مهیار منشی پور، معروف ترین ایرانیِ فرانسه!
مهیار منشی پور، بوکسور ایرانی الاصل مقیم فرانسه در گفتگو با ما از تلاش هایش برای نشان دادن چهره صلح طلب ایرانی ها حرف زده، از بهبود زندگی مهاجران ایرانی بعد از برجام و از بوکس که به گفته او در میان دختران ایرانی طرفداران زیادی دارد.
او می توانست یک شاعر باشد. یک هنرمند با روحیه ای لطیف. می توانست فعال حقوق کودکان باشد یا مثلا چهره سرشناس ضد جنگ. تا قبل از زلزله بم - که زادگاهش است و تلاش کرد در بازسازی اش نقشی کوچک ایفا کند - اسمش را فقط در خبرها شنیده بودیم؛ مهیار منشی پور، قهرمان ایرانی - فرانسوی چند دوره مسابقات بوکس خروس وزن جهان.
سال ها بعد از آن زلزله، دوباره به ایران برگشته. برای گرفتن گزارش از دخترانی که بی توجه به بعضی محدودیت های رسمی، بوکس بازی می کنند. ما اما با او بیشتر در مورد زندگی یک ستاره ایرانی الاصل در فرانسه نا امن این سال ها حرف زدیم؛ در مورد نگاه اروپایی های وحشت زده به مهاجران که هر روز گوشه ای از این قاره را جهنم می کنند و در مورد خوش که می گوید تلاش می کرده وسط آن بمب گذاری های انتحاری و رفتارهای افراطی، از چهره مهربان و صلح طلب ایرانی ها مواظبت کند.
- یکی دو بار بعد از زلزله هم آمدم. ۹ سال می شود که نیامده ام. آمده ام که دخترم ایران را ببیند. چهار ماه قبل دختر شش ساله ام را به سفارت ایران معرفی کردم و برایش شناسنامه و پاسپورت گرفتم. پاسپورت خودم را هم تمدید کردم و دخترم را به ایران آوردم تا با کشورم و اقوامش آشنا شود. می خواهم ایران را که دارد جلو می رود و بهتر می شود ببیند. خیلی جالب است که الان به دخترم می گویم بیاییم دو سال اینجا زندگی کنیم، می گوید نه، پنج شش سال زندگی کنیم.
در اینستاگرام ویدیویی از شما دیدیم که داشتید با ملیحه مردی، دختری که خارج از ایران مبارزه درون رینگ انجام می دهد، در ارتفاعات تهران تمرین می کردید!
- قرار است در یکی از شبکه های فرانسوی برنامه ای درباره زنان رزمی کار ایرانی ساخته شود. من واسطه این کار هستم. البته هنوز ساخت این برنامه نهایی نشده. قرار است سوژه اصلی برنامه من باشم. باید بگردم و دخترانی مثل ملیحه را پیدا کنم و درباره زندگی ورزشی شان بپرسم تا اینها تبدیل به یک مستند شود. دخترانی که به رغم تمام محدودیت ها، سعی می کنند ورزش حرفه ای انجام دهند.
الان همه می دانند والیبال ما سطح بالایی دارد و رزمی کاران ما در دنیا مطرح هستند. زمانی که در یک کشور همه چیز در سطح بالا باشد، معلوم است که امکانات هم هست. دخترهای ما هم امروزه باید به خارج از کشور بروند و مسابقه بدهند ولی می دانیم امکانات تمرینی ندارند. قابلیت ها هست اما این استعدادها به دلیل پاره ای حساسیت ها، خیلی نتوانسته اند رشد کنند. حالا قرار است در این پروژه به این دخترها میدان داده شود تا شناخته شوند؛ مثلا اینکه مردم دنیا بدانند ملیحه چطور زندگی می کند.
ولی بخشی از مشکل این چیزی که می گویی به خطر قرمزها برمی گردد.
- دقیقا؛ اما این خط قرمزها در طول زمان تغییر می کنند و آزادی ها بیشتر می شوند. مثلا الان زنان در ایران نمی توانند بوکس کار کنند ولی در ورزش های رزمی دیگر راحت تر هستند و به خارج از کشور می روند و مسابقه می دهند. باید کمک کنیم محدودیت ها یک جوری با این ورزش جور دربیاید تا خانم ها بتوانند خودشان را در سطح بین المللی مطرح کنند. ما در ورزش های رزمی ژاپنی نتیجه های خوبی می گیریم. اگر زنان در بوکس هم بتوانند در عرصه های مختلف حاضر شوند، نتیجه اش را می توانیم ببینیم؛ یا در رشته های دیگر. ما دنبال نزدیک کردن هنجارها به عرف مورد پذیرش جامعه هستیم تا محدودیت ها کمتر شوند.
قبل از اینکه شبکه فرانسه بخواهد این برنامه را بسازد، با ملیحه آشنا بودید؟
- نه. ما یک فراخوان دادیم و از طریق مکاتبه مجازی با او و گزینه های دیگر ارتباط گرفتیم.
- تمرین عمومی بود. وقتی جوانان متوجه شدند که من به ایران آمده ام، درخواست های زیادی به دستم رسید که برای شان تمرین بگذارم.
برسیم به بوکس. رشته تخصصی تان؛ در جریان هستید که فدراسیون بوکس ایران خیلی با برنامه کار نمی کند؟
- بله. الان بوکس ما فقط یک نماینده در المپیک دارد در حالی که ما در رشته های رزمی خوب هستیم.
کلاس هایی برای استعدادیابی بوکس در ایران داشته اید، اوضاع چطور بود؟
- راستش را بگویم سطح بالا نبود. برای اینکه به سطح بالا بیایند باید تعداد بچه هایی که کار می کنند، خیلی بیشتر باشد و مربی های زیادی داشته باشند. باید مسابقه های زیادی هم داشته باشند. این چیزی است که می خواهم به فدراسیون بوکس پیشنهاد بدهم. مثلا آن دو سه ورزش رزمی دیگری که به سطوح بالا رسیده اند، اینها را داشته اند. باید این موارد را درست کنیم.
اگر صد هزار نفر نداشته باشی، یا داشته باشی و مربی نداشته باشند که آنها را تمرین بدهند یا برای شان مسابقه بگذارند، به جای صد نفر ده نفر انتخاب می شوند که از بین آنها هم فقط یک نفر به اسم احسان روزبهانی به مسابقه جهانی می رود. این کافی نیست که یک مربی اوکراینی بیاوری و به او پول زیاد بدهی تا بچه های تیم ملی را تمرین بدهد. اینکه یک نفر برای یک کشور به این بزرگی در یک ورزش رزمی به ریو برود، شکست است.
با احسان هم ارتباط دارید؟
- احسان و آقای احدی را خیلی وقت است که می شناسم و با هم ارتباط داریم. زمانی که من به ایران آمدم، فقط کفش ورزشی آورده بودم و وسایل تمرین و حتی شورت ورزشی هم نداشتم چون برنامه ای برای تمرین نداشتم. فقط رفته بودم آنها را ببینم. روزی که سر تمرین رفتم، دو هفته قبل از این بود که می خواستند برای ریو اعزام شوند. احسان با سجاد محمدپور تنهایی تمرین می کرد.
شما احسان را دیده اید، وضعیتش را چطور می بینید؟
- خودش می داند که چه کار کرده. در بازی های المپیک و کلا همه مسابقات یک بخش به عهده خود کسی است که روی رینگ می رود. با شجاعت و غیرت می خواهد برود. فرانسوی ها می گویند غیرت کوه ها را به جنبش در می آورد.
- به هر حال بهترین بوکسور ایران است.
شما ملیحه را هم دیده اید. ما بوکس زنان نداریم. ملیحه یا دختران دیگری که به تمرین آمده بودند ،استعدادی داشتند؟
- درست مثل فرانسه است. در فرانسه الان کلاس ها مختلط است اما در گذشته خواهر یا همسر یک بوکسور حتی اجازه نداشت برای دیدن تمرین همسر یا برادرش به سالن برود. الان در همان باشگاه ها هم دخترها هستند و هم پسرها و این نتیجه هم داده. بوکس آخرین ورزش رزمی است که کلا مردانه بوده و تازه ۲۰ سال است خانم ها هم در آن شرکت می کنند. درباره ملیحه هم نظر نمی دهم چون بوکسور نیست.
آقای ناطق قبلا در برنامه های شان بود که بوکس زنان را هم راه اندازی کنند، به دنبالش هم رفتند ولی موفق نشدند.
- باید قبول کنیم که محدودیت های ما با بعضی ورزش ها جور در نمی آید. باید با درایت مدیران ورزشی این مسئله حل شود.
الان افغان ها این مسئله را حل کرده اند و در المپیک قبلی هم نماینده داشتند.
- باید ببینیم چه کرده اند. سهمیه گرفتن خیلی سخت است. احتمالا برای کمک، به آنها وایلد کارت داده بودند. زنان در سه وزن المپیکی اند. در هر وزن ۸ نفر و سهمیه گرفتن خیلی سخت است. در دوومیدانی مثلا اگر شما در قطر باشید و پدرتان پرنس باشد، فقط با اسم نویسی رییس فدراسیون می توانید اعزام شوید ولی در بوکس این طور نیست. فقط ۲۴ نفر هستند و مثلا از قاره آسیا فقط ۶ نفر و از اروپا هم ۶ نفر. در سنگین وزن ها کسانی که قهرمان جهان شده اند سهمیه می گیرند. برای همین رفتن به المپیک خیلی سخت است.
زمان شما، بوکسورهایی که حرفه ای کار می کردند اجازه حضور در المپیک را نداشتند و الان با تغییراتی که شده، حرفه ای ها هم می توانند در المپیک شرکت کنند. الان حسرت نرفتن به المپیک را نمی خوری؟
- تا ۴ سال پیش دو فدراسیون بوکس داشتیم. یکی حرفه ای و یکی المپیکی یا آماتور. تشکیلات بوکس حرفه ای ۴ اتحادیه هستند که در اصل ۴ شرکت تجاری اند. اینها الان به این نتیجه رسیده اند رفتن به المپیک برای شان پولساز است. از سال ۱۹۹۲ فدراسیون جهانی بسکتبال با ان بی ای معامله کرد و حرفه ای های خیلی سطح بالا به المپیک رفتند.
- من در استانداری معاون ورزش بودم.
معاون وزیر ورزش هم بوده اید؟
- نه. در استانداری معاون مدیر ورزش بودم. یک زمانی از من ترسیدند و نمی خواستند من باشم. ۶ سال قبل یک بار یکی از دست راست های سارکوزی من را با مدیر فدراسیون بوکس دعوت کرده بود، گفت به جای اینکه آنها را مجبور کنیم کار خاصی انجام بدهند، شغل جدید را به تو پیشنهاد می کنیم. از آن زمان تا به حال هم در وزارت ورزش هستم. یکی از کسانی هستم که حقوقم را وزارت ورزش می دهد ولی برای فدراسیون بوکس کار می کنم. در اصل یک کمک برای فدراسیون بوکس در وزارت ورزش هستم.
در حد مشاور هستید و برنامه می دهید؟
- مشاور تکنیک ورزشی هستم.
یک مدت می گفتند در دولت سارکوزی حتی ممکن است برای وزارت ورزش هم کاندیدا شوی.
- موضوع را یک کم اینجا در ایران بزرگ کرده بودند. دست راست سارکوزی شغل من را عوض کرد ولی موضوع در این حد نبود. من آدم سیاستمداری نیستم. نه اینجا و نه آنجا. نمی خواهم خودم را داخل سیاستمدارها کنم و از این موضوع راضی هستم. الان یک مشکل خیلی بزرگ در کشورهای اروپایی هست و در فرانسه از همه بیشتر است؛ مشکل تروریسم.
شما را به عنوان قهرمان فرانسوی می شناسند یا قهرمان ایرانی؟
- هر دو. چون در تیم ملی هیچ کدام نبوده ام. فرانسوی و ایرانی بودنم زیاد مطرح نیست. من همیشه وقتی خودم را معرفی می کنم، این را که هم فرانسوی هستم و هم ایرانی می گویم. سعی کرده ام چیزهایی را که در فرهنگ ایرانی خوشم می آید، حفظ کنم و بقیه را کنار بگذارم. درباره فرهنگ فرانسوی هم همین کار را کرده ام. من را هم فرانسوی می دانند و هم ایرانی. من معروف ترین ایرانی فرانسه هستم.
خیلی وقت ها یک نگاه خشونت طلبانه به ایرانی ها شده و ترویج شده که ایرانی ها طرفدار خشونت هستند. این کارت را در تلاش های ضد تروریسمی که داری، دشوار نمی کند؟
- شاید؛ ولی واقعا نگاه مردم در فرانسه به ما منفی نیست. آنها مردم ایران را خشونت طلب نمی شناسند. همیشه به آنها گفته ام به همه ایرانی هایی که در سراسر جهان هستند، نگاه کنید. همه که دکتر و مهندس نیستند. چه رفتگر باشند و چه دکتر، هر جای جهان که بروند زبان شان خوب است، کار می کنند، مالیات می دهند، اذیت نمی کنند. من همیشه می گویم نماینده ملیتم در فرانسه هستم.
- من یک نکته ای به شما بگویم. همان اتفاقات اگر در ایران عزیز ما می افتاد، مثلا از طرف همسایه های افغان که در کشور ما زندگی می کنند، چنین ترورهایی انجام می شد، همه پناهنده ها را بیرون می کردیم. ولی در فرانسه این را پذیرفتند که گروهی از مهاجرین فعالیت تروریستی انجام داده اند. گروهی از تروریست ها عرب تبارهای تندرو بوده اند ولی آنها همه مهاجرین نیستند. خب معلوم است اگر یک نفر ریش زیادی داشته باشد و مثلا الجزایری باشد و به رستوران برود، مردم با دقت او را نگاه می کنند ولی احترام زیادی به او می گذارند. اصلا آن طور که فکر می کنید نیست که با کسی برای ظاهرش برخورد کنند. عکس العمل شان از ما صد برابر بهتر است.
البته این را هم بگویم که در فرانسه همیشه کمترین دردسر یا آزار را ایرانی ها داشته اند. یعنی در اتفاقات این چند سال ملیت ایرانی نقش نداشته است. به همین دلیل برای من راحت تر از همه است تا از ملتم بگویم و دنبال ترویج پرهیز از خشونت باشم. حتی در برخوردهایم با الجزایری تبارها یا کلا دو رگه های با اصلیت آفریقایی هم همیشه می گویم شما یک لبخند بزنید، همه چیز درست می شود.
ما با تیم ملی نوجوانان فرانسه در اردوی انگلستان بودیم که انفجار بازی آلمان و فرانسه رخ داد. اردوی سختی داشتیم. با تیم کماندوهای ویژه ضربت انگلیسی. یک گروه ۳۰۰ نفری در انگلستان هستند که چترباز هستند و ما ۱۰ روز در پادگان آنها بودیم. همه تلفن های همراه مان را از ما گرفتند و ارتباط مان با دنیا قطع بود. یکباره یکی از این ارتشی ها آمد به من گفت یک خبری شده. برکینگ نیوزها این بود که رییس جمهور اولاند در بازی دوستانه آلمان و فرانسه با تدابیر امنیتی استادیوم را ترک کرده است.
همان روزی که آن اتفاق در استادیوم افتاد یا زمانی که در شارلی ابدو تیراندازی شد، رفتار مردم در خیابان چطور بود؟
- آنجا همه من را می شناسند و خیلی ها هم که نمی شناسند چون خوب لباس می پوشم و رفتار با احترامی دارم اصلا مشکلی برایم ایجاد نمی کنند. اگر بخواهم در دو کلمه احساسات آنها را بگویم، فقط ترس و ناراحتی بود. خشونت نبود چون ملت خشنی نیستند.
د ر فرانسه غیر از شما و منصور بهرامی ورزشکارهای دیگری مثل ارغوان رضایی تنیسور هم هستند. با ورزشکارهای ایرانی مقیم آنجا ارتباطی دارید؟
- خیلی کم. اوایل کمی به ارغوان کمک کردم. الان دیگر ناپدید شده. بابک امیرطهماسب هم بود که قهرمان جهان در رشته کایاک بود که امروز او هم مثل من برای وزارت ورزش کار می کند و با هم ارتباط داریم. تعدادمان خیلی کم است.
دوست داری دخترت بگوید ایرانی است یا فرانسوی یا مراکشی؟
- دخترم سه ملیتی است. ما الان با هم جنگ داریم! خودش می گوید بابا من اول مراکشی هستم، بعد ایرانی ام و بعد فرانسوی ام. زمانی که می خواهد چیزی از من بخواهد بوسم می کند می گوید بابا به مامانی نگو من ایرانی ام، مراکشی ام و فرانسوی ام. خودش فهمیده یک چیزهایی هست.
- زمانی که من در سن ۱۰ سالگی به آنجا رسیدم وسط جنگ ایران بود. آنجا خیلی آرام بود. همان فردا صبحش به مدرسه رفتم و در کمال آرامش و مثل تمام فرانسوی ها درس خواندم. به همین دلیل می گویم این کشور مدیون من نیست. پس باید به این کشور احترام بگذارم و زبان شان و آداب و رسوم و تاریخ شان را یاد بگیرم. زمانی که این کار را انجام بدهی خیلی قبولت می کنند. ما بیرون که می رویم راحت ایرانی صحبت می کنیم و هیچ کس بر نمی گردد ما را نگاه کند.
از مدرسه ای که بعد از زلزله در بم ساختید خبر دارید.
- سال ۲۰۰۷ مدرسه ای در بم ساخته شد به اسم «بم مدرن اسکول کمپرس» که ۱۵ درصد هزینه اش را من دادم. مدرسه خیلی بزرگی بود که یونسکو با کمک آقای رضا ثمربخش ساخت. رضا ثمربخش یکی دو سال بعد به فرانسه آمد و من دیگر از مدرسه خبر ندارم. یکی از اقوامم که به بم رفت و آمد دارد می گوید مدرسه پسرانه است. مدرسه خیلی بزرگی بود. چیزهایی داشت که مدرسه های دیگر نداشتند. سالن ورزشی و لابراتوار زبان داشت و ... من فقط در مراسم افتتاحش بودم که در سال ۲۰۰۷ بود. الان دیگر از آنجا خبر ندارم.
حادثه بم را که در ذهنت مرور می کنی چه تصویری از آن در ذهنت مانده؟
- ما یازده روز بعد از زلزله به بم رسیدیم. دیگر جنازه ای نبود ولی همه چیز ویران شده بود. به یک بیمارستان موقتی رفته بودیم. دیدم یک خانمی یک دختری را لنگ لنگان به سمت بیمارستان می برد و هیچ کس هم کمکش نمی کند. من دویدم. یک دختری بود که پدرش مرده بود و همراه مادر و خواهر کوچکش از زلزله نجات پیدا کرده بودند.
روز اول از پایش عکس نگرفته بودند و نفهمیده بودند شکسته ولی بعد چند روز متوجه شده بودند که پایش شکسته و عفونت کرده بود. او را بغل گرفتم و به سمت بیمارستان آوردم. هیچ کس کمک نمی کرد. همه مشکلات بزرگتر داشتند. یک عکاس آن عکس را از من گرفت و عکس اصلی مقاله اکیپ شد. این تصویر از آن روزها در ذهنم مانده است. فکر کنم اسم آن دختر افسانه بود. بعد از آن دیگر هیچ وقت ندیدم.
- عکس هست ولی من خبری از آن دختر ندارم. خیلی برایم مهم است که خبری از او و خانواده اش بگیرم. بگذار خاطره دیگری از آن روزها برای تان بگویم. زمانی که من به بم رفتم، سختی کار تمام شده بود، زمانی که جسدها را خاک کرده بودند و فقط خرابی بود. وقتی که نشسته بودم وسط خرابه روی یک سطل گریه ام گرفت. ما ایرانی ها دوست داریم که داستان ها را به صورت افسانه تعریف کنیم. آنجا شایعات زیادی می گفتند. مثلا می گفتند داشته آزمایش هسته ای انجام می شده و یک بمب اتم زیر بم منفجر شده. زلزله درست زیر بم اتفاق افتاده بود در ح-الی که ده یازده کیلومتری بم فقط زمین شکافته بود. البته این شایعات خیلی دور از واقعیت بود. اینقدر تخیل را دارم برای تان می گویم. اگر مرکز زلزله ۱۰ کیلومتر آن طرف تر بود، وسط آن بیابان بی آب و علف شاید به سختی ۳۰ نفر فوت می کردند و نهایت دوتا شتر می ترسیدند. این اتفاق از شانس در بم افتاد و فاجعه انسانی شد.
به نظر می آید خیلی دوست دارید یک وجهه مبارز ضد جنگ و فعال اجتماعی و ضد خشونت داشته باشید، با یونسکو همراهی می کنید و ...
- من را آنجا اینجوری می شناسند. سفیر دوستی و صلح هستم. مثلا آنجا کسانی که امروز سر کارند، نزدیک من نیستند ولی به من احترام می گذارند. مثلا در فرانسه بهترین لقبی که به من می دهند، این است که صدایم می کنند رابط بین ملیت های مختلف، چون اینجور چیزها را دوست دارم. زمانی که برای زلزله آمدم هم تلویزیون فرانسه و مهم تر رسانه مکتوب آن کشور خبرنگارانی را با من همراه کردند. زمانی هم که برای پیدا کردن مادرم آمدم، آنها با من بودند.
- بله مادرم را پیدا کردم. البته الان ایشان فوت کرده اند اما آن موقع او را پیدا کردم. حداقل به خاطر یک کتاب و به کمک کریم بن یسمیل این کار را کردم. به نظر من بالاترین و مهم ترین و قوی ترین و برترین روزنامه نگار ورزش فرانسه است که پدربزرگش از لیبی آمده بود. از دست قذافی به تونس فرار کرده و بعد به فرانسه آمده بود. او با کتابی که نوشت، کمک کرد مادرم را پیدا کنم چون هم دین ماست و غربی نیست.
وقتی او را پیدا کردید در قید حیات بودند.
- بله، دو بار او را دیدم. یک روز فرانسه بودم که میلاد تماس گرفت و گفت مادر فوت کرده. هنوز سعی می کنم با شیرین به بهشت زهرا بروم.
امسال محمدعلی بعد از تحمل سال ها رنج و بیماری از دنیا رفت. توصیف شما از ایشان چیست؟
- من به اندازه کافی ایشان را نمی شناختم و حدود ۱۰ سال پیش خودم را از او کنار می کشیدم چون فکر می کردم خودش را می گیرد و عده ای او را گول زده اند و از او استفاده شده. در اصل دیدم یک مقدار از او سوءاستفاده شده اما او می دانست که دارد چه می کند.
شما این قهرمان هایی که الان هستند را چطور می بینید؟ به نظر می آید بوکس افت کرده و از زمان تایسون دیگر استار ندارد.
- بازار ورزش بوکس، جهانی شده، به خاطر همین اگر بزرگ ترین مسابقه جهان، آ« زمان ۱۰ میلیون دلار درآ»دش بود، الان یک میلیارد دلار درآمد دارد که ۱۸۰ میلیون دلار در جیب «می وزر» که با پاکیائو را برده و قهرمان جهان شده است، می رود. برعکس آنچه شما فکر می کنید، بوکس خیلی مهم شده و قهرمانانش در این شبکه های اجتماعی خیلی معروف شده اند. البته محمد علی فرق می کند اما الان «می وزر» و «پاکیائو» خیلی بیشتر از تایسون و هالیوود اسم در کرده اند.
اما مثل قبل جریان ساز نیستند؟
- چون همه چیز جهانی شده. برای اینکه ورزش های جهانی قبلا کمتر بود ولی الان تعداد ورزش های جهانی بیشتر شده. در خود فرانسه قبلا فوتبال و بوکس و دوچرخه سواری طرفدار داشت ولی الان ورزش های زیادی آمده اند و شبکه ها برای نمایش ورزش جا کم دارند.
الان شاید می ورز کمتر از اوسین بولت محبوبیت داشته باشد ولی در دوره های قبل در زمان تایسون کمتر پیش می آمد مثلا یک دونده حتی معروف تر از بوکسور باشد؟
- به نظرم این ورزشکار است که می تواند یک رشته را بولد کند.
- فرانسوی ها می گویند کیفیت کمتر است که من این حرف را قبول ندارم. یک آقایی به نام جسوونس در زمان هیتلر سال ۱۹۳۳ در برلین سه چهارتا مدال طلا گرفت و هفت بار رکورد جهان بین چهار در صد متر را شکست. جلوی هیتلر هفت بار رکورد جهان را در دو سه روز شکست ولی او راضی نبود چون سیاه پوست بود. این شخص بزرگ تر از اوسین بولت است ولی ۱۰ متر پشت او است.
قوانین بوکس نسبت به گذشته فرق کرده. فکر نمی کنی ماجرا کمی پیچیده و شائبه برانگیز شده؟
- الان بهتر شده. قبلا قضاوت بوکس المپیک با بوکس حرفه ای دوتا چیز مختلف بود. در بوکس المپیک وقتی ضربه می خوردی چهار پنج قاضی بودند که سه نفر از آنها همان موقع امتیاز می دادند. خیلی ساده بود. الان بهتر شده، راند را نگاه می کنند و امتیاز می دهند. کسی ببرد ۱۰ می دهند و ببازد ۹ یا ۸. برای هر امتیاز باید اعضا نمره ای از بین یک تا ده بدهند. قبلا برای هر ضربه یا شاسی را می زدند یا نمی زدند و این خیلی فسادآور بود اما الان هر داور به مجموع عملکرد یک ورزشکار نمره می دهد. خودشان می گویند با این کار احتمالا اشتباه کمتر شده است.
نظر کاربران
گزارش خواندنی و جالبی بود ولی واقعا این جمله "فرانسه نا امن این سال ها" یه کم غیر قابل قبول هست, فرانسه سالانه اندازه جمعیت ایران فقط توریست داره, بماند مهاجر و دورگه هایی که اونجا هستن.
اصلا مهم نبود این مطلب چرا درج کردید؟
خیلی خوب و عالی بود
پاسخ ها
اتفاقا اصلا خبر خوبی نبود،لطفا درمورد کشتی گیر ها و جودو کارها و تکواندوکاران خبر بزارید،آخه کی این بوکسورهای مسخره رو میشناسه!؟
اخه کی از بوکسورها خوششان میاد که در موردشون مطلب میزارید!؟؟؟بوکسورها اصلا چیزی از ورزش نمیدونن