زدگان به تختی داد. این زن مومن مسلمان تمام طول زندگیش چادر به سر کرده بود. اما می گفت مطمئن است خدا او را به خاطر برداشتن چادر از سرش خواهد بخشید.
این داستان، راست یا دروغ، نشان دهنده گستردگی فداکاری ای است که تختی الهام بخش آن بود. تختی که به مقامات دولتی اعتماد نداشت شخصا کاروانی از کامیون هایی را که حامل مواد غذایی و پوشاک بود برای یاری رساندن به زلزله زدگان عازم این شهر کرد.
ژاندارم ها ،کاروان را در راه متوقف کردند و به آن ها دستور دادند هرچه دارند را به جمعیت شیر و خورشید سرخ (هلال احمر ایران در آن زمان) اهدا کنند. فعالان جبهه ملی از وحشت این که آذوقه ها و موارد مصرفی هدیه شده به دست نیازمندان نرسد و در عوض مقامات دولت، آن ها را تصاحب کنند در برابر ژاندارم ها مقاومت کردند در نهایت پیروز شدند و کمک ها را خودشان در میان مردم توزیع کردند و بیش از پیش بر محبوبیت خود افزودند.
دی ماه ۱۳۴۱، جبهه ملی کنگره ای در تهران برگزار کرد تختی در مقام نماینده سازمان ورزش کارگران جبهه ملی در این کنگره شرکت کرد و منتخب شورای عالی جبهه ملی شد. اواسط دی ماه، چند ورز پیش از این که شاه همه پرسی ساختگیش را ترتیب دهد تا با توسل به آن حس حمایت مردمی از اصلاحاتش را القا کند، بسیاری از اعضای شورای عالی جبهه ملی دستگیر شدند اما تختی بازداشت نشد.
با فرارسیدن تابستان سال 1342، آزادی فضای سیاسی ایران نیز به پایان رسید و تمامی فعالیت های حزبی سرکوب شدند. شکست اپوزوسیون سیاسی از شاه خلائی سیاسی را موجب شد. امام خمینی تبعید شد و شاه با ظاهر حکومت مشروطه دیکتاتوری خود را آغاز کرد؛ حکومتی که اعضای مجلسش را در ظاهر مردم انتخاب کرده بودند، اما درواقع خود دولت، آن ها را گلچین کرده بود.
حتی پس از سرکوب تمامی اپوزیسیون های سازمان یافته، تختی، جابنداری سیاسی خود از جبهه ملی را پنهان نکرد و تا آن جا پیش رفت که از حضور یافتن در جایاه ویژه تماشاگران سر باز زد و در نتیجه حقوق ماهیانه او از شرکت راه آهن قطع شد. رژیم شاهنشاهی با توجه به محبوبیت تختی، سیاست تهدید و تحبیب را در دستور کار خود قرار داد.
در مجلسی که سال ۱۳۴۲ تشکیل شد به تختی جایگاهی پیشنهاد شد اما او از نشستن بر روی این صندلی امتناع کرد. برای تنبیه، ابتدا از ورود تختی به باشگاه های ورزشی و مسابقات ممانعت شد اما مدتی بعد از او درخواست شد در المپیک تابستان ۱۹۶۴ توکیو شرکت کند؛ کارگزاران ورزش امیدوار بودند تختی دست خالی بازگردد و در نتیجه محبوبیتش را از دست بدهد.
در مسابقات قهرمانی تولیدوی اوهایو در سال 1966، دامی مشابه برای او در نظر گرفته شد اما باز هم اسطوره تختی از هم نپاشید؛ پس از هر سفر او با جمعیتی که برای استقبالش آمده بودند، مواجه می شد. او یک پهلوان بود، یک قهرمان و الگوی اخلاقی، در حالی که ورزشکاران دیگر قهرمان بودند. دولت برای کم رنگ کردن محبوبیت تختی، در تعریف و تمجید از موفقیت های بین المللی کشتی گیر دیگری به نام امامعلی حبیبی، اغراق کرد.
تختی مدت کوتاهی پس از بازگشت از اوهایو، با دختری که جایگاه اجتماعی بالاتری از او داشت، ازدواج کرد و سال ۱۳۴۶ پسرش بابک به دنیا آمد. سپس هفدهم دی ماه ۱۳۴۶ خبر خودکشی تختی در اتاق هتل آتلانتیک تهران، جایی که با اسم مستعار ساکن شده بود، اعلام شد؛ شایعه شد علت مرگ تختی مشکلات زناشوییش است. رسانه رسمی کشور جزییات کمی از این واقعه را پوشش داد اماحضور مردم در مراسم خاکسپاری او چشم گیر بود و هزاران دانشجو هفت روز پس از مرگ تختی، به سوی آرامگاه او راهپیمایی کردند و این مراسم را تلویحا به تظاهرات ضدشاه بدل کردند.
در ان زمان هیچ کس داستان خودکشی تختی را باور نمی کرد و مجله توفیق نوشت: «تختی را مردند.» (طولی نکشید این محله توقیف شد) افرادی که به گزارش رسمی مرگ او شک داشتند، معتقد بودند تختی فراتر از یک مبارز فراتی از یک مومن و دین دار بود و در زندگیش آن قدر سختی ها را به جان خریده بودکه امکان ندارد حالا تسلیم شود و مرتکب گناه خودکشی شود. او آن قدر مشهور بود که نمی توانست با اسم مستعار در هتلی اقامت کند. علاوه بر این، قیمت اتاق های این هتل نسبتا گران بود. بنابراین برخی مدعی بودند ساواک، تختی را دستگیر کرده، شکنجه کرده و به قتل رسانده و سپس جسد او را در اتاق این هتل رها کرده است. گرچه حالامی دانیم این رژیم هیچ گونه دخالتی در مرگ تختی نداشت.
دیگر نجواکنان تایید می کردند که تختی همیشه انسانی تنها، افسرده و سودازده بود و مشکلات زناشویی و مرگ مصدق، او را به شدت افسرده کرد و بنابراین فرضیه خودکشی او قابل باور است؛ هرچند، بسیار جرئت مطرح ردن این فرضیه را در محافل عمومی نداشتند، زیرا به لکه دار کردن وجهه یک قهرمان ملی متهم می شدند. تا به امروز، مرگ تختی مرموز باقی مانده است که دلیل آشکار اسطوره بودن او در ایران معاصر، همین مرموز بودن مرگ اوست.
اسطوره تختی
تختی به مهربانی، بردباری به هنگام فشار، نوع دوستی، سخاوت، بخشندگی، دلواپسی برای مردم عادی، خلوص درونی در محیطی که طمع، ریا و حسادت آن را احاطه کرده بود، جان بخشید؛ او جوهره اصلی لوطی خوب را دارا بود. تختی برای اکثر ایرانیها، تجسم معاصر پاکدامنی پوریای ولی و آرمان های جوانمردی است. حقیقت این که همگان این پاکدامنی ها و تمام عیاربودن را تایید می کنند.
در اسطوره شناسی عامه، تختی در کنار «مردم» و علیه «دستگاه حکومتی» بود و از فساد که دولت او را به سمتش می کشاند، امتناع می کرد؛ گرچه تحت فشار مشکلات مالی بود، اما پیشنهادهای وسوسه انگیز بازی در فیلم یا آگهی تبلیغاتی صورت تراشی را رد کرد. یکی از ویژگی های فرهنگ زورخانه ای که به دنیای مدرن کشتی نیز نفوذ پیدا کرد، لواطی بود، یعنی کشتی گیران قدیمی از چوانترها سوءاستفاده جنسی می کردند؛ این رفتار، کشتی را در میان کسانی که با محیط آن آشنا بودند بدنام کرد، به رغم این که تنها مدال هایی که ایران در سطح جهانی کسب می کرد، ماحصل همین ورزش بودند.
اما این پاکدامنی منحصر به فرد، تصویری تمام و کمال از تختی به دست نمی دهد؛ دوره زمانی زیستن او نیز حائز اهمیت است. پیروزی های بین المللی تختی، اوایل دهه ۱۳۳۰ با مبارزات ملی سازی صنعت نفت همزمان شد. بنابراین او تبدیل به نماد ملی گرایی ایرانی ها شد؛ ملی گرایی ای که سرچشمه اش عِرق ملی نبود، بلکه از اشتیاق ایرانی ها برای پذیرش در جامعه جهانی نشئت می گرفت. چطور کسی می تواند تناسب بین تصویر تکثیرشده ای از تختی که پشت حریفان روسی آمریکاییش را به خاک مالیده و به همین خاطر در المپیک ۱۹۵۶ برنده مدال نقره و برنز شده اشت، با سیاست خارجی «موازنه منفی» مصدق که شامل حفظ فاصله از دو بلوک قدرت مطلق جهانی می شود، درک نکند؟
از نظر ایرانی ها، مصدق در مسیر خود شکست خورد، چون ابرقدرت ها برای براندازی سیاست های او هم پیمان شدند؛ با این وجود، ملی گرایی تختی حتی ته رنگی از بیگانه هراسی به خود نگرفت و دوستی او با رقیبان اروپاییش گواهی بر همین مدعاست.
پدیده تختی همچنین از این جهت که رابطه بین قدیم و جدید و مذهبی و سکولار را در ایران دهه 1330 و اوایل دهه 1340 را به تصویر می کشد، اهمیت دارد. تختی نمایشگر ترکیب دو فرهنگ بود که جذابیتی واقعی برای مردم داشت. او حرفه خود را از زورخانه آغاز کرد و هرگز ورزش های باستانی را ترک نکرد (و سه بار قهرمان ملی در کشتی پهلوانی را به دست آورد) با این وجود در گونه بین المللی این ورزش هم به درجات عالی دست یافت.
مرگ تختی کسوف اقبال کشتی را به همراه داشت. این ورزش محبوب ایرانی ها کم کم جای خود را به فوتبال داد. انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ آشکارا بر روی فرهنگ ورزشی ایران تاثیر گذاشت. وقتی دولت، فوتبال را با نگاهی حاکی از تردید و دودلی می دید، کشتی به شدت محبوب شد؛ عموما کشتی را نخستین ورزش ملی می نامند. حکومت ایران، تختی را نخستین مبارز بر ضد استبداد شاهنشاهی می داند.
استادیوم، خیابان و جام های ورزشی به نام او شدند، هر سال در سالروز در گذشتش مراسم یادبودی در آرامگاهش برگزار می شود و رسانه ها این روز را گرامی می دارند. اما به نظر می رسد در میان جوانان ایرانی، افسانه تختی در حال رنگ باختن است و قهرمان های جدیدی پدیدار شده اند.
ترجمه: بهار سرلک
نظر کاربران
سپاس