مصاحبه خواندنی با کارگردان یکی می خواد باهات حرف یزنه
یكی، دو ساعت بعد از سكانسی بود كه شهاب حسینی سرش را بر سینه پسربچهای گذاشت تا ضربان قلب دخترش را بشنود. پایانبندی «یكی میخواد باهات حرف بزنه» فیلم دوم آقای كارگردان بلندقامتی كه همین رمضان گذشته سریال «خداحافظ بچه» را ساخته بود.
![برترین مجله اینترنتی ایران](https://static1.bartarinha.ir/servev2/DQzMGY1MjY4Z/5Uwvb7W7Zm0,/file.jpg)
منوچهر هادی، این بار سر حال و بیدغدغه، بدون آنكه درگیر سر و كله زدن با مونتور و تهیهكننده باشد، پای سؤالات ما نشست و راحت همه مسائل را علنی كرد. اینكه چگونه از پایینترین سطح وارد سینما شده و حالا میخواهد تا جایی كه یكی مثل اصغر فرهادی رفته، پیش برود. این مصاحبه به دلیل همین صراحت و سادگی جالب است، جایی كه آقای كارگردان و خانم بازیگر (یكتا ناصر)- بدون عاقبتاندیشی- حرف زدند. داستان آدمها، همیشه همینطوری خواندنی میشود.
منوچهر هادی: تم اصلی داستان فیلم «یكی میخواد باهات حرف بزنه» بخشش است.ایده ابتدایی را از فیلم «همهچیز درباره مادرم» ساخته پدرو آلمودوار گرفتم. تم اصلی آن فیلم رابطه مادر و پسری بود كه در حادثه تصادفی پسر دچار مرگ مغزی میشود. طرح داستان را از آن فیلم الهام گرفتم و مابقی داستان با صحبتها و تحقیقاتی كه انجام دادم پرورش داده شد. «یكی میخواد باهات حرف بزنه» از سختترین مدل فیلمنامههایی است كه میشود نوشت چون اتفاقها غیر از صحنه تصادف كه دقیقه ۱۳-۱۲ اتفاق میافتد، مرور گذشته است، یعنی غیر از تقابلهایی كه در زمان حال انجام میشود، گفتوگوها و قصهای كه روایت میشود، تماما به گذشته مربوط است و اینكه تو بخواهی از گذشته صحبت كنی میتواند خیلی خستهكننده باشد.
یکتا ناصر: من كرمانی نیستم. وقتی قرار شد این نقش را بازی كنم باید كرمانی حرف زدن را یاد میگرفتم. یك مربی لهجه داشتم كه صدایش را ضبط میكردم و به دیالوگهایش گوش میدادم و تمرین میكردم و تمرینهایم را برایش میخواندم و ایرادهای مرا میگرفت. از همه چیز سختتر آهنگ گفتار لهجه كرمانی بود برای اینكه آهنگ لهجه را بهتر بشناسم چند روزی با مادرم به كرمان رفتم و صدای مردم آن منطقه را گوش كردم تا با لهجه آنها آشنا شوم. در صحنه خیلی جاها كرمانی حرف میزدم یا حتی حرفهای عادیام را به زبان كرمانی میگفتم. بعدا كه در سینمای منتقدان فیلم را دیدم یكدفعه حالم بد شد، ترسیدم كه نكند كسی كه كرمانی است به من بگوید این چه لهجهای است. اما خیلیها بعد از دیدن فیلم از من پرسیدند تو خودت كرمانی هستی؟ شنیدن این سؤال برای من واقعا خوشایند بود چون متوجه شدم هم من كارم را درست انجام دادهام و هم مربی لهجهام آقای سلیمانی.
خانم ناصر گریم شما در كار، گریم سنگینی بود. نقش شما هم نقش زن ساده روستایی بود. خانمهای بازیگر معمولا دوست دارند در پز آراسته و اتوكشیده ظاهر شوند. چطور حاضر شدید چنین نقشی را قبول كنید؟
یكتا ناصر: گریم من گریم سنگین نبود. كار هوشمندانه آقای میركیانی بود. گریم سنگین من در نسكافه داغ بود كه ۹ ساعت طول كشید. در «یكی میخواد باهات حرف بزنه» زمان گریم من یك ربع تا ۲۰ دقیقه طول میكشید. آقای میركیانی دقیقا میداند كه چه كاری باید روی صورت بازیگر انجام شود تا به آن نقش نزدیكتر شود. قبول دارم نقشهای آراسته و اتوكشیدهای كه بازی كردهام بیشتر دیده شده و در خاطر مردم باقی مانده اما با گریمی كه مرا به نقشم نزدیكتر كند مشكل ندارم چون اگر بازیگر همیشه بخواهد زیبا و جالب دیده شود دیگر اسم آن شغل بازیگری نیست، باید رفت سراغ مدلینگ. به نظر من بازیگر باید در اختیار نقش و كاراكتری باشد كه میخواهد بازی كند و باید سراغ هر چیزی برود كه به او كمك كند.
جاهطلبی شما در سینما تا كجاست و فكر میكنی به آن جایگاهی كه اصغر فرهادی رسید، میرسید؟
صددرصد. اصغر فرهادی كه خدا رو شكر الان هست و اینكه آدم بخواهد اصغر فرهادی شود، اشتباه است. بسیار سبك كارها و جنس فیلمهایش را دوست دارم. قطعا آرزوی هر فیلمسازی گرفتن اسكار است اما آدم باید با خودش هم روراست باشد و ببیند برای رسیدن به آن جایگاه چه كارهایی كرده است، چه تجربیاتی دارد و چه برنامهریزیهایی دارد. من واقعا گرفتن اسكار در برنامهام است. نگاه فرهادی را هم دوست دارم و مسیری كه رفته است را هم دنبال میكنم، به علاوه دیدگاه و دغدغههای خودم. از همه مهمتر اینكه میخواهم برای كشورم افتخار كسب كنم به خصوص كه كار ما كار فرهنگی است و اگر در محافل فرهنگی دنیا بتوانیم یك جنبه هنری كسب كنیم موثرتر است تا افتخاراتی مثل ورزش. مثلا اگر یك وزنهبردار، وزنهای را روی سرش بگیرد پیام انسانی با آن وزنه نمیتواند بدهد، جز اینكه تو یك وزنه بلند كرده و مدالی برای كشورت كسب كردهای. چه بهتر كه این افتخار در محافل فرهنگی باشد و در كاری باشد كه بحث دانش و شعور آدمها مطرح است.
منوچهر هادی: كاراكتر لیلا كه خانم نعمتی نقش آن را ایفا میكرد و برای آن زحمت زیادی هم كشید قرار بود یك زن ۴۰ساله آن را بازی كند. گزینه اول ما خانم هدیه تهرانی برای این كار بود، بعد خانم لیلا حاتمی و نیكی كریمی. هر سه نفر از دوستان فیلمنامه را خواندند. هر سه هم نقش را پذیرفتند. با خانم تهرانی به دلیل مبلغ به توافق نرسیدیم چون این فیلم را با مبلغ خیلی كم به اتمام رساندیم. چون تهیهكنندهای پیدا نكردم كه سرمایهگذاری كند خود من در هزینههای فیلم خیلی كمك كردم در دستمزد فیلمنامه، كارگردانی و تدوین خودم شریك شدم و سرمایهگذار ۷۵ میلیونی برای این پروژه آوردم. مدتها در بنیاد فارابی رفتوآمد داشتم و فیلمنامه را بازنویسی میكردم تا بتوانم یك وام ۱۳۰ میلیون تومانی از فارابی بگیرم و با همین بودجه اندك فیلم را به اتمام رساندیم. بنابراین تهیهكننده پولی برای پرداخت دستمزد هدیه تهرانی نداشت. خانم هدیه تهرانی فیلمنامه و نقش را دوست داشت. خانم حاتمی هم به دلیل طولانی شدن پروسه پیشتولید ما درگیر پروژه دیگری شد. خانم نیكی كریمی با ما قرارداد بست، خیلی نقش را دوست داشت و تخفیف خوبی هم به تهیهكننده داد علت اینكه خانم كریمی یكدفعه از پروژه انصراف داد و رفت هنوز برای من جای سؤال است.
خانم آنا نعمتی از ابتدا قرار بود نقش مژگان زن دوم را بازی كند. وقتی فیلمنامه را خواند از همان ابتدا برای نقش اول خیز برداشت. مخالفت من با ایشان به دلیل سن او بود. ترجیح میدادم كسی این نقش را بازی كند كه سن بالاتری داشته باشد و متوسل به گریم نشوم. او برای من دلایلی آورد كه منطقی بود. گفت: من دختری دارم كه ۱۰ساله است و شرایط زندگیام شباهتهایی به كاراكتر نقش اول فیلم دارد. در نهایت این نقش قسمت خانم نعمتی شد. به هر حال من هم در شرایطی بودم كه باید فیلم را میساختم. پیشتولید ما خیلی طول كشیده بود و باید این فیلم را میساختم تا اعتمادهای بیشتری را جلب كنم چون ایمان داشتم با همین بازیگران انتخاب شده هم فیلم خوبی از آب درمیآید.
میدانستم «یكی میخواد باهات حرف بزنه» نقطه عطف كارگردانی من خواهد بود. خانم نعمتی هیچوقت نقشی به این زیبایی نداشته و در مجموعه كارهایی كه انجام داده این فیلم نقطه عطف برای او به حساب میآید نه به واسطه حضور من و فیلمنامه من. به واسطه اینكه خودش برای این كار خیلی انگیزه داشت و خیلی تلاش كرد البته قطعا اگر خانم حاتمی یا تهرانی و كریمی در این فیلم بازی میكردند هر كدام میتوانستند یك رنگ دیگری به كار بدهند و قطعا در بازی دیگر بازیگران ما میتوانستند تاثیر بگذارند.
یكتا ناصر: قبل از این واقعا فرصت بروز تواناییهایم را نداشتم. اینكه آدم در یك فیلم خوب بتواند یك نقش خوب و بهیادماندنی را بازی كند فرصتی است كه همیشه در دسترس نیست. شما مطمئن باشید همه ما دوست داریم نقشی مثل شوكران را بازی كنیم یا مثلا عضو تیم آقای فرهادی باشیم، اما میشود؟
من دوست دارم اول آدم خوبی باشم و بعد بازیگر خوب. اصلا نمیتوانم به دلیل رسیدن به نقش و جایگاهی اصول و اعتقاداتی كه دارم را زیر پا بگذارم. ترجیحم این است كه با رعایت اصول زندگیام به جایی برسم كه از لحاظ كاری هم موقعیت خوبی باشد اتفاقا خیلی هم خوشحالم كه این موقعیت خیلی زود نصیبم نشد به این دلیل كه من وقتی بازیگری را شروع كردم خیلی مسیر سختی را برای اینكه جلوی دوربین قرار بگیرم طی نكردم. مسیر سخت من از زمانی بود كه بازیگر شده بودم بعد از فیلم «ساقی» و «با من بمان» و... كارهایی كه در این مدت بازی كردم به من تجربیاتی آموخت و صبر و تحملی به من داد كه خیلی به دردم خورد.
یكتا ناصر: در این ۱۷-۱۶ سال اینطور نبوده كه با یك نقش یكدفعه بالا بروم و خیلی زود هم دورانم تمام شود و پی كارم بروم... اتفاقا سختگیریهایی هم داشتم تا هر نقشی را بازی نكنم حتی به این قیمت كه یك سال بیكار باشم. البته همه نقشهایی كه بازی كرده و همه فیلمهایی كه كار كردهام كارهای درخشانی نبوده اما در وضعیتی كه من داشتم سعی كردم بهترین انتخابها را داشته باشم گاهی حتی فقط به این دلیل كه شغلم بازیگری بوده و مجبور بودم كار كنم برای اینكه آدمها بدانند من هنوز هستم، بازی میكنم. من استعداد و توانایی اینكه با آدمها تماس بگیرم و بگویم مرا هم برای بازی در كارت انتخاب كن ندارم. راستش گاهی اینطور میشود كه من وقتی با دوستی تماس میگیرم و متوجه میشوم كه میخواهد كاری را شروع كند اگر چند وقت یكبار احوالپرسی با او دارم و از حالش جویا میشوم از ترس اینكه مبادا فكر كند من برای كار با او تماس گرفتهام همان تماس را هم قطع میكنم. چون واقعا دیدهام وقتی كارگردانی تصمیم میگیرد كاری را شروع كند آنقدر با او تماس گرفته میشود كه حالش بد میشود! من دلم میخواهد به یك جایی برسم كه آدمها خودشان بخواهند مرا جزو گزینههای انتخابیشان بگذارند به دلیل بازیای كه از من دیدهاند، نه به این دلیل كه من به آنها بگویم تو را خدا این نقش را به من بدهید.
فكر میكنی دریافت سیمرغ جشنواره امسال باعث میشود از این به بعد كارت مشكلتر شود؟
یكتا ناصر: من از ابتدا برای انتخاب نقشهایم سختگیر بودم اما اولین اتفاقی كه بعد از سیمرغ برای من افتاد این است كه فكر میكنم خیلی كمتر به من پیشنهاد نقش میدهند. به نظرم یكسری از كارگردانها شجاعت پیشنهاد بازیدادن را ندارند و فكر میكنند كه من بعد از دریافت سیمرغ سختگیر هم شدهام. البته وضعیت بد سینما هم بیتاثیر نیست. بالطبع همه ما تاوان این بحران اقتصادی را میدهیم. اتفاق بد دیگری هم كه برای من افتاد این بود كه تهیهكننده از همه دیرتر با من تسویهحساب كرد معتقد بود چون سیمرغ گرفتهام باید جریمه شوم (میخندد) این موضوع مرا خیلی دلخور كرد.
فكر میكنید چقدر از بار فیلم به گردن شهاب حسینی بود و چقدر بودن او در فیلم اهمیت داشت؟
منوچهر هادی: شهاب آنقدر در این سالها بازی خوب داشته كه بازی خوب او هوادارانش را به هیجان نمیآورد چون همیشه خوب است. شهاب حسینی آنقدر بازیگر بزرگی است كه حضورش در هر فیلم میتواند نقطه قوت آن فیلم باشد چون بازیگری است كه فوقالعاده باسواد است، فوقالعاده دانش دارد و به مرحلهای رسیده است كه آنقدر پیشنهاد در بازی دارد كه بخواهد بهترین آنها را انتخاب كند نه به دلیل رودربایستی با كارگردان یا اینكه فیلمهای امسالش را به جای ۳تا به ۴تا فیلم برساند! حتما باید در فیلمنامه و مجموعه عوامل سازنده فیلم چیزی باشد كه شهاب حسینی حضور داشته باشد و این اتفاق برای من واقعا جالب بود. تجربه همكاری با او را دوست داشتم. از او آموختم، به شدت نقش را احیا كرد. یك جزئیات ریز به كاراكتر مصطفی اضافه كرد كه باعث شد نقش بیشتر دیده شود. یعنی آنقدر بازیگر پخته و باتجربهای شده است كه اگر به او داده شود میتواند چیزهایی به آن اضافه كند.
منوچهر هادی: یك سالی تیتراژ برنامههای تلویزیونی را مینوشتم بعد تصمیم گرفتم وارد سینما شوم و تنها راهی كه به ذهنم رسید این بود كه با اتومبیلم و از طریق یكی از آشناهایم وارد حمل و نقل سینما شوم. از پایینترین مرحله كه رانندگی و تداركات بود شروع كردم آن هم در فیلم «قاصدك» قاسم جعفری كه ابوالفضل پورعرب و ماهایا پطروسیان در آن بازی میكردند. بعد از یكی، دو سال احساس كردم بازیگری هم كار موردعلاقه من نمیتواند باشد دوست داشتم جایی كار كنم كه وقتی اثری خلق میشود صاحب آن اثر خودم باشم. این توانایی را در خودم میدیدم. برایم قابل هضم نبود كه كسی به من بگوید این كار را بكن، اینجا برو و آنجا نرو. حتی آن موقع كه در تداركات كار میكردم نزدیكترین آدم به كارگردان و تهیهكننده من بودم و هر كسی به من میرسید، میگفت تو چرا در تداركات كار میكنی؟ همه كارهای پارچهنویسی و خطاطی پروژه را من انجام میدادم. رانندگی هم میكردم. ابوالفضل پورعرب بارها به من گفت تو چرا باید تداركات باشی. بیا من معرفیات كنم به میرفخرایی، عبدالله اسكندری برو گریم یاد بگیر یا كار صحنه و لباس را دنبال كن. به هر حال بعد از چند سال احساس كردم كار مورد علاقهام نویسندگی و كارگردانی است.
منوچهر هادی: در سال ۷۸ تداركات كار حسن جوهرچی را داشتم. آن موقع ۹-۸ آیتم بدون آنكه اصلا فیلمنامهنویسی یاد گرفته باشم، نوشتم. آن موقع فقط یك كتاب فیلمنامهنویسی خوانده بودم. اتفاقا جوهرچی همه آیتمهایی كه من نوشتم را به اسم خانمش رد میكرد، چون من راننده و تداركات بودم و همسر آقای جوهرچی مشاور فیلمنامه. همیشه هم این اتفاقات برای من ایجاد انگیزه میكرد. هیچوقت جنگ نمیكردم كه چرا اسم مرا نزدید چون میدانستم به من میگویند تو تداركاتی همین كه به تو اجازه دادهایم بنویسی لطف كردهایم. همان موقع كه تداركات قاسم جعفری بودم تمام كارهای تولید و بخش عمدهای از كارهای صحنه و برنامهریزی كار را انجام میدادم اما عنوانم مدیر تداركات بود.
منوچهر هادی: در سال ۸۰ خیلی اتفاقی اصغر نعیمی كه در دبیرستان با هم همكلاس بودیم را در خانه سینما دیدم. از من پرسید چه كار میكنی؟ گفتم تداركات. گفت میخواهی به گروه كارگردانی بیایی؟ گفتم از خدا میخواهم با یك دوست خوب همكاری كنم. بعد از یك سال با من تماس گرفت آن هم وقتی كه من بلیت مالزی داشتم و با خانواده عازم سفر بودم. به من گفت شنبه كیانوش عیاری میخواهد یك سریالی را شروع كند میخواهی دستیار كارگردان شوی؟ تا آن موقع من مدیرتولید بودم و در هر كاری ۱۸-۱۷ نیرو زیر دستم بود. حالا یكدفعه باید میرفتم میشدم دستیار دو كارگردان. آن موقع من ماهی ۵۰۰ هزار تومان دستمزد میگرفتم حالا باید با ماهی ۱۰۰ هزار تومان میشدم دستیار دو كارگردان. موقعیت سختی بود باید همه اعتباری را كه تا آن موقع به دست آورده بودم كنار میگذاشتم اما تصمیم خودم را گرفتم و كارهای تولید را كنار گذاشتم و واقعا اعتراف میكنم هر آنچه آموختم از دكوپاژ و كارگردانی، فضای كار اجتماعی، فضای كار رئالیستی و جنس خاص كارگردانی عیاری را از او آموختم و بعد از آن هم شانسی كه آوردم این بود كه با كارگردانهای بزرگ كار كردم، مسیر كارگردانی را پیش گرفتم و ژانر مورد علاقهام هم شد ژانر اجتماعی.
به اصغر فرهادی گفتم جان مادرت شوخی نكن!
با اصغر فرهادی چطور آشنا شدید؟
منوچهر هادی: من در یك سریالی در ایام دهه فجر دستیار و برنامهریز كاظم بلوچی بودم. همه بچهها میدانستند من چقدر دوست دارم با فرهادی كار كنم آن موقع «رقص در غبار» و «شهر زیبا» را ساخته بود و به شدت موجی بین اهالی سینما راه افتاده بود. خب، طبیعی است برای همه دستیارها خوشایند است كه با فرهادی كار كنند. من هم در رؤیایم بود كه روزی با فرهادی كار كنم. یك روز كه سركار بودم تلفنم زنگ خورد و به من گفت آقای هادی! شما در چه كاری مشغولید؟ گفتم چطور؟ شما؟ گفت من اصغر فرهادی هستم. من فكر كردم یكی از بچهها كه میداند من دوست دارم با فرهادی كار كنم دارد دستم میاندازد. من هم به شوخی گفتم جون مادرت بگو كی هستی؟ شوخی نكن. گفت آقای هادی من اصغر فرهادیام شوخی هم ندارم. یك لحظه شك كردم چون به نظر نمیآمد كسی كه آن طرف خط است با من شوخی میكند. گفتم خب، بفرمایید. گفت من كاری را دارم میسازم به اسم چهارشنبهسوری. بازیگران را هم انتخاب كردیم.باورم نمیشد واقعا خود اصغر فرهادی با من تماس گرفته بود. با من قرار گذاشت كه به دفتركار آقای ساداتیان بروم. به آنجا رفتم از اولین مرحله برخوردم با اصغر فرهادی كاملا مشخص بود كه این آدم همه چیزش استثنایی است، نحوه برخورد او نمایانگر همه چیز بود در همان ابتدا مرا تست كرد.یعنی یك بازیهایی با من كرد كه ببیند من برای كار او مناسبم یا نه.
منوچهر هادی: اصغر فرهادی بعضی مواقع میگفت از امروز تا ۲ روز دیگر با بچههای فیلمبرداری صحبت نكن. میگفتم آقا من برنامهریزم، من با اینها بده بستان دارم چطور حرف نزنم. میگفت: همین كه من میگویم. وقتی هم كه بچهها به او میگفتند هادی محل ما نمیگذارد جلوی همه به من میگفت تو چرا با اینها سرسنگینی. من میماندم خدایا این چه بازیای است كه با من میكند.در حین فیلمبرداری چهارشنبهسوری، برادر ترانه علیدوستی متاسفانه فوت كرد. قرار بود كار تعطیل شود. بعد از یك هفته بچهها كه دوباره به كار برگشتند فرهادی به من گفت: هادی ترانه را هر روز آفیش كن. حتی اگر كار نداشت نمیخواهم در خانه بماند و فكر و خیال اذیتش كند. یك روز ترانه آمد شكایت كرد كه آقای فرهادی وقتی من كار ندارم چرا هادی مرا آفیش كرده است. او جلوی خود ترانه با دعوا به من گفت چرا هر روز او را سر صحنه میکشانی! خب طبیعی بود كه همه فكر كنند هادی كارش را بلد نیست. من میگفتم عیب ندارد تحمل میكنم. خلاصه در آخر نامه نوشتم نامه را اگر خواندید به من بگویید من بمانم یا بروم. بلافاصله بعد از خواندن نامه آمد به من گفت هادی! بچهها را بفرست گریم و با من حرف زد، روز آخر بعد از آخرین پلان فیلم نزدیك ۳-۲ دقیقه مرا بغل كرد و در سكوت به من فهماند كه خیلی اذیتم كرده است و به دلیل فیلم مجبور به این كار بوده است.
منوچهر هادی: ۲ روز قبل از اتمام فیلمبرداری چهارشنبهسوری من و فرهادی بگو و مگو كردیم. چون مقصر او بود یك نامه بلندبالا برای او نوشتم. اصغر فرهادی پشت سر صحنه خیلی عوامل را بازی میدهد و هر بلایی كه سرت بیاورد اگر سینما را دوست داشته باشی لذت میبری و چیز یاد میگیری. من در نامه بلندبالایی كه نوشتم هرچه در دلم بود و هر بلایی كه سرم آورد را نوشتم و گفتم من میفهمم داری چه كار میكنی. فكر نكن نمیفهمم. آنقدر كار كردن با تو برای من باارزش است كه چیزی نمیگویم. در نامه هم توضیح دادم كه خودت با فیلمهایی كه ساختهای خیلی فرق داری كسی كه فیلم اجتماعی میسازد و مسائل روز اجتماعی را آنقدر دقیق انتقال میدهد و تاثیر میگذارد امكان ندارد در صحنه حواسش نباشد كه دستیارش چه كار میكند و از او حمایت نكند و دستیارش را سپر بلا كند برای كارهای خودش. همه اینها را میفهمیدم ولی هیچوقت به رویت نیاوردم. در انتهای نامه هم نوشتم دوستدار فیلمهای شما منوچهر هادی. نگفتم دوستدار شما!
منوچهر هادی: وقتی با اصغر فرهادی نشستیم به من گفت: تا الان حدود ۳۰ دستیار حرفهای سینما با من تماس گرفتهاند كه ما حاضریم با تو مجانی كار كنیم. گفتم بله برای من خیلی قابل باور است. گفت چرا؟ گفتم بالاخره موقعیت شما خیلی خوب است، باهوش هستید، نویسنده و كارگردان خوبی هم هستید بنابراین فیلمساز معمولی نیستید. به من گفت تو حاضری مجانی برای ما كاركنی؟ من خیلی رك جواب دادم چرا باید مجانی كار كنم؟ اگر سرمایهگذار خودت هستی و پول نداری من میآیم كار میكنم دستمزدم را با اكران به من بده. اما اگر تهیهكننده دارید این چه صحبتی است؟ بعد از این جمله دیگر از من سؤال نكرد و گفت برو قرارداد را بنویس.
ارسال نظر