خوآن دومینگو پرون را بیشتر با پوپولیسم می شناسیم ،اما اگر به تاریخ پرهیاهوی ارژانتین- پرهیاهو از این منظر که تلاش های حقوق بشری مادران فرزندان ناپدید شده دوران موسوم به کثیف نظامیان تازه دارد به نتیجه می رسد
ماهنامه مهرنامه: فراتر از تاریخ عمومی و تحولات سیاسی آرژانتین، همه ی اینها تنها یک نتیجه دارد،سکه ای که پوپولیسم و فاشیسم دو روی آن هستند و مرگ یکباره ی دموکراسی در دوران او و یک سلسله منازعات داخلی بی حاصل که بستری برای ورشکستگی اقتصاد کشور در سال های بعد پدید آورد.
خوآن دومینگو پرون را بیشتر با پوپولیسم می شناسیم ،اما اگر به تاریخ پرهیاهوی ارژانتین- پرهیاهو از این منظر که تلاش های حقوق بشری مادران فرزندان ناپدید شده دوران موسوم به کثیف نظامیان تازه دارد به نتیجه می رسد- نگاهی داشته باشیم و ریشه ها را واکاوی کنیم به نام های موسولینی و فاشیسم می رسیم که بعدها با تلاش زیرکانه ی خوان پرون به پوپولیسم منتهی شد.درتاریخ آرژانتین و تاریخ پرونیسم چند سال تاریخی و بسترساز وجود. دارد که از آن حاشیه های ظاهرا کم اهمیت است،اما همین حاشیه بستری مهم برای شناخت فراهم می آورد.
امروزه آرژانتین و حیات سیاسی آن و رهبران فعلی و حتی آتی با پرون و پرونیسم تعریف میشود. هر ارزیابی و مطالعهای درباره سیاست و حکومت در آرژانتین باید منوط به آگاهی از مبانی تئوریک پرونیسم باشد، زیرا حزب حاکم و تمام رهبران به نحوی خود را در پیوند با پرونیسم میدانند.ان تاریخ حاشیه ای مربوط به سیاست توده ای ۱۹۱۶ به بعد است که باآغاز صنعتی شدن موجی شدید از مهاجرت ۶ میلیونی روستائیان به شهرها ازجمله بوئنوس آیریس آغاز شدو به تقابل دوطبقه ی کارگر اروپایی و نسبتا مدرن( با گرایش به اتحادیه ها و سندیکالیسم و کمونیسم و سوسیالیسم )با کارگران روستایی و بومی منجرشد.کارگران شهری بی رحمانه به آن ها لقب جوش های سرسیاه کوچک little blackheads دادند.
موج مهاجرت به حاشیه نشینی و فقر مضاعفی دامن زد وبستری مناسب برای ورود نظامیانی شد که وعده ای امنیت می دادند.در۱۹۴۰ ارتشی که تحت نظارت افسران آلمانی اموزش دیدند،شیفته ی نظم واقتدار آهنین آلمانی ها و مدل ایتالیایی ها شدند و افسران ارشد از رژیم فاشیستی موسولینی الگو برداری کرده واز اتحاد با قدرت های محور حمایت کردند.گروه افسران متحد در سال ۱۹۴۳ قدرت را به دست گرفتند و سرهنگ خوآن دومینگو پرون از درون همین ارتش زاده شد.این نقطه ی محوری تاریخ پرونیسم است ،پیوند مستقیم فاشیسم با پوپولیسم،تغییر ماهیت و دگردیسی آرمان های فاشیسم به پوپولیسم را چگونه می توان توجیه کرد؟همه ی این تحولات در بستری حاصل شده است که مستعد پذیرش این دگردیسی بوده است. شاید برای نظامیانی که تنها به فرمان دادن و فرمان بردن عادت دارند،این تغییر قابل توجیه بوده- که حتما بوده - اما در واقع همه ی سیستم های اقتدارگرا در عرض هم قرار دارندو به نتیجه ی یکسانی منتهی می شوند،حفظ قدرت شخصی و گروهی به هر قیمتی با توجیه خدمت به بشریت.
بعد از شکست المان و ایتالیا،افسران جوان کماکان اعتماد به نفس خود را حفظ کردند و در پی خروج از بحران برآمدند.خروج از بحران منتهی به حضور خوان پرون در عرصه ی سیاسی شد.او در ۱۹۴۳ خواهان تصدی وزارت کار و رفاه اجتماعی شد.او با داشتن پایگاه ارتشی موفق شداختلافات را به نفع کارگران رقم بزندو بهترین سیاست های آن زمان را به نفع طبقه ی کارگر اجرا نماید.سپس ارتش با اقدامات وی مخالفت کرد که منجر به بازداشت او شد.اما محبوبیت او در بین کارگران موجب شد تا بسیج عمومی به نفع او ایجاد شودو وی را ازاد نمایند.
پیروزی پرونیستها در سال 1946 را شایدبتوان ناشی از ظهور و برآمدن رهبری توانمند که قادر به بسیج و سازماندهی رأی دهندگان بود و تقارن آن با بخش وسیعی از رأیدهندگان آرژانتین که تعهدات سیاسی معینی نداشتند، دانست. از سال 1930 آرژانتین تحولات اقتصادی و سیاسی عمیقی را تجربه کرد، لیکن احزاب سیاسی این کشور نتوانستند خود را با این تحولات همگام سازند. بحرانهای بین جنگ وهمین طور وقوع جنگ جهانی دوم کشور را وادار ساخت تا به سمت خودکفایی گام بردارد و سرعت توسعة صنعتی خود را افزایش دهد. همان گونه که در ابتدا ذکر شد در دوران پس از جنگ جهانی اول جمعیت کشور افزایش سریعی داشت و این افزایش با سیل مهاجرت از روستاها و بخشهای کشاورزی به سوی شهرها همراه گردید.
اقشار جدید جمعیت شهرنشین که از هر گونه حقوق و مزایای اجتماعی و شأن یا پایگاه اجتماعی معین محروم بودند، به علاوه، فقدان تجربه درباره سیاست مدرن در کنار نظام و ارزشهای جامعهای سنتی که اقشار مذکور از آن برخاسته بودند، و با توجه به سرخوردگیها، محرومیتها و ناکامیهای عدیدهای که اقشار مذکور از آنها رنج میبردند، زمینهها و بسترهای روانشناختی و اجتماعی ویژهای را مهیا ساخت که آنان را واداشت تا به راحتی سرنوشت خود را به یک کادیلو با رهبر اقتدارگرا و پدرسالار بسپارند که الگو و بدیل مناسبی برای اقتدار سنتی بشمار میرفت.کادیلو همان شخصیتی است که در آمریکای لاتین شبیه پیشوای آلمان هیتلری و موسولینی ایتالیاست.
حتی بعد از کودتای نظامی سال 1943 این تودههای غیر سیاسی به احزاب سنتی نپیوستند، زیرا این احزاب هیچ گاه نتوانستند ماهیت حقیقی خواستههای آنان و دامنة آن را درک نمایند. در حالی که طبقة کارگر قبل از هر چیز خواستار اصلاحات اجتماعی بودند، احزاب سیاسی همچنان خواستار بازگشت به فرایند دمکراتیک معمولی و احترام به حقوق افراد بودند. در همین حال نیروی بالقوة دیگری در سمت دیگر مقیاس اجتماعی یا طیف سیاسی سربرآورد. یعنی طبقة بورژوازی جدید صنعتی و تجاری که از قبل جنگ سود سرشاری برده بود. هدف این طبقه تأثیرگذاردن بر روند تحول نهایی آرژانتین و تبدیل آن به یک جامعة صنعتی مدرن با وابستگی کمتر به دنیای خارج بود. لیکن هنوز چندان قدرتمند نبودندکه بتوانند به تنهایی تحولات لازم موردنظر خود را ایجاد نمایند.
به تدریج گرایش تازهای در کشور سر برآورد که طرفدار ایجاد نوعی حکومت اقتدارگرای ملی بود. آرژانتین در انتظار ظهور شخصیت قدرتمند و مقتدری بود که بتواند سمبل و تجسم تمامی آرزوها و خواستهای ملی و تاریخی آحاد ملت باشد. این تمایلات کاملاً در کل کشور گسترش یافته بود. این شخصیت کسی نبود جز سرهنگ خوآن دومینگو پرون، نظامی و سیاستمداری که از 1946 تا 1955 و 74- 1973 رئیس جمهور این کشور بود. وی با مشارکت در کودتای نظامی که توسط گروهی از افسران طرفدار فاشیسم در ارتش در سال 1943 صورت گرفت قدرت را به دست گرفت و در سال 1946 به عنوان رئیس جمهور آرژانتین منصوب گردید. وی با توجه به برنامههای وسیع و گستردة اصلاحات اجتماعی خود توانست بخش عظیمی از حمایت جامعه و افکار عمومی آرژانتین را به خود جلب نماید. لیکن پس از مرگ همسر دوم وی، اویتا(Evita)، بروز بحرانهای متوالی اقتصادی، و اختلافاتی که با کلیسای کاتولیک رومی پیدا کرد شرایط علیه وی تغییر یافت و منجر به برکناری و تبعید او در سال 1955 گردید. لیکن در پی خیزش و قیام حزب پرونیست در آغاز دهة 1970، پرون مجدداً در سال 1973 به قدرت بازگشت، لیکن در دوران ریاست جمهوری خود در سال 1974
درگذشت.
در حوزه سیاست خارجی پرون تلاش کرد تا رهبری آمریکای لاتین را از آن آرژانتین سازد و ایالات متحده را کنار بزند. وی با امتناع از پیوستن به هر یک از دو بلوک قدرت شرق و غرب (آمریکا و شوروی)،نوعی موضوع بی طرفانه موسوم به راه سوم یا موضع سوم اتخاذ کرد. همچنین در فکر آن بود تا کشور خود را از نظر اقتصادی نیز از وابستگی به قدرتهای خارجی رها ساخته و استقلال اقتصادی را با استقلال سیاسی همسو سازد؛ و از همه مهمتر نظام اقتصاد کشور را به یک نظام اقتصادی مدرن تبدیل کند. از این رو اولویت مطلق را به توسعة صنعتی و گسترش شبکة حمل و نقل اختصاص دادکه غالباً سبب وارد آمدن لطماتی به بخش کشاورزی گردید. برای تحقق و اجرای این برنامهها وی میبایست از حمایت بیدریغ تمام یا بخشهایی از طبقه بورژوازی و طبقات پرولتری مطمئن باشد؛ و این حمایت را میبایست از طریق در نظر گرفتن یک رشته امتیازات برای این طبقات عملی سازد، که در قالب سیاست «عدالت اجتماعی» برای تمامی اقشار و طبقات جامعه ارائه میشد.
ولی در عمل این سیاست نتیجهای در برنداشت جز افزایش رکود، تورم، بیکاری، بحرانهای سیکلی، فقر، ازدیاد آسیبهای اجتماعی نظیر دزدی، فحشا، پیدایش باندهای مافیایی قدرت سیاسی و اقتصادی برخوردار از رانتهای کلان و انحصارهای همه جانبه، فساد، ارتشا، بند و بست و تبانی مؤسسات و نهادهای مختلف دولتی و خصوصی، پیدایش گروههای مافیایی در عرصة فعالیتهای اقتصادی که از حمایت مافیای سیاسی برخوردار بودند.
حزب پرونیست با خارج شدن رهبر آن از صحنه سیاسی کشور در سپتامبر ۱۹۵۵ (در پی کودتای نظامیان پرون به خارج از کشور تبعید شده بود) شدیداً تضعیف گردید، زیرا این حزب اساساً حول شخصیت رهبر خود فعالیت میکرد و ساختار رسمی آن نیز بسیار ناقص و ابتدایی بود. این حزب طی فرمانی در دسامبر ۱۹۵۵ منحل شد. از این تاریخ به بعد پرونیستها درصدد سازماندهی مجدد و ایجاد یک حزب جدید برآمدند، لیکن با مشکلات عدیدهای مواجه شدند. عمدهترین مانع در برابر آنها خصومتهای قدرت حاکم با آنان بود. هیچ حکومتی، از ترس سرنگون شدن توسط نظامیان، جرئت نداشت که به حزب پرونیست اجازة تجدید سازماندهی و فعالیت مجدد بدهد، یا اجازه دهد تا این حزب در انتخابات شرکت کند.
بعد از سال ۱۹۶۴ تلاشها و اقداماتی که برای سازماندهی مجدد جنبش پرونیسم و ایجاد ساختاری جدید و قدرتمند برای حزب صورت گرفته بود، با موانع و مشکلات دیگری روبه رو شد از جمله اختلافات عمده در درون خود جنبش پرونیسم قدیمی و ارتدکس.
برهمین مبنا است که امروزه برخی سیاستمداران آرژانتین پرونیسم را بهترین مدل برای اداره کشور خود میدانندو همین میراث را با تمام قدرت پیگیری میکنند.اما نکته ی مهم که در ابتدای یادداشت آمد بستر فاشیستی پوپولیسم است.همان نتیجه ای که اگر فاشیسم هم در آرژانتین حاکم می شد ،اتفاق می افتاد. لیندا چن دراین باره در مقاله ی آرژانتین در قرن بیست و یکم تفسیر دیگری از ماجرا داده است.او ضمن ذکر محبوبیت شدید پرون بین توده های هواداربه روی دیگر سکه اشاره دارد:"با این وجود پوپولیسم پرون یک بعد اقتدارگرای خاص خود را نیز داشت.پرون به زودی بعد از بر عهده گرفتن پست خود نام حزب کارگر را به حزب پرونیست تغییر داد تا اینکه بنیان قدرت شخصی خود را تحکیم کند.پرون و متحدانش دست به پاکسازی سیاست و جامعه آرژانتین از هرکسی زدند.که مخالف پرون بود،خواه آنکه از رهبران کارگری مستقل بودندبودند یا از ناشرین روزنامه.احزاب سیاسی به جز پرونمیست اذیت و سرکوب می شدند.سانسور و شکنجه و روش های مافیایی آشکارا ابزارهای دست پرون برای تقویت و اجرای قدرتش بودند.با احاطه شدن پرون به دست دوستان و وابستگانش فساد سیاسی نیز همه گیرشد،بسیاری از آن ها از میان
کسانی بودند که به پرون به عنوان ابزرای برای تعقیب منافع مادی و شخصی خود می نگریستند."
پس از جریان تاریخی خوان پرون دولت های بعدی همواره در نوسانی بین این سیاست ها بوده اند و منازعات مکرر احزاب که آیا پرونیسم برای آرژانتین خوب بوده یا بد؟حتی بسیاری از اقتصاد دانان ورشکستگی اقتصادی کشور در سال های 2000 تا 2003 را نتیجه مستقیم و غیر مستقیم سایه ی سیاسی میراث پرون می دانند.دولت های بعدی توان زیادی را مصروف زدودن میراث خوان پرون کردند،گرچه عنوان عضویت در حزی پرونیست را هم یدک می کشیدند..دوران گذار به دموکراسی از 1983 آغازشد. در 1983 آرژانتین به حکومت دموکراتیک غیرنظامی بازگشت و رائول آلفونسین از اتحادیه مدنی رادیکال محافظهکار (UCR) به ریاست جمهوری برگزیده شد. وی نهادهای دموکراتیک را احیاء کرد ،اما در مسایل اقتصادی نتیجه اقداماتش تورم بالا به همراه ناآرامی کارگران بود. در نتیجه آلفونسین قدرت را 6 ماه قبل از پایان دوره 6 سالهاش ترک کرد و کارلوس منم از حزب پرونیست قدرت را در دست گرفت.
سیاست دولت منم تغییر آرژانتین از اقتصاد حمایت گرایانه دولتی به اقتصادی بازار آزاد با گشودن درهای باز بود. بیشتر شرکتهای دولتی خصوصی شد و تورم بالا ریشهکن شد و بخش اقتصاد درهای خود را بر سرمایهگذاری و تجارت گشود. در 1991 و در زمان تصدی وزیر اقتصاد دومینگو کاوالو دولت، پزو واحد پول آرژانتین را در برابر دلار ایالات متحده تثبیت کرد و چاپ پزو را برای ارزیابی حامیان دلار ایالات متحده محدود کرد اما همین مسأله سبب آشوبهای مالی بعدی کشور شد. به واقع تثبیت دلار موجب ارزش بیش از حد پزو شد و استمرار هزینه آن به طور گستردهای موجب بدهی خارجی گردید.
کارلوس منم سیاستهای حمایت گرایانه و سنتی پرونیست مطلوب طبقه کارگررا از بین برد. در زمان تصدی وی حزب پرونیست تلاش کرد تا رأی طبقه متوسط را جذب نماید. اما فساد گسترش یافته و بیکاری بالا در پایان دوره دوم منم از عوامل شکست حزب او در اکتبر 1999 شد و منم با توجه به قانون اساسی از حضور در دوره سوم منع شد. فرناندو دلاروا (Fernando dela Rua) در انتخابات اکتبر 1999 به عنوان کاندیدای ائتلاف معروف به اتحاد برای کار عدالت و آموزش با حمایت حزب Moderate Radical civic union و جبهه چپگرا برای همبستگی کشور (FrePaso) به ریاست جمهوری رسید. ابتدا به قدرت رسیدن روا موجب خوشبینی برای آینده شد ،اما در پایان سال 2000 به دلیل تردیدها درباره توانایی دولت در اداره امور اقتصادی و فساد موجود وضعیت متفاوت شد.
روابط دولت با صندوق بینالمللی پول در ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ تیره شد و دو طرف نتوانستند به توافق دست یابند. صندوق به طور قوی حمایت مالی از آرژانتین را در دسامبر ۲۰۰۱ به دلیل عدم توازن در بودجه از سوی دولت کاهش داد. مردم به سرعت دلارهای خود را از بانک ها خارج ساختند و دولت خروج دلار را به ۱۰۰۰ دلار هرماه محدود کرد. خودداری از دسترسی به موجودی بانکها موجب فقر شدید و میزان بیکاری پس از ۴ سال رکود شد و جرقههای مخالفت با حکومت زده شد. همزمان با بیاعتمادی به دولت تظاهرات گسترده درتمام کشور برای استعفای رییس جمهور به راه افتاد. تظاهر کنندگان به شکل گسترده با خشونت و آشوب به جنگ با پلیس پرداخته و ۷۲ تن از تظاهر کنندگان بهمراه صدها تن مجروح شدند. در نتیجه خشونتها رییس جمهور روا در ۲۰ دسامبر سال ۲۰۰۱ استعفا کرد و سناتور پرونیست ادواردو دو هالده در ۱ ژانویه با موافقت کنگره به جانشینی روا برگزیده شد. دو هالده از ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ معاون کارلوس منم و فرماندار ایالات بونئوس آیرس بود و یکی از مشهورترین و قدرتمندترین رهبران پرونیست محسوب میشد.
دوهالده با چالشهای مختلف سیاسی و اقتصادی و بیثباتی مالی و نارضایتی عمومی مواجه شد. تا نیمه اول سال ۲۰۰۲ اعتراض علیه بانکها و سیاستمداران ادامه داشت گرچه خشونتهای گسترده اجتماعی نظیر دسامبر ۲۰۰۱ تکرار نشده و دولت دوهالده باقی ماند. دوهالده قول گسترش نقش دولت در اقتصاد و حمایت از صنایع محلی را داد ،اما در نهایت نتوانست مدل اقتصادی حمایت گرایانه را پیش گیرد. در پایان اقتصاد کشور ثبات یافت. به عنوان بخشی از برنامه اقتصادی دوهالده، تثبیت پزو در برابر دلار را رها کرد و میزان نرخ مبادله را شناور اعلام کرد و باقی ماجرا که تصدی دولت سپس به نستور و کریستیناکرچنرتا کنون رسیده است ،اما سخن از خوان دومینگو پرون همچنان در آرژانتین پرآوازه است.
،اما فراتر از تاریخ عمومی و تحولات سیاسی آرژانتین، همه ی اینها تنها یک نتیجه دارد،سکه ای که پوپولیسم و فاشیسم دو روی آن هستند و مرگ یکباره ی دموکراسی در دوران او و یک سلسله منازعات داخلی بی حاصل که بستری برای ورشکستگی اقتصاد کشور در سال های بعد پدید آورد.بر این مبناست که حالا مراکز پژوهشی (بابررسی ۴ معیار نظارت غیرنظامیان ،آزادی های مدنی، حق رای ،انتخابات قوای مقننه و مجریه)آرژانتین دوره ی پرون در ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۷ را اقتدارگرایی لقب داده اند و فقط در ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۰ نیمه دموکراسی بوده و این روند بین اقتدارگرایی تا نیمه دموکراسی تا ۱۹۸۳ ادامه داشته و تنها از ۱۹۸۳ تا کنون است که آرژانتین دموکراسی را تجربه می کند.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر