ماهنامه زنان و زندگی - زهرا نجفی: بهاره رهنما هنرمند فعالی است که این روزها بیشتر او را روی صحنه تئاتر می بینیم، تا سینما یا تلویزیون. البته شاید بهتر است به او لقب یکی از فعال ترین هنرمندان این سال های اخیر را بدهیم. وقتی بازی نمی کند، در حال نوشتن است و وقتی نمی نویسد در حال کارگردانی است، اما مگر می شود او را محدود به این کارها کرد؟
او کارهای هنری نکند، کارهای خیریه انجام می دهد و حتی ممکن است او را به عنوان یک حقوق دان در خانه اولیای دم در حال گرفتن رضایت برای نوجوانی زیر ۱۸ سال ببینید. البته انگار این ها برایش هنوز کافی نیست، چون به تازگی مدیریت کافه ای به نام «گوزن» را هم بر عهده گرفته است. کافه ای که قرار ملاقاتمان را در همان جا گذاشتیم تا ببینیم بهاره رهنما در این کافه کوچک در انتهای خیابان پنجم سعادت آباد چه اتفاق متفاوتی را رقم زده است.
کافه «گوزن»، کافه بزرگی نیست اما دلنشین است و زیر شیشه همه میزهایش عکس هایی از رهنما یا صفحه ای از گفت و گوهایش قرار دارد. به دیوارهای کافه تابلوهای نقاشی آویزان است که در طول گفت و گوی مان اشاره کرد خودش آن ها را انتخاب کرده است و البته عکسی هم از جعفر پناهی به دیوار آویخته بود که گویا پناهی خودش آن را به کافه «گوزن» هدیه داده است.
بیشتر مشتریان علاقه مند بودند با او عکس یادگاری بگیرند برای همین بود که در میانه گفت و گویمان او دائما با گفتن «البته، چرا که نه؟!» از پشت میزش بلند می شد و با مردم عکس می گرفت. با او درباره روابطش با مادر هنرمندش، پروین قائم مقامی، دخترش پریا و شلوغی های زندگی اش صحبت کردیم. به نظر می رسد «عکاسی» تنها هنری است که رهنما هنوز موفق به انجامش نشده و دوست دارد روزی آن را امتحان کند.
این سوال را شاید از شما زیاد پرسیده باشند، اما این موضوع یکی از پررنگ ترین وجه های شخصیت بهاره رهنماست. شما چطور اینقدر فعال هستید و در چند رشته همزمان فعالیت می کنید؟ چگونه وقت و زمانتان را مدیریت می کنید؟
بله. این سوال بارها از من پرسیده شده است (خنده) و همیشه در جواب آن گفته ام که رمز موفقیت من در برنامه ریزی است. من در انجام کارهایم برنامه ریزی دقیقی دارم. مدیریت زمان را در طول این سال ها خوبی یاد گرفتم. از طرف دیگر به نظرم کارهایی که انجام می دهم از هم دور نیستند.
درواقع بسیار طبیعی است که یک چهره هنری در جامعه ای اهل فرهنگ و رو به رشد، تمام این فعالیت ها را انجام دهد. در کارهای خیریه مختلف شرکت کند یا کافه، رستوران، باشگاه و فروشگاهی را از طریق نامش به عنوان یک کار بیزینسی در کنار حرفه اش مدیریت کند. فقط در ایران است که آدم ها اینقدر تعجب می کنند.
در همه جای دنیا هنرمندانی که بیش از 20 سال فعالیت دارند، چنین فعالیت هایی را انجام می دهند و در کارهای خیریه شرکت می کنند، چون می دانند حضورشان روی سایر مردم تاثیر می گذارد. این نکته را هم باید به صورت ضمنی اعلام کنم که آن چیزی که درباره انجام پنهانی کار خیر می گویند، در مورد اشخاص معروف کاملا برعکس است.
یعنی کارهای خیری که انجام می دهند هر چه بیشتر معلوم باشد، تاثیر آن روی طرفدارانشان بیشتر است و آدم های بیشتری را به سمت انجام چنین کارهایی تشویق می کند. به هر حال من هم یک ربع قرن است که در این کار هستم، البته بازیگری در تصور عامه مردم ایران شغلی بسیار ویترینی، دور از دسترس و غیرعادی است در حالی که من فکر می کنم بازیگری موفق است که بتواند فعالیت های اجتماعی خودش را هم داشته باشد.
شهرت تا وقتی که جوان هستید جذابیت دارد ولی بعد از مدتی تمام می شود و باید آن محبوبیت و شهرتی را که کسب کردی در مسیری بیانداری که هم به رشد معنوی خودت کمک کند و هم به رشد مادی ات. بنابراین اصلا فکر نمی کنم که کار عجیبی انجام می دهم، اما رمز و رازی دارد که به همان برنامه ریزی و مدیریت زمان بر می گرد.
از طرف دیگر، خیلی به این موضوع اعتقاد دارم که یک تنبلی ذاتی در ژن ما ایرانی ها وجود دارد که بسیار هم فراگیر است. آن وقت است که چون خودمان کاری انجام نمی دهیم، به اشخاص فعال جامعه بد و بیراه می گوییم. در مورد کافه «گوزن» هم شرکایم خودشان در زمینه کافه داری تجربه دارند و من بیشتر مدیریت هنری اینجا را برعهده دارم.
این سوال را از این بُعد بیشتر مطرح کردم و به نظرم آمد که هنوز درباره اش به اندازه کافی صحبت نکردید که شما نه تنها فعالیت های متفاوتی دارید، بلکه مدارک تحصیلی متفاوتی هم دارید. البته تئاتر، سینما و تلویزیون از هم دور نیستند، حتی نویسندگی. اما حقوق در این میان ساز متفاوتی می زند. چرا حقوق خواندید؟ اصلا چه شد که به فکر خواندن رشته ای افتادید که بسیار از فضای کاری امروز شما دور است؟
بسیار جوان بودم که وارد دانشکده حقوق شدم. آن موقع مطمئن نبودم که می خواهم بازیگری را ادامه بدهم و از آن جایی که به لحاظ درسی به قول معروف «درس خوان» بودم، فکر کردم می توانم کار دیگری را هم یاد بگیرم تا اگر در سینما کار نکردم بتوانم از آن استفاده کنم. نمی خواستم مجبور به بازی در هر شرایطی باشم. آن زمان بحث تئاتر هم هنوز مطرح نبود.
من سال 70 وارد بازیگری شدم و فیلم «افعی» هم به عنوان اولین فیلمی که در آن بازی کردم سال بعدش اکران شد. سال 74 در حالی که تازه ادبیات نمایشی را تمام کرده بودم به دانشکده حقوق رفتم. با اینکه در آن سال ها بسیار پرکار شدم اما دانشکده حقوق را رها نکردم. چون می دانستم که فعالیت های اجتماعی مخصوصا در حوزه زنان و کودکان برایم بسیار مهم است.
در حال حاضر هم در NGOهایی که دعوت می شوم بیشتر کارهایی را برعهده می گیرم که ارتباط مستقیمی با تحصیلات حقوقی ام دارد. مثلا در دو سال گذشته سفیر انجمن حمایت از حقوق کودکان بودم و حتی در پرونده هایی به عنوان «حکم» وارد می شدم.
در پرونده هایی که به نوجوانان زیر 18 سال مجازات اعدام خورده بود و در این مسائل لیسانس حقوق من بسیار تاثیرگذار بود و در بسیاری مواقع راه مرا باز می کرد یا در حال حاضر در یونیسف برای اعلامیه حقوق بشر به همراه چند چهره دیگر دعوت شده ایم که قرار است این حقوق را به ایرانی ها آموزش دهیم. بنابراین حقوق خیلی از من و فضای زندگی ام دور نبوده است اما هیچ وقت دفتر وکالت نداشتم.
همان طور که خودتان گفتید جزو هنرمندان فعال در امر خیریه هستید. کمی بیشتر درباره کارهای خیریه ای که انجام می دهید بگویید.
سال هاست که سفیر انجمن هموفیلی ایران هستم. این اتفاق به واسطه یکی از هوادارانم اتفاق افتاد که متاسفانه در جریان ورود خون های آلوده جانش را از دست داد. این کودک مرا به انجمن هموفیلی وصل کرد و هنوز هم فعالیت من در این انجمن ادامه دارد. در کنارش سفیر انجمن دیابت ایران هم هستم، درواقع یکی از سفیران حلقه دیابت هستم چون این انجمن فقط یک سفیر ندارد. دوستان بسیاری دارم که به ام اس مبتلا هستند و انگار همین اتفاق منجر به این شد که امسال از طرف مدیرعامل انجمن ام اس ایران به عنوان سفیر بیماران ام اس انتخاب شوم.
در حال حاضر به صورت متمرکز روی این سه انجمن کار می کنم اما انگار برای برخی دوستان این فعالیت هایم کافی به نظر نمی رسد چون زمانی که پیشنهاد سفیر شدن یا کمک به گروه های خیریه دیگر را نمی پذیریم با توهین و پیام های خشم آمیز مواجه می شوم.
متاسفام برای این همه قضاوت و برای کسانی که موجه نمی شوند مگر یک نفر در چند جا می تواند فعالیت کند؟! من حتی فکر می کنم سه انجمن هم زیادی است و اگر در دو جا سفیر بودم بهتر بود و بیشتر می توانستم کمک کنم.
رسیدگی به بچه های زیر ۱۸ سال دارلتادیب را هم پیگیری می کنم، اما واقعا سنین بالای ۱۸ سال را نمی پذیریم. چون همه ما انسان هستیم و وقتی خودم را جای آن ها می گذارم می بینم به راحتی نمی شود از کسی خواست که از خون بچه اش بگذرد. اما معتقد هستم سن بلوغ، سن بسیار حساسی است و باید به بچه هایی که در این سن و سال مرتکب جرم یا خطایی می شوند توجه ویژه ای کرد.
فعالیت در هر کدام از این زمینه ها چقدر وقت شما را می گیرد؟
من از 20 سالگی ام می دانستم که به اصطلاح زن خانه و آشپزخانه نیستم، نه این که این موضوع بد باشد، اتفاقا من دست پرورده یک زن خانه و آشپزخانه هستم، مادرم در 10 اخیر بازیگر شده و قبل از آن خانه دار بود. البته از زنان خانه دار بسیار فعال که همیشه در حال کمک به دیگران پیدایش می کردید نه این که فقط در حال کمک مالی باشد، او دائم آدم ها را به هم وصل می کرد، تا یک نفر سر کار برود یا دیگری ازدواج کند.
او به عنوان یک زن خانه دار در جایگاه خودش بسیار فعال و موثر است اما این شیوه اصلا انتخاب من نیست و آدم در خانه ماندن نیستم. بیشتر دوست دارم فعالیت های اجتماعی ام زیاد باشد و به همین دلیل است که در دو سه سال اخیر مدیربرنامه دارم تا وقت هایم را تنظیم کند.
قبلش که جوان تر بودم خودم این کار را انجام می دادم و برنامه ریزی می کردم. البته این طور نیست که به خاطر فعالیت های اجتماعی بسیارم چیزی را از دست نداده باشم، به هر حال طبیعی است که چیزهایی را از دست می دهی، مثلا در سال های اخیر حضورم در سینما بسیار کمرنگ شده و حتی پیشنهادات متوسط برایم انگیزه ای ایجاد نمی کنند.
در حال حاضر مهم ترین دغدغه ام در بازیگری تئاتر، کارگردانی و نویسندگی است. به نظرم از یک جایی به بعد باید بتوانی چیزی به این وادی اضافه کنی. اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، این طوری هم نبوده که من بخواهم همه این کارها را همزمان انجام دهم.
پیش تر در یکی از گفت و گوهایتان اشاره کرده بودید که مادرتان همیشه الگویتان بوده و حتی در مهارت های مختلف خانه داری مثل خیاطی، آشپزی و... دوره هایی دیده اند.
بله، مادرم همیشه در حال یادگیری بود، زمانی که من در کلاس پنجم بودم، مادرم در مدرسه بغلی داشت امتحان نهایی دیپلمش را می داد.
راجع به ورودشان به عرصه بازیگری بگویید. اگر اشتباه نکنم آن طور که به خاطرم مانده از فیلم «دایره زنگی» بود که به پیشنهاد پریسا بخت آور و اصغر فرهادی وارد بازیگری شدند. عکس العمل اولیه شان چه بود؟ به راحتی پذیرفتند؟ چه احساسی داشتند؟
مادرم صدای قشنگی دارد و حتی در سال های قبل از انقلاب امتحان دوبله داده بود ولی به خاطر استقبال نکردن پدرم در نهایت شاغل نشد. اما همیشه این حس در او وجود داشت ولی اصلا نمی دانستم و تصورش را هم نمی کردم که به بازیگری علاقه داشته باشد. آن روز را به خودبی به خاطر دارم. خانم بخت آور با من تماس گرفت و گفت ما برای نقش مادربزرگ به مادرت زنگ زدیم، من کاملا شوکه شدم. یعنی اصلا به آن فکر نکرده بودم اما خودش رفت و بازی کرد.
شاید باور نکنید، اما تا امروز سر هر کاری رفته، کاملا مستقل بوده و من هیچ جا سفارش مادرم را نکردم که در لیست بازیگران فیلمی قرار بگیرد. البته ما کلا مردم قضاوتگری داریم، مثلا درباره دخترم بسیار با این مساله مواجه هستم. او خیلی دوست ندارد زیر سایه من و پدرش معرفی شود. برای همین همیشه به من می فت به مدرسه ام نیا.
نمی خواهم بچه ها تو را ببینند. چند وقت پیش هم که خانم فیروزه نوابی، از دوستانم می خواست گروه کُر فلوتی راه بیاندازد، قرار بود از افراد مختلف برای پیوستن به این گروه امتحان بگیرد. پریا به من گفت اصلا با او صحبت نکن، می خواهم روزی که امتحان می دهم کسی مرا نشناسد.
اما باز هم بعضی ها در صفحه مجازی من یا دخترم پریا می آیند و می نویسند او اگر دختر تو نبود، نمی توانست در چنین موقعیتی قرار بگیرد، در حالی که اصلا این طور نیست. اتفاقا برای کسانی مثل ما بسیار سخت تر است که بخواهیم سفارش یکی از آشنایان خودمان را کنیم. مثلا خانم رخشان بنی اعتماد امکان ندارد به کسی زنگ بزند و بگوید دختر من بیاید برای شما بازی کند. یا مثال یادم هست سر فیلم «ورود آقایان ممنوع»، من دوست داشتم نقش معلم را بازی کنم اما پیمان اعتقاد داشت که من اصلا نباید این نقش را بازی کنم و معلمی هم سن و سال بچه ها باید در آن نقش بازی کند.
در نهایت خودم به رامبد جوان گفتم که من بیایم یک دور این نقش را بخوانم و رامبد بسیار خوشش امد و خواست که آن نقش را بازی کنم. منظورم این است که اتفاقا آدم های شناخته شده نمی توانند به کسی رو بیاندازند که مثلا همسر من، بچه من یا مادر مرا در فلان جا قبول کنید.
تا به حال به مادرتان پیشنهاد نداده اید که در نمایش هایتان بازی کند؟
مادرم دوست دارد تئاتر بازی کند اما چون مریض احوال است، انجام تمرینات تئاتر برایش سخت است. اما تا به حال پیش نیامده که هم در مورد تئاتر صحبت کنیم.
رابطه مادر ودختری تان با پریا چطور شکل می گیرد؟
بسیاری معتقد هستند ارتباط برقرار کردن با بچه های دهه هفتاد سخت است. پریا خودش می گوید، تو بیشتر دوست خوبی هستی تا مادر خوب. ارتباط ما بسیار دوستانه است و ناخودآگاه به این سمت رفته. از طرف دیگر پریا موزیسین است و دو سه نوع ساز می زند، بچه های موسیقی معمولا نسبت به هم سن و سال های خودشان بچه های آرام تری هستند. فقط احساس می کنم گاهی به خاطر این که هر جا می رود به او می گویند تو بچه فلانی هستی، از من و پدرش دوری می کند.
چطور است که اینقدر خوش اخلاق هستید؟
شاید به صبوری سال های گذشته نباشم، البته همیشه با آدم های حرفه ای و مودب با احترام برخورد می کنم و قطعا این احترام به همراه مهربانی هم هست اما در مقابل وقتی که برخورد غیرحرفه ای را می بینم خشن هم می شوم برای همین بود که آقای مدیری در برنامه «دورهمی» از من پرسید چرا بعضی ها از تو می ترسند؟ من باید از شما خبرنگاران ممنون باشم که وقت می گذارید و کار مرا معرفی می کنید اما برایم پیش آمده با همکاران جوان تر گفت و گو کرده ام و گفت و گویم را روی یوتیوب قرار داده اند با تیتر عجیبی که اصلا ربطی به محتوای حرف هایم نداشت.
این که «بهاره رهنما از مشکلات زندگی اش گفت» من بسیار ناراحت شدم. در کارگردانی نمایش هایم هم جدی هستم، البته همه کسانی که با من کار کرده اند از این موضوع راضی هستند. با این حال همیشه سعی می کنم در این شهر که هر روز مهربانی و احترام در آن کمرنگ و کمرنگ تر می شود تا آنجا که امکان دارد برخورد خوبی داشته باشم. من اعتقاد دارم ما باید سعی کنیم خوش اخلاقی و خوش رفتاری را دوباره یادآوری کنیم.
در این سال ها که مشغول به کار هستید، برایتان پیش آمده که به خاطر زن بودن با تبعیض جنسیتی در حرفه تان مواجه شوید؟ مثلا در رابطه با گرفتن دستمزد یا نقشی؟
سوال بسیار خوبی پرسیدید، زمانی که ما برای همکاری به سازمان ملل دعوت شدیم، یکی از اهداف ۱۷گانه سازمان ملل، درواقع همین مساله ایست که مطرح کردید. حذف تبعیض جنسیتی یکی از عواملی است که در صورت حذف شدن آن زندگی مردم در کشورهای مختلف آرام تر می شود و می توانند به صلح و دوستی بیشتری برسند.
نمی دانم چرا حرف هایی که در برنامه مهران مدیری زدم باعث شد تا به یک سری از فمنیست ها بربخورد.من به عنوان یک زن سعی می کنم به مسائل و مشکلاتی که در فضای زنانه وجود دارد بپردازم. متاسفانه در کشور ما این تبعیض جنسیتی بسیار وجود دارد، مخصوصا در بخش اقتصادی هنوز که هنوز است دستمزد بازیگران زن با دستمزد بازیگران مرد بسیار فرق دارد.
جالب اینجاست در بسیاری از اوقات که تهیه کننده ای دستمزد مرا دیر می دهد یا نمی دهد، کافی است از یپمان خواهش کنم تا یک تماس با آن ها بگیرد. آن وقت است که در همان روز دستمزد مرا می پردازند و این موضوع بسیار غم انگیز است که مردان از یکدیگر حساب می برند ولی فکر می کنند حقوق یک زن به راحتی قابل پایمال شدن است. اصلا زن به عنوان فردی که فعالیت اجتماعی دارد حتی در جامعه روشنفکری ما هنوز پذیرفته شده نیست چه برسد در سطوح پایین تر.
در زندگی اجتماعی تان هم با این تبعیض مواجه بوده اید؟
از آنجایی که من زن شناخته شده ای هستم، به نسبت احترام بیشتری را از جامعه دریافت می کنم، اما در مورد دوستانم بارها شاهد این تبعیض ها بوده ام. مثلا در مورد جنبه های جنسیتی که در بعضی از نظرات صفحه های اجتماعی ام وجود دارد که به ظاهر آدم ها اشاره می کند این تبعیض وجود دارد؛ چرا چاق هستی؟ چرا لاغری؟ شما دقت کنید در مورد بازیگران مرد اینطور نیست. هیچ کس نمی رود برای یک بازیگر مرد بنویسد چرا کچل هستی؟ اگر کچل هستی، غلط کردی که بازیگر شدی ولی به راحتی درباره جنبه های ظاهری یک زن صحبت می کنند. حتی کسانی که مذهبی به نظر می رسند.
شما در برنامه «دورهمی» گفتید تنها چیزی که تا به حال نتوانسته اید چلویش را در زندگی تان بگیرید، همین مساله چاقی بود. این موضوع معضلی است که بسیاری از خانم های جامعه ما به آن گرفتار هستند و آن را به شکل نقطه ضعفی می بینند و دائم در حال انجام فعالیت هایی برای رفع آن هستند اما شما به نظر می آید با آن کنار آمده اید. چطور این کار را انجام دادید؟
اتفاقا در یکی از نمایشنامه هایم دیالوگی نوشته بودم که می گفت: مردان ایرانی دو روز که از ازدواجشان می گذرد شکمشان بیرون می افتد و دکمه های پیراهنشان بسته نمی شود، اما زن باید تا 90 سالگی شکل جنیفر لوپز باشد.
من اصلا با چاقی مشکلی ندارم، اگر گفتم از پس آن برنیامدم به خاطر سلامتی ام بود که ترجیح می دهم به این دلیل کمی وزن کم کنم. وگرنه اصلا به لحاظ زیبایی شناسی با آن مشکلی ندارم. من تنها کسی هتسم که با وجود این تیپ کاریزمای خودم را برای بازی در نقش های اصلی و نقش هایی که نیاز به جذابیت بصری دارد، حفظ کرده ام و لباس های رنگی می پوشم.
بسیاری از خانم ها برایم ایمیل می زنند که اضافه وزن دارند اما از وقتی مرا در فیلم ها دیدند احساس خوبی نسبت به خودشان پیدا کردند و آن ها هم می توانند لباس رنگی بپوشند. چاقی مساله ای است که متاسفانه فقط در کشورهای عقب مانده این قدر درباره آن به این شکل حرف می زنند، در کشورهای اروپایی و آمریکایی دیگر کسی درباره این موضوع فکر نمی کند.
شما چه پیشنهادی برای خانم های دارای اضافه وزن دارید، بگذارید از واژه «چاق» استفاده نکنیم.
یکی از دلایل موفقیت من در رو به رو شدن با اضافه وزن این است که همیشه خواستم روی زنانی از جامعه ام تاثیر بگذارم که به هر دلیلی نمی توانند این معضل را حل کنند و باید بدانند که قرار نیست زندگی عاطفی، اجتماعی یا شادی هایشان تحت تاثیر این مساله قرار بگیرد. بدیهی است که من به عنوان یکی از سفیران انجمن دیابت می دانم این موضوع روی سلامتی تاثیر می گذارد، اما مشکل اینجاست که خیلی سخت وزن کم می کنم. همه ما در زندگی مان با کم و کاستی هایی مواجه هستیم که بهتر است تا می توانیم آن ها را به حسن تبدیل کنیم و نگاهمان را به این مشکلات تغییر دهیم و اجازه ندهیم به نقطه ضعفمان تبدیل شود.
فیلم هایی که شما بازی کردید از «نان عشق موتور هزار» تا «ورود آقایان ممنوع» فیلم های تجاری محسوب می شوند اما از طرف دیگر در تئاتر هم فعالیت دارید و تئاتر جزو مقوله روشنفکری به حساب می آید، یعنی به نظرم نوع حضور شما در سینما با حضورتان در تئاتر تفاوت دارد. خودتان این مساله را چطور می بینید؟
از زمانی که تئاتر برایم پررنگ شد، سینما روز به روز برایم کمرنگ تر شد. در سینما تو انتخاب کننده نیستی، یکدفعه فیلمت می فروشد یا جوانی یا به خاطر چهره ات یا توانایی بازی ات و بعد در یک ژانر می افتی که همه به خاطر همان به سراغت می آیند. حتی اگر سلیقه تو این نباشد. تنها کاری که از دستم در سینما برآمده است، این بوده که هرگز در فیلم هایی بازی نکنم که در آن به قشری از مردم توهین می شود و خیلی سخت روی موضعم ایستادم. اگرچه در کنار فیلم های پرفروشی که داشتم مثلا فیلم «دایره زنگی» را هم داشتم که کلی جایزه برد یا فیلم گاوخونی بهروز افخمی. اما گاهی اوقات پیش آمده که در کارهای پرفروش هم بازی کردم.
سینما عشق من نیست اما کاریست که بلد هستم و می توانم هر از گاهی با آن امرار معاش کنم. من آن بخشی که سلیقه شخصی ام هست را در تئاتر و ادبیات پیداکردم. در سینما فقط فرصت دارم که روی فعالیت های هنری سرمایه گذاری کنم. برای اورسن ولزن هم این اتفاق افتاد، او در یکسری فیلم های سطح پایین بازی کرد و پول گرفت و با آن دستمزدها فیلم خودش را ساخت.
من اینطور برنامه ریزی کردم که شاید در سینما آن اتفاقی که سلیقه ام است به هر دلیلی میسر نشود اما من آن را در تئاتر و ادبیات جبران می کنم. مثلا تاکنون 9 کتاب نوشتم؛ سه نمایشنامه پاسال درآمد، کتاب شعرم آمده است و همچنین دو مجموعه داستان و یک رمان. هر کسی که آن ها را می خواند به من می گوید اصلا به بازی ات نمی خورد. نه این که آن خوب باشد و این بد یا بالعکس. بلکه کاملا دو فضای متفاوت از هم هستند حتی گاهی در فضای تلخ نوشتم.
چه کاری هست که دوست داشتید آن را انجام بدهید ولی تا به حال به خاطر مشغله هایی که داشتید نتوانستید و فرصتش برایتان پیش نیامده؟
عکاسی. جوان تر که بودم همیشه با خودم می گفتم حتما وقتی ۴۰ سالم شد عکاسی می کنم. حتما در آن زمان می توانم به دو یا سه زبان صحبت کنم، ولی از این و عقب افتادم و زبان انگلیسی را در حد رفع نیازم می توانم صحبت کنم.
وقتی انرژی تان تمام می شود چه کاری انجام می دهید؟
در این موقع ها کلا زندگی ام تعطیل می شود. چون به خاطر زندگی پرهیاهویی که دارم گاهی نیاز به سکوت بیشتری دارم. سکوت، مدیتیشن، موسیقی و پناه بردن به طبیعت جزو کارهایی است که بسیار کمکم می کنند.
نظر کاربران
من یکی عاشقت هستم چون از شیوه تفکراتت، نوع و شکل زندگیت و فعالیتهای اجتماعیت لذت میبرم. البته ناگفته نماند که عاشقت هستم چون خیلی خیلی باهوشی و مثل خودم، صریح الهجه و صادقی.
از صمیم قلبم برای خودت وخونواده نازنینت آرزوی بهروزی و سلامت میکنم.
خودشیفتهای رهنما