هفته نامه همشهری جوان - محمد امیرپور: داستان شواینی، این روزها درامی بر پایه اشک، پیروزی، فریاد و البته نفرت است؛ داستان حماسی و دوست داشتنی پسری که در زمین جان می کَند، بدون آن که بخواهد جان کندن و تلاش مضاعفش را نمایش بدهد و به رخ کسی بکشد.
مردی که سانتیاگو برنابئو را تحقیر کرد، تیمش را از جهنم نیوکمپ بیرون آورد و در ماراکانا مثل یک گلادیاتور زخمی مبارزه کرد، حالا کیلومترها دورتر از خانه، نظاره گر غروب دوران حرفه ای اش است. شواینی به منچستر رفت تا بعد از رنسانس موفق و جواب پس داده شان همراه ون گال در فوتبال آلمان، منچستر را هم نجات بدهند.
شبیه روزهایی که ون گال به بایرن آمد و عمارت باشکوه این روزهای باواریایی ها را پایه ریخت اما هم شواینی و هم منچستر زیر ستوان های سست اولدترافورد دفن شدند. صورت خشن، چشم های کاریزماتیک، موهای بور و کاراکتر آلمانی شواینی هیچ تناسبی با اوضاع الانش در یونایتد ندارد. مردی که سال ها در بایرن و آلمان جنگید و تکل زد اما هیچ وقت فوتبال را کثیف بازی نکرد، این روزها اسیر بازی کثیف یونایتد و مورینیو برای وادار شدن به جدایی شده است.
این تازه ترین سکانس از بدرفتاری باشگاه های انگلیسی با اسطوره های فوتبال است. آلمانی ها باید فیلم بازی شواینی در فینال جام جهانی ۲۰۱۴ را توی موزه ها پخش کنند تا سال ها بعد به بچه هایشان بگویند: «شما چنین قهرمانی داشتید؛ سربازی که مانند بوکسورها در زمین مبارزه می کرد و مانند بچه ها بعد از قهرمانی اشک می ریخت.»
نماد تغییر نسل فوتبال آلمان
روزی که برای بار صد و بیست و یکم، با لباس تیم ملی آلمان رو به روی فنلاند قرار گرفت، نمادی از برنامه ها و رویاهای تعبیرشده فوتبال آلمان بود. وقتی شواینی در نوامبر سال 2002 در اولین مسابقه اش با لباس بایرن مونیخ، به جای نیکو کواچ وارد زمین شد، فوتبال آلمان در سراشیبی سقوط قرار داشت.
میانگین سنی تیم ملی آلمان بالای 30 سال بود و ماشین فوتبال ژرمن ها مدت ها بود محصول جدید و باکیفیتی بیرون نداده بود. با وجودی که با درخشش اولی کان، ژرمن ها به فینال جام جههانیی 2002 هم رسیده بودند اما اوضاع قبل و بعد از این تورنمنت افتضاح بود؛ آلمان در مرحله گروهی یورو 2000 و 2004 حذف شده بود و نیاز به پیدا کردن یک رهبر برای بیرون آمدن از این منجلاب داشت. این عادت ژرمن هاست که اول نقشه راهی ترسیم کنند و بعد برای این نقشه، یک چراغ راه و الگو انتخاب کنند.
الگوهای آلمانی همیشه موفق بوده اند؛ در جام جهاین 1954 هورست اکل، در جام جهانی 1974 بکن بائر و ماتئوس در جام جهانی 90 ایتالیا، ژرمن ها را به قهرمانی رسانده بودند اما نه اولی کان پا به سن گذاشته و نه میشاییل بالاک افول کرده، قدرت رهبری ژرمن ها را نداشتند. رنکینگ آلمان در فیفا، زنگ های خطر را به صدا درآورده بود؛ آلمان باشکوه دهه 90، در سال 2004 به رتبه نوزدهم رنکینگ فیفا سقوط کرده بود؛ بدترین جایگاه تاریخ فوتبال آلمان در دنیا.
اوضاع بد باشگاه های آلمانی حتی فدراسیون فوتبال این کشور را مجبور کرد خرق عادت کرده و درهای فوتبال کشورشان را روی بازیکنان دورگه باز کنند. لوکاس پودولسکی، کلوزه، خدیرا و... اما همیشه یک الگوی آلمانی باید بین ژرمن ها حاضر باشد.
وقتی در سال 2004 شواینی اولین بازی ملی اش را برابر مجارستان انجام داد، مطبوعات سر به سر بازیکن تازه وارد مانشافت گذاشته بودند که چرا وقتی مسابقه ای را باخته ایم، او لبخند روی لبش داشت؟! احتمالا کسی نمی دانست آلمان ها در شب شکست برابر مجارستان، صاحب رهبری شده بودند که نمادی برای بازگرداندن آلمان به روزهای باشکوه آینده است؛ پسری که فقط 10 سال بعد، تیم نوزدهم رنکینگ فیفا را در جام جهانی 2014 قهرمان دنیا کرد.
ستاره ای که خون داد...
شمایل یک سرباز وظیفه شناس آلمانی برای شواینی، بهترین صفتی است که می توان او را با آن ستایش کرد. شواینی در فینال جام جهانی 2014، هفت بار توسط آرژانتینی ها نقش زمین شد و بدون هیچ درنگی دوباره ایستاد و مبارزه کرد. او در پایان 120 دقیقه، نزدیک به 15 کیلومتر دویده بود؛ بیشتر از هر بازیکن دیگری در ترکیب دو تیم. سرباز سی ساله آلمان ها مجبور شده بود به جای خدیرای مصدوم و تونی کروی ناآماده هم بجنگد.
انگار شواینی می دانست این بار خودش باید با تقدیر شکست خوردن در فینال ها مبارزه کند. شکست در دو فنیال لیگ قهرمانان 2010 و 2012، شکست در فینال یورو 2008 و نیمه نهایی های 2006، 2010 و 2012. برای همین تا آخر 120 دقیقه دوید و تکل زد و بار نبردهای فیزیکی را به دوش کشید.
حتی وقتی زیر پلکش چاک خورد و خون داغ پاشید روی گونه هایش، باز هم اهمیتی ندارد. شواینی بیرون زمین رفت و کریس کروتز، هافبک دورتموند آماده بود که جایگزین شواینی شود اما هنوز 11 دقیقه به پایان مسابقه مانده بود و او هنوز کار نیمه تمامش را تمام نکرده بود. پس دوباره به زمین برگشت، دست هایش را محکم به هم کوبید و به هم تیمی هایش روحیه داد. چند دقیقه بعد آلمان قهرمان جهان شده بود اما هنوز یک کار دیگر باقی مانده بود.
شواینی بعد از برد در دیدارهای قبلی هم سراغ رونالدو، بنزما و داوید لوییز رفته و از آن ها دلجویی کرده بود. آخرین کار رفتن سراغ مسی و بلند کردنش از روی زمین بود. دوس ال پیش همه او را تمام شده می دانستند و حتی نشریه بیلد به خاطر مصدومیت شدید زانو- که دو بار تحت عمل جراحی قرار گرفت- تیتر زده بود: «شواینی در پایان راه» اما او با همان زانوی مصدوم آلمان را بعد از 24 سال قهرمان دنیا کرد و البته مصاحبه شواینی بعد از قهرمانی که رنج او را تصور کرد: «خالی شده ام... پاهایم را دیگر حس نمی کنم.»
مرد حاشیه ها
چند ماه پیش بود که رو به روی دوربین ها قرار گرفت و خیال پاپاراتزی ها را از حدس و گمان ها درباره رابطه اش با آنا ایوانوویچ راحت کرد: «زندگی خیلی مهم تر از ورزش است.» بسیاری این جمله را چکیده همه اتفاقاتی می دانند که شواینی را به روزهای سیاه رسانده است.
دو سال پیش و بعد ازجام جهانی، شواین اشتایگر برای دوران نقاهت درمانش به نیویورک رفت. توی نیویورک با ستاره تنیس زنان دنیا، آنا ایوانوویچ صرب آشنا شد و همان جا تصمیم گرفت زندگی را در اولویت مهم تری از فوتبال قرار دهد. شواینی، همسر آینده اش را به چالش سطل آب یخ دعوت می کرد، در خیابان های نیویورک قدم می زدند و به تماشای مسابقات تنیس می رفتند. هیچ کدام این ها اتفاقات صرفا بدی نبودند اما سبک زندگی هر دو ستاره ورزشی تنیس و فوتبال دنیا تغییر کرده بود.
شواینی ترجیح داد به دوران هفده ساله حضورش در مونیخ پایان دهد، چون همسر آینده اش در لندن زندگی می کرد و شواینی ترجیح می داد نزدیک او با شد، البته دستمزد ۱۱ میلیون دلاری به ازای هر فصل برای سرباز مونیخی هم بیشتر از حد لاکچری و تجملاتی به نظر می رسید. به همه این ها خانه ای در حومه منچستر را هم اضافه کنید که شواینی به مدیران باشگاه تاکید کرده بود حتما باید زمین تنیس اختصاصی داشته باشد.
در هر صورت دو ماه بعد از ازدوج زوج آنا ایوانوویچ و شواین اشتایگر، هیچ کدام شرایط خوبی را در دنیای ورزش سپری نمی کنند. ایوانوویچ در تمام مسابقات تنیسی که طی یکی- دو سال گذشته شرکت کرده، در همان مراحل اولیه حذف شده است و شواینی هم بعد از خداحافظی از تیم ملی، شرایط ناامیدکننده ای در منچستر دارد.
برخلاف شواینی که همیشه در اوج فوتبال و باکیفیت ترین سطح آن قرار داشته، آنا ایوانوویچ برخلاف چهره شناخته شده و نام مشهورش، هیچ وقت در رقابت های حرفه ای تنیس ورزشکار قدرتمند و باافتخاری نیست؛ تنیسوری که بیشتر از جام ها و عناوین قهرمانی به چهره اش وابسته بوده و بیشترین اسم و رسمش را مدیون اسپانسرها و فضای تبلیغاتی اطرافش است.
نکته تاسف بار داستان زندگی مشترک آن ها دقیقا همین نکته است؛ سبک زندگی آنا ایوانوویچ، فوتبال کهنه سرباز آلمانی را نابود کرده است. ایوانوویچ در کنار شواینی همچنان چهره ای جذاب برای تبلیغات و اسپانسرها به نظر می رسد اما شواینی در کنار ایوانوویچ، به سکوهای اولدترافورد تبعید شده است.
خوزه برابر شواینی
خطای هند باستین شواین اشتایگر برابر فرانسه در یورو- که باعث حذف ژرمن ها شد- تمثیلی از به پایان راه رسیدن ستاره ژرمن ها بود؛ اتفاقی که با تلخی های زیادی در منچستر همراه شده است. باشگاه و مورینیو برای این که از زیر حقوق ۱۱ میلیون یورویی و سنگین شواینی شانه خالی کنند، از هیچ رفتار زشت و ناراحت کننده ای در قابل ستاره ژرمن ها کوتاهی نمی کنند.
باشگاه از شروع فصل به شواین اشتایگر اجازه نمی داد ماشینش را در پارکینگ بازیکنان اصلی پارک کند و حالا اجازه حضور در مرکز ریکاوری تیم اصلی را هم به او نمی دهند. شواینی در تمام مسابقات مجبور است روی سکوها بنشیند و تنها امکان باشگاه که هنوز از شواینی دریغ نشده، حضور در کافه تریای شیاطین سرخ است، البته حتی در کافه تریا هم شواینی اجازه حضور در بخش وی آی پی را که مخصوص بازیکنان باشگاه است، ندارد.
او هر روز مجبور است با تیم دوم منچستر تمرین کند و احتمالا مورینیو که این بار پسر باواریایی را برای سر لج افتادن انتخاب کرده، از پشت دفتر شیشه ای اش از تماشای مغلوب کردن اسطوره ژرمن ها در جنگی که با او راه انداخته، لذت می برد.
همه این اتفاقات در حالی افتاده که پست شواینی در سیستم ۱-۳-۲-۴ مطلوب مورینیو، به پوگبا رسیده است؛ بازیکنی که در یوونتوس به عنوان شاتلر یا بازوی چپ فوق العاده بازی کرده است اما در پست هافبک دفاعی، نه در ترکیب فرانسه در یورو ۲۰۱۶ و نه منچستر مورینیو نمایش خوبی ارائه نکرده است و منچستر هنوز هم گزینه ای بهتر از شواینی برای بازی جلوی مدافعانش ندارد.
فارغ از همه بحث های فنی، شیوه برخورد مورینیو و منچستر با بازیکنی مانند شواین اشتایگر اصلا قابل قبول نیست. بعد از فرانک لمپارد، استیون جرارد و جو هارت، حالا نوبت اسطوره چهارم باستین شواین اشتایگر است که در باتلاق لیگ برتر به فراموشی سپره شود. سکانس اشک های شواینی در بازی با فنلاند را فراموش کنید، اوضاع رنج آور او در اولدترافورد را هم همین طور.
شواینی سکانس های تماشایی زیادی دارد که سال ها بعد باید با آن ها در خاطره ها ثبت شود؛ سکانس هایی مانند فریاد قهرمانی با بایرن مونیخ در فنیال لیگ قهرمانان سال 2013 و پلک شکاف خورده اش که نمادی از رنجی بود که تمام این سال ها در دایره وسط زمین فوتبال کشید.
ارسال نظر