روزنامه شهروند - دریا فرج پور: جی کی رولینگ در میان نویسندگان پدیده منحصربهفردی است. بیشمار نویسنده بهتر از او داریم، اما هیچ نویسندهای نتوانسته روند موفقیت و بدل شدن به یک چهره نامدار و ثروتمند را به سرعت او طی کند. در سال ٢٠٠٤ فقط چندسال پس از چاپ نخستین کتابهای این نویسنده، نشریه اقتصادی فوربس جی کی رولینگ را نخستین انسانی نامید که از راه نویسندگی توانسته یکمیلیارد دلار عایدی داشته باشد. بعد از آن رولینگ بارها و بارها به خاطر کتابهای جدید، کارهای خیریه و فیلمهای فراوانی که از آثارش ساخته شده در صدر اخبار قرار گرفت تا امسال که با عبور از مرز فروش ٥٠٠میلیون نسخه از آثار یک نویسنده بدل شد به پرفروشترین زن نویسنده تاریخ که این نکته بهانه اصلی تدوین و ترجمه این مطالب است.
جی کی رولینگ که با نام اصلی جوآن رولینگ در جولای سال ١٩٦٥ به دنیا آمده، گام اصلی بدل شدن به یک نویسنده سرشناس را در ٢٥ سالگی برداشت؛ زمانی که او بهعنوان منشی و مترجم در سازمان عفو بینالملل کار میکرد و در جریان یک سفر کاری، در زمان تأخیر قطار منچستر به لندن ایده اولیه هری پاتر به ذهنش رسید. از آن روز تا پایان نخستین رمان هری پاتر هفتسال طول کشید و جوآن جوان در این هفتسال اتفاقات مختلفی چون مرگ مادر، طلاق و فقر شدید را از سر گذراند. از سال ١٩٩٧ به اینسو، رولینگ در ١٠سال ٦ دنباله بر کتاب هری پاتر و سنگ فیلسوف نوشت و پس از آن نیز چهار کتاب برای بزرگسالان به رشته تحریر درآورد. آخرین کار چاپ شده رولینگ کارنامه شیطان نام دارد که آن را چند ماه پیش روانه بازار کرده است.
داستان زندگی جی کی رولینگ داستان معروف فرش تا عرش است که او را از یک اعانهبگیر بیکار به سودآورترین نویسنده سده حاضر رسانده است. او که پرفروشترین نویسنده زنده انگلیسی است، از پدری مهندس و مادری تکنیسین به دنیا آمد؛ پدر و مادری که وضع مالی بدی نداشتند، اما اشتباهات جوآن، او را در زندگی بزرگسالیاش به فقر مطلق کشاند.
او که در ٦ سالگی نخستین داستانش را نوشته و پس از آن هم همواره داستانهای جدید خودش را برای خواهرانش میخواند، در ١٤ سالگی تحتتأثیر یک فعال سیاسی کمونیست به نام جسیکا میتفورد قرار گرفت و تمام افکار و اندیشههایش که حاصل تحصیل در کلیسا بود، دستخوش تغییر شد. رولینگ که در گفتوگویی زندگیش در نوجوانی را به دلیل بیماری مادر و رابطه بدش با پدر ناشاد خوانده؛ به گفته استیو ادی، معلم خصوصی او دختری نهچندان متمایز، اما باهوش بود.
بعد از پذیرفته نشدن در امتحان ورودی آکسفورد به تحصیل در رشته ادبیات پرداخت و بهطور اخص به گفته مارتین سورل، استاد ادبیات، روی دیکنز و تالکین تمرکز کرد. در سال ٨٦ بعد از فارغالتحصیلی، جوآن به کار در سازمان عفو بینالملل پرداخت. در همین روزها بود که ایده تحصیل پسرکی نوجوان در یک مدرسه جادوگری به ذهنش خطور کرد.
مرگ مادر اتفاق ناگواری برای جوآن رولینگ جوان بود. او که در آن زمان درحال نوشتن هری پاتر بود، چیزی درباره این موضوع به مادرش نگفته بود. این موضوع عذاب وجدانی عظیم در او به وجود آورد و نوشتن هری پاتر را متوقف کرد. شاید برای رهایی از این عذاب بود که جوآن به پرتغال رفت و کارش را بهعنوان معلم زبان انگلیسی آغاز کرد.
ازدواج با یک روزنامهنگار که مثل جوآن او نیز به جین آستن علاقه داشت و سپس به دنیا آمدن فرزند و بعد هم طلاق اتفاقات قابل ذکر زندگی رولینگ در دوسال اقامتش در پرتغال است که باعث شد او بیکار، بیپول و افسرده به انگلیس بازگردد. وضع مالی او چنان بود که بعدها در توصیف آن روزها در گفتوگویی خود را «فقیرترین آدم انگلیس» در آن روزگار نامید. او هفتسال بعد از فارغالتحصیلی خود را شکستخورده و بازنده میدید و این باعث شد او چندینبار دست به خودکشی بزند.
رولینگ بیکار که در خودکشی هم موفق نشده بود، در آن زمان تنها یک راه پیش رویش میدید و این راه هم چیزی نبود جز به پایان رساندن داستان هری پاتر که پیش از مرگ مادر آغاز کرده بود، اما مشکلات فراوان بود. او که از مستمری دولتی برای گذران زندگی استفاده میکرد، به دلیل سرمای نفسگیر اتاقش ناچار بود داستانش را در کافههای مختلف بنویسد، درحالیکه دخترش در کنارش به خواب رفته بود. بههرحال درسال ١٩٩٥ رولینگ نخستین نسخه دستنویس هری پاتر و سنگ فیلسوف را تمام کرد و آن را به انتشاراتیهای مختلف فرستاد.
١٢ ناشر کتاب را پس فرستادند تا اینکه یکسال بعد انتشارات بلومزبری با دادن پیشپرداخت یکهزار و پانصد پوند چاپ کتاب را منوط به اصلاح مواردی کرد. بعدها بری کانینگهام، مدیر انتشارات بلومزبری دلیل چاپ هری پاتر را خواست دختر هشتسالهاش عنوان کرد که پس از خواندن چند صفحه اول این داستان ادامه آن را با اشتیاقی وصفناپذیر از پدرش خواسته بود. بری کانینگهام همچنین به رولینگ نصیحت کرده بود که دنبال یک کار روزانه هم باشد؛ چرا که به گفته او با وجود موافقتش با انتشار هری پاتر، گذران زندگی از طریق نویسندگی کودکان ممکن نبود.
ژوئن ٩٧ آغاز ماجراجوییهای رولینگ بود. او که با پیشنهاد بری کانینگهام نامش را به جی کی رولینگ تغییر داده بود (تا مشخص نشود او زن است و خوانندگان جوان را از دست ندهد!) به سرعت راه موفقیت را طی کرد. هری پاتر و سنگ فیلسوف که چاپ نخستش با تیراژ یکهزار نسخه بود (الان نسخههای این چاپ در حراجیها با قیمتی بالغ بر ٢٠هزار پوند چکش میخورد)، چند ماه بعد از چاپ جوایز معتبری به دست آورد و این باعث چاپهای بعدی و نیز رقابتی حراجگونه بین ناشران آمریکایی برای گرفتن رایت چاپ کتاب در آمریکا شد. رولینگ گفته وقتی خبر اعطای رایت صدوپنجهزار دلاری کتاب به ناشر آمریکایی را شنیده «تقریبا به حال مرگ افتاده» است. بعد از آن اما اینگونه اخبار برای رولینگ بدل به اخباری عادی شد و او روزبهروز بیشتر درحال کسب موفقیت بود.
در تمام سالهای قرن بیستویکم کتابهای او پشت سر هم به چاپ رسیدهاند، فیلمها یکی پس از دیگری با محوریت هری پاتر ساخته شدهاند و جوایز گوناگونی به او اهدا شده است. او که به گفته خودش روزهایی را به یاد دارد که «حتی یک دلار نیز در جیب نداشت» اکنون نویسندهای میلیاردر به شمار میآید، اما خودش میگوید این همه موفقیت مالی در زندگی او تغییری به وجود نیاورده: «نه، تغییر نکردهام. من از اولش هم دنبال پول برای تجملات نبودهام. فرقی که زندگیم الان با آن روزهای سیاه دارد، در آرامش و امنیتی است که الان دارم. الان برای هزینههای روزمره دست و دلم نمیلرزد و این حس زیبایی است. این حس را البته فقط کسی درک میکند که روزی آخرین پنی جیبش را خرج خرید نان برای دخترش کرده و همان زمان به این فکر کرده که فردا باید چه خاکی به سرش بریزد.»
حالا نام و آوازه رولینگ به جایی رسیده که بودن نامش در هر نوع کتابی تضمینی برای میلیونر شدن ناشرش است. این نویسنده که در سال ٢٠١٣ رمان جنایی آواز فاخته را با نام مستعار رابرت گالبریت روانه بازار نشر کرد، به جادوی نامش بیشتر واقف شد. این رمان که بهعنوان اثر نخست نویسندهاش منتشر شده بود، با وجود نقدهای خوبی که دربارهاش نوشته شده بود، در هفته اول فقط ٥٠٠ نسخه فروخت. اما بعد از کنجکاوی خبرنگار ساندی تایمز که با فرستادن کتاب نزد یک تحلیلگر زبان و ادبیات و سپس تحقیقات فراوان که مشخص کرد رولینگ و گالبریت هر دو یک مدیر برنامه، ناشر و دفتر دارند، در توییتاش نوشت که آواز فاخته را قطعا جی کی رولینگ نوشته است، فروش کتاب بیشتر شد و پس از مصاحبه رولینگ و پذیرش نویسندگی آواز فاخته فروش این رمان رشدی ٤٠ هزاردرصدی را تجربه کرد.
جی کی رولینگ پس از این کتاب، سیلکورم و کارنامه شیطان را با قهرمان همان رمان جنایی به بازار کتاب عرضه کرد. او که از سال ٢٠٠٧ به اینسو بارها وعده انتشار دایرهالمعارف هری پاتر را به مخاطبانش داده بود، هفته گذشته وقتی در یک کنفرانس خبری درباره این پروژه مورد پرسش قرار گرفت، عنوان کرد کار روی چنین کتابی حداقل ١٠سال طول میکشد و او هنوز کار را آغاز نکرده است.
جی کی رولینگ از زندگی و نویسندگی میگوید
آیا از همان سالهای جوانی دلت میخواست نویسنده شوی یا راه دیگری را پیش پایت میدیدی؟
بله؛ از زمانی که یادم میآید، دلم میخواست وقتی بزرگ شدم نویسنده شوم.
نخستین نوشتهات را در چه سن و سالی نوشتی؟
نخستین داستانی را که توانستم تمام کنم در ٦ سالگی نوشتم. نام داستان «خرگوشی به نام خرگوش» بود. از آن پس همیشه نوشتهام؛ تا همین امروز.
چرا نویسنده بودن را دوست داشتی و این کار را انتخاب کردی؟
اگر کسی از من راهنمایی بخواهد که چگونه میشود خوشبخت شد، بیشک به نظر من نخستین گام در این راه میتواند یافتن کاری باشد که آن فرد بیش از هر کار دیگری در دنیا دوست دارد و گام دوم یافتن فردی که بابت این کار به او دستمزد بدهد. من خودم را آدم بسیار خوششانسی میدانم که میتوانم از راه نوشتن زندگیم را بگذرانم.
آیا دلت نمیخواهد برای بزرگسالان نیز بنویسی؟
دو رمان اول من که هیچگاه نخواستم چاپشان کنم، رمانهای بزرگسالانه بودند. فکر میکنم در ادامه حداقل یکی دیگر از این نوع کارها بنویسم، اما واقعا از ته دل میگویم زمان نوشتن هیچوقت به مخاطب هدف فکر نمیکنم. اول میگذارم ایدهها بیایند و شکل بگیرند و سپس براساس این ایدههاست که تصمیم میگیرم کار باید چگونه نوشته شود.
نوشتن یک کتاب برایت چقدر طول میکشد؟
آخرین کتاب من حدود یکسال طول کشید که البته در مقایسه با کارهای قبلی کار سریعتری بود. در کل باید بگویم اگر برای خودم ضربالاجل زمانی تعیین کنم، قطعا سریعتر هم خواهم نوشت.
ایده اولیه هری پاتر از کجا به ذهنت رسید؟
واقعا نمیدانم ایدهها از کجا میآیند و البته امیدوارم هیچوقت این نکته را متوجه نشوم. فهمیدن چنین چیزی هیجان نوشتن را از بین میبرد و من عاشق هیجان این کار هستم.
اسامی کاراکترها را چگونه انتخاب میکنی؟
من خیلی از اسامی کتابهای هری پاتر را از خودم ساختهام، اما دفترچهای هم دارم که اسامی عجیب و غریب را در آن مینویسم. این اسامی عجیب را از هر جایی، از اسامی قدیسین قرون وسطا، نقشههای جغرافیا، راهنماهای قطار، گیاهان، یادبودهای جنگ و مردمی که میشناسم جمعآوری کردهام.
آیا شخصیتهای داستانهایت را براساس کسانی که میشناسی طراحی میکنی؟
شاید بعضی را، اما باید برای پاسخ دادن به این سوال خیلی دقت کنم. بعضی اوقات برخی آدمهای واقعی در خلق یک کاراکتر الهامبخش اصلی هستند، اما وقتی وارد ذهنت شدند و قرار شد آنها را بنویسی، میبینی که دارند تغییر میکنند و شکلشان عوض میشود؛ مثلا پروفسور اسنیپ و گیلدروی لاکهارت هر دو در ابتدا قرار بود ورسیون اغراقشدهای از کسی باشند که میشناختم، اما وقتی بر صفحه کاغذ آمدند، دیدم که خیلی تفاوت کردهاند. فقط در این میان هرمیون است که هنوز مثل دوران ١١ سالگی من مانده؛ با اینکه نسبت به من باهوشتر و زرنگتر است.
آیا هیچوقت داستانی را براساس زندگی خودت یا یکی از آشنایانت نوشتهای؟
در هری پاتر هیچ چیزی را آگاهانه از زندگی خودم وارد دنیای کتاب نکردهام؛ اما البته این به این معنا نیست که احساساتم نقشی در شکلگیری آنها نداشتهاند. وقتی داشتم بخش ١٢ نخستین کتاب را بازخوانی میکردم، دیدم که بسیاری از احساسات خودم را درباره مرگ مادرم به هری دادهام؛ با اینکه زمانی که داشتم این بخش را مینوشتم اصلا از این قضیه آگاه نبودم.
ایده کلاسهای جادوگری و درسهای جادو ریشه در چه چیزی داشت؟
من درباره موضوعات کلاسی خیلی قبلتر تصمیم گرفته بودم. بعضیهاشان ساختگی بودند و برخی هم ریشه در موضوعات واقعی کلاسی داشتند که با تلفیقشان با معلومات علمی خودم آنها را ساختم.
به نظرت کتابهای هری پاتر چه داشت که توانست دنیا را تسخیر کند؟
پاسخ این را نمیدانم، اما آرزویم این است که منتقدی در جایی بنویسد که دلیل موفقیت این کارها طنز عمیق، شخصیتهای قدرتمند و طرح فکرشدهاش بوده. این چیزها را هر کتابی داشته باشد خواندنش بدل به تجربهای لذتبخش خواهد شد. وای ترسناک بودنش را فراموش کردم. البته من هیچوقت نقشهای برای ترساندن خوانندگان نداشتم، اما گفته شده که این اتفاق رخ داده است.
با دست مینویسی یا با کامپیوتر؟
هنوز هم نوشتن با قلم و کاغذ را دوست دارم. معمولا نخستین نسخه را با دست مینویسم و سپس نخستین ادیت را همزمان با تایپ داستان در کامپیوترم انجام میدهم. این را نیز باید بگویم که به دلایلی نوشتن با خودکار مشکی را به نوشتن با خودکار آبی ترجیح میدهم؛ آن هم روی کاغذ خطدار. وقتی هم هیچکدام از اینها را در دسترس نداشته باشم، روی هر چیزی که بتوانم مینویسم؛ مثلا اسامی خانههاگوارتز را روی کیسه تهوع هواپیما نوشته بودم.
کتابهایی که از خواندنش لذت میبری، کدامند؟
نویسنده محبوبم جین آستن است و بارها و بارها تمام کتابهای او را خواندهام. نویسنده زنده محبوبم نیز رادی دویل است که فکر میکنم نابغه است. فکر میکنم هر دوی این نویسندگان دارند یک کار را انجام میدهند؛ خلق کاراکترهای تماما گرفتار، اغلب بیهیچ توصیف ظاهری از آنها، به آزمون گذاشتن رفتارهای انسانی با یک روش غیراحساساتی و البته درگیرکننده و... بامزه است دو نویسنده با این همه فاصله زمانی اینقدر به هم نزدیک باشند.
در بچگی چه کتابهایی میخواندی؟ آیا هیچکدام از آن کتابها روی نوشتن تو تأثیر داشتهاند؟
گفتن از تاثیراتی که از کسی یا چیزی گرفتهای همیشه سخت است. هر چیزی که دیدهای، تجربه کردهای، خواندهای یا شنیدهای در ذهنت جا گرفته و سپس ایدههای خودت از تمام اینها ریشه گرفته است. بههرحال از میان بیشمار کتاب که در کودکی خواندهام سهتایشان را هنوز بهخاطر دارم. یکی اسب سفید کوچک نوشته الیزابت گاج است که میتوانم آن را کتاب محبوبم در سالهای کودکی بنامم. دومین کتاب را که نامش را یادم رفته پل گالیکو نوشته و شگفتانگیز است.
گریمبل نوشته کلمنت فرود سومین کتاب محبوبم در آن سالهاست. میتوانم این کتاب را بامزهترین و مفرحترین کتابی که تاکنون خواندهام بنامم؛ خود گریمبل هم که یک پسربچه بود کاراکتر حیرتانگیزی است. خیلی دوست دارم فیلمی از آن ساخته شود. تا جایی که میدانم این دو کتاب آخر دیگر چاپ نمیشوند و همینجا از ناشرانی که اینها را خواندهاند خواهش میکنم گردوخاک روی کتابها را گرفته و یک چاپ دیگر از آنها بزنند.
درباره برند جهانی هری پاتر
تمام رکوردهای دنیا...
هری پاتر و سنگ فیلسوف درباره آغازین روزهای حضور هری پاتر در مدرسه جادوگری در سال ١٩٩٧ به چاپ رسید. بعد از موفقیت شگفتانگیز این کتاب، رولینگ هری پاتر و اتاق اسرارآمیز را در جولای ١٩٩٨ به چاپ رساند. هر دوی این کتابها توانستند جایزه اسمارتیز را بهعنوان یکی از معتبرترین جوایز ادبی برای آثار کودکان دریافت کنند. در دسامبر ١٩٩٩ هری پاتر و زندانی آزکابان پس از انتشار توانست برنده جایزه بهترین کتاب کودکان سال شود.
این کتاب همچنین جایزه اسمارتیز را برای این نویسنده به ارمغان آورد و او را بدل به نخستین نویسندهای کرد که با سه کتاب سهبار این جایزه را به دست آورده است. او کتابهای بعدیش را بهدلیل آنچه دادن شانس به نویسندگان دیگر نامید از رقابت دریافت این جایزه کنار کشید.
هری پاتر و گوی آتشین در جولای ٢٠٠٠ به بازار کتاب عرضه شد و با فروش چهارصدهزار نسخه در نخستین روز انتشارش تمام رکوردهای فروش را جابهجا کرد. این رقم تقریبا معادل فروش یکساله زندانی آزکابان بود که البته آن نیز خود فروش سرسامآوری محسوب میشد. گوی آتشین در آمریکا نیز در دو روز سهمیلیون نسخه فروخت و رکوردشکن شد. رولینگ عنوان نویسنده سال را در سال ٢٠٠٠ به دست آورد. بین این کتاب و هری پاتر و دستور ققنوس سهسال فاصله افتاد و رولینگ دشواریهای پیشآمده در زمان نوشتن را دلیل این تعویق ذکر کرد.
هری پاتر و شاهزاده دورگه نیز سال بعدش بهعنوان ششمین کتاب هری پاتر عرضه شد و باز تمام رکوردها را به شکل حیرتانگیزی جابهجا کرد. در روز نخست انتشار این کتاب ٩میلیون نسخه از آن به فروش رسید. این کتاب نیز در پایان سال عنوان کتاب سال را به دست آورد. سال ٢٠٠٧، سال پایان هری پاتر بود و جی کی رولینگ با انتشار هفتمین کتابش به نام هری پاتر و سوراخهای مرگبار نقطه پایانی بر این کاراکتر گذاشت و با فروش ١١میلیون نسخه رکورد جدید و غیرقابل دسترسی را نیز به ثبت رساند.
هری پاتر درحال حاضر برندی جهانی به شمار میآید با ارزشی بالغ بر ١٥میلیارد دلار. این کتابها که روی هم رفته بیش از چهارهزار صفحه میشوند به ٦٥ زبان مختلف ترجمه شدهاند. این کتابها همچنین به دلیل کتابخوان کردن جوانانی که تا زمان انتشار این کتابها جز تلویزیون و کامپیوتر سرگرمی دیگری نداشتند و کتابخوانی را اولبار با هری پاتر تجربه کردند، در انگلستان ارزشی فراتر از آثار پرفروش معمولی دارند.
برند هری پاتر البته بخشی از هویت و نیز محبوبیتش را مرهون اقتباسهای سینمایی است که از کتابها به عمل آمده است. نخستین اقتباس از هری پاتر در سال ٢٠٠١ و نسخه بعدی در سال ٢٠٠٢ روی پرده سینماها آمد. کمپانی برادران وارنر که در ازای رقمی نجومی رایت سینمایی هری پاتر را به دست آورده بود، کارگردانی دو فیلم نخست را به کریس کلمبوس داد. این درحالی است که خود رولینگ دوست داشت تری گیلیام کارگردانی این فیلم را برعهده گیرد.
حتی زمانی نیز نام اسپیلبرگ برای کارگردانی به میان آمد، اما او خیلی سریع از پروژه کنار کشید. هری پاتر و زندانی آزکابان در سال ٢٠٠٤ به کارگردانی آلفونسو کوارون روی پرده آمد و چهارمین هری پاتر را نیز مایک نیویل کارگردانی کرد. در سال ٢٠٠٧ هری پاتر و دستور ققنوس به کارگردانی دیوید ییتس اکران شد. این کارگردان هری پاتر و شاهزاده دورگه را نیز جلوی دوربین برد. برادران وارنر آخرین هری پاتر را در دو قسمت روانه سینماها کرد که هر دو را دیوید ییتس ساخته بود و در سال ٢٠١٠ و ٢٠١١ اکران شدند.
درباره این اقتباسها گفتنی است که برادران وارنر تمام تلاشش را برای جلب رضایت رولینگ در تمام مراحل ساخت فیلمها به عمل آورد. بهعنوان مثال رولینگ در قرارداد اولیه قید کرده بود فیلمها باید در بریتانیا با بازیگران بریتانیایی ساخته شوند که وارنر براس تمام و کمال به این خواسته عمل کرد یا درخواست رولینگ مبنی بر اینکه کوکاکولا برای اینکه نامش بهعنوان اسپانسر بیاید، علاوه بر قرارداد با وارنر باید ١٨میلیون دلار نیز به یک شرکت خیریه پرداخت کند که این نیز به انجام رسید.
نظر کاربران
فقط میتونم بگم این نبوغ وخلاقیت حیرت انگیزه.
خوب بود، مرسی
گوی آتشین ؟؟؟ دستور ققنوس؟؟؟؟ سوراخ مرگبار ؟؟؟؟؟؟:))))))))
جام آتش...محفل ققنوس...یادگاران مرگ
خیلی قشنگ بود . خدا خیلی دوستش داشت که این همه موفقیت برایش رقم زد و البته خیلی هم سختی کشید