بیتا فرهی: هامون، تقدیر من بود
پرسیدن سن و سال خانم ها کمی جسارت می خواهد، آن هم از خانمی که چهره اش با دهه ۷۰ تفاوت زیادی ندارد و روح جوانی همراه اوست، پس نمی پرسیم، اما از او می پرسیم که چگونه یک شبه در فیلم یگانه سینمای ایران، سوپر استار شد و با ستاره ای از جنس خسرو شکیبای یک زوج هنری را در سینمای ایران ساختند.
«بیتا فرهی» اگرچه دیگر با «هامون» و «کیمیا» در سینمای امروز سوپر استار نیست اما هنوز در اخلاق و رفتار و متانت و اندیشه اش سوپر استاری آرتیست مانده و این همان چیزی است که او را در سینمای بی فروغ امروز همچنان بی تا نگه داشته است.
- بله ... می توانم بگویم خوش شانس بودم چون اولین کار سینمایی ام را با آقای مهرجویی شروع کردم و همچنین در مقابل خسرو شکیبایی نازنین که البته در آن زمان شهرت زیادی نداشت بازی کردم. مرحوم شکیبایی بازیگر تئاتر بود و آقای مهرجویی ایشان را برای نقش هامون انتخاب کردند که در آن فیلم استعداد درجه یک او را در بازگیری شناختم. من بسیار خوش شانس بودم که به طور اتفاقی وارد سینما شدم و با بزرگان کار کردم
اگر آن شب در منزل دایی شما، معرفی بیتا فرهی توسط ناصر چشم آذر به داریوش مهرجویی اتفاق نمی افتاد، شاید امروز فقط یک تماشاگر سینما و یا درنهایت یکی از هامون بازها بودید
- می شود گفت تمام این جریان تقدیر بود و من به تقدیر اعتقاد دارم. در مورد اینکه اگر من در آن فیلم بازی نمی کردم آیا امروز از هامون بازها بودم یا نه، باید بگویم این مساله بسته گی داشت که آیا هامون همین هامون می شد یا اینکه چیز دیگری از آب در می آمد.
پس از حدود ۳۰سال، می دانید هنوز جمعیت زیادی هامون باز داریم؟
- بله می دانم و با بسیاری نیز برخورد داشتم. بیشتر آنها نسل جوانی هستند که فیلم هامون را بسیار دوست دارند و برخی بارها و بارها این فیلم را دیده اند تمام دیالوگ های من و خسرو شکیبایی را حفظ شده اند.
خودتان سالی چندبار هامون را می بینید؟
- به طور میانگین سالی ۳ تا ۴ بار.
این فیلم را که می بینید حسرت هم می خورید؟
- به هر حال آن زمان من در دوران جوانی بودم و در فیلمی بازی کردم که بسیار خاص بود و تاریخ مصرف نداشت.
شما هم شیفته یا مرید علی عابدینی (علی جونی ) شدید؟
- آقای اکبر مشکات را جدا از شخصیتی که در فیلم داشتند، بسیار دوست دارم. انسان عارف، درویش مسلک و با سوادی بودند. ایشان از دوستان نزدیک آقای مهرجویی است. امروز از این دست انسان ها کم پیدا می شود. در آن زمان با توجه به سنی که داشتم،برایم آدم جالبی بود که متاسفانه بعد ها ارتباط زیادی با ایشان نداشتم. در فیلم هم شخصیت بسیار گیرای است. شخصیت علی عابدینی یا علی جونی را بسیار بسیار دوست داشتم.
جالب است که یک نابازیگر به اندازه خسرو شکیبایی در این فیلم طرفدار پیدا کرد و هنوز هم مرداینی دنبال او هستند.
- داریوش مهرجویی به یک طریقی همه ما را از بازگیر تا نابازیگر، جلوی دروبین برد و ما زندگی کردیم و او هامون را ساخت.
وقتی هامون را کار می کردید، متوجه بودید که این فیلم قرار است سرنوشت شما تغییر دهد؟
- نه ... فکر نمی کردم. البته چون در کنار کارگردان بزرگ و مهم سینما بودیم بی شک کار پخته و سنجیده ای از آب در می آمد. در آن دوران جوان تر از این حرف ها بودم که بخواهم پیش بینی کنم. هنوز بعد از گذشت سال ها هامون بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران لقب گرفته است. در آن زمان با شناختی که از مهارت فیلم سازی مهرجویی داشتم اما فکر نمی کردم این فیلم تا این اندازه خوب شود. با گذشت زمان ثابت شد که یک فیلم بسیار درخشان است.
- آمده بودم که بمانم و به راهم در بازیگری ادامه دهم. سینما جذابیت های بسیار زیادی دارد که همین جذابیت ها من را به سوی سینما کشاند. بعد از هامون هم پیشنهاد های زیادی برای بازی داشتم.
با وجود چندین همکاری با شادروان شکیبایی به عنوان زوج هنری، کمتر از دیگران از هم کاری و هم اندیشی با او در رسانه ها صحبت کرده اید.
- من در ۵ اثر با خسرو شکیبایی هم بازی بودم اما در کل آدم رسانه ای و اهل مصاحبه نیستم. شکیبایی یار و یاور پارتنر بسیار خوبی بود و من بسیار زیاد از او آموختم و همیشه از او یاد می کنم که چقدر من را یاری کرد، به ویژه در فیلم هامون که یک پارتنر درجه یک بود. مرحوم شکیبایی هنگام فیلم برداری برای سیاهی لشگر هم وقت و زمان و عشق می گذاشت، چه برسد به بازیگر مقابلش. بعد از هامون در «بانو، زندگی،سرزمین سبز و کیمیا» هم بازی بودیم.
برای آن سیلی مشهور و ناگهانی که در هامون خوردید از شکیبایی دلخور نشدید؟ گویا چند روزی از گروه رفتید چون در فیلم دیده می شود که آن صحنه سریع کات می خورد.
- نه...کار را ترک نکردم. آقای مهرجویی ابتدا گفتند که آقای شکیبایی در صحنه زیر گوش ات می زند ، بعد آمدند و گفتند این کار به دلیل اینکه خطرناک است انجام نمی دهد. در واقع با مرحوم شکیبایی توافق کرده بودند که بزنند اما به من نگفتند تا صحنه طبیعی جلوه کند. در واکنش به آن سیلی جا خورده بودم. قرار بود سیلی را نزند. به خاطر همین شوک من کات شده است. بی درنگ دهانم را که ورم کرده بود گرفتم.
به خسرو شکیبایی هم می گفتید؟
- بله...خیلی هم ناراحت می شد اما به هر حال فیلم برداری بود و باید صحنه درست و طبیعی گرفته می شد.
گویا مرحوم شکیبایی هم برای این صحنه خیلی ناراحت شدند و حتی شنیده ام بعد از این صحنه گریه کردند.
- گریه را یادم نیست اما برای اینکار بسیار ناراحت شده بود.
بیش از هامون بازها، در ایران خسرو باز داریم که عاشقانه او را دوست دارند. آیا هنوز به خاطره های مشترک همکاری با او فکر می کنید؟
- بله ... البته گرفتاری های روزمره اجازه نمی دهد که به طور مدام به این خاطره ها فکر کنم. گاهی برای مقایسه فکر می کنم که اگر بازیگر دیگری به جای شکیبایی بود می توانست این اندازه به من یاری برساند و پارتنر خوبی باشد یا نه.
- من با بازیگران زیادی کار کردم و تمام آنها صاحب سبک و حرفه ای بودند و نمی شود گفت که آنها برایم کم گذاشتند. هرکسی در اندازه خودش یاری کرد اما چون اولین کارم را مقابل خسرو شکیبایی بازی کردم، این یاد آوری ها در ذهنم بیشتر است
تصویر شما از خسرو شکیبایی چقدر با تصویر عمومی مردم از او تفاوت دارد؟
- من نمی دانم مردم چه تصویری از ایشان دارند. مرحوم شکیبایی انسان مهربان و احساساتی بود. از طرفی هم خسرو یک همسر بی نظیر داشت که همواره برای او سنگ تمام می گذاشت. شکیبایی هم عاشق همسرش بود. من به عنوان یک بازیگر با شخصی بسیار مهربان و احساساتی بازی می کردم که می توانست این ویژگی را به بازی اش وارد کند و به طور طبیعی این حس را در بازی به من هم منتقل می کرد. با اینکه او تکنیک در بازیگری می دانست، به صورت موازی عاطفه درونش با تکنیک در بازی اش جاری می شد. من هنوز بعد از گذشت این همه سال تکنیک زیادی نمی دانم و بازیگر حسی هستم.
البته بازی های شما نشان نمی دهد که تکنیک نمی دانید.
- خوشحالم که کمبود تکنیک بازیگری ام در نقش ها حس نشده است.
پیش از هامون در مدرسه هنری آمریکا درس خواندید و در آنجا علاقه ای به بازیگری تئاتر و فیلم پیدا نکردید؟
- سال ۵۷ به آمریکا رفتم و مدتی بعد وارد مدرسه هنری شدم. در آن زمان هدفی برای بازیگری نداشتم. ۱۳۶۰ به ایران بازگشتم و بعد از چند سال بازی در هامون پیشنهاد شد.
چگونه بدون تجربه قبلی چنین بازی سختی را پذیرفتید؟
- اول کمی جا خوردم و پذیرش آن نقش برایم مشکل بود اما چون با کارهای آقای مهرجویی آشنا بودم و می دانستم ایشان کارگردان به نام و با شخصیتی هستند، به خودم گفتم این همان شانس است که در خانه ام را زده است، پس پذیرفتم. ابتدا از من تست صدا و دوربین گرفتند و قابل قبول بود. روز اول فیلم برداری قرار بود سکانس کتاب سرا را بگیریم. آن روز آقای مهرجویی همراه همسرشان دنبال من آمدند و باهم به لوکیشن رفتیم و من خیلی راحت برای اولین بار در مقابل دوربین بازی کردم
- شاید چیزهایی از آن شخصیت در وجود من هم باشد. من خطاطی و یک سری کارهای هنری انجام داده ام اما تاکنون نقاشی نکردم.
خسرو شکیبایی بعد از هامون ۳۰ اثر دیگر بازی کرد و همه نقش ها با هم متفاوت و در ژانر های مختلف بودند اما بسیاری بر این باورند که خسرو در شخصیت هامون گیر کرد. آیا در مورد بیتا فرهی هم این اتفاق افتاد؟
- خیر ... من هیچ جا در مهشید گیر نکردم. این بیتا فرهی که با شما صحبت می کند، در فیلم هایم شخصیت دیگری است. اشتباه بزرگی است که بازیگر در یکی از شخصیت هایی که بازی کرده گیر کند چون اتفاق خوبی برای بازیگر نخواهد افتاد.
فیلم«هامون بازها»ی مانی حقیقی و تئاتر« هامون بازها»ی رحمانیان را دیده اید؟
- فیلم را نه اما تئاترش را دوبار دیدم و بسیار زیاد دوست داشتم. یک بار در خدمت آقای مهرجویی و بار دیگر همراه همسر ایشان به تماشای نمایش نشستیم. کارهای آقای رحمانیان را خیلی دوست دارم. امیدوارم اگر روزی در تئاتر پیشنهادی به من شد در آثاری مثل نمایش های ایشان باشد.
پس از «هامون» در «بانو» حضور داشتید. گویا این نقش را داریوش مهرجویی برای شما نوشته بود؟
- در جایی اشاره داشتند که فیلم نامه بانو را با توجه به شخصیت خود من نوشته اند. شاید در هامون، برداشت هایی از شخصیت ام داشتند که بانو را نوشتند چون بعد از اکران هامون، فیلم نامه بانو را به من رساندند. به یاد دارم که در آن زمان برای اینکه صحنه های زمستانی فیلم طبیعی جلوه کند، ۳ ماه منتظر تغییر فصل ماندیم. متاسفانه بعد از پایان کار، فیلم توقیف شد. اگر زمان خودش اکران می شد می درخشید.
- بی شک در پروژه های بعدی ایشان نقشی برای من وجود نداشته است. آرزوی من این است که در فیلم های آقای مهرجویی بازی کنم. البته برای فیلم«سارا» هم پیشنهاد بازی دادند که نتوانستنم همراهی شان کنم. شاید عدم این همراهی و فاصله بین همکاری ها باعث شد که دیگر نقشی برایم در فیلم های ایشان نباشد.
احساس نمی کنید که «بانو» به نوعی یک «هامون» زنانه باشد؟
- به نوعی می شود گفت درست است چرا که در بانو هم ما با سرگشتگی های یک زن روبرو می شویم. داستان خیلی زیبایی دارد. تهاجمی که به این زن و حریم خانه اش می شود خیلی زیبا به تصویر کشیده شده است و من آن قصه و فیلم را بسیار دوست دارم.
«کیمیا»ی احمدرضا درویش هم از فیلم های ماندگار شما شد. با اینکه در ۸ سال جنگ در ایران نبودید اما بازی بسیار باورپذیری داشتید. کیمیا بیش از همه آثار، حتی بیش از هامون،شمارا به جامعه و عموم مردم معرفی کرد.
- دو چیز در این فیلم خیلی مهم است که باعث ماندگاری آن شده است.بکی به تصویر کشیدن زمان جنگ و دیگری داستان زن نازایی که در قصه حضور دارد. یکی از دلایل ماندگار آن هم حضور گروه بازیگران این فیلم است. همچنین دو بخش بودن تاریخ داستان فیلم نامه هم جذاب بود؛ بخشی در جنگ و بخشی سال ها پس از جنگ. این دو جریان کنار هم باعث شده بود تا یک قصه و درام جذاب ساخته شود که مورد پسند عموم بود.
چه شد که بعد از سه فیلم درخشان، به سراغ فیلم تجاری«هتل کارتن» رفتید؟
- آقای الوند از کارگردان های قدیمی ایران هستند و من به ایشان اعتقاد داشتم. به هر حال من بازیگر هستم و باید بازی کنم و نمی توان منتظر بمانم تا کارگردان های هنری با قصه های آنچنانی به سراغم بیایند. در کارنامه کاری ام «شیش و بش» و «ولایت عشق» را هم کارکرده ام که هیچ ربطی به هم ندارند. بازیگر همواره باید بازی کند و در حال تجربه باشد.
«اعتراض»، «خانه ای روی آب» و «خون بازی» دوباره شما را به آثار پرتوان بازگرداند، به ویژه تناقض پررنگ شخصیت شما باشخصیت فیلم «اعتراض».
- شخصیتم در «اعتراض» را بسیار دوست دارم چون تفاوت زیادی با دیگر نقش هایم داشت. دوست ندارم کلیشه شوم و همیشه نقش زن های مرفه را بازی کنم و دلم می خواهد شخصیتی بسیار دورتر از این نقش ها را تجربه کنم.
البته بیشتر تهیه کننده ها قدرت ریسک کردن ندارند تا نقش هایی به دور از شخصیت های کلیشه ای به بازیگر بدهند.
- همین طور است. یک بار از طرف خانم درخشنده پیشنهادی برای بازی داشتم در آن پروژه باید نقش یک زن قاچاقچی را بازی می کردم. متاسفانه فیلم نامه ایشان دستخوش تغییراتی شد و با وجود تست گریم، این همکاری شکل نگرفت. این گونه نقش ها جای بازی و کار بسیار زیادی دارند. نقش های کلیشه ای برای بازگیر بسیار خسته کننده است و این کسالت به مرور زمان در ذهن مخاطب هم جا می افتد و آن بازیگر را در آن کلیشه نگه می دارد.
- «پارک وی» فیلم خوبی بود و در زمان خودش هم خوب فروخت و من به گریم خود در یکی از سکانس ها اعتراض داشتم. بعد از آن بود که مطلب اعتراضی خود را به نشریه ها دادم و به نوعی موضوع رسانه ای شد. پارک وی هم تجریه خوبی بود و من در آن، نقش یک زن روانی را بازی می کردم که بازی در این نقش در کنار کارگردانی آقای جیرانی برایم خیلی جذاب بود. اما در مورد غیر درخشان شدن فیلم ها باید بگویم که من تنها مقصر این جریان نیستم و فکر می کنم به بخش های دیگری ارتباط پیدا می کند.
همه عوامل از کارگردان و تهیه کننده کاربلد تا فضای حرفه ای که باید در اختیار بازیگر قرار بدهند، دیگر نیست، در نتیجه بازیگر ناچار است دست روی گزینه ها و پروژه هایی گذارد که نباید بگذارد. از طرف دیگر با گذر عمر و گذشتن از مرز سن جوانی، شانس ها و پیشنهاد های بهتر کم می شود. نقش ها و زمان بازی ها درفیلم، کوتاه می شود و دیگر فقط نقش مادر را به خانم ها می دهند.
شانس و رابطه از بزرگترین ویژگی های بازیگری در ایران است.آیا در کشورهای دیگر هم این دو عامل، اصل است؟
- به نکته خوبی اشاره کردید. در سینمای ما شانس و رابطه خیلی اهمیت دارد و البته در همه جای دنیا به نوعی این اتفاق وجود دارد. من به تقدیر خیلی اعتقاد دارم و شانس را هم خانواده تقدیر می دانم. اعتقاد دارم که همه چیز در جهان چیده شده و همه چیز در این چیدمان مشخص است و در زمان خودش به سراغ شما می آید.
یک دلیل کم کاری شما هم به واسطه نرفتن به سمت باندهای سینمایی است که در یک دهه گذشته هنر ایران را در اختیار گرفته اند.
- بله ... من زندگی خودم را دارم و خیلی دنبال این گروها نیستم و هیچ کدام از این افراد و گروه ها را نمی شناسم. فقط اطلاع دارم که چنین گروه هایی وجود دارند که نقش ها را به هم پاس می دهند. به هر حال من از بازیگران بی حاشیه هستم و از این رویه خوشحالم و آرامش خوبی برای خودم دارم.
- نه ... من زیاد پاریس نمی روم. این ماجراها را برخی رسانه ها اعلام می کنند چون بعضی ها می خواهند یک بازیگر را با هر ترفندی کم کار کنند. مدتی است هر کس را که می بینم می گوید شما فرانسه نبودید؟ در صورتی که من در نهایت سالی یه ماه برای دیدن نوه ام در پاریس هستم.
چرا در این سال ها هیچ گاه تجربه تئاتر را به کارنامه خود اضافه نکردید؟
- تئاتر یک مقوله هنری بسیار سخت است. البته در طی این سال ها پیشنهادهای تئاتری داشتم به ویژه در زمان هامون، اما چون تجربه تئاتر را نداشتم به آنها جواب منفی دادم. شاید در آینده ای نزدیک اگر نمایش نامه و مکان اجرایی خوبی باشد، این تجربه را هم به دست آورم.
کوله بار سه دهه بازیگری، چه تجربه ای برای بیتا فرهی داشته که حاضر شده عمر خود را در آن هزینه کند؟
- همواره یک جریانی من را جلو می برد. گاهی درباره این جریان عمیق فکر کرده و قدم برداشتم و گاهی هم فقط رفته ام و کار کردم برای اینکه انگیزه کار داشتم و از طرفی هم از بیکاری بیزار بودم.
هرچند اتفاقی به بازیگری آمدید، پس از حدود ۳۰سال کار و۲۰فیلم که بازی کردید، اگر امروز برای همیشه سینما را کنار بگذارید در این سن و سال چه چیزی را از دست می دهید؟
- مردم را خیلی دوست دارم و به محبوبیت بیش از شهرت اهمیت می دهم. دوست دارم محبوب دل مردم باشم. احساس می کنم آدم مردمی هستم و اگر روزی کارم را کنار بگذارم باز من را می شناسند و آن چیزی را که دلم از مردم می خواهد از آنها می گیرم اما برای خودم اگر کار نکنم بی شک یک خلأ ایجاد می شود. در بیکاری هنرمند یک خلوتی بر انسان سایه می اندازد که زیاد خوب و جالب نیست.
و برای پر کردن این خلأ چه می کنید؟
- همیشه فکر می کنم که ای کاش سرمایه ای برای راه اندازی یک کتاب فروشی دنج و کوچک در یک جای خوب و مناسب داشتم. یک کافه کتاب که بشود در آن یک قهوه خوب نوشید، یک کتاب خوب خواند و یک موزیک خوب گوش داد. دوست دارم چنین کارهای را انجام دهم.
- سپاسگزارم از شما که در این قحطی بی مهری ها به من مهر دادید.
نظر کاربران
چقد جذاب هستن خانم فرهی
ساره بیات خیلی به ایشون شباهت داره