مورد عجیب ویلیام شکسپیر
رد پای شکسپیر بر زبان انگلیسی پاک نشدنی است. نه فقط به دلیل تاثیر ماندگار آثارش، بلکه به خاطر ۱۷۰۰ کلمه ای که برای اولین بار اختراع کرد و به روی کاغذ آورد؛ واژه ها و اصطلاحاتی مانند «radiance» یا «eyeball»، که نخستین بار از زیر قلم او بیرون آمدند و ثبت شدند.
شکسپیر نیز مانند معاصرانش در لندن، «توماس کید»، «کریستوفر مارلو» و دوست خوبش «بن جانسون»، با نوشتن نمایشنامه هایی برای سرگرم کردن مردم به شهرت رسید. با این حال، تصویر ماندگار او در جهان، شمایل یک درام نویس بزرگ است که تعدادی از ماندگارترین آثار عاشقانه دنیا را نوشته.
اگر سراسر دنیای غرب را زیر و رو کنید، احتمالا حتی یک نفر را نمی شناسید که اسمی از شکسپیر و نمایشنامه هایش نشنیده باشد. او بدون شک مطرح ترین نویسنده تاریخ انگلستان محسوب می شود. تمام نمایشنامه های این نویسنده انگلیسی، به اغلب زبان های زنده دنیا ترجمه شده اند و آثارش بیش از هر نویسنده دیگری به روی صحنه رفته اند. اگر نام نمایشنامه های مطرح شکسپیر را از مردم انگلستان بپرسید، خیلی ها به شما پاسخ درست خواهند دارد.
اطلاعاتی که نیست
بسیاری از ادعاهای مطرح شده پیرامون زندگی شکسپیر، به نوشته هایی بر می گردد که پس از مرگش در دفاتر ثبت شده اند و اطمینانی به آن ها نیست. البته با مدارک گرانبهایی که در حال حاضر در اختیار داریم، می توان حدس هایی را مطرح کرد. اگر این حدس ها و یافته های متعلق به آن دوران را به هم وصله- پینه کنیم، احتمال دست یافتن به شخصیت این شاعر بزرگ انگلیسی زبان، غیرممکن نخواهدبود.
با توجه به این که امسال چهارصدمین سالگرد مرگ این نمایشنامه نویس انگلیسی است، قصد داریم قطعاتی از پازل زندگی اش را کنار هم بچینیم تا دریابیم ادعاهای مربوط به زندگی بزرگسالی او، تا چه حد حقیقت دارند و چرا شکسپیر در دنیای غرب این قدر مهم است؟
ویلیام، گم شده در تاریخ
ویلیام شکسپیر فرزند «جان شکسپیر»، چرم کار کاربلد و «ماری آردن» دختر یک کشاورز بوده است. او سومین فرزند از خانواده هشت فرزندی شکسپیر و بزرگ ترین پسر در میان کودکان زنده مانده جان و ماری به حساب می آمد. علاقه ویلیام به ادبیات، او را مجاب کرد تا به مدرسه نوین شاهنشاهی برود و دستور زبان بیاموزد.
آن طور که گفته شده، او در این دوران زبان لاتین یاد می گرفت و آثار نویسندگان پیشین را مطالعه می کرد.
ویلیام در چهارده سالگی از مدرسه بیرون آمد و هرگز به دانشگاه نرفت. چهار سال بعدی زندیگ او، یکی از مبهم ترین بخش های زندگانی اش محسوب می شوند که هیچ اطلاع دقیقی از آن در دست نداریم.
در اواخر دهه ۷۰ آن قرن بود که دیگر جلوی حضور جان در جلسات انجمن را گرفتند و او را به خاطر معاملات غیرقانونی پشم و رباخواری تحت تعقیب قرار دادند. به احتمال فراوان، این مسائل تاثیرات مخربی روی کار و کاسبی او به جا گذاشتند. با این تفاسیر، آیا شکسپیر بری حمایت از خانواده مجبور شده بود تحصیلاتش را نیمه کاره رها کند؟ معلوم نیست.
ازدواج مرموز
ویلیام در 28 نوامبر 1582/ آذر 961 با «آن هَتَوی» پیمان زناشویی می بندد و از او صاحب سه فرزند می شود. دقیقا از این زمان به بعد، شکسپیر دوباره در تاریخ گم می شود. در این دوران، ویلیام نسبت به خانواده اش متعهد بوده، ولی مشخص نیست به چه کاری مشغول بوده است. اگر از جنبه های دیگر- برای مثال، به لحاظ سیاسی- تاریخ را واکاوی کنیم، در آن دوران (یعنی در سال 1586/ 965)، «ماری استوارت» ملکه اسکاتلند به جرم خیانت، دستگیر و اعدام می شود. دو سال بعد ناوگان دریایی اسپانیا شکست سختی از انگلیسی ها می خورد.
ما می دانیم که شکسپیر در ۱۵۸۹/ ۹۶۸ در استرات فورد، درگیر مناقشه ای قانونی برای تصاحب چند قطعه زمین بوده است. ولی این که از چه زمانی شروع به نوشتن کرده و در چه تاریخ به سوی لندن رفته، هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها می دانیم که نخستین نمایشنامه ویلیام شکسپیر در سوم مارس ۱۵۹۲/ ۹۷۰ در لندن به روی صحنه رفته است.
از آن زمان که «هنری هشتم» هرگونه ارتباط با رم مقدس را قطع کرد، گسترش مذهب کاتولیک در انگلستان، تبدیل به جرمی شد که مجازاتش مرگ بود. البته این جرم زمانی که «ماری اول»، دختر «کاترین آراگون» و هنری هشتم به سلطنت رسید، تقریبا نادیده گرفته می شد. ولی پس از مرگ او با قدرت گرفتن «الیزابت اول»، بار دیگر پروتستان به عنوان مذهب رسمی کشور تعیین شد.
در ابتدای این دوران همه چیز آرام بود و کسی با کاتولیک ها کاری نداشت، ولی وقتی پاپ در نامه ای الیزابت را «غاصب» نامید، او احساس خطر کرد و کسانی را که کاتولیک بودند، خائن به تاج و تخت دانست. بعد از این بود که بار دیگر کاتولیک بودن برابر شد با دشمنی علنی با الیزابت.
با این حال شواهدی وجود دارد که شکسپیر، یک کاتولیک مخفی بوده است. در خانه قدیمی شکسپیرها، نوشته ای با امضای جان شکسپیر یافت شده که او به کاتولیک مخفی بودن خود اعتراف کرده است. جالب تر این که مادر شکسپیر، ماری هم یک کاتولیک دوآتشه بوده است. همین طور چهار نفر از شش استاد دوران مدرسه ویلیام، کاتولیک مذهب بودند و حتی یکی از آن ها، بعدها به فرقه «یسوعی»ها پیوست و کشیش شد.
این نظریه که ویلیام در خانواده ای کاتولیک مشغول به کار بوده و برای عبادت به ایتالیا رفته، از این ایده نتیجه می شود که او (از نظر پروتستان های انگلیسی) یک مرتد و کاتولیک مخفی بوده است.
بسیاری بر این باورند که نوشته های شکسپیر رمزآلودند؛ برای مثال وقتی به کلمات «متعالی» (high) و «روشنایی» (light) اشاره می کند. منظورش کاتولیک هاست و هر وقت کلمات «پست» (low) و «سیاهی» (dark) را به کار می برد، پروتستان ها را مدنظر دارد.
ثروتمند انگلیسی
در اوایل قرن شانزدهم، شکسپیر مردی ثروتمند به حساب می آمد. او سهام دار تئاتر «چمبرلین» بود و میزانی از سهام سالن «گلوب» را نیز در اختیار داشت. در عین حال، در استرات فورد و لندن هم سرمایه گذاری هایی کرده بود و دومین خانه بزرگ شهر با زمین زراعی و ضمائمی وسیع را از آن خود کرده بود.
پس از مرگ ملکه الیزابت، «جیمز اول» به پادشاهی رسید. در این زمان، ویلیام دو اثر «لیر شاه» و «مکبث» را نوشت که هر دو به شاه جدید مربوط می شدند؛ به خصوص مکبث که اجداد شاه جدید در آن حضوری واضح داشتند. شکسپیر همچنان تا سال 1608/987 به بازیگری روی صحنه مشغول بود و در سال بعد از آن، 154 قطعه شعر به چاپ رساند.
به نظر می رسد که یک سال بعدتر، طاعون در انگلستان شایع شد و شکسپیر را خانه نشین کرد. در سال ۱۶۱۰/ ۹۸۹، او نمایشنامه های کمتری نوشت. سه اثر پایانی اش، محصول همکاری مشترک با «جان فِلِچر» بود که پس از مرگ ویلیام، نمایشنامه نویسی در شرکت مردان شاه را ادامه داد.
شکسپیر 22 آوریل 1616/ 3 اردیبهشت 995 در سن 52 سالگی درگذشت و این دقیقا یک ماه پس از نگارش وصیت نامه اش بود. او در وصیت نامه اش نوشته بود که در سلامت کامل جسمانی بوده و حدس زده می شود که بر اثر اتفاقی ناگهانی جان باخته باشد. البته گمان هایی وجود دارد که بر اثر شرب خمر زیاد، دچار تبی ناگهانی شده است، آن هم در جمعی که «بن جانسون» و «درایتون» در آن حضور داشته اند، ولی همسر و دخترانش او را نجات می دهند.
پس از این ماجرا، شکسپیر، وصیت نامه اش را اصلاح می کند و بیشتر ارث را برای دخترش سوزانا در نظر می گیرد. اما در این بین، رسوایی دیگری دامان خانواده شکسپیر را می گیرد. در ۲۵ مارس/ ۵ فروردین ویلیام وصیت نامه اش را بار دیگر تغییر می دهد، چرا که متوجه می شود همسر دختر کوچکش، شخص دیگری را به طور غیرقانونی به همسری برگزیده. این موضوع سبب می شود که نام دامادش را از وصیت نامه حذف و دخترش را جایگزین او کند.
شکسپیر پس از مرگ
ویلیام را دو روز پس از مرگش در کلیسای «هولی ترینیتی» (Holy Trinity) در استرات فورد به خاک سپردند و چند سال بعد از آن هم مقبره ویژه ای برایش در نظر گرفتند. در سال 1623/1002 همسرش نیز رهسپار همان مقبره شد. در همان سال نخستین مجموعه از آثار ویلیام (شامل 36 نمایشنامه اش) به چاپ رسید که معتبرترین مجموعه از آثارش به حساب می آید.
بن جانسون درباره شکسپیر می گوید: «او متعلق به یک عصر نیست، بلکه معلق به تمامی اعصار است.» مردم هیچ گاه نسبت به آثار او بی توجه نبوده اند و هر روز به علاقه مندانش افزوده می شود. از بسیاری از آثار شکسپیر، الهام گرفته شده و منبعی برای اقتباس های سینمایی و تلویزیونی فراوان بوده است.
شکسپیر بیشترین اثر را بر زبان انگلیسی داشته و بسیاری از اصطلاحات او در دیگر زبان ها نیز نفوذ کرده اند. ولی همچنان زندگی اش در هاله ای از ابهام قرار دارد. هر چند شاید همین ابهام، کمک فراوانی به زیباترشدن نمایشنامه هایش در ذهن مخاطبان کرده باشد.
چطور ویلیام شکسپیر، بزرگ ترین نمایشنامه های عاشقانه جهان را نوشت؟ او از چه اتفاقاتی در زندگی شخصی اش الهام می گرفت؟
مهسا ویسی: شکسپیر حداقل 37 نمایشنامه، 154 غزل و پنج منظومه دارد که عشق و تراژدی بزرگ «رومئو و ژولیت»، خواستگاری پیچیده «اورلاندو» (Orlando) و «روزالیند» (Rosalind) در «هر طور شما دوست دارید»، محاکمه سختی که «کلودیو» (Claudio) و «هرو» (Hero) در «هیاهوی بسیار برای هیچ» با آن مواجه می شوند و... از جمله آن ها هستند.
در روزگاری که نمایشنامه های تاریخی، تراژیک، معنوی و اخلاقی رایج و معمول بودند، شکسپیر با پرورش استعدادهای بازیگرانی که در گروه بازیگری «مردان شاه» با آن ها کار می کرد، انواع تازه ای از شخصیت ها را به وجود آورد. با این حال، نمایش خالص ترین تا پست ترین احساسات در آثار او، فقط ناشی از استعداد بازیگرانش نبود. او عاشقانه هایش را با چنان ادراک و تحلیل دقیق و واضحی نوشته که فکر را اغوا می کند.
ما در مورد مردی که این آثار نوشته، اطلاعات اندکی داریم؛ گفته می شود که او در 22 یا 23 آوریل سال 1564 میلادی/ دوم یا سوم اردیبهشت 943 شمسی، در «استرات فورد» به دنیا آمده و در سال 1616/ 995 (ظاهرا در همان روز تولدش) درگذشته است. زمانی که جوان بود، بازیگر شد و با نمایشنامه نویسان مختلفی همکاری داشت؛ اما بعدها خودش دست به کار نوشتن شد و کارهای خودش را کارگردانی کرد.
تفاوت او با اغلب نمایشنامه نویسان آن زمان، این بود که شکسپیر فقط از نوشتن پول در می آورد، نه کار دیگر. او گرچه به دلیل بازیگری در نمایش های خود (مثل ایفای نقش شبح در نمایشنامه «شاه لیر») شناخته می شد، اما درواقع تنها از نمایشنامه نویسی امرار معاش می کرد و راه اصلی کسب درآمدش، چیزی جز این کار نبود.
آن هَتَوی
در سال های ابتدایی فعالیت، شکسپیر در پی کسب درآمد بیشتر بود و برای خرید ملک در لندن و زمین و خانه ای بزرگ در استرات فورد، مدام پول جمع می کرد. در همین حال، شهرت او با نمایشنامه هایی مثل «مکبث»، «شاه لیر»، «هر طور شما دوست دارید»، «هیاهوی بسیار برای هیچ» و «رومئو و ژولیت» تثبیت شده بود و خیلی ها او را می شناختند.
در همین زمان بود که غزل های مهیج شکسپیر، بدون رضایت او پخش می شدند. به نظر می رسد که او در این دوره، در لندن، به دور از همسر خود- که در استرات فورد بود- زندگی را می گذراند. اما نباید فراموش کرد که او احتمالا عاشق همسرش بود.
همسر شکسپیر، اهل «شاتِری» (Shottery)- دهکده ای کوچک در چند کیلومتری استرات فورد- بود. در مورد «آن هَتَوی» (Anne Hathaway) شناخت اندکی وجود دارد. فقط می دانیم که او در یک خانه 12 اتاقه در مزرعه ای بزرگ شد که اطرافش را مراتع گوسفندان و مزین های قابل کشت (در مرز جنگل «آردن») احاطه کرده بود.
آیا شکسپیر جنگل های بزرگ و تصاویر شاعرانه از زندگی شبانی در نمایشنامه هایش را از این جا الهام گرفته بود؟ نمی دانیم. اما در روزهای اول ازدواج، شکسپیر احتمالا در همین جا به هتوی اظهار عشق کرده است و فرزندان شان را نیز در همین جا پرورش داده اند. گرچه شخصیت هتوی به الهه شعر مورد نظر شکسپیر نمی خورد.
هنگامی که این دو نفر با هم ازدواج کردند، شکسپیر 18 سال داشت و آن، هشت سال از او بزرگ تر بود. ازدواجی که قرن هاست تعجب پژوهشگران را برانگیخته. چرا که مطابق سندی به تاریخ یک روز قبل تر از روز ازدواج این دو نفر، زوج دیگری به نام های «ویلیام شگسپیر» (shagspere) و «آن واتلی» نیز با هم ازدواج کرده اند.
برای توضیح علت وجود این دو سند متفاوت (آن هم به فاصله یک روز)، حدسیات گوناگونی زده شده ولی بیشترین گمان بر این است که شکسپیر، عاشق زن دیگری بوده اما از قضای روزگار با کس دیگری ازدواج کرده. توجیه دیگر این است که کارمند ثبت ازدواج هنگام نوشتن اسامی اشخاص، اشتباه کرده یا ویلیام شگسپیر و آن واتلی، به کلی اشخاص دیگری بوده اند. هر چه بوده، دختر شکسپیر «سوزانا» چند ماه بعد به دنیا آمد و دو سال پس از آن، این زوج صاحب دوقلویی به نام های «هامنت» (Hament) و «جودیت» (Judith) شدند.
این تمام چیزی است که تا مدت ها بعد درباره شکسپیر می دانیم. از این نقطه به بعد، او در مدارک غیبش می زند و حدود پنج سال بعد، طی یک درگیری با شاعر و نمایشنامه نویس رقیبش یعنی «رابرت گرین» سر و کله اش پیدا می شود.
گرین به «هنری ششم» اظهار می دارد که شکسپیر قلب یک ببر را در کالبد خود دارد و او را یک «کلاغ نوکیسه» می نامد. ار روی این اظهارات می فهمیم که شکسپیر در آن زمان، هیاهویی در لندن به پا کرده بود، چرا که اگر فرد بی اهمیتی بود، دلیلی نداشت که گرین او را مورد تمسخر قرار دهد.
درباره رابطه شکسپیر با هتوی در این دوران، با قطعیت چیزی نمی توان گفت، به جز این واقعیت که آن ها در بخش عمده ای از این دوره جدا از هم بودند؛ چرا که هیچ مدرکی از زندگی هتوی در لندن وجود ندارد. البته شکسپیر گاهی به استرات فورد سفر می کرد و سری به خانواده اش می زد، به ویژه در سال های آخر که برای روزگار بازنشستگی اش در خانه، نقشه هایی داشت. بنابراین قاعدتا باید ماه هایی را به دور از کسی که حدس زده می شود زن مورد علاقه اش بوده، گذرانده باشد.
زندگی در لندن
شکسپیر از حدود سال ۱۵۹۹/ ۹۷۸، در انتهای پل لندن- که خائنان به تاج و تخت، در آن مجازات شدند و در بین شان چند نفری از اقوام دور او هم که در نقشه قتل ملکه، شکست خورده بودند، به چشم می خوردند- در محل «سات وارک» (Southwark) زندگی می کرد. او مستاجر خانواده «مونجو» (Mountjoy) در خیابان «نقره ای» در نزدیکی «باغ خرس» (Bear Garden) بود که در آن، گاوها و خرس ها برای گاوبازی و خرس بازی آماده می شدند. در این محله، فضا برای هر تجربه ای باز بود اما شواهد نشان می دهد که سال های زندگی شکسپیر در این منطقه، به کار و تلاش زیاد گذشته، نه به وقت گذرانی.
در آن زمان صحبت درباره عشق، بیشتر مختص صحنه نمایش بود. از آنجا که زنان حق بازی روی صحنه را نداشتند، مردان با لباس های زنانه نقش شان را بازی می کردند؛ مثلا در نمایشنامه «هر طور شما دوست دارید»، پسری نقش روزالیند را به عهده گرفته بود. همین موضوع باعث می شد که تئاترها، نوعی ابهام و فضایی خاص ایجاد کنند. اما بیرون از تئاتر و حال و هوای عجیب و غریبش، فضا کمتر عاشقانه بود.
در آن روزگار، دید کلی نسبت به عشق و البته تئاتر- که گاه نمودی از عشق محسوب می شد- به قدری بد بود که «پیوریتن»ها (Puritans) نیز به طور جدی به آن اعتراض داشتند و به تئاتر ناسزا می گفتند. آن ها زلزله سال ۱۵۸۰/ ۹۵۹ را تقصیر تئاتر می دانستند و به صحنه نمایش به چشم خاستگاه هیجانات ناسالم نگاه می کردند. البته زبان شکسپیر در مقایسه با برخی نمایشنامه نویسان همکارش، بسیار تمیز بود.
با بررسی نتایج تلاش هایی که از زمان زندگی و فعالیت او در خیابان بدنام نقره ای به جا مانده، این فرضیه تقویت می شود که شکسپیر تمرکزش را روی کارش گذاشته بود و انسان فاسدی نبود؛ با این حال نمی توان از هیچ چیز اطمینان داشت.
اگر قبول کنیم که شکسپیر تجربه عاشقانه ای در لندن نداشته است، شاید بشود این درجه از عشق و احساس در کارهایش را به عامل دیگری مربوط دانست؛ شیوه کار او. یک جریان انتقادی رایج درباره شکسپیر این است که او را سارقی ادبی می دانند.
او تعدادی از بهترین و به یادماندنی ترین آثار ادبی بشر را خلق کرده، اما با خواندن دقیق تر این آثار، ریشه ایده های او روشن تر می شود. برای نمونه، شعر «ونوس و آدونیس» او بر پایه روایت شاعرانه «دگردیسی ها» اثر «اووید» (Ovid) سروده شده. منظومه «لوکرسیا» (Kucrece) نیز از منظومه «فاستی» (Fastis) اثر اووید گرفته شده.
درواقع تاثیر دگردیسی را در تمام زندگی شکسپیر می توان دید؛ مثل رابطه بین «پیرامیس» و «تیسب» (Pyramis and Thisbe)در «رویای شب نیمه تابستان».
اگر روی یافته های لغت شناسانی که برای پی بردن به منابع ایده های شکسپیر، روی آثارش تحلیل های واژگانی انجام داده اند تکیه کنیم، باید بگوییم که شکسپیر ایده ها، طراحی ها و شخصیت هایش را از کتاب هایی مانند «زندگی پلوتارک»، «رویدادنامه رافائل هلینشد» (Raphael Holinshed)، «دکامرون» اثر «بوکاچیو»، کتابی درباره جن گیری، آثار دیگر نمایشنامه نویسان و موارد دیگر وام گرفته بود.
البته سرقت ادبی در آن زمان، با قانون کپی رایت و پرونده های حقوقی امروزی بسیار متفاوت بود؛ نویسندگان مکررا نوشته های یکدیگر را بازنویسی می کردند و ارتقای کار دیگری، امری رایج به حساب می آمد. بنابراین شاید ما با نویسنده ای مواجهیم که ذهنش را با مواد خام داستان های عاشقانه های جهان (که نویسندگان دیگر نوشته اند) پر کرده، نه تجربه های شخصی خود.
تجربه نه، دیدن تجربه
در اتاق شکسپیر در خیابان نقره ای، مایل ها دورتر از همسر و فرزندانش، ما مردی را می بینیم که در پشت میز خود، داستان های قدیمی را به صورت درام های نوآورانه بازنویسی می کند. گرچه دور از ذهن نیست که او درام زندگی واقعی خود را- که درگیرش بوده- بازنویسی کرده باشد.
عده کمی به دلیل دانش دقیقی که شکسپیر از علم گیاهان داشته، او را کیمیا گر می دانند. با این حال می دانیم او در نزدیکی خوار و بارفروشی، عطاری و بازارهایی که مملو از گیاهان و رایحه آن ها بود، زندگی می کرد. این مسئله می تواند توضیحی باشد برای درک عمیق او از محیط اطرافش.
با این اوصاف اما بالاخره نوشته های او درباره عشق، همان چیزی است که در اطرافش می دیده، یا چیزی است که خودش تجربه کرده؟ می دانیم که در آن دوره، در میان خانواده مونجو که او مستاجر آن ها بود، خیانتی روی داده. همین طور می دانیم که برای یافتن عشق گم شده زندگی شکسپیر، احتمال هایی وجود دارد؛ از جمله «آن واتلی» و «هنری رویوتسلی» (Henry Wriothesley)، که شکسپیر دو شعری را که از اووید الهام گرفته بود، به آن ها تقدیم کرده و احتمالا مخاطب تعدادی دیگر از غزل های او نیز باشند.
شکسپیر درک و شعور فوق العاده ای داشته که در آنچه از زندگی مردم و روابط شان نوشته، از آن استفاده کرده. احتمالا او داستان هایی را که در طول زندگی اش به آن ها برخورده، بازگو کرده. در هر صورت، ظاهرا آن چند سالی که نامی از شکسپیر در مدارک نیامده، خاص تر از چیزی بوده که ما فکر می کنیم.
عشق در نمایشنامه های شکسپیر
به عقیده شکسپیر، عشق غیرقابل پیش بینی است. مثلا «تیتانیا» (Titania)، ملکه ساحران در نمایشنامه رویای شب نیمه تابستان، به عشقش به «باتم» (Bottom) خاتمه می دهد. در صحنه آغازین نمایشنامه، شکسپیر می نویسد: «عشق با دل دیده می شود، نه با چمش».
به همین خاطر، «کیوپید بال دار» («Winged Cupid» که در اسطوره های کلاسیک، رب النوع آرزوهاست)، نابینا به تصویر کشیده می شود. او این نکته را عیان کرد که «عشق واقعی، در هر جا و هر زمان ممکن است اتفاق بیفتد».
شکسپیر در صحنه بعدی شرح می دهد: «مسیر عشق واقعی، هرگز هموار نیست.» ما گرچه هرگز نخواهیم فهمید که آیا دارم نویس بزرگ انگلیسی، واقعا شیفته شخصی شده بود یا نه، اما از این مطمئنیم که قطعا ساز و کار قلب و دل را درک می کرد.
در حالی که نمایشنامه های شکسپیر، تجربیات لحظه به لحظه انسان را روایت می کنند، غزل هایش آشکارا علائق و دل بستگی های انسانی را نشان می دهند. او از اشتیاق، شور، میل، طلب و ارتباطات مادی و معنوی می نویسد. آن هم در آن زمان که غزل های رایج از «الله شعر و موسیقی» می گفتند. گرچه شاید شکسپیر شاعر با شکسپیر واقعی، تفاوت داشته باشد. شاید این غزل ها نیز همچون عاشقانه های نمایشنامه هایش (و بسیاری از آهنگ های عاشقانه امروزی)، از دلش برنیامده باشند.
دوری و دوستی
شواهد موجود حاکی از آن است که ویلیام شکسپیر، بیشتر عمر خود را دور از کسی که به او علاقه داشته، گذرانده است. او شب ها بیشتر وقتش را در پشت میز، صرف نوشتن می کرد. صرف نوشتن قصه هایی که با عشق آمیخته بود. این موضوع این سوال را ایجاد می کند که آیا برای شکسپیر، عشق بر نوشتن ارجحیت داشته و تنها به این دلیل می نوشته تا از عشق حرف بزند؟
پاسخ را نمی دانیم اما هرچه باشد، احتمالا در سال ۱۶۱۱/ ۹۹۰ دیگر برای او اهمیتی نداشته است. در این سال او بازنشسته شد و به استرات فورد در کنار خانواده اش بازگشت. جایی که احتمالا واقعی ترین تجربه عاشقانه اش را گذرانده بود.
نظر کاربران
خوب بود، تشکر